برگزیده های پرشین تولز

کتابهایی که همه باید بخوانند!

zgt.sales

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 جولای 2011
نوشته‌ها
34
لایک‌ها
6
محل سکونت
Iran
من زیاد کتاب نمیخونم ولی دیدم چند تا کتابی رو که خوندم توصیه کنم بد نیست

کیماگر(کوئلیو)- حدود پنج بار خوندمش و هر بار که تموم کردم راضی بودم(اگه میخوای زندگیت تغییر کنه بخونش)
زهیر(کوئلیو)-این هم فوق العاده بود
ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد- این هم مثل قبلی ها از همون نویسنده و همچنین زیبا
پائولو کوئلیو آخرین رمانی که داده اسمش " برنده تنهاست"
این با همه ی کتاب هاش فرق داره(داستان مردیه که تا آخرین لحظه نمیتونی بفهمی تصمیمش چیه)
و یه کتاب که دنبالشم و همه میگن هنوز چاپ مجدد نشده: رز گمشده اثر سردار ازکان
فکر کنم کتاب جالبی باشه

من یکی از طرفدار های سرسخت پائولو کئلیو هستم.
کیمیاگر کتابیه که خوندش رو به همه توصیه می کنم.
سه مجموعه از کتابهاش رو هم که در واقع تریومولوژی دارن ( کنار رود پیدرا نشستم و گریستم - ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد - دوشیزه پریم و شیطان ) وتلفیقی هستند از روان شناسی و جامعه شناسی, با علاقه بسیار خوندمشون .
اما آخرین کتابی که ازش خوندم " یازده دقیقه " بود که زندگی یه دختر روسپی برزیلی رو به تصویر کشیده بود که به بسیاری از نظریه های جنسی که در روان شناسی با آنها آشنا هستیم اشاره شده بود.
به طور کلی آقای کوئیلو سبکی آمیخته به مذهب و روان شناسی دارند و من این تلفیق رو می پسندم.
 

zgt.sales

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
18 جولای 2011
نوشته‌ها
34
لایک‌ها
6
محل سکونت
Iran
کوری ساراماگو
یاشار کمال
(اربابهای آقچاساز- اینجه ممد- بگذار خارستان بسوزد و شاهین آناوارزا)
صد سال تنها یی گابریل گارسیا مارکز

کوری " ژوزه ساراماگو " یا به عبارتی کوری سفید به نظر بنده روایت بی تفاوتیه انسان های مدرن و ماشینیزه ی امروزی ست. توصیفات کامل و گیرای نویسنده باعث جذابیت داستان و کشش خواننده برای به پایان رساندن کتاب شده.
صد سال تنهایی " گابریل گارسیا مارکز" در واقع به سبکی فراواقع‌گرا یا سوررئالیسم قلم خورده، و اثری زیبا رو به تصویر کشیده و به فصل مشترک انسان ها که همان تنهایی ست پرداخته.
 

hamidk

Registered User
تاریخ عضویت
12 فوریه 2004
نوشته‌ها
1,100
لایک‌ها
144
سن
43
محل سکونت
تهران
این برای دوستانی که کیمیاگر را توصیه کردند:

كيمياگر داستاني است براساس حكايتي از مثنوي مولانا: حكايت آن شخص كه خواب ديد كه آنچه مي طلبي از يسار به مصر، وفا شود. آنجا گنجي است در فلان خانه. چون به مصر آمد كسي گفت: من خواب ديده ام كه گنجي است به بغداد… آن شخص فهم كرد كه آن گنج در مصر گفتن، جهت آن بود كه مرا يقين كنند كه در غير خانه خود نمي بايد جستن وليكن اين گنج، يقين و محقق جز در مصر حاصل نشود. (مثنوي، دفتر ششم)

پ.ن.
خودم هم با اینکه خیلی از دفتر های های مثنوی را خواندم بعد از خواندن کیمیاگر فهمیدم
 

yasertan

Registered User
تاریخ عضویت
29 نوامبر 2011
نوشته‌ها
244
لایک‌ها
61
بهترین کتابی که خونده ام کتابی بنام تفکر زائد اثر دکتر محمد مصفا هست که تحول بزرگی در زندگیم پدید آورد.
 

sedo

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2011
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,574
محل سکونت
deep inside of...
کتابهایی که لذت خوندنشون هیچ وقت از یادم نمیره
پدر پولدار،پدر بی پول: نوشته رابرت کیوساکی

قلعه حیوانات: شاهکار جاودانه جورج اورول

بارون درخت نشین: نوشته ایتالو کالوینو

تاریکخانه اشباح: نوشته اکبر گنجی

جامعه شناسی خودمانی: نوشته حسن نراقی

داستان جاوید: نوشته اسماعیل فصیح
 

Damn

Registered User
تاریخ عضویت
8 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
3,428
لایک‌ها
630
محل سکونت
In Lousy time


کتاب مسخ کافکا از لحاظ داستانی ماجرای :

فردی بنام گرگور سامسا است که با پدر ، مادر و خواهر کوچک خود زندگی می کند و یک روز صبح هنگامی که از خواب بر می خیزد مشاهده می کند که به نوعی حشره بدل شده. تمامی داستان به چند و چون شرایط زندگی گرگور در قالب حشره گونه اش می پردازد. ولی معنا و مفهوم حقیقی که در پس کلمات این داستان عجیب ، خاص و زیبا نهفته شده فقط و فقط توسط خواننده اش درک خواهد شد.


کافکا عبارتی در باره رمان کوتاه " Metamorphosis " ( مسخ ) دارد بدین شرح که تنها زمانی معنای حقیقی آن را در خواهید یافت که به عمیقترین کابوس ها و احساسات من در زندگی دست یافته باشید.

این هم فوق العاده هست
از طریق live for what باهاش آشنا شدم
و بنظرم دست گذاشته روی یکی از کلیدی ترین ارتباطات اجتماعی
 

sedo

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2011
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,574
محل سکونت
deep inside of...
سلام
دوستانی که زندگی نامه و خاطرات می خونن یه نگاهی هم به کتاب ((در ماگادان کسی پیر نمی شود)) بیاندازند بد نیست
نوسنده کتاب دکتر عطاا.. صفوی می باشد که خاطرات تکاندهنده و وحشتناک خود را از زندانهای مخوف استالین با قلم و نثری عالی بیان می کند.
باید خبلی خویشتندار باشید که موقع خوندن منقلب نشید............
 

sedo

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2011
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,574
محل سکونت
deep inside of...
دلم نیومد یه اثر دیگه رو که خوندنش رو به همگی توصیه می کنم ،معرفی نکنم.کتابی که در مدت خیلی کوتاه به چاپ چندم رسید. نویسنده کتاب که سایمون کوپر می باشدبه 22کشور جهان سفر کرد تا تاثیر عجیب فوتبال بر سیاست و فرهنگ کشورها را درک و ارزیابی کنه.
مترجم توانمند اون کسی نیست جز مجری نابغه برنامه 90! عادل فردوسی پور
خانمها و آقایان(!)
این شما و این هم:فوتبال علیه دشمن
 

seashore

Registered User
تاریخ عضویت
4 فوریه 2012
نوشته‌ها
634
لایک‌ها
3,124
محل سکونت
شهر راز
فرشته نگهبان از پائولو کوئیلو
مثل کتابای دیگه ی پائولو کوئیلو بسیار تاثیر گذاره
 

amir AMD

Registered User
تاریخ عضویت
31 دسامبر 2009
نوشته‌ها
158
لایک‌ها
53
چنین گفت زرتشت

برادران کارامازوف

ابله

مسخ

بار هستی

جنگ و صلح

و ...
 

