• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

ツ ツ لــبخنـــد بـــرای ثانیــــه ای . . . ^_^

garshasp dragon

Registered User
تاریخ عضویت
6 جولای 2014
نوشته‌ها
6,040
لایک‌ها
11,062
سن
34
بیایید در فصل جدید کارهای زشت گذشته رو فراموش کنیم و…..

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

کارهای زشت جدید یاد بگیریم…!
19482_eva.gif
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پروردگارا!
گناهانِ ما را به ریال و کارهای نیکمان را به دلار محاسبه بفرما !
.
.
.
یارو ﯾﻪ ﺧﺮﮔﻮﺵ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﺒﻌﯽ !
.
.
.
هر وقت تونستی با تقلب نمره خوب بگیری به خودتت افتخار کن
و گرنه با خرخونی هر کسی می تونه ٢٠ بشه ! o.0
.
.
.
روباهی با موبایلش کلنجار می رفت.
زاغه از بالای درخت گفت: اگه پایین آنتن نمی ده بده بالا برات بگیرم.
روباه موبایل رو داد. زاغ گفت: این عوض قالب پنیر کلاس سوم ابتدایی!
.
.
.
تجربه ثابت کرده که :
حقیقت رو باید از آدم عصبانی شنید ….!
.
.
.
افرادی که ازدواج میکنند دو دسته اند:
آنهایی که از جانشان سیر شدند و آنهایی که قصد جان دیگری را دارند

ﺷﺮﻛﺖ ﺟﯽ ﺍﻝ ﺍﯾﮑﺲ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻛﻪ ﮔﻮشی ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺯ ﺟﯿﺐ ﺩﺭﻣﻴﺎﺩ ؛
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﻣﺎ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐُــﺮﺩﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺗﺒﻠﺖ ﻣﯿﺬﺍﺭﯾﻢ ﺗﻮﺵ!
ﺍﺧﯿﺮﺍ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﻢ ﺗﻮﺵ ﺗﺴﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺑﺎﺯﻡ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ

****************************************
تولدم بود دارم به ترتیب دارم کاغذ کادوها رو بازشون می کنم:
بابام:ی گوشی اکسپریا روش نوشته :200 بهت بدهکار بودم,الانم 200 تومنشو من دادم بقیه قسطاشو باید خودت بدی صداشو در نیار ,بخند
مامان:100 تومن پول با ی کاغذ:عباس اینو الکی گذاشتم جلو مهمونا آبرو ریزی
نشه,خرجش نکنیا پول برق و گازه الانم تابلو نکن بخند)من!!!
خونواده عمه:ی ظرف شیشه ای آجیل خوری(وااای عاشقشم!)
خونواده دایی:ی دست پارچ ولیوان خارجی(اینجا که رسید قلبم تیر کشید)
داداشم:دسته پلی استیشن(واسه خودش گرفته بود گوسفند)
خونواده عمو:ی ساعت دیواری با 50تومن تراول( ساعتو زدن پذیرایی پوله هم تقلبی از آب درومد)
خاله:اتوی برقی(=واجبتر از نون شب برام!)
دایی : آبمیوه گیری(=قلبم,جیگرم, مایه حیات!)
مام بزرگ:ی ماچ آبدار(صورتم خیس شد,دندون مصنوعیاش هم افتاد تو لباسم)
بابابزرگ: ی پس گردنی با جمله ی"کره خر" مرد شدیا!
هیچی دیگ امسالم گاز و یخچال بیارن جهیزیم کامل می شه ایشالا!!!

 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اکبر ميخواست بياد تهران، ميره ترمينال از يه راننده ميپرسه آقا بليط تهران چند؟
رانندهه ميگه: اگه جلو بشيني 1000 تومن وسط 800 تومن رو بوفه 500 تومن، بعد ميخواد يكم اکبر رو سر كار بذاره، ميگه: اگه دنبال اتوبوس هم بدويي 300 تومن!
اکبر يك نگاه به كيف پولش مي‌كنه، ميگه: خوبه دنبالش ميدوم!
خلاصه 300 تومن ميده‌ و بسم‌الله شروع مي‌كنه دنبال اتوبوس دويدن. نزديكاي غروب اتوبوس داشت از نزديكاي كرج رد ميشد،‌ رانندهه ميبينه اکبر هي داره از عقب اشاره ميكنه،
شاگردش ميگه: بابا دهنش سرویس شد! نگه دار سوار شه.
هوا داره تاريك ميشه سختشه، بيچاره 300 تومن هم كه داده.
راننده هم نگه ميداره اکبر نفس نفس زنان و شاكي مياد جلو ميگه: ‌اينجا كرج بود؟
راننده ميگه: آره.
اکبر ميگه: خوب مرتيكه خر چرا هر چي علامت ميدم نگه نميداري؟!
من ميخواستم كرج پياده شم!

