وقتی شما مشاورین فوتبالی مثل سرالکس فرگوسن پا به سن گذاشته و بابی چارلتون داشته باشید که محافظه کاری از تصمیمات و حرفهاشون میباره میتونید به نگه داشتن قراضه چینی مثل ونگال هم فکر کنید.
تو این بخش موافق نیستم. یک دوستی هم نوشته بود که اصلا سرالکس خیانتکاره چون میخواسته منچسترِ باشکوه، فقط یادآور دوران اون باشه ...
راستش با چیزهایی که همهمون خوندیم من به این نتیجه نمیرسم. سرالکس با گوردیولا صحبت میکنه. یعنی روش نظر داشته و برای جلب نظرش، اقدام هم کرده. رفته آمریکا نشسته باهاش نهار خورده ...
با پاچینتو شام خورده. این چه معنایی میتونسته داشته باشه بجز این که برای مربیگری در نظر داشتهاش؟
به کارلتو پیشنهاد داده. اما دیر بوده.
خوب مگه یک نفر بیش از این چه کاری میتونسته بکنه که نکرده؟ ممکنه بگین باید بره پاش رو توی یک کفش بکنه که فنخال رو بیرونش کنید ...
حسین جان خودت خوب میدونی که این طور اظهارنظر کردنها (و به طریق اولی چنین اقداماتی) بیشتر ساخته و پرداختهء ذهنیت احساسی ما ایرانیهاست. در دنیای حرفهای غرب، هیچ مدیر و شخصیتی (حتی بکنبائر) هرگز این چنین نه اظهارنظر میکنه، نه اصلا اگر این کار رو بکنه، کل سیستم مدیریتی اون مجموعه وقعی بهش میگذارن.
هر کس حتی وقتی بالاترین موقعیت و احترام رو در سیستمی داره هرگز خودش رو تنها تصمیم گیرنده نمیبینه ... راستش هضم این مکانیزم و درک اهمیت کار گروهی و همراهی با نظر جمع، برای ما شرقیها سخته. چون ما عادت داریم که جایگاه یک پست و سمت رو در آدمی که اون پست رو داره بسنجیم. یک وقت رئیس مجلس در ایران، مهمترین اداره کنندهء کل کشور بود. بعد شد رئیس جمهور و این قدرت به این پست منتقل شد ...
پیشاپیش در جواب میلاد عزیز بگم که من نمیدونم در سیستم مدیریتی منچستر چی در جریانه و چرا تا الان اینقدر سردرگم عمل کردند؟ تنها تصوری که الان دارم اینه که سالها سرالکس با چنان تسلط و مهارتی عمل کرد که این سیستم مدیریتی، خیلی خیلی تنبل شد. اصلا نمیفهمید که این موفقیتها چطوری به دست میاد؟ و عملا کارش رو انداخته بود رو دوش سرالکس. اما اون سیستم تا وقتی میتونست نتیجه بده که خود سرالکس سرمربی میموند. الان سرالکس رفته تو دفتر نشسته. پس فقط بخشی از مجموعه شده با اختیاراتی مشخص.
من اصلا تعجب نمیکنم که پپ نیومد یا مورینیو اصلا سرش به آخور خودش گرم بود و طرف منچستر هم نمیومد. اونا باهوشند و این دوران گذار رو میشناختند. معمای بزرگی که برای من باقی میمونه اینه که چرا در سری دوم مذاکرات که احتمالا شامل کارلتو و پاچینتو میشده، صحبتها به نتیجه نرسید؟ اون طرف چی گذشته؟
شاید باید چند سالی بگذره و یک سری خاطرات دیگه در بیاد تا این ابهامات روشن بشه.