John Sky

Registered User
تاریخ عضویت
26 جولای 2005
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
13
توپ مرواری - صادق هدایت
شرق بهشت - اشتاین بک
 

YARAY

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,947
لایک‌ها
164
محل سکونت
تهران
دلم نیومد یه اثر دیگه رو که خوندنش رو به همگی توصیه می کنم ،معرفی نکنم.کتابی که در مدت خیلی کوتاه به چاپ چندم رسید. نویسنده کتاب که سایمون کوپر می باشدبه 22کشور جهان سفر کرد تا تاثیر عجیب فوتبال بر سیاست و فرهنگ کشورها را درک و ارزیابی کنه.
مترجم توانمند اون کسی نیست جز مجری نابغه برنامه 90! عادل فردوسی پور
خانمها و آقایان(!)
این شما و این هم:فوتبال علیه دشمن


سلام
یه جا خوندم که نویسنده بر علیه مترجم قصد شکایت دارند به خاطر عدم رعایت حقوق نویسنده و ترجمه بدون اجازه و عدم پرداخت حق مولف.
 

sedo

Registered User
تاریخ عضویت
5 می 2011
نوشته‌ها
820
لایک‌ها
1,574
محل سکونت
deep inside of...
سلام
یه جا خوندم که نویسنده بر علیه مترجم قصد شکایت دارند به خاطر عدم رعایت حقوق نویسنده و ترجمه بدون اجازه و عدم پرداخت حق مولف.
ظاهرا با دلیل تراشی های فردوسی پور کوتاه اومده و از شکایت صرف نظر کرده...
 

SilentStar

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژوئن 2007
نوشته‌ها
572
لایک‌ها
230
محل سکونت
Tehran
كتاب خلاقيت - سخناني از اشو در اين باب
فوق العاده مفيده... صفحه به صفحه اش