------------------------------------------------------------
یه روز ۶ تا مهندس...:)




یه روز ۶ تا مهندس صنایع با ۶ تا مهندس شیمی با قطار میرن مسافرت. توی راهروی قطار یکی از مهندسهای شیمی یکی از مهندسهای صنایع رو می بینه و میگه ” ما بالاخره نفهمیدیم شما چیکاره هستید؟” . مهندس صنایع میگه “ما کارهای زیادی بلدیم. ما یک قانون به اسم بهینه سازی داریم که میگه از حداقل منابع باید بیشترین استفاده را نمود. مثلاً ما الان ۶ تایی با یک بلیط وارد شدیم” . مهندس شیمی میگه “چه جوری؟” . مهندس صنایع

میگه “هنگامی که مسئول قطار اومد ۶ تایی رفتیم تو دستشویی و وقتی در زد، یه بلیط از زیر در دستشویی دادیم”. موقع برگشت از سفر مهندس شیمی به مهندس صنایع میگه “آقا این مهندسی صنایع خیلی آسونه. این دفعه ما هم یک بلیط دادیم”. مهندس صنایع میگه” ما یک قانون دیگه به اسم بهبود مستمر هم داریم. ما این دفعه اصلاً بلیط ندادیم”. مهندس شیمی میگه “چه جوری؟” مهندس صنایع میگه “می دونی اون موقع که ۶ تایی رفته بودین توی دستشویی و بلیط رو از زیر در دادین، کی در دستشویی رو زده بود!!!!؟”…
4.gif



 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگی یه شوخیه شیرینه با ما :)


دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید...
======================

دیالوگ ماندگار فامیل دور:اقای مجری ما چند خط زیر خط فقریم... اگه یارانمونم قطع کنن میریم صفحه ی قبل






1.gif
زندگی را نباید جدی گرفت
1.gif


1.gif
زندگی یه شوخیه شیرینه با ما
1.gif



1.gif
پر از خنده ها و گریه ها
1.gif


1.gif
اما همیشه خنده ها بیشت ر بر دل میمونه
1.gif


1.gif
بخند تا دنیا بخنده
1.gif
 
Last edited:

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
میخواستم زنگ بزنم دوستم
شماره رو اشتباه گرفتم
یه دختره با صدا نازک گف بــله؟..
هول کردم گفتم ببخشید مث اینکه معذرت میخوام...
.
.
نخند کصافط خو به صدا نازک حساسم :oops:

+++++++++++++++++++++++++++++++++++
داداشم تو توالت بود… یک هو یکی محکم زدم به در … گفت بله … ؟

گفتم اه تو اونجایی !؟!؟! گفت پـَـ نـَـ پـَـ این صدای منشی توالته ...

لطفا بعد از شنیدن بوق بفرمایین داخل
 

YosefFaraji

Registered User
تاریخ عضویت
26 فوریه 2012
نوشته‌ها
2,862
لایک‌ها
1,434
محل سکونت
کردستان - سقز
یه یارویی تو مترو بغل دستم نشسته بود
کف دستش میخارید میگفت پول داره میاد...
گوشش میخارید میگفت دارن پشتم حرف میزنن...
کف پاش میخارید میگفت پول داره میره...
اصلا 1%به ذهنش نمیرسید که شاید حموم بره درست شه
 

khunires

مدیربخش کاروسرمایه *فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
20 آگوست 2013
نوشته‌ها
3,624
لایک‌ها
4,947
در دادگاه قاضی اعلام کرد این آقا با چکش زنش رو کشته و به اعدام محکوم شد.
غضنفر بلند شد به متهم گفت:تف تو صورتت،بیشرف..
قاضی گفت: آقا بشین سرجات به شما چه مربوطه؟
غضنفر گفت:دوسال همسایشم میگم چکش داری میگه نه!
 

khunires

مدیربخش کاروسرمایه *فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
20 آگوست 2013
نوشته‌ها
3,624
لایک‌ها
4,947
دیروز به مخاطب خاصم اس دادم که
.
.
.
.
.
.
.
عزیزم من رسیدم جلو خونتون !
بعد دیدم هیچی جواب نداد ! کمی منتظر موندم باز جواب نداد !
خواستم دوباره اس بدم یهو دیدم تو اس قبلیم « س » کلمه رسیدن رو نذاشتم :|
هیچی دیگه الان تک و تنها نشستم خاطراتمونو مرور میکنم…!
Facepalm.png
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو اتوبان داشتم با 160 تا سرعت میرفتم،کنترل نامحسوس ناغافل خفتم کرد،زدم کنار.طرف گفت:کارت ماشین،گواهینامه...مدارک رو بهش دادم.گفت:این گواهینامته؟؟؟؟
گفتم:پـــــــ نــــــ پــــــــ ..... این علامت حاکم بزرگ می تی کمانه،احترام هم نمیخواد بزاری،فقط جان هرکی دوسش داری مارو بیخیال شو!
یه لبخند ناجور زد گفت:این که اعتبارش تموم شده،تمدیدش نکردی؟نه؟
گفتم:چی؟گواهینامه رو میگی؟
گفت:پـــــــ نــــــــ پــــــــ .... علامت مخصوص حاکم بزرگ رو میگم،حاکم بزرگ زیرشو مهر نکرده!
جناب سروان بشینید کناره آقای می تی کمان،ماشین رو ببرید پارکینگ!!!!!

