• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

کوتاه و خواندنی و بدون شرح

wildlife

Registered User
تاریخ عضویت
26 می 2010
نوشته‌ها
231
لایک‌ها
14
محل سکونت
CeMetERy
خیلی بیخود بود
 

behnam666

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
21 ژوئن 2007
نوشته‌ها
1,746
لایک‌ها
756
سن
38
محل سکونت
خونمون
کیفیت و استانداردهای ژاپنی ها
چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد.
در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون
مفتخریم که سفارش شما را سر وقت آماده کرده و تحویل می دهیم.
برای آن سه قطعه معیوبی هم که خواسته بودید خط تولید جداگانه ای درست کردیم و آنها را فراهم ساختیم
امیدواریم این کار رضایت شما را فراهم سازد.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
آقای رئیس جمهور

از شما چه پنهان

از دیروز كه پول نقد را از توی حسابهایمان برداشته ایم!

من شعرم نمی آید!

عاشقانه بخورد توی سرم!

شعر غمگینم هم نمی آید!


آقای رئیس جمهور

از شما چه پنهان

من سرم روی تنم زیادی كرده!

همه اش دلم میخواهد وسط میدان انقلاب

_ روبروی ماموران خوش تیپ سرتا پا سیاه پوشت

كه انگار عزای واژه های مُرده ی مرا گرفته اند _

بایستم

سینه سپر كنم

و هی داد بزنم

آزادی ... آزادی ...

بعد با اولین تاكسی بروم آزادی و دوباره برگردم انقلاب و

دوباره داد بزنم

آزادی ... آزادی ...

خدا پدر نامگذاران این خیابانها و میدانها را بیامرزد

كه باعث و بانی اینهمه شجاعت منند!

_ دربست آقا دربست میروم آزادی ...

وای نـه! آقای رئیس جمهور ببخشید متصدی اوقاتتان شدم!

انگار دوباره توهم زده این جوجه ی دهه ی شصتی!

پول یارانه ام به كرایه ی آزادی رفتن و به انقلاب برگشتن نمیرسد!

ببخشید وقت ندارم

باید مسیر بیشتری پیاده بروم تاكسی و آزادی مال پولدارها

من دردِ نان دارم


آقای رئیس جمهور

نانِ من زیادی بوی بنزین میدهد به دادم برس!



" قاصدك "
 

amir alyasin

Registered User
تاریخ عضویت
10 دسامبر 2009
نوشته‌ها
188
لایک‌ها
7
محل سکونت
www.eentekhab.ir
در مصاحبه ای با ریئس شرکت BMW میپرسن موفق ترین شرکت خودرو سازی کدوم رقیب شماست؟
طرف یکم فکر میکنه
میگه:شرکت ایران خودرو در ایران موفق ترین شرکت هست که من میشناسم
مجری خندش میگیره میگه چطور؟
میگه:ما شرکت BMW هستیم از لحاظ کیفیت تمام تلاشمون رو میکنیم که نه تنها استاندارد های جهانی و اروپایی رو رعایت کنیم بلکه بتونیم استاندارد های جدیدی رو هم ابداع کنیم و روز به روز ارتقا داریم
از پیشرفته ترین دستگاه ها با بالاترین کیفیت و تازه با کمترین قیمت رقابتی به بازار های کل دنیا میفروشیم
ولی شرکت ایران خودرو در ایران یک تولیدی به نام پیکان داره که اگرچه 50 سال از تولید اولیش میگذره و اگرچه مبلع واقعیش شاید به 1500 دلار هم نرسه ولی برای چندین و چند سال با خط تولید های مختلف داره به مبلغ خیلی زیادی اونم به تعداد کل جمعیت کشور میفروشه برای همین با تولید پیکان و فروش و کیفیت و قیمتی که داره به نظر من ایران خودرو موفق ترین شرکت سازنده خودرو در طول تاریخ خودرو سازی هستش
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
قربانی عزیزترین پاره وجود

روزی پسر بچه ای نزد شیوانا عارف بزرگ آمد و گفت : ” مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد. خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بیگناهم را نجات دهید .” شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را در آغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. شیوانا تبسمی کرد و گفت : ” اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست.
چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !” زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود به سمت پله سنگی معبد دوید.اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود. می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید
روزی پسر بچه ای نزد شیوانا عارف بزرگ آمد و گفت : ” مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد. خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بیگناهم را نجات دهید .” شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را در آغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. شیوانا تبسمی کرد و گفت : ” اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست.
چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !” زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود به سمت پله سنگی معبد دوید.اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود. می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید
 