فصل سوم - بخش اول

از نو كودك شو تا خلاق باشي! همه ‎ي كودكان خلاق ‎اند. براي خلاق بودن بايد اول از ذهن، تعصبات و پيشداوري‎ها آزاد شويد. آدم خلاق كسي است كه چيزهاي تازه را امتحان مي‎كند. او هرگز نمي‌تواند مثل يك ربوت يا آدم‌واره رفتار كند. چرا كه ربوت‎ها هرگز خلاق نيستند و فقط كارهاي تكراري از آنها سر مي‎زند.
بنابراين دوباره كودك شو تا خلاق شوي! ـ همه‎ بچه‎ ها خلاق‎اند. همه‎ بچه‎ ها، هر كجا كه به دنيا آمده باشند، خلاق‎ند ـ اين ما هستيم كه راه خلاقيت آنها را سد مي‎كنيم. ما خلاقيت آنها را خرد, نابود و زير پا له مي‎كنيم و بعد شروع مي‎كنيم كه راه صحيح انجام كارها را به آنها آموزش ‎دهيم.
فراموش نكنيد كه افراد خلاق هميشه سعي دارند راه‎هاي عوضي را امتحان كنند. اگر هميشه راه درست را برويد، هرگز خلاق نخواهيد بود، زيرا «راه صحيح» چيزي نيست جز راه كشف شده توسط ديگران! البته با كمك راه صحيح نيز مي‌توان چيزي ساخت و يا يك توليد كننده, تهيه‌كننده و يا تكنسين شد، اما راه صحيح هرگز از شما يك آفريننده يا پديد‌آورنده نخواهد ساخت.
تفاوت بين يك توليد كننده و يك آفريننده در چيست؟ توليد كننده راه صحيح و معمولاً اقتصادي‎ترين راه انجام يك كار را مي‎داند و مي‌كوشد تا با كمترين تلاش به بيشترين نتايج دست يابد. او صرفاً يك توليد كننده است. اما يك آفريننده به اين در و آن در مي‎زند. درست نمي‎داند راه صحيح انجام يك كار كدام است، پس بارها و بارها به جست‎وجو و تحقيق خود در مسيرهاي مختلف ادامه مي‎دهد. چندين بار راه نادرست را طي مي‎كند ـ و به هر جا كه حركت كند، چيزهايي مي‎آموزد؛ او از اين طريق غني‎تر و پخته‎تر مي‎شود. و كاري را انجام مي‎دهد كه پيش از آن هيچ‎كس موفق به انجامش نشده است در حالي‌كه اگر راه صحيح از پيش‌تعيين شده را دنبال مي‎كرد، قادر نبود به آفرينش و خلاقيت برسد.
معلم يك مدرسه‎ي مذهبي از شاگردانش مي‎خواهد كه تصوير خانواده‎ي مقدس را بكشند. وقتي نقاشي‎ها را جمع مي‎كند، مي‎بيند كه بيشتر از بچه‎ها نقاشي‎هايي معمولي‌اي از خانواده‎ي مقدس كشيده‌اند ـ خانواده‎ي مقدس در طويله، خانواده‎ي مقدس سوار بر قاطر و چيزهايي از اين قبيل. اما يكي از نقاشي‎ها هواپيمايي را با چهارسرنشين نشان مي‎‎داد كه سرهايشان را به شيشه‎هاي پنجره چسبانده بودند. معلم صاحب نقاشي را صدا مي‎زند تا نقاشي‎اش را توضيح دهد. و به او مي‎گويد: «مي‎توانم بفهمم سه تا از اين سرها كه كشيده‌اي مال كيست ـ حضرت يوسف، حضرت مريم و حضرت مسيح. اما چهارمي سر چه كسي است؟ پسر بچه جواب مي‎دهد: «آهان، او پونتيوس، خلبان هواپيماست!»
اين زيباست. اين خلاقيت است. معلوم مي‌شود كه اين بچه چيزهايي را كشف كرده است. اما اين كار فقط از كودكان ساخته است. ما جرأت چنين كارهايي را نداريم، چرا كه مي‎ترسيم نكند احمق جلوه كنيم.
ولي واقعيت اين است كه يك آفريننده بايد بتواند كه حتي احمق به نظر برسد. او بايد اين به اصطلاح آبرو و حيثيت خود را به مخاطره بيندازد. به همين دليل هم هميشه شاعران، نقاش‌ها، رقصندگان و موسيقي‎دان‌هايي را مي‎بينيم كه آدم‎هاي چندان آبرومند و محترمي نيستند ولي بسيار خلاق و دوست‌داشتني هستند. البته تا وقتي كه هنوز آبرويي دست و پا نكرده‌اند و جايزه‎ي نوبل نگرفته‌اند چرا كه در آن صورت و از آن لحظه به بعد خلاقيت دود مي‎شود و به هوا مي‎رود!
براستي چه اتفاقي مي‎افتد؟ آيا تا به حال برنده‎ي جايزه‎ي نوبلي را ديديد كه كار ارزشمند ديگري ارائه دهد؟ و يا آدم خوشنام و سرشناسي را ديده‎ايد كه قادر به انجام كار خلاقي باشد؟ او از خلاقيت وحشت دارد. چرا كه اگر دست از پا خطا كند يا چنانچه اشتباهي رخ دهد، ديگر اعتبار و حيثيتي برايش نمي‌ماند. اين از عهده‎ي او خارج است. اين است كه يك هنرمند پس از آنكه وجهه و اعتباري يافت، ديگر مرده و بي‎جان مي‎شود.
صفت خلاق را تنها به افرادي مي‌توان داد كه آماده‎اند حيثيت و غرور و عزت خود را بارها و بارها در معرض تاراج قرار داده و با شهامت به استقبال كارهايي بروند كه ديگران آن را وقت تلف كردن مي‎دانند. مردم هميشه افراد آفرينشگر را ديوانه قلمداد مي‎كنند. البته دنيا دير يا زود به ارزش آنها پي خواهد برد. ولي اذهان عمومي همچنان بر اين باورند كه افراد آفرينشگر آدم‌هاي نامتعارف و عجيبي هستند.
تمام انسان‌ها با ظرفيت‎هاي لازم و كامل براي آفرينشگري و خلاقيت پا به دنيا مي‌گذارند. بدون استثنا همه‎ي كودكان سعي دارند آفريننده باشند، اما ما دست و پايشان را مي‎بنديم. ما فوراً دست به كار مي‎شويم تا طرز صحيح انجام كارها را به آنها آموزش دهيم ـ و همين كه آنها راه درست را آموختند، ديگر به ربوت تبديل مي‎شوند. بعد بارها و بارها همان كار صحيح را تكرار مي‎كنند و هر قدر بيشتر اين كار را انجام مي‎دهند، بازده بهتري پيدا مي‎كنند و هر قدر بر كارآيي آنها افزوده مي‎شود، بيشتر برايشان كف مي‎زنيم و به آنها جايزه مي‎دهيم.
در سنين بين هفت تا چهارده‎سالگي تغييراتي در كودك رخ مي‎دهد كه چگونگي آن ذهن روان‎شناسان بسياري را در سراسر جهان به خود مشغول داشته است.
هر انسان در مغز خود دو نيمكره و بنابراين دو ذهن دارد. نيمكره‎ي چپ ذهني غير‌خلاق است ـ اين قسمت به لحاظ فني بسيار تواناست، ولي تا آنجا كه به خلاقيت مربوط مي‎شود، به كلي ناتوان است؛ فقط وقتي مي‎تواند كاري را انجام دهد كه قبلاً آن را آموخته باشد ـ و خيلي هم مؤثر و بي‎عيب و نقص كار انجام مي‎دهد. نيمكره‎ي چپ مكانيكي است. اين نيمكره، نيمكره‎ي استدلال، منطق و رياضي است ـ نيمكره‎ي محاسبه، مهارت، انضباط و نظم است.
نيمكره‎ي راست درست عكس نيمكره‎ي چپ عمل مي‎كند. نيمكره‎ي راست، نيمكره‎ي اغتشاش است, نه نظم؛ نيمكره‎ي شعر و شاعري است، نه نثر؛ نيمكره‎ي عشق است، نه منطق. از احساس فوق‎العاده زيبايي برخوردار است. اين نيمكره داراي استعداد بسيار عميقي در رابطه با خلاقيت و نوآوري است ـ اما كارآمد نيست، چرا كه آفرينشگر از آنجا كه مدام مشغول آزمايش و خطاست نمي‎تواند با كفايت و كارآمد باشد.
