• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
تو آمدي و نداني مرا کجا بردي..
به بند عشق کشيدي و تا خدا بردي!
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کردمرا
نگر که کجا بودم و کجا بردي!
 

leily_17

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2011
نوشته‌ها
667
لایک‌ها
82
رفتــه ای
و مــن هــر روز
بــه مــوریــانــه هــایــی فکــر مــی کنــم
کــه آهستــه و آرام ، گــوشه هــای خیــال ام را مــی جــونــد!
تــا بــی “خیــال” نشــده ام
بــرگــرد . .
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد ...
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
این روزها دیگر چیزی برای مهم نیست
این روزها دیگر کسی برایم مهم نیست
این روزها دیگر عاشقت نیستم
عزیزمن منتظرم باش
فرشته مرگم دستش را بروی شانه ام گذاشته
زودتر از آنی که فکر میکنی به دیدارت خواهم امد
me
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
اي توازجنس گل ابريشم

نام تو يعني تکرارشبنم

تا دريا درياست رودي جاري باش

تا عاشق تنهاست شعري کاري باش
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
یار مرا غـار مـــرا عشـق جـگرخوار مرا - یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی - سینه مشـروح تویی بر در اســرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی - مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دلم را کسی شکست که دلم

هرگز

به شکستن دلش راضی نمیشد

سخت است

کسی را دوس داشته باشی و نتوانی به او بگویی

سخت است جداشوی

و اوبرود و فراموش کند همه چیز را

چه بگویم؟

دوستم نداشت؟

مرا فراموش کرد؟

کسی دیگر را دوست داشت؟

اری این بهتر است.

پس چرا من اینگونه ام؟

چرا از دنیا بریده ام؟

نمیدانم

کاش تو نیز اینقدر معرفت داشتی

تا نگاهی به گذشته می انداختی

گذشته ای که فقط برای هم بود

...حال چه

تو و...

عشقی دیگر
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دل من


... در آن پر شور لحظه

دل من با چه اصراري ترا خواست،

و من ميدانم چرا خواست،

و مي دانم كه پوچ هستي و اين لحظه هاي پژمرنده

كه نامش عمر و دنياست ،

اگر باشي تو با من، خوب و جاويدان و زيباست

 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
از بد بتر اگر هست
این است
اینکه باشی
در چاه نابرادر ، تنها
زندانی زلیخا
چوب حراج خورده ی بازار برده ها
البته بی که یوسف باشی !
پس بهتر است درز بگیری
این پاره پوره پیرهن ِ
بی بو و خاصیت را
که چشم هیچ چشم به راهی را
روشن نمی کند !

قیصر امین پور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
قاصدک آمد و گفت:

می شنوی؟

نجواهای آن سوی پنجره را

رفتم و پنجره را گشودم

باز دیدم خاطرات را پیش رو

خاطرات خوب و بد

همه یکجا

خوب ها بیشتر بود

و مروری شیرین
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
شکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. ژاله اصفهانی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
غم و اندوه اگر هم روزي مثل باران باريد
يا دل شيشه ایت از لب پنجره ي عشق زمين خورد و شكست ...
با نگاهت به خدا چتر شادي وا كن و بگو با دل خود
كه خدا هست... ! خدا هست ... !
غم و اندوه اگر هست بگو تا باشد
معني خوشبختي ، بودن اندوه است . . .
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
برمن در وصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بر در او

چون دوست، دل شکسته می دارد دوست
 

leily_17

محروم از فعالیت تجاری
محروم از فعالیت تجاری
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2011
نوشته‌ها
667
لایک‌ها
82
لاک غلط گیر را برمی دارم و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم
“تــــــــــــو” غلط اضافیِ زندگیم بودی …
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم می گون،لب خدون،دل خرم با اوست
گر چه شیرینی دهنان پادشهانن ولی
او سلیمان زمان است که خاتم با اوست
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
غروب یک روز پاییزی آمدی،عاشقم کردی
غروب یک روز زمستانی بار سفر بستی
و من باز صبورانه گفتم برو به سلامت
مقتدرانه بار سفرت را بدستت دادم و گفتم
عشق همیشه چنین بوده
امروز عاشقی
فردا فارغ
امروز با منی
فردا نمی دانم با کی
ولی می گوییم برو به سلامت
مرد باش و دیگر دنبال حفره زخمی دلم نگردد
مرد باش قول بده باز نمی گردی
آغوش من دیگر سرد است
نه جایی برای داشتن تو دارد
نه برای دیگری
برو به سلامت
ولی دیگر به خودت اجازه نده
بار دیگربه حریم دلتنگی هایم رخنه کنی
که من دریچه شفقت آن را قفل نمودم
کلیدش را در خاک فراموشی دفن کردم
برو به سلامت
برو عشق من
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود...
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
ای یوسف خوش نام مـا خوش می‌روی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا می‌شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا
مولوی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دروغ راستین من پر از حقیقتی عجیب

حقیقت نگاه تو پر از دروغ دلفریب

خیال آشنای تو تجسم دو چشمه اشک

غم و فراق و بی کسی ز عشق تو مرا صلیب

نگاه عاشقانه ات ورود زندگی به مرگ

تبسمی که می کنی برای دردها طبیب

تمام آرزوی شب شبیه چشم تو شدن

سیاه چاله دلت هوای عاشقی غریب

صدای سبز زندگی صدای خنده های تو

ز دوریت بهار من دلم نمی شود شکیب

تو باش تا که زندگی دوباره زندگی کند

و یا برو مرا بکش دوباره بر همان صلیب
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
در معرکه‌ی نهیب دریای گران،
‏هر لحظه حکایتی‌ست کاغاز شده ‏است.
آویخته با شب سیه‌پیشه، به بغض
گوئی ز گلوئی گرهی باز شده ‏است.


‏در کار شتاب جوی دریای دمان،
‏می‌جنبد با خروشش از موج به موج.
مانند خیال کینه‌ای، هر شکنش،
بگرفته در این معرکه با چهره‏اش اوج.

می‌آید با چه شور و سودا همکار.
‏سر بر سر ساحل نگون می‌کوبد.
‏می‌کاود و می‌رود و می‌جوشد، دل
از هر تن آرمیده می‌آشوبد.

می‌آید از نشیب ره شوریده،
‏می‌گردد و هرچه افکنیده به فراز.
‏پایان حکایتی که در گردش اوست.
‏از گردش دیگرش گرفته است آغاز،

با چشم نه خواب دیده‌ی دریائیش،
بر ساحل و خفتگان آن می‌نگرد.
چون سایه می‌آرامد در خانه‌ی موج.
از خانه‌ی ویرانه‌ی خود می‌گذرد.

‏چون نیست ز ساحلش به فریاد جواب،
می‌ماند از هر بد و نیکی پنهان.
‏می‌غلتد و می‌پیچد و می‌گردد دور
‏گم می‌شود، اما نه زِ یاد همگان.


گم‌شدگان - نیما یوشیج
 
بالا