• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

کلوپ هواداران یوونتوس

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

تبریک می گم چه کرد کوا :happy:
------------------

درخشش کوالیارلا ادامه دارد ( یوونتوس 2 - 0 کیه وو )
quach.jpg

درخشش فابیو کوالیارلا همچنان ادامه داد و مهاجم اوج گرفته بانوی پیر در شبی به یاد ماندنی موفق شد با دو گل فوق العاده دیدنی برتری دو بر صفر یووه در مقابل کیه وو را رقم بزند و شاگردان کاررا با کسب 12 امتیاز در صدر جدول سری آ قرار بگیرند.

یوونتوسی ها که برنامه فشرده ای در بازی های اروپایی و سری آ در پیش دارند در نیمه اول دیدار مقابل کیه وو با تغییرات زیادی نسبت به دیدار مقابل چلسی به میدان آمدند.

در ترکیب اولیه ی یوونتوس یوفون - لوسیو - بونوچی - کیه لینی - ایسلا - جاکرینی - پوگبا - مارکیزیو - اساموا - ووچینیچ و کوالیارلا به میدان رفتند.

بدون شک اگر درخشش سورنتینو دروازه بان کیه وو نبود نیمه اول با نتیجه ای جالب به سود یووه به پایان می رسید اما سنگربان تیم مهمان نمایش بسیاری خوبی از خود بر جای گذاشت.

در نیمه اول یوونتوس به دفعات بر روی دروازه کیه وو خطرناک ظاهر شد و در مقابل کیه وو تیم بی خطری نشان داد و موقعیت های یووه توسط سورنیتو دفع می شد یا بازیکنان در زدن ضربات اخر بی دقت عمل می کردند.

با حضور ایزلا و لوسیو در سمت راست یوونتوس در نیمه اول چندان هماهنگ نبود و به همین دلیل کارهای ترکیبی یووه بیشتر در سمت چپ میدان صورت می گرفت و سمت راست غیر فعال بود. اما عملکرد لوسیو در خط دفاع قابل تحسین بود.

درصد مالکیت یووه نیز در نیمه اول بسیار بالاتر از کیه وو بود اما نمایش نه چندان خوب پوگبا باعث شد تا توپ ها در میانه میدان به خوبی پخش نشود و همین موضوع سبب شد تا بازیکنان کناری بیشتر فعال باشند.

همانند همیشه یوونتوس را در نیمه دوم کاملا متفاوت و دگرگون شده دیدم و شاگردان ماسیو کررا موفق شدند در وقت دوم از فرصت های استفاده کنند و درخشش کوالیارلا در این میان مثا زدنی بود.

در حالی که یوونتوس همانند نیمه اول تیم برتر میدان بود اما از موقعیت های گل خود استفاده نمی کرد اما در 63 دقیقه دیدار نوبت به فابیو کوالیارلا رسید تا با ضربه ای دیدنی و فوق العاده دروازه ی سورنتینو را باز کند تا بعد از دیدار مقابل چلسی در این دیدار هم گلزنی کند.

بعد از این گل یووه باز هم به حملات خود ادامه داد و دقایقی بعد باز هم توسط کوالیارلا موفق شد به زیبایی دروازه حریف را باز کند تا فابیو درخشش خود را ادامه دهد.

کیه وو که بازی را با دو گل واگذار کرده بود سعی داشت با زیاد کردن نفرات در خط حمله به سوی دروازه یووه هجوم بیاورد اما تغییرات این تیم نتیجه ای نداشت و بازیکنان یووه با دوندگی و پاسکاری دقیق همچنان تیم برتر میدان بودند.

لختشتاینر و بنتنر بازیکنان تعویضی یووه در ادامه بودند که کاررا با توجه به نتیجه و خستگی بازیکنان به انها فرصت بازی داد و بانوی پیر در این دقایق نیز تیم برتر میدان بود و موقعیت های مناسبی را برای گلزنی ایجاد می کرد.

در نهایت یوونتوس با درخشش فابیو کوالیارلا موفق شد تیم کیه وو را در ورزشگاه خانگی شکست دهد و با کسب 12 امتیاز در صدر جدول قرار گیرد

پ.ن:
این بازیکن استقلال هم بلاخره روئیت شد :D

image.gif
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
خوشبختانه بازم باید تبریک بگیم به هم
سه امتیاز دیگه رفتیم جلو
نیمه دوم بهتر بازی کردیم ولی باز بعد از گل دوم تیم بیخیال شد یه جورایی و چقدر ووچینیچ امشب هم اذیت کرد و هم بدشانس بود. البته تلاشش خوب بود

فابیو هم که دو گل زد. ماموریت ویژه ای به ما داد که عکس درجه یکی ازش گیر بیاریم روی ضربه منجر به گل اولش.
حالا دیگه خیلی به ارامش رسید و از طرفی با وجود جوینکو و بنتنر من هی بیشتر برای ماتری نگران میشم. چهره اش رو هم که نشون داد کاملا مغموم بود

این گلره هم خیلی اذیت کرد و خوشیختانه بالاخره تسلیم شد.
اساموآ خیلی جوابه برای تیم

نتیجه خوبی بود و دروازمون هم بسته موند البته باید بگیم اصلا بدون تهدید موند.
کاسرس رو هم بازی میداد این بازی خوب بود / بنتنر رو دیدیم! :دی

تبریک میگم دوستان و بریم برای بازی بعدی .
 

behnam behdadiyan

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2012
نوشته‌ها
1,418
لایک‌ها
5,823
سن
39
محل سکونت
iran
انشالا این تبریکات همچنان ادامه دار باشه و هر هفته بتونیم بعد از هر بازی پست هامونو با تبریک آغاز کنیم...
کوا بازهم گل کاشت و 3 امتیاز شیرین به حساب یووه واریز کرد اما نیمکت نشینی ماتری خیلی رو اعصابه و می ترسم نیم فصل میلان بگیرتش و حکایت اینزاگی باز هم تکرار بشه...
از بنتنر خرید تاپ آقای ماروتا هم بلخره رو نمایی شد و چشممون به جمالش روشن...:D
به امید پیروزی های آتی...
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
تبریک دوستان.ولی ما که نتونستیم بازی رو ببینیم زدم کانال az tv داشت فیلم نشون میداد که :D
این الریاضه همیشه پخش میکنه بازی هارو؟

درود

حامد جان بازی رو نشون داد و بنده هم دیدم/ کد هم نشد یعنی معمولا نمیشه این کانال
حتما شما از روی پاهپاره ه+ات بر د شبکه رو گرفتید. باید روی ترک داشته باشیدش. معمولا روی هات اینطوریه و یه برنامه دیگه میذاره. روی ترک که بگیرید در ادامه اسم شبکه اذربایجان هم هست. امروز هم بازی لازیو رو همون شیکه نشون میده. :blush:
 

behnam behdadiyan

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2012
نوشته‌ها
1,418
لایک‌ها
5,823
سن
39
محل سکونت
iran
یوونتوس 2 – کیه‌وو صفر: با دو گل کوالیارلا

212647hp2.jpg



یوونتوس به چهارمین برد خود در چهارمین دیدار پیاپی رسید. آنها دو بر صفر کیه‌وو سخت‌کوش را شکست دادند.

استفانو سورنتینو در دروازه کیه‌وو عالی بود اما نتوانست مانع از شکست تیمش شود.
فابیو کوالیارلا هم مانند دیدار با چلسی به کمک تیمش آمد. او گل اولش را در دقیقه 64 زد. ضربه قیچی او به شکلی بسیار زیبا از روی نقطه پنالتی توپ را وارد دروازه کیه‌وو کرد و سورنتینو با وجود واکنش تنها توانست مسیر توپ را اندکی منحرف کند.
کوالیارلا در دقیقه 68 گل دوم را هم زد. این مهاجم 29 ساله با دریافت توپ از کوادو آساموا، داریو داینلی را پشت سر گذاشت و توپ را با خونسردی به گل تبدیل کرد.



.................................................. .................................................. .................................................. .................................................. ...............................................


دانلود بازی یوونتوس و کیه وو:


[video]http://video.varzesh3.com/clip/italy/seri-a/2012_2013/week4/j_2_0_c.mp4[/video]
 

lord-hamed

Registered User
تاریخ عضویت
14 جولای 2008
نوشته‌ها
388
لایک‌ها
408
محل سکونت
--- Tehran ---
درود

حامد جان بازی رو نشون داد و بنده هم دیدم/ کد هم نشد یعنی معمولا نمیشه این کانال
حتما شما از روی پاهپاره ه+ات بر د شبکه رو گرفتید. باید روی ترک داشته باشیدش. معمولا روی هات اینطوریه و یه برنامه دیگه میذاره. روی ترک که بگیرید در ادامه اسم شبکه اذربایجان هم هست. امروز هم بازی لازیو رو همون شیکه نشون میده. :blush:

ممنون جواد جان.درسته من هات رو گرفتم اینجوری شد :دی
بدبختی من جهت ترک رو ندارم.کانال دیگه ای که همیشه پای ثابت نشون بده بازی های یووه رو نیست؟
 

K.T.O

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2012
نوشته‌ها
753
لایک‌ها
134
محل سکونت
Tehran
سلام به همگی طرفدارای بیانکونری

آقا دمتون گرم. من تازه عضو شدم. واقعا هر جا میری این بانوی پیر کلی طرفدار داره.

به امید قهرمانی های پیاپی.
 

JVD

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
30 آپریل 2010
نوشته‌ها
5,650
لایک‌ها
6,500
سن
40
سلام به همگی طرفدارای بیانکونری

آقا دمتون گرم. من تازه عضو شدم. واقعا هر جا میری این بانوی پیر کلی طرفدار داره.

به امید قهرمانی های پیاپی.
خوش آمدی دوست عزیز. امیدوارم که ساعات خوبی اینجا داشته باشی

//
خب این هفته همه چیز به سود ما رقم خورد /
صدر جدولی ها سمپدوریا و ناپولی مساوی کردند و لازیو هم شب بازی میکنه /
رقیبهای اصلی تر هم میلانی ها بازیهاشون رو واگذار کردند و رم هم بازیش عقب افتاد ظاهرا امنیتی بوده.

خب اینطوری اگر لازیو هم نبره دیگه تو صدر جدول شریک نداریم.
اما یادمون باشه شاید یه هفته هم (زبونم لال) همه اتفاق ها به ضرر ما رقم خورد! :دی
 

stefan

Registered User
تاریخ عضویت
17 آپریل 2006
نوشته‌ها
430
لایک‌ها
177
سلام دوستان

یه چند روزی پست ندادم. اتفاقای خیلی خوبی افتاد.
اولا که بازی 2-0 باخته تو زمین چلسی رو 2-2 کردیم و یه امتیاز خوب گرفتیم.
هر چند اگر هم باخته بودیم خیلی بد نمیشد ولی حالا میتونیم اول بریم بالا.