آفرينشگر نمي‎تواند يك‌جا بند شود. او خانه‌به‌دوش است، كوله‎بارش را بر پشتش حمل مي‎كند. براي ملاقاتي شبانه در شهري اتراق مي‎كند، اما فردا صبح دوباره بار و بنديلش را جمع مي‎كند و غيبش مي‎زند.
او هيچ‌گاه صاحبخانه نيست چرا كه نمي‎تواند در يك‌جا سكونت كند؛ سكونت براي او يعني مرگ. او هميشه آماد‎ه‎ي خطر كردن است و خطر كردن برايش حكم وصال با معشوق را دارد.
در هنگام تولد نيمكره‎ي راست فعال و نيمكره‎ي چپ غير فعال است. بعد ما آموزش به كودك را آغاز مي‎كنيم ـ آن هم از روي ناآگاهي و به شكلي غير‌علمي. در طول ساليان عمر اين ترفند را مي‌آموزيم كه چه‌گونه انرژي را از نيمكره‎ي راست به نيمكره‎ي چپ جابه‎جا كنيم. چه‌طور تكمه‎ي بازدارنده‌ي نيمكره‎ي راست را فشار دهيم و استارت نيمكره‎ي چپ را روشن كنيم ـ سيستم آموزشي ما سرتا پا همين است. از كودكستان تا دانشگاه همه‎ي به اصطلاح آموزش و پرورش ما همين است ـ تلاش براي نابودي نيمكره‎ي راست و كمك به نيمكره‎ي چپ و زماني بين هفت تا چهارده سالگي بالاخره موفق مي‎شويم و به هدف مي‎زنيم ـ آن موقع ديگر روح كودك كشته و نابود شده است و اين است تغييري كه در سنين نوجواني _ از هفت تا چهارده‌ سالگي _ رخ مي‌دهد.
از اين پس ديگر كودك خودرو و وحشي نيست ـ او به يك شهروند رام و سر‌به‌راه مبدل و مشغول آموختن شيوه‎هاي انضباطي، زبان، منطق و تمرين‌هاي يكنواخت شده است. در مدرسه رقابت با ديگران را آغاز كرده و به يك آدم خودخواه تبديل مي‌شود و همه‎ي آن چيزهاي روان‎نژندي را كه در اجتماع شايع است، فرا مي‎گيرد. او به قدرت و پول علاقه‎مند شده و به اين فكر مي‎افتد كه چه‌طور به مدارج بالاي تحصيلي صعود كند تا اقتدار بيشتري به دست آورد. چه‌طور مي‎شود پول بيشتري داشت، خانه‎ي بزرگي دست و پا كرد و … او مدام از چيزي به چيز ديگر روي مي‎كند. بعد نيمكره‎ي راست او بيش از پيش از فعاليت باز مي‎ماند ـ يا صرفاً وقتي فعال مي‎شود كه فرد در رؤيا ـ در دوره‎ي حركت سريع چشم، در خواب ـ به سر مي‎برد و يا گاهي كه مخدر مصرف كرده است…
بزرگترين علت كشش به مواد مخدر در غرب, صرفاً اين است كه غرب به دليل آموزش اجباري، در نابود ساختن كامل نيمكره‎ي راست توفيق كامل يافته است. غرب زيادي تحصيلكرده است ـ و در واقع در اين راه به افراط رفته است. به گونه‌اي كه اكنون به نظر مي‎رسد ديگر چاره‌اي وجود ندارد؛ مگر آنكه در دانشگاه‎ها، كالج‎ها، و يا مدارس ترفندي به كار گرفته شده يا وسيله‌أي عرضه شود كه بتواند با كمك به نيمكره‎ي راست، آن را از نو احيا كند. جلوگيري از اعتياد به مواد مخدر به وسيله‎ي قانون به تنهايي غير‌ممكن است و تنها راه ممكن براي جلوگيري از اعتياد, بازگشت مجدد تعادل دروني انسان است.
تقاضا براي مواد مخدر از آن روست كه فوراً دنده را عوض مي‎كند ـ يعني مسير انرژي را از نيمكره‎ي چپ به نيمكره‎ي راست تغيير مي‎دهد. همه‎ي هنر مواد مخدر همين است. قرن‎ها الكل چنين وظيفه‎‌اي را بر عهده داشته، اما اكنون مواد مخدر جاي الكل را گرفته است؛ ال اس دي، ماري جوآنا، سايلوسايبين و … براحتي در دسترس هستند و پيش‌بيني مي‌شود كه در آينده حتي مواد مخدر قوي‎تري هم به بازار بيايند.
در اين ميان نمي‌توان مصرف كننده‎ي ماده‎ي مخدر را تبه‌كار دانست بلكه در واقع اين سياستمداران و كارشناس‌هاي آموزش و پرورش هستند كه تبه‎كارند. آنها گناهكارند. چرا كه ذهن آدم‎ها را به افراط كشانده‎اند ـ به افراطي كه نوشداروي آن تنها عصيان است. و چه نياز شديدي! شعر و شاعري به كلي از زندگي مردم محو شده است، زيبايي رخت بر‌بسته و چهره‌ي عشق ديگر پيدا نيست. در عوض پول، قدرت و نفوذ به تنها خدايان روي زمين تبديل شده‎اند.
بشريت چه‌طور مي‎تواند بدون عشق و شعر و لذت و جشن و پايكوبي به حيات ادامه دهد؟ اين زندگي ديري نخواهد پاييد و انتظار از نسل‌هاي جديد نيز غير‌منصفانه و بيهوده به نظر مي‌رسد. اين موضوع كه مصرف‌كنندگان مواد مخدر تقريباً هميشه جزو اخراجي‎ها هستند, مسلماً اتفاقي نيست. آنها از صحنه‎ي دانشگاه‎ها، كالج‎ها و مدارس محو مي‎شوند. و اين بخشي از همان عصيان است.
همين كه انسان لذت‎ مصرف مواد مخدر را چشيد، ترك دادن او بسيار دشوار خواهد بود. مواد مخدر فقط هنگامي مي‎تواند كنار گذاشته شود كه راه‎هاي بهتري را بتوان براي آزاد ساختن قريحه‎ي شعر و شاعري يافت. مراقبه راه بهتري است و ضررش هم از هر نوع ماده‎ي شيميايي كمتر است. در حقيقت مراقبه به هيچ وجه زيان‎آور نيست بلكه بسيار مفيد است. علاوه بر اين, مراقبه دقيقاً همان تأثير را دارد، يعني كليد ذهن تو را از نيمكره‎ي چپ به نيمكره‎ي راست جابه‎جا مي‎كند و ظرفيت دروني خلاقيت را در تو آزاد مي‎سازد.
با فاجعه‎ي عظيمي كه قرار است در سراسر دنيا از طريق مواد مخدر اتفاق بيفتد، تنها از يك راه مي‌توان مقابله كرد و آن مراقبه است. هيچ راه ديگري وجود ندارد. اگر مراقبه به طور روزافزون رواج يابد و بيش از پيش در زندگي مردم وارد شود ديگر جايي براي مواد مخدر باقي نمي‎ماند.
پس آموزش نيز بايد به اين سمت سوق داده شود. اي كاش به كودكان بياموزند كه در ذهنشان هر دو نيمكره وجود دارد و به آنها ياد بدهند چه‌طور و چه وقت از هر يك از توانايي‌هاي خود استفاده كنند. موقعيت‎هايي وجود دارند كه در آن فقط به نيمكره‎ي چپ مغز احتياج است. مثلاً به هنگام انجام محاسبات تجاري, ولي اوقاتي هم هستند كه فقط به نيمكره‌ي راست نياز داريم.