Max.Pain

Registered User
تاریخ عضویت
11 آپریل 2010
نوشته‌ها
1,188
لایک‌ها
710
محل سکونت
Into the Wild !!!
قربانی عزیزترین پاره وجود

روزی پسر بچه ای نزد شیوانا عارف بزرگ آمد و گفت : ” مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد. خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بیگناهم را نجات دهید .” شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را در آغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. شیوانا تبسمی کرد و گفت : ” اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست.
چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !” زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود به سمت پله سنگی معبد دوید.اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود. می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید
روزی پسر بچه ای نزد شیوانا عارف بزرگ آمد و گفت : ” مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد. خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بیگناهم را نجات دهید .” شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را در آغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. شیوانا تبسمی کرد و گفت : ” اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست.
چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !” زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود به سمت پله سنگی معبد دوید.اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود. می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید

برای اینکه خیلی جالب بود دوبار نوشتیش؟!
confused.gif
 

ArMin_KhAn

Registered User
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,048
لایک‌ها
185
سن
36
محل سکونت
هرجا که $ باشه
قوم نوح: ای نوح! چرا بجای اینکه خودمان را برای ساختن کشتی پاره بنماییم، هنگام طوفان عصایت را در آب نمی‏زنی تا آب بر ما نریزد؟
نوح: ای ننگ بر تو! می‏خواهی داستان های قرآن تکراری ‏شود؟!

کوتاه و خواندنی:D
 

sinnaa

Registered User
تاریخ عضویت
27 جولای 2010
نوشته‌ها
6,537
لایک‌ها
3,555
محل سکونت
بر بال خوش خیالی
راز سبیل معروف هیتلر فاش شد

به گزارش پارسینه، يك كارشناس آلمانى علت روش اصلاح منحصر به فرد سبيل ادولف هيتلر را توضيح داده است.

روزنامه اينترنتى روسى لنتا نوشت: الكساندر موريتس فراى در يادداشت هاى خود اظهار داشته كه در زمان جنگ جهانى اول به هيتلركه درحال خدمت سربازى بود دستور داده شد كه سبيل پرپشت خود را اصلاح كند تا پرپشتى سبيل مانع استفاده از ماسك هاى ضد گاز جديد نشود.

به گفته اين نويسنده المانى هيتلر پيش از ان سبيل خود را به خاطر پنهان كردن بريدگى بسيار زشت روى لب خود بلند نگه مى داشت.

بر اساس اين گزارش تا كنون تصور مى شد كه هيتلر به تبعيت از مد سبيل خود را كوتاه مى كرده است اما يادداشت هاى فراى كه در دوران جنگ جهانى اول هم زمان با هيتلر در ارتش خدمت مى كرده علت اصلى اين كار وى را مشخص كرده است.

اين ياداداشتها به تازگى در بايگانى شهر كوچك مارباخ به دست امده اند و تاكنون منتشر نشده بوده اند
 

ArMin_KhAn

Registered User
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,048
لایک‌ها
185
سن
36
محل سکونت
هرجا که $ باشه
If you born poor, it's not your mistake. But if you die poor it's your mistake.
بیل گیتس:
اگر فقیر به دنیا آمده‌اید، این اشتباه شما نیست اما اگر فقیر بمیرید، این اشتباه شما است.

Three sentences for getting SUCCESS:
a) Know more than other.
b) Work more than other.
c) Expect less than other
ویلیام شکسپیر
سه جمله برای کسب موفقیت:
الف) بیشتر از دیگران بدانید.
ب) بیشتر از دیگران کار کنید.
ج) کمتر انتظار داشته باشید.

Winning doesn't always mean being first, winning means you're doing better than you've done before.
بونی بلر
برنده شدن همیشه به معنی اولین بودن نیست. برنده شدن به معنی انجام کار، بهتر از دفعات قبل است.

Everyone thinks of changing the world, but no one thinks of changing himself.
لئو تولستوی
هر کس به فکر تغییر جهان است. اما هیچ کس به فکر تغییر خویش نیست.

Never break four things in your life: Trust, Promise, Relation & Heart. Because when they break they don't make noise but pains a lot.
چارلز
در زندگی خود هیچوقت چهار چیز را نشکنید.
اعتماد، قول، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است.

If you start judging people you will be having no time to love them.
مادر ترزا
اگر شروع به قضاوت مردم کنید، وقتی برای دوست داشتن آنها نخواهید داشت.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
مکاتب بشری با تعریف ساده


*سوسیالیسم*: دو گاو دارید، یکی را نگه می دارید، دیگری را به همسایه خود می
دهید.