دیروز هم که کیه وو رو 2-0 زدیم و کواریه لا گل کاشت.

ولی جالبتر از همه اینا میلان سومین بازیش رو هم باخت!! (2-1 با اودینزه) و با چهار بازی 3 امتیاز داره!!!!
اینتر هم تو زمین خودش 2-0 به سیه نا باخت!!!!

خب تو صدر جدول ناپولی و سمپدوریا با حریفاشون مساوی کردن و لاتزیو شب بازی داره.
 

behnam behdadiyan

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2012
نوشته‌ها
1,418
لایک‌ها
5,823
سن
39
محل سکونت
iran

behnam behdadiyan

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2012
نوشته‌ها
1,418
لایک‌ها
5,823
سن
39
محل سکونت
iran
timthumb.php

جوزپه ماروتا مدیر ورزشی باشگاه یوونتوس و مدیر نقل و انتقالات این تیم عصر امروز در مصاحبه ای با شبکه رای ایتالیا نمایش بازیکنان را ستودنی خواند .

کونته و کالچیو اسکومسه
” ما به درخواست تجدید نظر خوشبین هستیم ، اطمینان داریم که کونته مسئله جدی را به وجود نیاورده و بی گناه است و این سیستم قضایی و نحوه صدور رای منسوخ و باطل است . ”
نمایش یوونتوس در فصل جدید
” ما به آنچه که انجام داده ایم افتخار می‌کنیم ، تیم کار بزرگی را آغاز کرده و عملکرد مثبتی را داشته است اما باید بدانیم راه طولانی در اروپا و ایتالیا پیش روی خود داریم و این تنها شروع بزرگ یوونتوس است و برای پیش بینی درباره هر چیزی زود است”
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

اینم ترجمه کتاب الکس عزیز سعی می کنم با اضافه شدن هر بخش اگر صفحه به جلوتر رفته بود دوباره تمام متن را بگذارم و اگر هم در همان صفحه بودیم پست را ادیت کنم :)

--------------
Giochiamo Ancora

attachment-165999-delpierogiochiamoancora.jpg


قسمت اول کتاب دل پیرو

کتاب الکس با نام Giochiamo Ancora یا به بازی ادامه بدهیم منتشر شده و در بخش اول به موضوع بزرگ شدن و شغل آینده پرداخته است. در ادامه ترجمه بخش اول کتاب را با هم می خوانیم

" در دورانی که در مقطع ابتدایی مشغول به تحصیل بودم، این فکر ذهن من را به خودش مشغول کرده بود، می خواستم فوتبالیست بشوم اما معلم به من گفت که فوتبال یک شغل نیست بلکه یک بازی هست. پدرم یک برق کار بود و این یک شغل محسوب می شد، من رشد کردم اما همچنان این جمله در ذهن من ماندگار شد، پدرم فقط شب ها را در خانه سپری می کرد اما گاهی وقت ها و در نیمه های شب زنگ تلفن خانه ی ما به صدا در می آمد و پدرم مجبور می شد خیلی سریع لباس کار را بپوشد زیرا دوستان و همکارانش بالای دکل های برق منتظر وی بودن ، همیشه به پدرم فکر می کردم."

"وی مجبور بود در یخبندان، طوفان و رعد و برق مشغول کار بود و از دکل ها بالا می رفت و من در اتاق برخورد قطره های باران با پنجره را تماشا می کردم ، پدرم نور را دوباره به شهر هدیه می کرد و من این را در ذهن خود تصور می کردم، برق کاری مهمترین شغل است ، پدرم قهرمان من بود ، گاهی می نوشتم که می خواهم مانند پدرم شوم و گاهی یک آشپز یا راننده ، بدلیل علاقه ای که به غذا دارم ، آشپزی را دوست دارم و رانندگی را بدلیل منظره های زیبا و زیبایی ماشین های سنگین دوست داشتم."

"هر چه که دوست داشتم را می نوشتم اما توانایی دست یابی به تمام این آرزوها را نداشتم، البته در آينده به چیزهای مهمی رسیدم و زندگی فوتبالی من مثل یک سفر طولانی بود و به من یاد داد که غذای سالم بخورم و برای جلوگیری از اضافه وزن از پرخوری پرهیز کنم؛ در تابستان روزهای بسیار زیبایی را سپری می کردیم؛ بعد از ناهار به خیابان می رفتم و تا تاریک شدن هوا به بازی فوتبال ادامه می دادم، خانه ها ، باغ ها و خیابان در تاریکی ناپدید می شدن، پدرم چهار چراغ را برای ما نصب کرده بود زیرا خیابان تاریک می شد ، آن خیابان برای من یک ورزشگاه بود و آن بازی برای من یک کاپ قهرمانی."

"دوستان یکی پس از دیگری با من خداحافظی می کردند و به خانه هایشان باز می گشتند، مادرم در انتظار من است ، هفت نفر ، پنج ، سه و حالا فقط من و یکی از دوستانم باقی مانده ایم، صدای قورباغه ها را می شنیدیم و شروع می کردیم به شوت به دروازه یا دریبل یک دیگر ، بوی عرق و خستگی در ما نمایان شده بود و در تاریکی فقط یک توپ گرد را می توانستیم ببینیم تا اینکه دوست من نیز به خانه می رفت و فقط من می ماندم و توپ ، دوست با وفای من ، بازی با حریف فرضی را ادامه می دادم ، این دوران کودکی من بود ، فقط به فوتبال فکر می کردم ؛ می خواستم یک بازیکن واقعی بشوم و یک قهرمان ، می خواستم قهرمان اسکودتو و جام جهانی بشوم و یک بازیکن محبوب و مشهور ، می خواستم ثابت کنم که کوچک ترین هم می تواند به بزرگترین و بهترین جایگاه برسد "

قسمت دوم کتاب دل پیرو

قسمت دوم کتاب الکس دل پیرو ستاره ی بی چون و چرای یوونتوس با نام Giochiamo Ancora به زندگی وی مربوط می شود. در ادامه می توانید ترجمه ی بخش دوم کتاب الکس را بخوانید:

نام من الساندرو دل پیرو است، من فوتبالیست هستم و رویاهای کودکی من به واقعیت تبدیل شد، من خوشحال و البته خوش شانس هستم زیرا هیجان و اشتیاقی که داشتم اکنون زندگی و شغل من است ، فکر نمی کنم که انسانی بیش از این خوش شانس باشد ، من پدر سه فرزند کوچک هستم."

"آرزوهای بزرگی برای آن ها می کنم و امیدوارم که روزی شور و اشتیاقی که دارند، زندگی ان ها شود و روزی من را به یاد بیاورند همانطور که من پدرم را به یاد می آورم، فقط در این صورت است که من مطمئن خواهم شد که مانند پدرم، پدری خوبی بودم، بعضی وقت ها می خواهم به آن ها بگویم که دوستشان دارم و این احساس با شدت زیادی در من پدید می آمد و بعضی وقت ها تنها سکوت کافی بود؛ من یک مهاجم هستم، وظیفه ی من گلزنی است نه نویسندگی؛ من نه معلم هستم و نه فیلسوف اما زندگی من با تجربه های زیادی همراه بود و دوست دارم که این تجربه ها را در اختیار دیگران قرار دهم ، ورزش یک درس بزرگ است ، شاید به آمادگی جسمانی خلاصه شود اما این ورزش بی پایان است و در این ورزش ارزش ها و باورهای زیادی وجود دارد و کسی که به آن ها ایمان نداشته باشد ، يک ورزشکار واقعی محسوب نمی شود."

"می خواهم که در این کتاب ده موردی که از ورزش آموختم قرار گیرد ، ده ! شماره ی پیراهن من ، ده موردی که من در میدان و بیرون از آن پیروی می کردم ؛ البته این کتاب برای نوشتن خاطرات یا زندگینامه منتشر نمی شود بلکه چنین کتابی موقعی منتشر می شود که زندگی ورزشی رو به پایان باشد البته من این روز را همچنان دور می بینم ؛ این کتاب من هستم، مردم من را می شناسند اما عده ی کمی از من شناخت کاملی دارند، از پندها بیزارم ، من اصول ، قواعد و ارزش ها را دوست دارم ؛ کدام ارزش ها ؟ اتحاد یک مجموعه ، پایداری و عدم خود پسندی ، این به نظر من این یک فرهنگ هست ، وفاداری ، فداکاری و هیجان را دوست دارم ، می خواهم برای رسیدن به چیزی که دوست دارم تمام توان خود را به کار گیرم ، دوستی ، همکاری و تصمیم گیری در وقت مناسب را دوست دارم ؛ من در زندگی این کار را کرده بودم و اخیرا در یوونتوس پس از بیست سال تصمیم خود را گرفتم ، بسیار دشوار اما ضروری بود ؛ پیروزی را دوست دارم."

"گاهی وقت ها حیرت زده می شوم که کدامیک بهتر است، عشق به پیروزی یا نفرت از باخت ، دوست دارم که پیشرفت کنم و تا خستگی کامل به این کار ادامه بدهم ، برای شخصی مثل من گزینه ی دومی وجود ندارد ؛ باید شنوا ، با هوش و آماده باشم ؛ با توجه به آرامشی که دارم من شخصی کنجکاو هستم و این به من کمک زیادی کرد ، من مدیون استعداد خود هستم ، از کودکی با آن زندگی کردم اما همچنان این برای من یک راز است ، تیزهوشی در فوتبال یک راز بزرگ است ، شاید آن یک هدیه است که خدا به من داده است و در آن به شایستگی ها توجهی نمی شود ، در دوران کودکی شب و روز را همراه با یک توپ پنبه ای سپری می کردم و سعی می کردم توپ را از بین پایه های صندلی عبور دهم، پایه های صندلی یک دروازه ی فرضی بود ، شاید این استعداد من باشم، با آن زندگی می کنم و از آن ممنون هستم ."

"همیشه تلاش می کردم که به بهترین بازیکن و بهترین انسان تبدیل شوم ، گاهی موفق می شدم و گاهی نه ، همه چیز به اراده ی من بستگی داشت ، من محبوب بودم و ورزشگاه نقش خانواده را برای من ایفا می کرد ؛ گاهی لحظات تاریکی را سپری می کردم و با درد جسمانی و روانی آشنا می شدم و رهایی از این وضعیت بدلیل عشقی بود که اطرافیان نسبت به من داشتند یا بدلیل اعتماد به نفس بود ؛ بهترین چیزی که دوست دارم مسافرت است و اینکه به همراه فرزندانم به یاد دوران کودکی بر روی چمن بخوابم و با نگاه به ماه به یاد گذشته بیفتم."