نيمكره‎ي راست هدف است و نيمكره‎ي چپ, وسيله. نيمكره‎ي چپ بايد در خدمت نيمكره‎ي راست باشد. نيمكره‎ي راست ارباب است ـ زيرا تو پول درمي‎آوري، فقط به اين خاطر كه مي‎خواهي از زندگي‎ات لذت ببري و آن را جشن بگيري. تو مي‎خواهي يك ترازنامه‎ي بانكي مشخص داشته باشي كه بتواني فقط عشق كني. تو كار مي‎كني كه فقط بتواني بازي كرده باشي و يا اينكه فقط بتواني لحظه‎اي بيارآمي و استراحت كني. پس اين آرامش است كه هدف باقي مي‎ماند، كار هدف نيست.
موازين اخلاقي كار از بقاياي گذشته است و بايد آن را دور ريخت و انقلابي حقيقي در دنياي آموزش و پرورش به راه انداخت. مردم را ـ كودكان را ـ نبايد به رعايت الگوهاي تكراري وادار كرد. واقعاً آموزش شما چيست؟ آيا تا به حال آن را دقيقاً بررسي كرده‌ايد؟ آيا هيچ شده درباره‎اش عميقاً بينديشيد؟
آموزش صرفاً يك پرورش حافظه است, از اين راه باهوش نمي‎شويم، بلكه مرتباً بي‎هوش و بي‎هوش‎تر مي‎شويم و آخر سر يك احمق تمام‌عيار از كار در مي‎آييم! بچه‌ها در بدو ورود به مدرسه بسيار باهوشند, اما بندرت ممكن است كسي پايش را از دانشگاه بيرون بگذارد و هنوز باهوش باشد ـ اين اتفاق بسيار نادري است. دانشگاه تقريباً هميشه در كارش موفق است, بله شما با مدرك بيرون مي‎آييد، ولي اين مدارج تحصيلي را به قيمت گزافي به دست آورده‎ايد ـ به قيمت از دست دادن هوش و لذت زندگي. چرا؟ چون كاركرد نيمكره‎ي راست خود را از دست داده‎ايد. و چه آموخته‎ايد؟ اطلاعات. ذهن شما پر از محفوظات است؛ مي‎توانيد تكرار كنيد، توان آن را داريد كه از نو توليد كنيد. داستان امتحاناتي هم كه مي‎دهيد همين است ـ در امتحانات هم كسي باهوش تلقي مي‎شود كه بتواند همه‎ي آن محفوظات بلعيده را استفراغ كند. ابتدا مجبور است همه را ببلعد و بعد در اوراق امتحاني همه را يكجا بالا بياورد. اگر توانستيد به شكل كارآمد و مؤثري استفراغ كنيد، خب شكي نيست كه باهوش هستيد. اگر دقيقاً همان چيزي را كه به خوردتان داده‎اند، استفراغ كنيد، هوشمندي خود را ثابت كرده‎ايد.
ولي واقعيت اين است كه شما فقط هنگامي مي‎توانيد عين همان چيز را به صورت اول استفراغ كنيد كه آن را هضم نكرده باشيد. اين را فراموش نكنيد! شايد چيز ديگري ـ مثلاً خون ـ بالا بياوريد، اما همان لقمه ناني كه خورده بوديد بالا نخواهد آمد؛ چرا كه هضم ديگر ناپديد شده و بنابراين شما بايد آن را آن پايين، بدون هضم كردن در معده‌تان نگه‎ داريد ـ آن وقت ديگر خيلي خيلي باهوش قلمداد مي‎شويد. احمق‎ترين آدم‎ها كساني هستند كه ديگران آنها را از همه باهوش‎تر مي‎دانند. اين تأسف‎بارترين حالتي است كه مي‎تواند وجود داشته باشد.
آدم باهوش با اين سيستم آموزشي هماهنگ نمي‌شود. آيا مي‎دانيد آلبرت انيشتين نتوانست در امتحان ورود به دانشگاه قبول شود؟ آن هم با چنان هوش خلاقي!. البته به خاطر همان هوش خلاق بود كه انيشتين نمي‌توانست به همان شيوه‎ي احمقانه‎ي ديگران رفتار كند.
همه‎ي به اصطلاح برندگان مدال طلا در مدارس، كالج‎ها و دانشگاه‎ها كجا هستند؟ آنها‎ هرگز به درد بخور از كار در‌نمي‎آيند. افتخار و سرافرازي آنها به مدال‎هاي طلاي‌شان ختم مي‎شود، بعد ديگر هيچ اثري از آنها نيست؛ زندگي هيچ ديني نسبت به آنها ندارد. براستي چه بر سر اين‎ گونه آدم‎ها مي‎آيد؟ ما آنها را نابود كرد‎ه‎ايم. آنها گواهي‌نامه‎هايشان را خريده و همه را گم كرده‎اند و اكنون فقط يدك‎كش همه‎ي گواهي‎‌نامه‎ها و درجه‎ها و مدال‎ها هستند.
اين نوع آموزش را بايد به كل دگرگون كرد. بايد لذت و نشاط بيشتري را به كلاس‎هاي درس آورد. بايد بي‎نظمي بيشتري به دانشگاه‎ها بخشيد ـ پايكوبي بيشتر، آواز بيشتر، شعر و شاعري بيشتر، خلاقيت بيشتر و هوش بيشتر. اين همه وابستگي به محفوظات را بايد كنار گذاشت.
بايد به مردم كمك كرد تا باهوش‎تر باشند. وقتي كسي به شيو‎ه‎ي جديدي پاسخ مي‎دهد، بايد برايش ارزش قائل شد. هيچ پاسخ صحيحي نبايد در بين باشد. چرا كه پاسخ صحيح واحدي وجود ندارد. پاسخ فقط يا احمقانه است يا هوشمندانه. دسته‎بندي درست و نادرست خودش اشتباه است، هيچ پاسخ درست و يا نادرستي وجود ندارد. پاسخ يا تكراري و احمقانه است و يا خلاق، مسئولانه و هوشمندانه. حتي اگر پاسخ تكراري ظاهراً صحيح باشد، نبايد بهاي چنداني به آن داد ـ چون فقط يك چيز تكراري است و بر عكس حتي اگر پاسخ هوشمندانه كاملاً صحيح نبود و با نظرات و انديشه‎هاي كهنه جور در نمي‎آمد، بايد آن را تحسين كرد، چون تازه است و نشانه‎ي هوشمندي.
براي خلاق بودن بايد همه‎ي آن چيزهايي كه اجتماع برايتان بافته، رشته كنيد. همه‎ي آن كارهايي كه پدر و مادر و آموزگارانتان بر سر شما آورده‎اند خنثي كنيد. همه‎ي رشته‎هاي پليس و سياستمدارها و تبليغات‎چي‎ها را پنبه كنيد ـ و بعد خواهيد ديد از نو خلاق مي‌شويد و دوباره همان شور و هيجاني كه از آن آغاز داشتيد، قلب شما را به تپش درخواهد آورد. آن شور و سرمستي سركوب‌شده هنوز در قلب شما در انتظار است. مي‎توانيد حلقه‎هاي درهم‌پيچيده‎ي آن را از هم باز كنيد. و وقتي پيچ‎ها و گره‎هاي آن انرژي خلاق از هم باز شد و به جريان درآمد، آنگاه شما متدين واقعي هستيد. خداشناس كسي است كه خلاق است. همه خلاق به دنيا مي‎آيند، اما فقط عده‎ي معدودي از مردم خلاق باقي مي‎مانند.
شما مي‌توانيد كه خود را از دام برهانيد. البته شهامت زيادي لازم است زيرا وقتي شروع مي‎كنيد تا بلاهايي را كه اجتماع بر سرتان آورده است نقش بر آب كنيد، احترام و اعتبار خود را از دست مي‎دهيد. ديگر كسي شما را لايق احترام نمي‎داند و از نظر ديگران غول بي‎شاخ و دم و عجيب و غريبي مي‌شويد كه با ديدنتان پيش خود فكر مي‎كنند: « اين بيچاره چه بدبختي‌ا‎ي سرش آمده كه به اين روز افتاده!» اين بزرگترين شهامتي است كه بايد به خرج دهيد ـ شهامت پاگذاشتن در زندگي‌‌اي كه در آن, مردم شما را موجود عجيب و غريبي تصور ‎كنند.
طبيعتاً بايد خطر كنيد. چرا كه اگر مي‎خواهيد خلاق باشيد، بايد خطر كردن پيشه‌ي شما باشد. مطمئن باشيد كه به زحمتش مي‎ارزد. كمي خلاقيت, ارزشمندتر از كل اين جهان و قلمرو آن است.
 