*کمونیسم*: دو گاو دارید، دولت هر دو آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را
در شیرشان شریک سازد.

*فاشیسم*: دو گاو دارید، شیر را به دولت می دهید. دولت آنرا به شما می فروشد.

*کاپیتالسم*: دو گاو دارید، هر دو آنها را می دوشید، شیر ها را بر زمین می
ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند.

*نازیسم*: دو گاو دارید، دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می
گیرد.

*آنارشیسم*: دو گاو دارید، گاو ها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.

*سادیسم*: دو گاو دارید، به هر دوی آن ها تیر اندازی می کنید و خودتان را در
میان ظرف شیر ها می اندازید.

*آپرتاید*: دو گاو دارید، شیر گاو سیاه را به سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی
دوشید.

*دولت مرفه*: دو گاو دارید، آنها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می
دهید تا به نوشند.

*بوروکراسی*: دو گاو دارید، برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم را در سه نسخه پر
می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید.

*سازمان ملل*: دو گاو دارید، فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند. آمریکا
و انگلیس گاو ها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رای ممتنع می دهد.

*ایده آلیسم*: دو گاو دارید، ازدواج می کنید. همسر شما آنها را می دوشد.

*رئالیسم*:دو گاو دارید، ازدواج می کنید، اما هنوزهم خودتان آنها را می دوشید.

*رمانتیسم*: دو گاو داریم، عاشق هم می شوند.

*متحجریسم*: دو گاو دارید، زشت است شیر گاو ماده را بدوشید.

*فمینیسم*: دو گاو دارید، حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید.

*پلورالیسم*: دو گاو نر و ماده دارید، از هر کدام شیر بدوشید فرق نمی کند.

*لیبرالیسم*:دو گاو دارید، آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود.

*دموکراسی*: دو گاو دارید، از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه.

*سکولاریسم*: دو گاو دارید، پس نیازی به خدا نیست.

*کارگزاران*: دو گاو داریم، وام میگیریم. یک دستگاه شیر دوشی می خریم.

*جناح راست*: دو گاو داریم، حیف، کلی گاو داشتیم.

*جناح چپ*: دو گاو داریم، اوه! چندتا گاو کم داریم.

*مشارکت*: دو گاو داریم، برای همه ایرانیان.

*هیئت مؤتلفه*: دو گاو داریم، با یک معامله چهارتاش می کنیم.

*نهضت آزادی*: دو گاو داریم، هر دوشون از ما مسلمان ترند.

*دفتر تحکیم*: دو گاو داریم، در نتیجه ما تجمع می کنیم.

*شعارگرایان*: دو گاو داریم، می گوییم ده تا فیل داریم.

*تساهل و تسامح*: دو گاو داریم، با خودمان می شود سه نفر.

*قرائت های مختلف(هرمنوتیک)*: دو گاو داریم، یکی شان تخم می گذارد زیرا قرائتش
از شیر دادن متفاوت است.

*مدعیان روشن فکری:* دو گاو داریم، هر دو را می فروشیم به جای آن ها یک گاو نو
می خریم.
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343


البته آب ریخته را نتوان به كوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده كه فكرش را منع كرده باشد. اگر عمر دوباره داشتم، مى‌كوشیدم اشتباهات بیشترى مرتكب شوم. همه چیز را آسان مى‌گرفتم. از آنچه در عمر اولم بودم ابله‌تر مى‌شدم. فقط شمارى اندك از رویدادهاى جهان را جدى مى‌گرفتم. اهمیت كمترى به بهداشت مى‌دادم. به مسافرت بیشتر مى‌رفتم. از كوه‌هاى بیشترى بالا مى‌رفتم و در رودخانه‌هاى بیشترى شنا مى‌كردم. بستنى بیشتر مى‌خوردم و اسفناج كمتر. مشكلات واقعى بیشترى مى‌داشتم و مشكلات واهى كمترى.

آخر، ببینید، من از آن آدم‌هایى بوده‌ام كه بسیار مُحتاطانه و خیلى عاقلانه زندگى كرده‌ام، ساعت به ساعت، روز به روز. اوه، البته من هم لحظاتِ سرخوشى داشته‌ام. اما اگر عمر دوباره داشتم از این لحظاتِ خوشى بیشتر مى‌داشتم. من هرگز جایى بدون یك دَماسنج، یك شیشه داروى قرقره، یك پالتوى بارانى و یك چتر نجات نمى‌روم. اگر عمر دوباره داشتم، سبك‌تر سفر مى‌كردم.