قسمت سوم کتاب دل پیرو

نمی دانم چه موقع الساندرو به یک دل پیرو تبدیل شد؛ شاید این یک واقعیت باشد که هر انسان روزی به رویاهای خود دست خواهد یافت البته برای این کار وظیفه شناس و خوش شانس بودن لازم است.

اگر همه چیز غیر طبیعی و اتوماتیک وار بود بدون شک فقط افرادی در دنیا زندگی می کردند که از قدرت درک بالایی برخوردار هستند متاسفانه چنین چیزی وجود ندارد، من ایمان دارم که استعداد یک راز بزرگ هست، استعداد را در اعماق وجود خود احساس می کنید بدون آنکه با آن آشنا باشید. من در گذشته گل های فراوانی را به ثمر می رساندم اما این هیچگاه برای من مهم نبوده است. من در کودکی با توپ تنیس نیز فوتبال بازی می کردم و این کار را در پارکینگ خانه در سن وینمیاندو انجام می دادم و توپ را به سمت تیر چراغ برق شوت می کردم.

پدرم خودروی 127 زرد رنگ خود را در خیابان قرار می داد تا من بتوانم به راحتی به بازی کردن ادامه بدهم. روزها یکی پس از دیگری می گذشتند و من می ماندم و توپ و تیر چراغ برق شاید من در آن روزها استعداد خود را پرورش و به آن فرصت خودنمایی می دادم، شاید هم نه ، زیرا بعضی ها می گویند که نمی توان استعداد را پرورش داد. شاید بزرگترین راز در نگه داری از آن باشد ، شاید با این کار استعداد در وجود شما منفجر شود. استعداد یعنی جست و جوی یک جادوی پر رمز و راز ؛ استعداد یعنی اعتماد به نفس و ایمان به هدف است ، مانند این است که شما هنگام خارج شدن از منزل به وجود جای مناسب برای پارک خودرو در مرکز شهر ایمان داشته باشید یا اینکه مطمئن باشید که در پایان به هدفی که دارید دست خواهید یافت.

پدر من فقط شب ها می توانست در خانه استراحت کند ، هنگامی که پدر من شب ها در خانه استراحت می کرد من فوتبال بازی می کردم ، توپ را به سمت پایه های صندلی شوت می کردم و پدرم نقش یک گزارشگر را ایفا می کرد ؛ پس از این من تصمیم گرفتم که توپ پنبه ای را کنار بگذارم و به جای آن از توپ تنیس استفاده کنم و این پدرم را ناراحت می کرد به همین دلیل من برای بازی به پارکینگ منتقل شدم. بازی با توپ تنیس در خانه ممنوع بود زیرا ترس از این بود که ممکن است چیزی شکسته شود. بهترین جا پارکینگ بود و در آن مکان بسیار کوچک من یاد گرفتم که در فضاهای تنگ و کوچک چگونه پا به توپ حرکت کنم و به سمت یک دروازه ی بسیار کوچک شوت بزنم. این به من کمک زیادی کرد تا در زمین واقعی فوتبال حرکت کنم ؛ استعداد من در کودکی به ماندن در کنار توپ خلاصه می شد ، به بسکتبال علاقه ی زیادی داشتم و همیشه سعی می کردم با ضربه ی سر توپ بسکتبال را وارد سبد کنم ؛

اکنون از خود سوال می کنم که آيا در آن موقع دل پیرو با استعداد بود ؟ هنوز به پاسخی نرسیده ام. اگر گذشته ی خود را مرور کنم به این نتیجه می رسم که کودکی من به گونه ای شروع شده بود که باید چنین آينده ای رقم می خورد ؛ آينده ی من باید چنین می شد چونکه این سرنوشت من بود ، بازیکنان زیادی را می شناسم اما چرا تعداد کمی از آن ها توانایی زیادی دارند؟ شاید من سریع ترین یا تکنیکی ترین مهاجم نباشم، شاید من باهوش ترین و آماده ترین مهاجم نباشم اما من اندکی از از این ویژگی ها را دارم و ترکیبی از این ویژگی ها باعث شد تا من به این جایگاه برسم شاید بتوان نام آن را استعداد گذاشت .

قسمت چهارم کتاب دل پیرو

گفته می شود که برای تبدیل شدن به یک قهرمان باید باهوش و البته ماجراجو باشید. اعتقاد دارم که من یک ورزشکار منظم هستم و به خوبی با معنای شغل و ورزش آشنا می باشم. من گل های زیبای فراوانی را به ثمر رسانده ام و این نشان می دهد که من بازیکن تیزهوشی هستم، بدون شک استعداد به تنهایی کافی نیست ، هنگامیکه در پادووا توپ می زدم همه از بازی و استعداد یک نوجوان شگفت زده شده بودند، صحبت از نوجوانی بود که در نزدیکی دریاچه ساکن بود، یک جزیره در نزدیکی ونیز ، همه عاشق این نوجوان بودند ، او یک قهرمان خواهد شد و کسی در مورد شک نداشت اما دوری از خانواده برای این نوجوان بسیار دشوار بود ، در سن سیزده سالگی از خانواده دور شدم تا به پادووا بپبوندم.

در ابتدا دوری از خانواده برای من مشکل نبود زیرا پیوستن به این تیم رویای من بود. اگر در فوتبال به موفقیت نمی رسیدم بدون شک راننده ی ماشین های سنگین می شدم. هدف من رفتن به پادووا ، شناخت و کشف استعداد خود بود، استعداد به شخص و ضعف هایش بستگی دارد، من در پادووا حتی برای یک روز هم دست از فوتبال نمی کشیدم اما با این حال من نوجوانی تنها و البته خجالتی بودم. در سن هشت سالگی در تیم مدرسه که از هفت بازیکن تشکیل شده بود راهی فینال شدیم اما در فینال از تیمی که نسبت به ما سن سال بیشتری داشتند شکست خوردیم. گروه خوبی داشتیم با لباس های زرد و آبی، هنوز عکس هایی از آن دیدار را در اختیار دارم. من در باشگاه نونهالان توپ می زدم و برای پیشرفت باید به سن ویندمیانو منتقل می شدم، در تیم نونهالان با لباس های سرخ و سفید، تیم خوبی بودیم و در بیشتر دیدارها پیروز می شدیم ، من همیشه از ابتدا به میدان می رفتم."

هنوز نخستین دیدار رسمی در یک ورزشگاه بزرگ را به یاد دارم ، رقابت های قهرمانی دانش آموزان بود. با دو گل من، میلان را شکست دادیم و من برای اولین بار بود که در میدان با خود سخن می گفتم " بسیار زیباست " ، استعداد پیشرفت و رشد می کند اما هرگز پیر نمی شود ؛ برای مثال مارادونا تا ابد این استعداد را خواهد داشت و اگر در سن هشتاد سالگی قصد داشته باشد که یک ضربه ی ایستگاهی بزند، بدون شک آن را گل خواهد کرد ؛ ما پیر می شویم و بدن های ما پیر می شوند اما درون ما هرگز، استعداد مانند یک جانور است، با فکر و اندیشه بیگانه است.استعداد این است که پیش از ضربه زدن به توپ، با تمام وجود گل شدن آن را احساس می کنید. از من می پرسند که چگونه گل های سرنوشت سازی را به ثمر می رسانم ؟ در واقع من نمی دانم ؛ شاید یک چیزی باعث می شود تا کارهای سرنوشت سازی را انجام دهم، بعد از مرگ پدرم به باری گل زدم و شروع کردم به فریاد زدن اما وقتی که برای نخستین بار این صحنه را از تلویزیون مشاهده کردم، شگفت زده شدم ، من فکر می کردم که یک گل کلاسیک به ثمر رسانده ام ، در واقع چنین چیزی نبود و کاری که انجام داده بودم خارق العاده بنظر می رسید.

با اینکه من بیش از سیصد گل زده بودم و در برابر دروازه های حریف یک مهاجم خطرناک بودم اما به نظر می رسید که تمام این گل ها باید وارد دروازه می شدند و این کار سرنوشت بود. یک ورزشکار به اندازه ی دست ها و پاها به اندیشه های خود نیز نیاز دارد. من همیشه می خواستم در بیرون از ورزشگاه هم شخص با استعدادی باشم اما گذر زمان نشان خواهد داد که آيا من در این کار موفق بوده ام یا خیر ، نمی توان استعداد را آموزش داد اما می توان به پیشرفت آن کمک کرد. اگر استعداد موجود در مارادونا پیشرفت می کرد ، آيا وی می توانست به تنهایی برنده ی سه جام شود ؟ شاید ، آيا مسی برتر از مارادونا خواهد شد ؟ شاید، استاد واقعی کسی نیست که از نظر فنی برترین انسان باشد بلکه استاد واقعی کسی است که چیزهایی می داند که تو آن ها را نمی دانی. استاد واقعی می تواند حقیقت را نمایان کند به همین دلیل من به کسانی که اطلاعات بیشتری نسبت به من دارند ، احترام می گذارم حتی اگر هدف من ابعاد بزرگتری داشته باشد."

قسمت پنجم کتاب دل پیرو

گاهی به خود می گویم " الکس این فقط یک بازی است "، گاهی وقت ها باید استراحت کرد، من برای این کار روی چمن می خوابم. یک احساس فوق العاده که گذشته ها را برای من تداعی می کند، بر روی چمن می خوابم و به دوران کودکی بازمی گردم .

من در شادی ها و ناراحتی ها به این احساس نیاز دارم ، این احساس از دوران کودکی با من همراه بوده است ، بر روی چمن می خوابم و در آرامش و سکوت به آسمان چشم می دوزم. لحظه ها از کلمات با ارزش تر هستند، هیچگاه این احساس را فراموش نخواهم کرد، من برای رسیدن به آرامش به این احساس نیاز دارم يا شاید برای بدست آوردن یک نیروی جدید. مانند این است که پس از دوش گرفتن تمام چرک ها را از بدنم دور میریزم.

در آن لحظه فقط من می مانم و کودکی الساندرو دل پیرو، با همدیگر دوستی بسیار زیبایی را تشکیل خواهیم داد، به یاد آوردن گذشته در رویارویی با آينده به من کمک می کند. زندگی پر شتاب و پر تنش به من یاد داد که نباید شتاب زده شد، در مورد فوتبال و میدان مسابقه صحبت نمی کنم زیرا در آن نباید توقف کرد، من در مورد زندگی روزمره صحبت می کنم، در زندگی برای رسیدن به موفقیت نباید شتاب زده شد.