Last edited:

YARAY

Registered User
تاریخ عضویت
24 ژوئن 2006
نوشته‌ها
1,947
لایک‌ها
164
محل سکونت
تهران
شرق بنفشه از مندنی پورو از دست ندید که به تنهایی اعتباری به زبان فارسی داده.
 

ShaghayeghOF

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 آپریل 2012
نوشته‌ها
35
لایک‌ها
69
بار هستی رو حتماااااااا بخونین...

چنین گفت زرتشت...

کوری....

بیگانه از آلبر کامو....

شیطان و دوشیزه پریم...


کلا کتابای زیادی هستن که واقعا ارزش چند بار خونده شدنو دارن...من همینا یادمه...
 

al_frd

Registered User
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2002
نوشته‌ها
318
لایک‌ها
5
کتاب‌نیوز:
سایت Amazon لیست 1001 کتابی که باید قبل از مرگ خواندرا به یشنهاد بیش از 20 نفر از منتقدین ادبی‌اش تنظیم کرده است. این کتاب هزار صفحه‌ای ضمن معرفی هریک از کتابهای انتخاب شده، اطلاعاتی درباره نویسنده کتاب و همچنین علت اهمیت آن (اینکه چرا باید تا پیش از مردن حتما کتاب را خواند!) به خواننده ارائه می‌کند.

آنچه در ادامه می‌آید 220 کتابی است که در این کتاب مرجع وجود داشته و در ایران ترجمه شده است، در فهرست زیر شماره‌ ردیف‌های درج شده مربوط به شماره ردیف‌های فهرست موجود در سایت Listology است که ماخذ اصلی تهیه فهرست زیر بوده است. سایت «جیره کتاب» عنوان کتاب‌ها و ناشران آن را از سایت خانه كتاب Ketab.ir استخراج کرده و در مورد کتابهایی که چندین ناشر آنها را چاپ کرده‌اند تلاش کرده تا ناشر چاپ جدیدتر و یا ناشر معروف‌تر و صاحب‌نام‌تر را درج کند. در بعضی موارد هم نام چند ناشر ذکر شده است.

1- هرگز رهایم مکن - کازوئو ایشی گورو (ققنوس)
19- ماجرای عجیب سگی در شب - مایک هادون (افق)
50- سور بز - ماریو وارگاس یوسا (علم)
52- شیطان و دوشیزه پریم - پائولو کوئیلو (کاروان)
57- بی‌خبری - میلان کوندرا (روشنگران)
63- آدمکش کور - مارگارت آتوود (ققنوس)
70- تیمبوکتو - پل استر (افق)
89- ساعتها - مایکل کانینگهام (کاروان)
90- ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد - پائولو کوئیلو (کاروان)
92- خدای چیزهای کوچک - آرونداتی روی (علم)

93- خاطرات یک گیشا - آرتور گلدن (سخن)
145- عروس فریبکار - مارگارت اتوود (ققنوس)
155- جاز - تونی موریسون (آفرینه)
189- بیلی بت‌گیت - ای.ال. دکتروف (طرح‌‌نو)
190- بازمانده روز - کازوئو ایشیگورو (کارنامه)
194- تاریخ محاصره لیسبون - خوزه ساراماگو (علم)
195- مثل آب برای شکلات - لورا اسکوئیل (روشنگران)
215- کبوتر - پاتریک زوسکیند (مرکز)
219- سه گانه نیویورک - پل استر (افق)
223- دلبند - تونی موریسون (روشنگران و چشمه)

236- عشق در زمان (سال‌های) وبا - گابریل گارسیا مارکز (ققنوس)
242- سرگذشت ندیمه - مارگارت اتوود (ققنوس)
251- سال مرگ ریکاردو ریش - خوزه ساراماگو (هاشمی)
252- عاشق - مارگاریت دوراس (نیلوفر)
253- امپراطوری خورشید - جی.جی. بالارد (چشمه)
256- بار هستی - میلان کوندرا (گفتار / قطره)
261- شرم - سلمان رشدی (تندر)
266- زندگی و زمانه مایکل ک - جی.ام. کوتسیا (فرهنگ نشر نو)
274- منظره پریده رنگ تپه‌ها - کازوئو ایشی گورو (نیلا)
276- خانه ارواح - ایزابل آلنده (قطره)

286- آوریل شکسته - اسماعیل کاداره (مرکز)
287- در انتظار بربرها - جی.ام. کوتسیا (پلک)
288- بچه‌های نیمه‌شب - سلمان رشدی (تندر)
294- نام گل سرخ - اومبرتو اکو (شباویز)
294- کتاب خنده و فراموشی - میلان کوندرا (روشنگران)
300- اگر شبی از شبهای زمستان مسافری - ایتالو کالوینو (آگاه)
322- آماتورها - ریچارد بارتلمی (کلاغ سفید)
331- برج - جی.جی. بالارد (چشمه)
335- رگتایم - ای. ال دکتروف (خوارزمی)
324- پاییز پدرسالار - گابریل گارسیا مارکز (حکایتی دیگر)

338- آبروی از دست رفته کاترینا بلوم - هاینریش بل (نیلوفر)
346- مامور معتمد - گراهام گرین (نیلوفر)
349- سولا - تونی موریسون (قله)
350- شهرهای نامرئی - ایتالو کالوینو (باغ نو / پاپیروس)
359- سیمای زنی در میان جمع - هاینریش بول (آگاه)
365- آبی‌ترین چشم - تونی موریسون (ویستار)
366- ترس دروازه‌بان از ضربه پنالتی - پتر هاندکه (فصل سبز)
375- سلاخ‌خانه شماره 5 - کورت ونه‌گات (روشنگران و مطالعات زنان)
389- 2001، یک ادیسه فضایی - آرتور سی. کلارک (نقطه)
390- آیا آدم مصنوعی‌ها خواب گوسفند برقی می‌بینند؟ - فیلیپ ک. دیک (روشنگران)