اگر عمر دوباره داشتم، وقتِ بهار زودتر پا برهنه راه مى‌رفتم و وقتِ خزان دیرتر به این لذت خاتمه مى‌دادم. از مدرسه بیشتر جیم مى‌شدم. گلوله‌هاى كاغذى بیشترى به معلم‌هایم پرتاب مى‌كردم. سگ‌هاى بیشترى به خانه مى‌آوردم. دیرتر به رختخواب مى‌رفتم و مى‌خوابیدم. بیشتر عاشق مى‌شدم. به ماهیگیرى بیشتر مى‌رفتم. پایكوبى و دست افشانى بیشتر مى‌كردم. سوار چرخ و فلك بیشتر مى‌شدم. به سیرك بیشتر مى‌رفتم.

در روزگارى كه تقریباً همگان وقت و عمرشان را وقفِ بررسى وخامت اوضاع مى‌كنند، من بر پا مى‌شدم و به ستایش سهل و آسان‌تر گرفتن اوضاع مى‌پرداختم.

زیرا من با ویل دورانت موافقم كه مى‌گوید: ا


"شادى از خرد عاقل‌تر است."
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
نسل ما مرض یخچال دارد ؛ در یخچال را باز میکند؛ مدتها روبروی ان می ایستد چیزی نمیخورد در یخچال را می بندد


8c14ac59db79f00bbfa6ffc9dd912f6184691903_gifa.gif
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
آبدارچي شركت مايكروسافت

مرد بيكاري براي آبدارچي گري در شركت مايكروسافت تقاضاي كار داد. رئيس هيات مديره با او مصاحبه كرد و نمونه كارش را پسنديد.سرانجام به او گفت شما پذيرفته شده ايد. آدرس ايميل تان را بدهيد تا فرم هاي استخدام را براي شما ارسال كنم.مرد جواب داد : متاسفانه من كامپيوتر شخصي و ايميل ندارم.رئيس گفت امروزه كسي كه ايميل ندارد وجود خارجي ندارد و چنين كسي نيازي هم به شغل ندارد.

مرد در كمال نااميدي آنجا را ترك كرد. نمي دانست با ده دلاري كه در جيب داشت چه كند.تصميم گرفت يك جعبه گوجه فرنگي خريده دم در منازل مردم ان را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمايه اش را دوبرابر كرد . به زودي يك گاري خريد. اندكي بعد يك كاميون كوچك و چندي بعد هم ناوگان توزيع مواد غذايي خود را به راه انداخت.

او ديگر مرد ثروتمند و معروفي شده بود. تصميم گرفت بيمه عمر بگيرد. به يك نمايندگي بيمه رفت وسرويسي را انتخاب كرد. نماينده بيمه آدرس ايميل او را خواست ولي مرد جواب داد ايميل ندارم. نماينده بيمه با تعجب پرسيد شما ايميل نداريد ولي صاحب يكي از بزرگترين امپراتوريهاي توزيع مواد غذايي در آمريكا هستيد. تصورش را بكنيد اگر ايميل داشتيد چه مي شديد؟ مرد گفت احتمالا آبدارچي شركت مايكروسافت بودم
 

kavir e ziba

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 فوریه 2011
نوشته‌ها
166
لایک‌ها
2
محل سکونت
Rey
یکی بود ، یکی نبود



یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

قهرمان افسانه اي تنيس ويمبلدون (Arthur Ashe) آرتور اشي به خاطر خون آلوده اي كه درجريان يك عمل جراحي درسال ۱۹۸۳دريافت كرد به بيماري ايدز مبتلا شد.

ودربسترمرگ افتاد او ازسراسر دنيا نامه هائي از طرفدارانش دريافت كرد.

يكي از طرفدارانش نوشته بود : چراخدا تورا براي چنين بيماري دردناكي انتخاب كرد؟

آرتور در پاسخش نوشت :

دردنيا ۵۰ ميليون كودك بازي تنيس را آغاز مي كنند.

۵ميليون ياد مي گيرند كه چگونه تنيس بازي كنند.

۵۰۰هزارنفر تنيس رادرسطح حرفه اي يادمي گيرند.

۵۰هزارنفر پابه مسابقات مي گذارند ۵هزارنفر سرشناس مي شوند.

۵۰ نفربه مسابقات ويمبلدون راه پيدامي كنند.