بوی چمن را دوست دارم، نمی خواهم نوشته های من شاعرانه شود اما واقعیت این است که چمن بویی جادویی دارد. از جایگاه هواداران نمی توان این را احساس کرد شاید تنها در ورزشگاه های انگلستان بتوان آن را احساس کرد ، در آنجا می توان از فوتبال لذت برد بویژه وقتی که هواداران تیم بازنده را به شدت تشویق می کنند، فقط به این دلیل که تیم مورد علاقه ی آن ها تمام توان خود را بکار گرفته بود. من در جهان فوتبال با لذت و هیجان زندگی می کنم ،از خود می پرسم: الکس این کتاب را برای چه کسی می نویسی ؟ برای فرزندانم ، برای تمام افرادی که به این ایمان دارند که تجربه های دیگران می تواند به آن ها کمک کند و اینکه داستان دیگران گرچه مشهور نباشند به داستان های آنان نیز کمک کند.

همه با داستان فوتبالی من به خوبی آشنا هستند اما تعداد بسیار زیادی با شخصیت من آشنا نیستند، من در پادووا روزی شش ساعت تمرین می کردم ، پس از ناهار تمرین من شروع می شد و تا شب ادامه می یافت و شب با خوشحالی به خوابگاه دانش آموزی باز می گشتم و احساس می کردم که خوش شانس هستم با اینکه من تلفن همراه و بازی رایانه ای در اختیار نداشتم. پیش از اینکه بونیپرتی من را جذب کند، پوشیدن لباس یوونتوس برای من یک آرزوی بزرگ بود. می خواستم در خیابان مردم از من استقبال کنند و تا پایان به زندگی فوتبالی ادامه دهم.

نخستین روز دوری از خانواده را به خوبی به یاد دارم، اشک های مادرم و آغوش پدرم که نخستین بار من را به پادووا رساند. ترس نداشتم و احساس خاصی به من دست داده بود، مانند یک بازی پر ماجرا بود، هیچگاه احساس نگرانی نمی کردم البته کنجکاو بودم، بنظر من بهترین راه برای شناخت آموزش و پیشرفت ، کنجکاوی است. در هیجان باید به ناکامی های احتمالی نیز فکر کرد؛ فصل آخر من با یوونتوس بسیار پیچیده بود، نمی توانم این واقعیت را مخفی کنم ، بسیار دشوار است اینکه پس از بیست سال هم تیمی هایتان را از روی نیمکت تماشا کنید، برای رفتن به میدان ، بازیکنان آماده بر دیگر بازیکنان برتری دارند و این احساس به همه دست می دهد.

هیچ بازیکنی نیست که خود را مستحق نشستن بر روی نیمکت بداند ؛ همه ی ما به این ایمان داریم که می توانیم به میدان رویم، تجربه به من یاد داد که چگونه باید در این شرایط توازن را برقرار کنم. اینکه شخصی لجباز نباشم و پیش داوری نکنم ؛ اگر هم تیمی من گل میزند و در شرایط خوبی قرار دارد ، من نباید دست از تلاش بکشم ، باید برای باز پس گیری جایگاه در ترکیب اصلی سخت کوش باشم ؛ مانند این است که یک سگ به دنبال دم خود بچرخد. اگر روز یکشنبه به میدان نروید ، یک احساس فوق العاده را از دست داده اید ؛ اگر در شرایط مطلوبی نباشید سرمربی شما را به میدان نمی فرستد ، چگونه از این وضعیت باید رها شد ؟

با در نظر گرفتن نکته های مثبت، باید از درون قوی باشید و سخت تلاش کنید باید بیش از دیگران تمرین کرد؛ نباید فراموش کرد که هم تیمی هایتان هیچگاه حریف شما نخواهند بود، تنها یازده بازیکن باید در ترکیب قرار گیرند، یک کاپیتان نباید وظیفه های خود را فراموش کند، نباید فراموش کند که در چه باشگاهی توپ میزند. گاهی قرار گرفتن در ترکیب تنها برای پانزده دقیقه بسیار دشوار بوده است. من خشمگین نمی شدم بلکه تمام توان خود را بکار می گرفتم تا بازی بعد از ابتدا به میدان روم. در ورزش شما چه یک دقیقه و چه در تمام دیدار باید تمام تلاش خود را بکنید. دوران حرفه ای من با کمک خدا بسیار طول کشید و در اینجا به پایان نخواهد رسید.

گل زنی من به پایان نرسیده است تنها دوران من با سیاه و سپید به پایان رسید . در آنجا وقتی که گذراندم بسیار کوتاه به نظر می رسید اما چیزهای زیادی یاد گرفتم و خود را به خوبی شناختم. احترام به شخصیتی که داشتم من را در این جایگاه قرار داد و پیروی از یک برنامه ی مشخص، هنگامیکه بر روی نیمکت می نشینید، خطر از دست دادن اعتماد به نفس شما را تهدید می کند و شما این فکر را می کنید که به یک ورزشکار بی مصرف تبدیل شده اید، باید از خود مراقبت کنیم و از انتقاد سازنده استقبال، برای من مهم نیست که مدیر یا مربی چه برداشتی از من دارند ، من به خود ایمان دارم.

من می دانم که زمان مناسب برای خداحافظی چه موقع است ، این زمان فرا نرسیده است، من شخص مقدس نیستم اما به خوبی این را می دانم ، صحبت می کنم، خشمگین می شوم اما همچنان ادامه می دهم. من برای پیشرفت متولد شده ام. برای اینکه جهان را بشناسم، شاید موفق نشوم اما همیشه برای این هدف تلاش می کنم.

قسمت ششم کتاب دل پیرو

هميشه از شوت به سمت دروازه ی حریف لذت می بردم. اکنون از من می پرسند که آيا همچنان از این کار لذت می برید؟ بله بدون شک همین گونه است. من همان لذتی را می برم که در دوران کودکی از این کار می بردم. همه ی روزهایی را که در فوتبال سپری کردم زیبا و شیرین نبودند بلکه من طعم تلخ مصدومیت، شکست و گاهی بی اعتمادی را چشیدم، اگر در بیست دیدار بi عنوان بازیکن نیمکت نشین فقط برای چند دقیقه وارد میدان شوید یا در ده دیدار از روی نیمکت بازی را تماشا کنید، بسیار دشوار است که در این شرایط تمرکز خود را از دست ندهید.

من در این شرایط بر فشاری که به من وارد می شد غلبه کردم و زمان ثابت کرد که حق با من بوده است، گاهی به دیدار برابر رم در المپیکو فکر می کنم و آن پنالتی که از دست داده بودم، رانیری سرمربی تیم بود و من روزهای خوبی را سپری نمی کردم، در آن روزها من برای تمدید قرارداد با مدیران به توافق نرسیده بودم.

به آرامش نیاز داشتم، یک بازیکن برای اینکه تمام توان خود را بi کار گیرد باید از نظر ذهنی نیز آماده باشد البته شاید بتوان با ارائه ی یک نمایش خارق العاده تمام سختی ها را از بین برد یا شاید هم با زدن یک گل فوق العاده، من نمی دانم چنین چیزهایی چگونه رقم می خورند اما می توان گفت که چنین چیزی به سادگی صورت می گیرد و یک راز بزرگ را در ورزش تشکیل می دهد، به نظر من اگر ضربه ی پنالتی با اختلاف زیادی از بالای دروازه به بیرون رود نشان دهنده ی این است که مشکلی وجود دارد و باید آن را برطرف کرد.

بله من همچنان از فوتبال لذت می برم، چندین مورد وجود دارند که به من کمک زیادی می کنند. من یک مربی بدنساز اختصاصی با نام جیووانی پونوکوری دارم ،وی به همراه روبرتو بیگا به من کمک زیادی می کنند و تمام برنامه ها را بر اساس تکنولوژی تنظیم و پایه ریزی می کنند اما همه چیز به آمادگی فیزیکی بستگی ندارد بلکه باید اراده ، خشم ، هیجان ، حس پیروزی طلبی و البته شادابی را در وجود خود احساس کنید ، یک بازیکن ناراحت و افسرده همیشه در راه شکست گام برمی دارد.

این را باید در تمام زندگی لحاظ کرد زیرا خانواده و جامعه مهمترین چیز هستند؛ می توان گفت که همه چیز در هیجان خلاصه می شود ؛ سرنوشت ؟ به آن ایمان دارم ؛ در نخستین فصل حضور من در یوونتوس کار انتقال من بصورت قرضی به پارما تقریبا انجام شده بود و من با مدیران این باشگاه نیز دیدار کرده بودم ؛ ناگهان همه چیز متوقف شد و دینو باجو به پارما منتقل شد، لیپی می گفت که این بازیکن جوان می تواند یک نیمکت نشین خوبی باشد و اینگونه بود که داستان من آغاز شد ؛ اگر من به تیم دیگری منتقل می شدم آينده ی دیگری برای من رقم می خورد.

سرنوشت به صورت مختلف به سوی شما می آيد و گاهی سرنوشت بی رحم خواهد بود ، شاید این ضروری باشد و به سود شما باشد برای مثال : من مصدومیت وحشتناکی را در 18 نوامبر 1998 تجربه کردم اما پس از پنج فصل کاپیتان یوونتوس شدم ؛ جام های زیادی را بالای سر بردم البته روزهای بدی را نیز تجربه کردم مانند فینال هایی که در لیگ قهرمانان واگذار کردیم ، متهم کردن من به عنوان بازیکن دوپینگی و ناکامی در جام جهانی فرانسه.

آيا باید خداحافظی می کردم ؟ خیر بلکه به استراحت نیاز داشتم و شاید این مصدومیت به نوعی لازم بود؛ این مصدومیت دوران فوتبالی من را افزایش داد و از من یک انسان واقعی ساخت، در سختی ها به چیزهای مختلفی پی می برید ؛ از جمله اینکه به این نتیجه می رسید که در معرض خطر هستید ، بازیکنان چنین احساسی را تجربه می کنند سپس با آرامش و بررسی شرایط ، یاد خواهید گرفت که چگونه پیرو اندیشه های خود باشید ، احساس می کنید که دوباره متولد شده اید "

قسمت هفتم کتاب دل پیرو

دوست واقعی ارزش زیادی دارد، گاهی این دوستی ها را از کودکی در کنار خود احساس می کنیم و گاهی در بزرگسالی، شاید در دوران کودکی، دوست خوب به یک هم بازی خلاصه شود و هم بازی ما بهترین دوست ما باشد.