393- در قند هندوانه - ریچارد براتیگان (چشمه)
399- صد سال تنهایی - گابریل گارسیا مارکز (امیرکبیر)
400- مرشد و مارگاریتا - میخائیل بولگاکف (فرهنگ نشر نو)
402- شوخی - میلان کوندرا (روشنگران)
410- نایب کنسول - مارگاریت دوراس (نیلوفر)
424- شیدائی لول و. اشتاین - مارگاریت دوراس (نیلوفر)
427- گهواره گربه - کورت ونه‌گات (افق)
433- حباب شیشه - سیلویا پلات (نشر باغ)
436- پرواز بر فراز آشیانه فاخته - کن کیسی (هاشمی)
439- منطقه مصیبت‌زده شهر - جی.جی. بالارد (جوانه رشد)

441- هزارتوهای بورخس - خورخه لوئیس بورخس (کتاب زمان)
445- فرنی و زوئی - جی.دی. سالینجر (نیلا)
448- سولاریس - استانسیلاو لم (فاریاب)
449- موش و گربه - گونتر گراس (فرزان روز)
462- طبل حلبی - گونتر گراس (نیلوفر)
466- بیلیارد در ساعت نه و نیم - هاینریش بل (سروش)
468- یوزپلنگ- جوزپه تومازی دی لامپه دوزا (ققنوس)
472- همه چیز فرو می‌پاشد - چینوا آچیه (جوانه رشد / سروش / آستان قدس رضوی)
485- پنین - ولادیمیر ناباکوف (شوقستان)
486- دکتر ژیواگو - بوریس پاسترناک (ساحل)
494- ارباب حلقه‌ها - جی. آر. آر. تالکین (نگاه)

495- معمای آقای ریپلی - پاتریشیا های اسمیت (طرح نو)
499- آمریکایی آرام - گراهام گرین (خوارزمی)
500- آخرین وسوسه مسیح - نیکوس کازانتزاکیس (نیلوفر)
503- سلام بر غم - فرانسواز ساگان (هرم)
508- سالار مگس‌ها - ویلیام گلدینگ (رهنما)
511- خداحافظی طولانی - ریموند چندلر (روزنه‌کار)
519- قاضی و جلادش - فردریش دورنمات (ماهی)
521- مرد پیر و دریا - ارنست همینگوی (نگاه)
522- شهود - فلنری اوکانر (نشر نو)
525- مالون می‌میرد - ساموئل بکت (پژوهه)

527- امپراطوری کهشکشانها (سه کتاب) - ایزاک آسیموف (شقایق)
529- ناطوردشت - جی.دی. سالینجر (نیلا)
530- انسان طاقی - آلبر کامو (قطره)
535- مرد سوم - گراهام گرین (برگ / نی)
539- من، روبوت - ایزاک آسیموف (پاسارگاد)
547- 1984 - جورج اورول (نیلوفر)
559- طاعون - آلبر کامو (نیلوفر)
564- قلعه (مزرعه) حیوانات - جورج اورول (جامی)
551- جان کلام - گراهام گرین (نیلوفر)
569- مسیح هرگز به اینجا نرسید - کارلو لوی (هرمس)

570- لبه تیغ - ویلیام سامرست موام (فرزان روز)
579- بیگانه - آلبر کامو (نیلوفر)
589- جلال و قدرت - گراهام گرین (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی)
592- خوشه‌های خشم - جان استاین‌بک (امیرکبیر)
574- شازده کوچولو - آنتوان دو سنت اگزوپری (امیرکبیر)
576- بازی مهره شیشه‌ای - هرمان هسه (فردوس)
578- برخیز ای موسی - ویلیام فاکنر (نیلوفر)
587- زنگها برای که به صدا در می‌آیند - ارنست همینگوی (صفی علیشاه)
599- خواب گران - ریموند چندلر (کتاب ایران)
602- تهوع - ژان پل سارتر (نیلوفر)

603- ربه‌کا - دافنه دو موریه (جامی / جاویدان)
605- صخره برایتون - گراهام گرین (ثالث)
606- ینگه دنیا - جان دس‌پس (هاشمی)
608- موشها و آدمها - جان استاین‌بک (اساطیر)
610- هابیت - جی. آر. آر. تالکین (پنجره)
611- سال‌ها - ویرجینیا وولف (امیرکبیر)
615- داشتن و نداشتن - ارنست همینگوی (امیرکبیر)
619- بر باد رفته - مارگارت میچل (نگاه)
622- ابشالوم، ابشالوم - ویلیام فاکنر (نیلوفر)
628- آنها به اسبها شلیک می‌کنند - هوراس مکوی (باغ نو / نشر نو)

643- اتوبیوگرافی آلیس بی. تکلاس - گرترود استاین (آگاه)
648- سفر به انتهای شب - لوئی فردینان سلین (جامی)
649- دنیای قشنگ نو - آلدوس هاکسلی (نیلوفر)
654- امواج - ویرجینیا وولف (مهیا)
655- کلید شیشه‌ی - داشیل همت (روزنه‌کار)
663- وداع با اسلحه - ارنست همینگ‌‌وی (نیلوفر)
664- خرمن سرخ - داشیل همت (روزنه‌کار)
667- در غرب خبری نیست - اریک ماریا رمارک (جویا / ناهید)
671- خشم و هیاهو - ویلیام فاکنر (نگاه)
675- ارلاندو - ویرجینیا وولف (امیرکبیر)

683- نادیا - آندره برتون (افق)
684- گرگ بیابان - هرمان هسه (اساطیر)
685- در جستجوی زمان از دست رفته - مارسل پروست (مرکز)
686- به سوی فانوس دریایی - ویرجینیا وولف (نیلوفر)
688- آمریکا - فرانتس کافکا (هاشمی)
691- قصر - فرانتس کافکا (نیلوفر)
692- شوایک - یاروسلاو هاشک (چشمه)
698- خانم دالو ری - ویرجینیا وولف (رواق زمان نو)
699- گتسبی بزرگ - اف. اسکات فیتز جرالد (نیلوفر)
701- محاکمه - فرانتس کافکا (نیلوفر)

704- بیلی باد ملوان - هرمان ملویل (فردا)
706- کوه جادو - توماس نان (نگاه)
707- ما - یوگنی زامیاتین (نشر دیگر)
714- گاردن پارتی - کاترین منسفیلد (خانه آفتاب)
717- سیذارتا - هرمان هسه (اساطیر)
722- ببیت - سینکلر لوییس (نیلوفر چشمه)
724- روباه - دی.اچ.لارنس (باغ نو)
726- عصر بیگناهی - ادیت وارتون (جار / فاخته)
736- چهره مرد هنرمند در جوانی - جیمز جویس (نیلوفر)
741- پایبندیهای انسانی - ویلیام سامرست موام (چشمه)