۴ نفربه نيمه نهائي مي رسند و دونفر به فينال

وآن هنگام كه جام قهرماني را روي دستانم گرفته بودم هرگز نگفتم: خدايا چرا من؟

وامروز هم كه ازاين بيماري رنج مي كشم هرگز نمي توانم بگويم خدايا چرا من؟
 

kavir e ziba

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
22 فوریه 2011
نوشته‌ها
166
لایک‌ها
2
محل سکونت
Rey
یکی بود ، يكي نبود



یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

مفسران نوشته اند که هاروت و ماروت، دو نام سریانی است و دو فرشته آسمانی هستند و علت آمدن آن ها بر زمین، آن است که، مردم در زمین ستم ها کردند و ناموس ها دریدند و شراب خوردند و مستی ها کردند و زنا کردند!
فرشتگان به خدا عرض کردند:" خدایا! بندگان را آفریدی که تو را نافرمانی کنند؟"
خداوند فرمود:" اگر آن نیروی شهوت که در آن هاست در شما بود، شما هم چنین می کردید!"
گفتند:" خداوندا! ما را نسزد که نافرمانی کنیم و خلاف امر تو رفتار نماییم."
خداوند فرمود:" از میان خودتان دو فرشته برگزینید تا من در آن ها شهوت آفرینم."
آنان هاروت و ماروت را برگزیدند که از همه پارساتر بودند.
خداوند در آن ها نیروی شهوت آفرید و روانه زمین کرد تا در میان مردم داور و کاگزار باشند.
و خداوند به آن ها سفارش کرد که شرک میاورید، خمر نخورید، زنا مکنید، آدم مکشید، گوشت خوک مخورید و در داوری، ستم و بیداد نکنید.
ایشان به زمین آمدند و روز، کارسازی مردم می کردند و شب به آسمان باز می گشتند.
روزی زنی زیبا، زهره نام، با طرف خود نزد آن ها به داوری آمد.
گویند این زن، پادشاه زاده ای از کشور پارس بود، فرشتگان چون زیبایی او را دیدند، دل در هوای زن کردند و داوری را به تاخیر انداختند و او را در خانه خود دعوت کردند تا کام دل از او گیرند.
آن زن سر باز زد و گفت:" اگر شما را از من مرادی است، نخست باید مانند من بت پرست شوید و آدم بکشید و شراب بنوشید.
آن ها گفتند این کارها از ما به دور است و ما نتوانیم انجام دهیم! سه بار این گفتگو میان آن ها بود تا بار سوم که شهوت کار خود را کرد...
گفتند از آن چهار که گفتی، شراب خوردن برای ما از همه آسان تر است و ندانستند که شراب مادر همه جنایت ها و گناهان است، پس خمر خورند و مست شدند و کام خود را از آن زن گرفتند، در این حال کسی از کار آنان آگاه شد، آنان از ترس فاش شدن راز، او را کشتند. تا هم آدمکشی و شراب خوری و زنا کاری مرتکب شدند!
در آن حال، خداوند، فرشتگان را از کار آن ها آگاه ساخت و از آن پس برای مردم زمین آمرزش خواستند...
و نوشته اند که به آن زن اسم اعظم آموختند و او به آسمان شد، لیکن فرشتگان او را مانع شدند و خداوند هم صورت وی بگردانید تا ستاره ای سرخ در نزدیکی زمین شد و نام او به عربی زهره و به فارسی ناهید و به زبان نبطی بیدخت است.
مفسران نوشته اند: پس از آن که دو فرشته مرتکب گناه شدند نتوانستند به پرستشگاه خود بازگردند و پر وبال خود را ناتوان دیدند و از کرده خود پشیمان شده، نزد ادریس رفتند تا نزد خداوند شفاعت کند.
خداوند آنها را میان عذاب دنیا و یا عذاب آخرت متحیر کرد. آنان عذاب دنیا را خواستند و از این پس، آن ها را سرنگون به چاهی درانداختند که به تشنگی و در آتش گرفتارند...
 

ArMin_KhAn

Registered User
تاریخ عضویت
2 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,048
لایک‌ها
185
سن
36
محل سکونت
هرجا که $ باشه
پگاه آواتارت اصلا حال نمیده خدایی :D

//

- نظر شما راجع به سریال‏های نوروزی رسانه‏ ملی چیه؟
- خیلی خوبه! مخصوصاً اون سریاله که از شهرستان رفتن تهران، لهجه‏ی شهرستانی دارن. اون قسمتایی که مثل ما حرف می‏زنن خیلی خنده داره.

- بیشتر کدوم شبکه رو نگاه می‏کنید؟
- فارسی وان.

- از کدوم سریال بیشتر از همه ‏خوشتون اومده؟
- یه سریال هست که شبا پخش می‏شه، اسمش‏و نمی‏دونم… بازیگراشم نمی‏شناسم… ماجراشم الآن خاطرم نیست… ولی… می‏شه یه بار دیگه سوال‏تونو بپرسین؟
 
بالا