من نیز از این طرز فکر پیروی می کردم و پیرپائولو به همرا نلسو بهترین دوستان من در کودکی بودند، آن ها در رویاهای من شریک بودند و اکنون که این رویاها به واقعیت تبدیل شد در کنار من هستند. همیشه در کنار من هستند حتی در مراسم ازدواج من دوستان واقعی من هستند و برای درک من یک نگاه کافیست یا شاید هم یک کلمه با لهجه ی زیبای ونیز. ما هیچگاه با هم ایتالیایی صحبت نمی کردیم شاید این برای جوانان کار دشواری باد اما واقعیت این است که این گویش ها هستند که انسان ها را به یکدیگر نزدیکتر می کنند.

اصالت بسیار مهم است احساس می کنم که به یک منطقه وابسته هستم و این گویش جزئی از آن است، همانگونه که گویش پولسی یا توسکانی وجود دارند، گویش های با ارزشی که به آن ها اهمیت نمی دهیم ؛ دوستی ها در نزدیک بودن رقم می خورند و رشد می کنند بویژه در دوران کودکی ؛ از بازیگوشی لذت می بریم و لحظه های زیبایی را در کنار هم تجربه می کنیم ، اوج دوستی ها در سن 10 تا 18 سالگی را می توان تجربه کرد و پس از آن می توان گفت که به یک شریک در زندگی برای همدیگر تبدیل می شویم ، بدلیل فوتبال من در کودکی خانواده و دوستان خود را ترک کردم اما پس از بازگشت و با توجه به اینکه چند هفته صدای همدیگر را نشنیده بودیم اما مانند این بود که 5 دقیقه پیش با یکدیگر صحبت می کردیم ، همه چیز دوباره آغاز می شود و من اطمینان دارم که چیزی تغییر نکرده است.

زندگی ساده را دوست داشتیم ؛ در دوستی مانند یک تیم در جام جهانی با یکدیگر متحد هستیم حتی اگر در سال فقط پنج بار یکدیگر را از نزدیک ببینیم ، آن ها همیشه به فکر من هستند و من نیز آن ها را فراموش نمی کردم؛ دوستان دوران کودکی با ارزش ترین دوستان ما هستند اما دوستی در وجود آن ها خلاصه نمی شود ، زندگی به من یاد داد که همیشه در انتظار پاداش های غیر منتظره باشم ؛ گاهی در یک دوست به یک گنج دست می یابی ، بازیکنان نیز گاهی شرایط بدی را سپری می کنند ، از نظر شخصی با مشکل مواجه هستند ، بدلیل سپری نکردن مصدومیت ، کسب نکردن نتیجه هی مورد نظر یا بی اعتمادی سرمربی دچار افسردگی می شوند ؛ گاهی وقت ها زندگی خصوصی تمرکز شم را به هم میزند و من این احساس را تجربه کرده ام ، قبل از برگزاری دیدار تیم یوونتوس به هتل سیتیا منتقل می شود و در یکی از این شب ها من قصد داشتم تا برای استراحت وارد اتاق شوم که مونترو از من خواست تا به صحبت هایش گوش دهم ، مونترو برترین مدافع تاریخ است و من قصد ندارم از وی تعریف کنم چرا که همه وی را به خوبی می شناسند ؛

مونترو هیچگاه برای من یک دوست واقعی نبود و ما حتی با هم صحبت نمی کردیم ما فقط هم تیمی بودیم و رابطه ی ما در همین اندازه بود ؛ برای وی احترام زیادی قائل بودم اما رابطه ی ما فقط در زمین شکل گرفته بود ، مونترو به من گفت : الکس چکار می کنی ؟ به وی نگاه کردم اما نمی دانستم چه بگویم ؛ من شگفت زده شده بودم وی مثل اینکه می خواست توپ را از من بگیرد با هیجان خاصی به من گفت : در هر شرایطی که هستی ، آن را فراموش کن ، نمی بینی هم تیمی هایت گونه به تو نگاه می کنند ، آن ها چه انتظاری از یک قهرمان غمگین باید داشته باشند ، این اتفاق پس از مصدومیت من در فصل 1999 - 2000 رخ داد ، تلاش زیادی می کردم اما همه چیز بر خلاف خواسته ی من پیش می رفت ، من حضور در کنار دیگران را دوست داشتم اما با این حال در کودکی خجالتی بودم و این در بزرگسالی نمایان می شد و گاهی گوشه گیر می شدم.

در دوران حرفه ای خود دوستان فراوانی داشتم که به من کمک زیادی کردند ، هیچگاه فکر نمی کردم که مونترو برای خارج کردن من از این وضعیت چنین کاری انجام دهد، من به کمک نیاز داشتم و مونترو ثابت کرد که خیلی خوب من را زیر نظر گرفته بود در واقع وی تاریکی که من در آن حضور داشتم را لمس کرده بود ، عشق مانند دوستی است و نمی توان برای آن اندازه ای در نظر گرفت ، با کلمات نمی توان وصف کردبلکه باید آن را احساس کرد ، دوستی فقط نزدیک ماندن نیست بلکه کمک در وقت سختی هاست که ارزش زیلای دارد ؛ فردای آن روز در رختکن من منتظر نگاه مونترو بودم و وی نیز در انتظار نگاه من ، صحبت کردن سودی نداشت باید در برابر سختی ها قرار می گرفتم ، همه ی ما باید در برابر سختی ها ، خاطرات دشوار و رازها ایستادگی کنیم "

قسمت هشتم کتاب دل پیرو

من نمی دانم که توانایی رویارویی با مشکلات را دارم یا خیر اما همیشه سعی می کنم که لبخند و این مشکلات را کنار بزنم ، اگر با آرامش مشکلات را یکی پس از دیگری کنار بزنید بدون تردید به راه حل واقعی دست خواهید یافت ، راز این کار در تمرکز کردن است باید راه حل های موجود را بررسی کرد و دشواری ها را فراموش کرد.

برای این کار به دوستان واقعی نیاز دارید شاید در رویارویی با مشکلات گاهی از عکس العمل های خود پشیمان شوید ؛ دوست واقعی کسی است که باعث شود تا شما در وقت مناسب دگرگون شوید ، در آن شب مونترو با من صحبت کرد و باعث شد که من در اوج تاریکی یک نور را مشاهده کنم ؛ یک بازیکن ممکن هست که گوشه گیر و افسرده شود در این صورت عاقبت بسیار تلخی در انتظار وی خواهد بود ؛ هرگز اتفاقی که برای سنگربان آلمانی رخ داد و باعث شد که وی خودکشی کند را فراموش نخواهم کرد ؛ مردم بر این باور هستند که بازیکنان با مشکلات و دشواری ها بیگانه هستند اما اینگونه نیست ، فوتبال بسار زیبا و در عین حال می تواند وحشتناک باشد ، فوتبال مانند یک سیاره در کهکشان است.

در این سیاره ناهنجاری و بی منطقی وجود دارد و انسان های عجیبی در آن زندگی می کنند ؛ انسان هایی که بدون توجه به شخصیت بازیکن از وی به دلخواه خود استفاده می کنند و این باعث ایجاد تنش های زیادی می شود ، در این زمان به یک دوست خوب نیاز خواهید داشت ؛ می خواهم بعنوان الساندرو به دوست خود محبت کنم نه دل پیرو ، دوستی به تعداد نیست و اگر با صد نفر آشنا باشید ، نشان دهنده ی این نخواهد بود که شما دوستان فراوانی دارید ، دوستی در فروتنی نهفته است ، باید آماده ی گوش دادن به صحبت های دوست خود باشیم ، در آن شب مونترو با من مهربان بود و من هم تصمیم گرفتم که به صحبت های وی گوش دهم ؛ اگر من در را بر روی مشکلات خود بسته نگه میداشتم در آن صورت سوال هایی در ذهن من پدید می آمدند مانند ، او از من چه می خواهد ؟ يا آیا وی می تواند مشکلات خود را نیز حل کند ؟

این سوال ها شاید از پیشرفت من جلوگیری می کردند ؛ بسیاری دیگر نیز سعی می کردند به من کمک کنند اما من همیشه در کنار آنان نبودم ، من به شنیدن صحبت های دیگران و استفاده از آن ها ایمان دارم و کنجکاوی من نیز در این کار کمک فراوانی به من می کند ؛ مشکل این است که نباید درها را بر روی خود ببندیم و در قفس بمانیم ، من خود را ایده آلترین شخص در جهان نمی دانم اما زندگی به من یاد داد که پیشرفت ناخودآگاه صورت نمی گیرد ، زندگی به من یاد داد که در دشواری ها باید در بسیاری از چیزهای مهم تجدید نظر کرد ، در فوتبال همیشه این چنین است ؛ اگر به خوبی از شکست استفاده کنید ، از اشتباه خود درس بگیرید و اگر ناکامی خود را جبران کنید ، قطعا پیشرفت خواهید کرد ؛ مهم این است که اگر بهانه ای وجود نداشته باشد ، در شکست خوردن به دنبال بهانه نباشید و در پی جبران شکست به دنبال راهکار باشید ، باید شجاع بود و این جمله را گفت : من اشتباه کردم ؛

شاید بتوان با حضور دوست این اشتباه را جبران کرد اما درد نیز راهکار خوبی خواهد بود ، نمی خواهم مانند فیلسوف ها صحبت کنم اما تولد و مرگ دو نقطه ی عطف و قطب زندگی هستند ؛ برای من چنین اتفاقاتی رخ داده اند ، به هنگام مرگ پدرم و تولد فرزندانم ، شاید این اتفاق ها قله ی اورست را برای من ناچیز جلوه دهند و دشواری هایی که مانند کوه در خود داشتم را کوچکتر کنند ؛ در چنین زمانی شما می توانید با تمام وجود اشک بریزید ، این اشک ها یا ناشی از درد هستند یا خوشحالی.