746- روزالده - هرمان هسه (دبیر)
750- مرگ در ونیز - توماس مان (نگاه)
757- مارتین ایدن - جک لندن (تندر)
762- پاشنه آهنین - جک لندن (نشر خیزاب)
765- مادر - ماکسیم گورکی (هیرمند)
766- مامور سری - جوزف کنراد (بزرگمهر)
780- دل تاریکی - جوزف کنراد (نیلوفر)
781- درنده باسکرویل - سر آرتور کونان دویل (هرمس)
782- بودنبروک‌ها (زوال یک خاندان) - توماس مان (ماهی)
785- لرد جیم - جوزف کنراد (نیلوفر)

795- کجا می‌روی - هنریک سینکویچ (سمیر)
797- ماشین زمان - هربرت جورج ولز (انتشارت علمی و فرهنگی)
799- جود گمنام - تامس هاردی (گل مریم / شقایق)
808- تس - تامس هاردی (دنیای نو)
809- تصویر دوریان گری - اسکار وایلد (دبیر / کمانگیر)
813- گرسنه - کنوت هامسون (نگاه)
824- ژرمینال - امیل زولا (نیلوفر)
825- ماجراهای هاکلبری فین - مارک تواین (خوارزمی)
826- بل آمی - گی دو موپوسان (مجید)
829- مرگ ایوان ایلیچ - لئون تولستوی (نیلوفر)
831- جزیره گنج - رابرت لوئی استیونسون (هرمس)

837- برادران کارامازوف - فئودور داستایوسکی (ناهید)
839- بازگشت بومی - تامس هاردی (نشر نو)
840- آنا کارنینا - لئون تولستوی (نیلوفر)
842- خاک بکر - ایوان‌سرگی‌یویچ تورگنیف (امیرکبیر)
844- دست تکیده - تامس هاردی (تجربه)
846- بدور از مردم شوریده - تامس هاردی (نشر نو)
848- دور دنیا در هشتاد روز - ژول ورن (دنیای کتاب)
853- مدیل مارچ - جورج الیوت (دنیای نو)
857- جنگ و صلح - لئون تولستوی (نیلوفر)
858- تربیت احساسات - گوستاو فلوبر (مرکز)

861- ابله - فئودور داستایوسکی (چشمه)
862- ماهسنگ (سنگ ماه) - ویلکی کالینز (سنبله / مجرد)
863- زنان کوچک - لوئییز می آلکوت (قدیانی)
866- سفر به مرکز زمین - ژول ورن (دنیای کتاب)
867- جنایت و مکافات - فئودور داستایوسکی (خوارزمی)
868- آلیس در سرزمین عجایب - لوئیس کارول (مرکز)
871- یادداشتهای زیرزمینی - فئودور داستایوسکی (علمی و فرهنگی)
873- بینوایان - ویکتور هوگو (جاویدان / امیرکبیر / توسن)
874- پدران و پسران - تورگنیف (علمی و فرهنگی)
875- سیلاس ماینر - جورج الیوت (دنیای نو)

876- آرزوهای بزرگ - چارلز دیکنز (علمی و فرهنگی)
879- آسیاب کنار فلوس (آسیاب رودخانه فلاس) - جورج الیوت (نگاه / واژه)
883- داستان دو شهر - چارلز دیکنز (فرزان روز)
884- ابلوموف - ایوان گنچاروف (امیرکبیر)
886- مادام بواری - گوستاو فلوبر (مجید)
891- ویلت - شارلوت برونته (پیمان)
893- کلبه عمو توم - هریت بیچر استو (امیرکبیر)
896- موبی‌دیک - هرمان ملویل (امیرکبیر)
898- دیوید کاپرفیلد - چارلز دیکنز (امیرکبیر)
902- بلندیهای بادگیر - امیلی برونته (نگاه)

903- آگنس گری - آن برونته (آفرینگان)
904- جین ایر - شارلوت برونته (جامی)
906- کنت مونت کریستو - الکساندر دوما (هرمس)
908- سه تفنگدار - الکساندر دوما (هرمس / زرین، گوتنبرگ)
912- آرزوهای بر باد رفته - انوره دو بالزاک (امیرکبیر)
918- اولیور تویست - چارلز دیکنز (مرکز)
920- بابا گوریو - اونوره دو بالزاک (ققنوس)
921- اوژنی گرانده - اونوره دو بالزاک (جاده ابریشم / سپیده)
922- گوژپشت نوتردام - ویکتور هوگو (جاودان خرد)
923- سرخ و سیاه - استاندال (نیلوفر)

930- آیوانهو - سر والتر اسکات (توسن)
933- وسوسه - جین اوستین (اکباتان)
936- اما - جین اوستین (فکر روز)
937- پارک منسفیلد - جین اوستین (کوشش)
938- غرور و تعصب - جین اوستین (نشر نی)
940- عقل و احساس - جین اوستین (نشر نی)
953- زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی - لارنس اشترن (تجربه)
955- اعترافات - ژان ژاک روسو (نیلوفر)
959- رنج‌های ورتر جوان - یوهان ولف‌گانگ فون گوته (موسسه نشر تیر)
966- امیل: رساله‌ای در باب آموزش و پرورش - ژان ژاک روسو (ناهید)

967- برادرزاده رامو - دنیس دیدرو (البرز)
970- کاندید - ولتر (جوانه توس / دستان / بهنود)
975- سرگذشت تام جونز: کودک سر راهی - هنری فیلدینگ (نیلوفر)
983- سفرهای گالیور - جوناتان سویفت (انتشارات علمی و فرهنگی)
987- رابینسون کروزوئه - دانیل دفو (جامی)
992- دن کیشوت - سر وانتس (روایت + نیل)
996- هزار و یکشب - عبداللطیف تسوجی تبریزی (هرمس)
1001- حکایتهای ازوپ - ازوپ (هرمس)

به گزارش کتاب‌نیوز، در سایت آمازون غیر از این کتاب، مجموعه کتاب‌هایی با همین عنوان «هزار و یک» وجود دارد که برخی از آنها بدین شرح‌اند: 1001 قطعه موسیقی کلاسیک که قبل از مرگ باید شنید، 1001 شگفتی طبیعی که قبل از مرگ باید دید، 1001 روزی که دنیا را تکان داد، 1001 مکان تاریخی که قبل از مرگ باید تماشا کرد، 1001 آلبوم موسیقی که قبل از مرگ باید گوش کرد، 1001 اختراعی که جهان را تغییر داد، 1001 کتاب کودکی که قبل از بزرگ‌شدن باید خواند، 1001 فیلم سینمایی که قبل از مرگ باید تماشا کرد، 1001 نقاشی که قبل از مرگ باید نگاه کرد، 1001 فیلم سینمایی که زندگی را تغییر داد، 1001 نوشیدنی که قبل از مرگ باید چشید، 1001 یک غذایی که قبل از مرگ باید خورد!
 
بالا