حق با مونترو بود نباید در پشت نقاب مشکلات خود را پنهان کرد ، انسان ارزش زیادی دارد ، انسان توانایی هایی دارد که خود نیز تصور آن را نمی کند ، برای بدست آوردن دوست نباید شتاب زده شد ، این را گفته بودم که گذشت زمان به من یاد داد که چگونه باید آرام باشم ، شاید بهترین چیز برای من سفر به زادگاهم باشد و گاهی با خود صحبت می کنم ، اطراف خود را نگاه می کنم و احساس می کنم که بهترین چیز اندیشیدن است ، گردش در شهر بدون ترس و نگرانی بهترین لحظه را شکل می دهد ، در گذشته من شخصی شتاب زده بودم اما اکنون یاد گرفتم که آرام باشم "

قسمت نهم کتاب دل پیرو

"استراحت و آرامش یک نیاز است؛ گاهی وقت ها به دلیل نداشتن آرامش در به ثمر رساندن گل ناکام می شوید؛ در شرایط دشوار باید از کالبد خود خارج شوید و به خود نگاه کنید، مانند این است که با شخصی دیگر در حال رد و بدل کردن عکس هستید البته آن شخص باید شما باشید ؛ خارج شدن از کالبد خود اولین گام برای شکل گرفتن " ما " خواهد بود ؛ شاید این کار غیر ممکن باشد ، من از کالبد خود خارج می شوم تا الساندرو دل پیرو را درک و به وی کمک کنم ؛

آيا یک مجموعه متشکل از چندین دوست می تواند مجموعه ی موفقی باشد ؟ نمی دانم ؛ اگر بین بازیکنان یک تیم دوستی برقرار شود بدون شک در موفقیت تیم تاثیر گذار خواهد بود اما آيا این بازیکنان بدون اینکه چندین شب و هنگام شام در کنار یکدیگر باشند نیز می توانند به پیروزی دست یابند ؟ می گویند که در یوونتوس تراپاتونی جایی برای دوستی نبود اما با این حال این تیم بسیار قدرتمند بود ، در این تیم جایی برای اختلاف نظرها نبود البته بازیکنان رابطه ی خوبی با یکدیگر داشتند اما دوست نبودند چرا که دوستی یک واقعیت قابل لمس است ، برای حرکت کردن یک مجموعه یک سیستم بسیار پیچیده ای وجود دارد ، برای ایجاد توازن در یک مجموعه نیروی زیادی باید بکار گرفته شود ؛

روح مجموعه نتیجه ی فداکاری ، وفاداری و قدرت روانی ست ؛ البته تمامی این ویژگی ها نشانه ی دوستی و صمیمیت مجموعه نیست ، دوستی در مجموعه یعنی اینکه همه چیز به سادگی صورت گیرد و این ناخود آگاه بوجود نخواهد آمد ؛ چندین فصل را در یوونتوس سپری کردم و در هر فصل از من می پرسیدند که آيا می توانید تمام توان خود را بکار گیرید ، پاسخ مثبت بود ، بازیکن یوونتوس بوديم و طبیعی بود که باید برای قهرمانی به میدان می رفتيم ، شکل گیری و موفقیت یک مجموعه به عوامل زیادی بستگی دارد ، در این میان دوستی فقط یک احتمال است ، من سال های فراوانی را در فوتبال سپری کردم و در این مدت دوستان زیادی را بدست آوردم ، نمی خواهم بین دوستان خود تفاوت قائل شوم چرا که دوستی ارزش زیادی دارد ، يکی از دوستان من هوادار اینتر است و دیگری به فوتبال اهمیت نمی دهد شاید این مورد ایده آل نباشد اما اینگونه نیز می توان زندگی کرد.

از خود می پرسم که چگونه می توان دوست جدیدی بدست آورد ، در کودکی همه چیز ناخود آگاه صورت می گرفت و این کار آسان بود ؛ به نامه هایی که مردم برای من ارسال می کنند اهمیت می دهم و بیش از هر چیز به واکنش هایی که در عکس ها از خود نشان می دهند توجه می کنم ، بنظر من برای درک کردن دوست باید به چشمان وی نگریست ؛ شاید واقعیت ها مهم نباشند ، دوستی در تعارف ها و لبخند ها خلاصه نمی شوند ، دوستی به رفتار ما بستگی دارد و برای زندگی کردن بسیار مهم است ؛

فصل آخر من در یوونتوس برای من بسیار دشوار و البته پیچیده بود چرا که من را با شرایطی روبرو کرد که تا آن لحظه تجربه نکرده بودم ؛ من روزی در میدان پادشاه بودم اما در آن روزها بسیار کم به میدان می رفتم و باید میدان را از زندان کوچک خود تماشا می کردم ؛ من اعتقاد دارم که با اراده ی قوی می توان دشواری ها را کنار زد ، شاید دردها و نگرانی های بزرگتری نسبت به این باشد که از روی نیمکت هم تیمی هایتان را تماشا کنید و این ناراحتی ها هستند که ذهن شما را به خود مشغول می کنند.

نگرانی و استرس شاید قویتر از شما باشند و شما را وادار می کنند تا به ناراحتی ها تسلیم شوید ؛ از خود می پرسید من چه کسی هستم ؟ دشواری های خود را با دشواری های پدر مقایسه می کنید هنگامیکه برای فرزندان خود تلاش می کرد و به خانواده ی خود فکر می کنید ؛ محیطی که در آن پرورش یافتید اکنون به شما کمک می کند تا در هنگام تسلیم شدن یک گام بردارید و این نا امیدی را به امیدواری تبدیل کنید ؛ من در فوتبال وقت زیادی برای استراحت داشتم ، گاهی مصدوم می شدم و گاهی رو نیمکت می نشستم ، من اعتقاد دارم که من بدون دلیل بر روی نیمکت نمی نشینم ؛

شاید این صحیح نباشد اما من به آن اعتقاد دارم و همواره در این شرایط خود را تشویق می کنم ؛ شاید به میدان نرفتن از ابتدای دیدار بسیار آزار دهنده باشد اما من به خود شک و تردید راه نمی دهم چرا که در غیر این صورت اعتماد بع نفس خود را از بین خواهم برد ، فوتبالیست باید به خود افتخار کند و من نیز به خود افتخار می کنم "

قسمت دهم کتاب دل پیرو

افتخار ، این احساس را به خوبی می شناسم ؛ افتخار ، اعتماد به نفس و پافشاری به من کمک زیادی کردند ؛ هیچکس نمی خواهد جایگاه خود را از دست بدهد و اگر شما در این مورد به راحتی تسلیم شوید ، بدون شک شکست خواهید خورد و شما دیگر یک ورزشکار نخواهید بود ؛ باید مراقب بود ، می توان در این مورد توازن را برقرار کرد و اگر سرمربی بازیکن دیگری را به جای شما وارد میدان کرد یا به دیگر بازیکنان بیش از شما اعتماد دارد ، در اینصورت می توان گفت که این یک واقعیت است.

مجبور خواهید شد تا به بهترین شکل ممکن به تمرین کردن بپردازید و هر روز وقت بیشتری را صرف تمرین کردن بکنید ؛ یک ورزشکار همیشه باید تمام توان خود را بکار گیرد ؛ گاهی وقت ها شما در حالی که تمام توان خود را بکار گرفته اید با مشکل مواجه می شوید ، سرمربی همچنان به شما اعتماد ندارد ؛ در این شرایط شما باید مقاومت کنید ؛ باید با خود سخن گفت : " الکس بیدار شو " ، اینگونه می توان یکبار دیگر برخاست ، حتی برای چند میلیمتر ؛ همه چیز شما را به سوی یک روز جادویی پیش می برد ، این همان چیزی است که ذهن شما را به خود مشغول کرده است ؛ آن روز جادویی فرا می رسد ، این سرنوشت من است و من به آن ایمان دارم ،

شاید خودمان گاهی این سرنوست را رقم می زنیم ؛ به گذشته بازمی گردم ، گلی که در کوپا و در ورزشگاه جدید در برابر رم به ثمر رساندم ، این گل را با تمام وجود دوست دارم ، زدن چنین گلی آرزوی همیشگی من بود اما به آن دست نیافتم تا اینکه اولین گل من در ورزشگاه جدید شد ؛ گاهی وقت ها توپ های فوق العاده ای را گل نمی کردم و گاهی وقت ها در اندک دقایقی که در میدان حضور می یافتم ، شاهکار می کردم ؛ من شرایط گوناگونی را تجربه کردم ، رویارویی با حریف قدرتمند ، حذف توسط حریف قدرتمند ، در آغوش گرفتن کاپیتان بزرگی مانند توتی ، درگذشت وکیل جانی انیلی که نسبت به زیبایی فوتبال حساس بود و گل زیبایی که چنین گل هایی همه را به یاد " دلپیرو " می اندازد ؛

من در آن شب در برابر رم توپ قدرتمند و البته زیبایی را روانه ی دروازه ی حریف کردم ، به زیبایی وارد دروازه ی رم شد ، این گل نتیجه ی مقاومت من بود ؛ نتیجه ی این بود که من نا امید نشدم و در تمرینات تمام توان خود را بکار می گرفتم ؛ یک گل زیبا و بدن نقص که قبل از همه من را شگفت زده کرد ، من پس از پایان دیدار و موقعی که چنین گلی را از تلویزیون مشاهده می کنم ، متوجه چیزهای می شوم که در موقع ضربه زدن به توپ هیچگاه به آن ها توجه نمی کردم ؛ پس از گلزنی در برابر رم فکر می کردم که توپ تنها یکبار با پای من برخورد کرده بود اما در واقع دو بار با پای من برخورد کرد ؛ این لحظه را یکبار دیگر در ذهن مرور می کنم ، پاس به بوریلو ، برخورد توپ به تادی و کیائر و توپی که با پای من روانه ی دروازه شد.

برای مقاومت به جسم و روح ، ماهیچه ها و مغز نیاز است ؛ تصمیم گیری نهایی بر عهده ی مغز است ، مهمترین عضو انسان مغز است و بنظر من حتی بدن در هنگام خستگی برای استراحت از مغز کمک می خواهد ، به همین دلیل بیشترین مصدومیت ها در زمانی رخ می دهند که مغز انسان از نظر کار کرد با مشکل مواجه می شود ؛ هنگامیکه در 8 نوامبر 1998 زانوی من دچار شکستگی شد ، بدن و مغز من به یک استراحت نیاز داشتند ؛ آن زمان را به خوبی به یاد دارم ، مانند این بود که من زیر مشت های سه قهرمان سنگین وزن مشت زنی هستم ؛ ابتدا شکست در فینال لیگ قهرمانان در برابر رئال مادرید مانند یک مشت از تایسون بود ، از دست دادن دو دیدار نخست جام جهانی در فرانسه و خروج از رقابت ها بوسیله ی میزبان مانند مشت فرایزر بود ، در پایان من و دیگر بازیکنان یوونتوس به استفاده از دوپینگ متهم شدیم و اینجا مشت آخر را با قدرت زیادی از فورمن دریافت کردم.

این پایان دشواری ها نبود بلکه پس از آن من مصدوم شدم و مدت زیادی را دور از میادین سپری کردم ؛ اسکودتو را در آن سیلاب در پروجا از دست دادیم و در یورو برابر فرانسه جام قهرمانی را در آخرین لحظات واگذار کردیم ، من نتوانستم در این دیدار دو فرصت فوق العاده را به گل تبدیل کنم ؛ در آن لحظه من احساس گناه می کردم و خود را بیش از دیگران در این شکست مقصر می دانستم اما باید امیدوار بود ؛ اروگوئه در سال 1950 در فینال ماراکانا نیمه ی نخست را با یک گل از برزیل عقب افتاده بود اما در ادامه توانست قهرمان جهان شود و کاپ ژول ریمه را بدست آورد.

در این حال بود که من مشت قدرتمندی را از محمد علی کلی دریافت کردم ؛ در برابر برترین مشت زنان تاریخ جهان چه باید کرد ؟ در گوشه ی رینگ قرار می گیرید و منتظر می مانید تا این مشت زن خسته شود ؛ سپس با آرامش به کار خود ادامه می دهید ، به این نتیجه خواهید رسید که این مشت ها برای شما مفید و البته با ارزش بودند "

قسمت یازدهم کتاب دل پیرو

هیچگاه منتظر یک اتفاق غیر منطقی نباشید ؛ در زندگی باید درد جسم و روان را احساس کرد ، بدون احساس درد پیشرفت نخواهید کرد ؛ به نظر من دل پیرو پس از مصدومیت در برابر اودینزه پیشرفت زیادی کرد هر چند که پیش از آن دل پیرو قهرمانی های زیادی بدست آورده بود و احساس می کرد شکست ناپذیر است.

بدن یک ورزشکار به خوبی می داند که چه موقع خطر وی را تهدید می کند و مغز شما نشانه هایی مبنی بر وجود چنین چیزی را به شما نشان می دهد ؛ گاهی وقت ها به دشواری های بزرگی برخورد می کنیم ؛ گاهی خستگی ما را زمین گیر می کند ، گاهی مشکلات موجود در زندگی خصوصی ما را در فوتبال ناکام می کند ؛ تمام این چیزها باعث می شود تا خطر مصدومیت ما را تهدید کند ، شاید اثبات این مورد از نظر علمی دشوار یا غیر ممکن باشد اما این نتیجه ی تجربه ی من در فوتبال است.

بسیاری از بازیکنان را می شناسم که پیش از رویارویی با تیم سابق یا یک حریف جنجالی احساس بسیاری بدی به آن ها دست می دهد ؛ من به سرنوشت ایمان دارم اما به شرایط موجود خیر ؛ هنگام موفقیت ، شما احساس شادابی می کنید ، این احساس را در آخرین فصل حضور در یوونتوس تجربه کردم ؛ در این فصل از نظر فیزیکی با دشواری های زیادی روبرو شدم با توجه به اینکه من در بیشتر دیدارها روی نیمکت می نشستم ؛ آزمون بسیار سختی بود ، هماهنگ شدن با شرایط جدید برای بازیکن 37 ساله بسیار دشوارتر از بازیکن 20 ساله است.

منظور من آمادگی فیزیکی نیست چرا که من زیر نظر چندین مربی بدنساز بصورت انفرادی تمرین می کنم و از این نظر مشکلی ندارم ؛ اگر خستگی وجود داشته باشد باید گفت که این خستگی از نظر روانی است که بازیکن را زمین گیر می کند ؛ این مغز است که ابتدا بالا بودن سن شما را تشخیص می دهد نه پاهای شما ؛ لبخندهای ما کم می شود و دیگر احساس مسئولیت نمی کنیم.

این دو نشانه ی بالا رفتن سن است ؛ پدر من سخت کار می کرد اما خانواده ی من از نظر مالی وضعیت مناسبی نداشت و به همین دلیل لباس های کوچک برادر بزرگم به من یا بچه های همسایه یا نزدیکان داده می شد ؛ با این کار به همدیگر کمک می کردیم و این کار در شهر و جامعه ی ما رایج بود ؛ گاهی به این فکر می کنم که والدین من برای تربیت فرزندان خود تا چه اندازه تلاش کرده اند ، به خود می گویم که در تربیت فرزندان پایانی وجود ندارد.

پدر من یک برقکار بود و در این کار به همسایه ها کمک می کرد ، همسایه ی ما نیز یک معمار بود و بدون شک اگر پدرم از وی درخواستی داشت ، انجام می داد ؛ یک جامعه ی زیبا بود ؛ با گذشت زمان به فداکاری هایی که پدرم می کرد پی بردم ؛ به خوبی به یاد دارم هنگامیکه نخستین بار با یک خودروی بنز به خانه رفته بودم ، خجالت می کشیدم زیرا خودروی من فقط برای دو سرنشین جا داشت و این برای خانواده ی پرجمعیت ما خنده دار بود.

پدرم به من افتخار می کرد و چیزی نمی گفت ؛ خودروی قدیمی پدرم را از پارکینگ خارج می کردم تا خودروی خود را بجای آن وارد پارکینگ کنم ؛ پدرم از من می خواست تا به خوبی از خودروی قدیمی خانواده محافظت کنم ، این خودروی قدیمی به من یادآوری می کرد که از کجا شروع کردم و به کجا رسیدم "

قسمت دوازدهم کتاب دل پیرو

نمی توان میزان درد را مشخص کرد ، بیشترین دردی را که در زندگی احساس کرده بودم بدون تردید بعد از مصدومیت در اودینزه بود ؛ در آن لحظه خیلی زود متوجه شدم که زانوی من از سه ناحیه دچار شکستگی شده و رباط من نیز آسیب دیده است.

نیازی به تست پزشکی نبود ؛ در آخرین لحظات دیدار ، زیدان توپ را برای من ارسال کرد و من در حالی که قصد داشتم توپ را کنترل کنم مدافع اودینزه به من نزدیک شد ؛ در لحظه ای که به توپ ضربه می زدم زانوی من شکست ؛ درد شدیدی را احساس کردم ، این درد را تا دو ساعت احساس می کردم و هیچ دارویی نمی توانست برای من مفید باشد ؛ نتیجه ی تست پزشکی را دریافت کردم هر چند که نیازی به آن نبود.

در فرانسه مرحله ی نخست درمان را سپری کردم اما برای ادامه ی درمان به آمریکا رفتم ، بعد از این حادثه با دید جدیدی به زندگی و واقعیت ها نگریستم ؛ زندگی برای من خسته کننده شده بود اما من می خواستم از این فرصت استفاده کنم ؛ همچنان بر این باور هستم که دو دلپیرو وجود دارد ، قبل از مصدومیت و بعد از آن ؛ بازگشت به میدان و البته بازگشت اعتماد به نفس بعد از دو فصل امکان پذیر بود ؛ از برخورد با بازیکنان پرهیز می کردم و احساس می کردم که در خطر هستم.

می خواستم به آمادگی برسم اما بسیار دشوار بود ، احساس می کردم که زانوی من آسیب پذیر است و دور کردن این احساس بسیار دشوار بود ؛ گل های من تنها از روی نقطه ی پنالتی به ثمر می رسیدند و احساس می کردم که نفرین شده ام ؛ یک هفته مانده به پایان لیگ با یک ضربه ی سر گل زدم ، این گل من را امیدوار کرد ؛ باران پروجا در انتظار ما بود و اسکودتوی ما در آن باران از بین رفت ؛ شاید این آخرین ضربه ای بود که من دریافت می کردم.

یورو شروع شد و ما در فینال با گل طلایی شکست خوردیم ؛ قانونی که تغییر کرد و ثابت کرد که ما مستحق شکست نبودیم ؛ من در آن دیدار دو موقعیت فوق العاده را از دست دادم و بعد از شکست خودم را مقصر اصلی در این شکست دانستم ؛ در نیمه نهایی برابر هلند خوب بودیم و همه از ما تعریف می کردند اما با سرنوشت روبرو شدم ؛ نمی توان سرنوشت را تغییر داد ؛ باید فرار کرد ، من در تابستان سعی می کنم با استفاده از نقشه ی جغرافیا محل مناسب را انتخاب کنم ؛ باید به محل دو دست رفت و از تلخی ها فرار کرد.

فرار گاهی وقت ها بعد از شکست به شما آرامش می دهد ؛ می توان به شکست توجه نکرد اما من می خواهم که خود را برای یک پیروزی آماده کنم ؛ دردها را تحمل می کنم ؛ تحمل کردن دردها را آموختم ؛ با این حال هرگز نا امید نمی شوم آستانه ی تحمل من بسیار پایین است اما من در این هنگام برای پیروزی دنبال ابزار مناسب هستم ؛ بعد از مصدومیت ها و شکست ها به دلپیروی جدیدی تبدیل شدم که از دلپیروی قبل از مصدومیت آماده تر و چابک تر است ؛ با اینکه من شخصی نبودم که توانایی مقابله با دشواری ها را داشته باشد اما موفق شدم ؛ امیدوارم که جوانانی که هنوز با دشواری ها روبرو نشده اند نیز چنین باشند "

قسمت سیزدهم کتاب دل پیرو

از دست دادن پدر برای من دردناک ترین اتفاق بود ؛ این ماجرا برای من تمام نشده ؛ اشک ریختن پس از دست دادن پدرم هرگز با ناامیدی همراه نبوده البته من مجبور بودم و هستم که برای از دست دادن وی اشک بریزم ؛ در رنج ها و دردها همواره یک راز نهفته ست مانند استعدادی که در ما وجود دارد.

هنگامی که به پدرم فکر می کنم ، احساس می کنم که وی همچنان زنده است ؛ سکوتی که ما را تغییر می داد را به یاد می آورم و البته ارتباطی که بین ما برقرار بود ؛ اندیشه های ما به یکدیگر بسیار نزدیک بود ؛ گاهی در آرامش یکدیگر را در آغوش می گرفتیم ؛ پدرم نمی دانست که بیماری در وی گسترش یافته است یا شاید هم می دانست اما قصد نداشت این را نمایان کند تا این مورد کسانی را که وی دوست دارد را ناراحت نکند.

وی نمی خواست تا ما را ناراحت کند ؛ پزشکان از ما خواستند تا وی را در جریان این بیماری قرار دهیم تا از نظر روانی به وی فشار وارد نشود ؛ ما همه چیز را برای وی شرح دادیم ، اینکه وی به درمان نیاز دارد ؛ بنظر می رسید که وی از این موضوع با خبر بود ؛ دلم برای وی تنگ می شود ؛ نتوانست از آخرین سال های زندگی لذت ببرد در حالیکه در تمام زندگی برای خوشبختی خانواده ی خود سخت کار می کرد.

بزرگترین درد این بود که وی هرگز با نوه های خود آشنا نشد ؛ پدرم بچه ها را دوست داشت ؛ وی با حیوانات نیز مهربان بود ؛ پدرم بسیار مهربان بود و هر موجودی می توانست این را احساس کند ؛ در کودکی ، سگ های زیادی در شهر ما وجود داشتند ، بسیاری از این سگ ها بیمار بودن اما هرگز این سگ ها به پدرم حمله نمی کردند ؛ شاید پدرم با صبر و مهربانی که داشت می توانست یک خرس را نیز رام کند ؛ شاید با تمام وجود برای از دست دادن پدرم اشک نریختم اما اکنون احساس می کنم که وی را با تمام وجود درک می کنم چونکه من اکنون پدر هستم.

دلم برای وی تنگ می شود زیرا وی در این لحظه ها حضور ندارد تا پدر بودن من را ببیند ؛ شاید من چیزهای بیشتری را به فرزندانم منتقل کردم اما با این حال فرهنگ پدرم باید توسط من به فرزندانم منتقل شود ؛ به نوه هایی که هرگز وی آن ها را ندید و آن ها نیز این شانس را نداشتند تا با وی آشنا شوند اما من این فرصت رو داشتم تا وی رو به خوبی بشناسم ؛ آرزوی من این هست که پدری مانند وی باشم و فرزندانم نیز همان ذهنیتی را از من داشته باشند که من از پدرم دارم ؛

پدرم پایه و اساس خانواده ی ما بود ؛ همواره کارهای کلیدی را بدون اینکه نمایان کند ، وی انجام می داد ؛ همیشه در وقت مناسب ، جمله ی مناسب را بکار می برد شاید این ویژگی وی به این دلیل بود که وی زیاد صحبت نمی کرد ؛ پدرم همیشه در تصمیم گیری فوق العاده بود ، چه در ماجراهای کوچک و چه در ماجراهای بزرگ و حساس ؛ هرگز نتوانستم با پول ها و دوستانی که داشتم پدرم را خوشحال کنم ؛ وی درماندگی در زندگی را به من یاد داد ؛ گاهی احساس می کنیم که می توانیم بر همه چیز چیره شویم اما اینگونه نیست.

چند سال پیش هنگامیکه به جنگل های آفریقا رفته بودم به این نتیجه رسیدم ؛ با یک ماشین رو باز در جنگل در حرکت بودیم که یک ببر به ما نزدیک شد هر چند که یک شکارچی در کنار ما بود اما من می دانستم که اگر این حیوان قصد داشته باشد به ما حمله ور شود بدون تردید هیچ چیز نمی تواند از این حمله ی وی جلوگیری کند ؛ طبیعت از ما بزرگتر است ؛ مانند رازی که در بیماری وجود دارد و ما همیشه برای زنده ماندن قصد داریم ، بیماری و مرگ را نادیده بگیریم ؛ ما نمی خواهیم واقعیت مرگ را به خوبی درک کنیم ؛ همیشه بر این باور هستیم که دیگران در معرض مرگ هستند ؛ در آن روز در آفریقا صحنه هایی را مشاهده کردم که نشان دهنده ی این بود که طبیعت یک درس همیشگی برای انسان است.

تصور نمی کردم که اسب آبی از سوسمارهای غولپیکر خطرناکتر باشد و می تواند با استفاده از دندان های بزرگ خود قایق را از بین ببرد ؛ فیل ها هنگامیکه خشمگین می شوند دیگر هیچگونه رفتاری را قبول نخواهند کرد ؛ این تجربه ثابت کرد که انسان تا چه اندازه ضعیف است ؛ ماندگار بودن انسان گاهی برای پی بردن به واقعیت ها و استقامت در زندگی است ؛ در زندگی مانند فوتبال برای استقامت و ماندگاری فقط آمادگی روانی و فیزیکی اهمیت ندارند بلکه بسیاری از عوامل را نیز باید در نظر بگیرید ؛ این عوامل ناپدید هستند اما در یک روز بسیار بد با آن روبرو خواهید شد.

در روزهایی که من را به دوپینگی بودن متهم کردند ؛ آرام بودم زیرا مطمئن بودم که هرگز از مواد نیروزا استفاده نکرده ام ؛ ترسی نداشتم زیرا چیزی برای پنهان کردن نداشتم ؛ این اتفاق باعث شد تا حس انتقام در من پدید آيد ؛ انتقام از کسی که این اتهام را متوجه من کرد ؛ از دردها صحبت نمی کنم بلکه از خشم می گویم ؛ خشمی که روزگار آن را نتوانست از بین ببرد "

قسمت چهاردهم کتاب دل پیرو

توانایی ما در رقابت شکل می گیرد. توانایی که به یک نماد تبدیل شد ، این توانایی نتیجه ی احساس مسئولیت ما بود هر روز یک ساعت پیش از آغاز تمرینات تیم من تمرین خود را بصورت انفرادی شروع می کردم و پس از آن تمرینات را با تیم پیگیری می کردم.

در آن دوره، ورزشکاران رشته ی دو و میدانی الگوی ما بودند داشتن فیزیک و دو پای قدرتمند ؛ من خود را اینگونه می دیدم ؛ بازیکنی چابک و قدرتمند ؛ سال های رونالدو بود ، بازیکنی چابک و ویرانگر ، برترین بازیکن فوتبال بود ؛ وی به الگویی برای من تبدیل شده بود ، نمی دانستم که اندیشه ها و قلب بازیکن از ماهیچه های وی پیروی می کنند هر چند که مغز شما جسم را ***** می کند ، درون مغز چیزی وجود دارد که باورکردنی نیست " ماده ای نیروزا " که همه از آن بهره می برند.

ایمان و اراده من نیرو را بوجود می آورم شاید جسم این پیام را به مغز ارسال کند و ممکن است که مغز کم کاری کند و جسم را در معرض نابودی قرار دهد هر بازیکن هر روز با این رابطه ی موجود بین مغز و جسم، زندگی می کند اگر بین این دو توازن برقرار شود، بدون تردید بازیکن به اوج آمادگی خواهد رسید پس از 10 پیروزی پی در پی یا گذراندن یک دوران موفقیت آمیز ، احساس خستگی می کنید ؛ خستگی من به این دلیل است نه بدلیل 37 ساله بودن من ؛ به این نتیجه رسیدم که گاهی جسم به شما توانایی می دهد که شگفت زده می شوید ؛ پس از شکست از ناپولی ، دو بار باید به مصاف رئال مادرید می رفتیم ؛ در آن شب ها من در شرایطی طبیعی قرار داشتم اما توانستم در برابر اسپانیایی ها نمایش فوق العاده ای را ارائه کنم ؛ بخصوص در آن شب رویایی در برنابئو.

آن دیدار نیازمند تمرکز زیادی بود ، پایان آن شب در میان موجی از تشویق ها برای من افتخار بزرگی بود ؛ این باعث شد که از خود بپرسم ؛ آمادگی چگونه بوجود می آيد ؟ چه چیزی به ما کمک می کند تا تمام توان خود را بکار بگیریم ؟ چه چیزی به ما امکان می دهد تا برابر رنج ها مقاومت کنیم و ماجراجویی کنیم ؟ پاسخ این است تجربه ، صبر ، پافشاری و اراده ؛ در کودکی همه چیز را می خواهیم بدست آوریم و اکنون فقط می خواهیم پس از شکست وارد میدان شویم ؛ برای پیروزی جدید و از بین بردن گذشته ؛ شاید این اشتباه باشد چرا که بدست آوردن پیروزی به زمان نیاز دارد ؛ همانگونه که ما قهرمان جام جهانی 2006 شدیم ؛ فرانسه را پس از اینکه ما را از قهرمانی در یورو محروم کرد ، آن ها را شکست دادیم ؛ مغز و جسم پا به پای من پیش می روند ؛ سال هاست که با احترام و احتیاط به پیام های آن ها تن می دهم ؛ در این دوران همچنان از من می خواهند تا به فوتبال ادامه دهم ؛ جسم و مغز من به دنبال رقابت هستند "
 

behnam behdadiyan

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2012
نوشته‌ها
1,418
لایک‌ها
5,823
سن
39
محل سکونت
iran
قابل توجه حامد خان...


بازوبند خیرخواهانه بازهم از سوی کاپیتان

timthumb.php


جیانلوئیجی بوفون در ارسال تصویری بر روی صفحه شخصی خود در فیسبوک اعلام کرده که فردا شب از این بازوبند استفاده خواهد کرد .
او همچنین اعلام کرد درآمد حاصله بعد از هر بازی را از فروش بازوبند خود به موسسه خیریه اختصاص خواهد داد .

تصویر بازوبند کاپیتانی


 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

خوب رسیدیم به یک بازی سخت در خانه حریف , حریفی که با ندادن مهاجمش به یووه باعث شد کواریلا دوباره برگرده و امشب مقابلشون گل زنی کنه :دی

بازی ساعت 22:15 دقیقه هستش و شبکه Idman TV در ترک بازی رو با Key: 34 53 45 00 34 53 45 00 پخش خواهد کرد :happy:

اینم دوتا عکس که البته یکیش رو بهنام جان گذاشته بود :blush:

376554_353944144694269_1892827854_n.jpg

Chelsea+v+Juventus+FC+UEFA+Champions+League+J1nJGsrVOM8x.jpg
 

behnam behdadiyan

Registered User
تاریخ عضویت
28 جولای 2012
نوشته‌ها
1,418
لایک‌ها
5,823
سن
39
محل سکونت
iran
5.jpg


یوونتوس و فیورنتینا ۱۶۲ بار به مصاف هم رفته اند که نتیجه ی آن ۷۳ برد برای یوونتوس ، ۵۳ مساوی و ۳۶ برد باری فیورنتینا بوده است .
همچنین این دو تیم ۱۴۶ بار در سری آ به مصاف هم رفته اند که ۶۷ برد برای بیانکونری ، ۳۱ برد برای بنفش پوشان فلورانس و ۴۸ مساوی ثبت شده است .
در مصاف این دو تیم یوونتوس توانسته ۲۷۶ بار دروازه ی فیورنتینا را باز کند که ۲۳۹ بار آن در سری آ بوده و همچنین ۱۸۲ بار دروازه ی خود را فرو ریخته دیده که ۱۵۸ بار آن در سری آ بوده است .
در ۷۲ بازی ای که در فلورانس برگزار شده ۲۰ برد برای یووه ( آخرین برد ۱۷ / ۰۳ / ۲۰۱۲ ) ، ۲۵ برد برای ویولا ( آخرین برد ۱۳ / ۱۲ / ۱۹۹۸ ) و ۲۸ بازی نیز با نتیجه ی مساوی ( آخرین مساوی ۱۷ / ۰۴ / ۲۰۱۱ ) به پایان رسیده است . ۸۴ گل برای یووه و ۹۶ گل برای فیورنتینا !!!
بونیپرتی و شیره آ با ۱۳ بازی و بته گا با ۴ گل رکورد دار یوونتوسی ها در بازی با فیورنتینا هستند .
بهترین برد یووه در خانه ی فیورنتینا برد ۵-۰ در فصل قبل و بهترین برد خانگی فیورنتینا برد ۵-۰ در فصل ۴۱ می باشد .
متداول ترین نتیجه در خانه ی فیورنتینا هم ۱-۱ بوده که ۱۴ بار اتفاق افتاده است .
 
بالا