==========================
خواستگاری به لهجه شیرین مشهدی


خواستگار: ملاک های شما بریـ یه ازدواج چیه!؟

دختر: بری مو همی تفاهم خِیله مهمه!

خواستگار: تفاهم که ها! دِگه؟

دختر: مهم تفاهمه و یکدِنه خانه!

خواستگار: خب ها! دِگِه چی!؟

دختر: مهم تفاهمه و یه دِنه خانه و یه باغ تو طرقِبه!!

خواستگار: دگِه چه ملاکایی دِرِن؟!

دختر:خب همو تفاهم و یه دِنه خانه و یَک ماشین مدل بالا هم خوبه خب!

خواستگار:دگه!؟

دختر:خب تفاهم و خانه و ماشین ره گفتُم. یه عالمه هم پول دِشتهِ بِشی بد نِمِره

خواستگار: دِگِه امری نِدِرِن!؟

دختر: ها! نِماخوام که شما هم زیاد به زحمت بیُفتِن و روتان فشار بیه! "تفاهم" ره هم فراهم نکردِن اشکال نِدِره!!

خواستگار: ها! ای دست گلتا درد نکُنه... مو بُرُم یه دوری بِزِنُم باز میام!!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
برگرفته از داستانی واقعی

پسره میره سربازی مرد بشه
میاد میبینه دوس دخترش زن شده...
این مال افسانه های کهن بود
الان
پسره دوسال میره سربازی و بعدم میره آمریکا 6 سال درس میخونه
برمیگرده تو اغتشاشات میگیرنش 4 سال میره زندان
میاد بیرون میبینه دوس دخترش مث بز منتظرشه!!!!
شوهر نیست
نیسسسسسسسسست

===================

پدر مسن همراه پسرش در اتوبوس نشسته بودند که کنار آنها یک زوج جوان بود. اتوبوس که حرکت کرد پسر 25ساله رو به پدرش کرد و گفت: ببین پدر درخت ها با ما حرکت میکنند!
زوج جوان کنجکاو شدند که جوان چرا اینطوریه. بعد از مدتی دوباره پسر رو به پدرش کرد و گفت: پدر خانه ها هم با ما حرکت میکنند!
زوج جوان بسیار کنجکاو بودند که پسر دست خود را از پنجره بیرون برد و قطره ای باران رو دستش چکید. بعد رو به پدرش کرد و گفت: پدر باران روی دست من چکید و پدر لبخندی به او زد!
زوج جوان که دیگر طاقت نداشتند رو به پدر کردند و گفتند: آیا پسر شما تازه بینایی خود را بدست اورده ؟؟؟
پدر گفت نه اون مال داستاناس! !!
پسر من واقعا اسکوله...




============

یه ﺑﺎﺭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ 110 ...............
.
.
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﻟﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭ ﭘﻠﯿﺲ !!!
ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻪ ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﯿﺪ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﮐﻤﮏ ! ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻤﻪ ﻣﺮﺩﻩ
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ !!!
ﮔﻔﺖ : ﯾﺎ ﺍﺑﻮﺍﻟﻔﻀﻞ ! ﮐﺠﺎﺋﯽ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ !!! O-0:p
.
.
.
.
.
.
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ !!!
ﻓﻌﻼ " ﺑﻪ ﻗﯿﺪ ﻭﺛﯿﻘﻪ
ﺁﺯﺍﺩﻡ ﮐﺮﺩﻥ

***
 
Last edited:

gheysar.

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
5 فوریه 2012
نوشته‌ها
2,975
لایک‌ها
4,507
محل سکونت
Ambushed area
روزی مریدی بر شیخ عیان گشته و اذعان بداشت که یا شیخ ،آیا در باب ملیت حضرت آدم و حوا ، تفحص گشته ؟

برخی آنان را انگلیسی و برخی فرانسوی میدانند ؟!!!!

شیخ که به تازگی از سفر بازگشته بود ، دستی برمحاسن کشید و گفت : وقتی که نه لباسی برای پوشیدن و نه خانه ای برای سُکنی داشته اند و تنها آذوقه آنان یک سیب بوده که خوردن آن هم جُرم محسوب میشده و با این همه مصیبت باز هم فکر میکردند در " بهشت " ساکن هستند ، بطور قطع الیقین " ایرانی " بوده اند !

مرید از این ظرافت سخن ، گریبان خویش بصورت ضربدری دریده و سر به بیابان نهاد...
 

Q__Q

Registered User
تاریخ عضویت
12 جولای 2012
نوشته‌ها
609
لایک‌ها
3,358
روزی مریدی بر شیخ عیان گشته و اذعان بداشت که یا شیخ ،آیا در باب ملیت حضرت آدم و حوا ، تفحص گشته ؟

برخی آنان را انگلیسی و برخی فرانسوی میدانند ؟!!!!

شیخ که به تازگی از سفر بازگشته بود ، دستی برمحاسن کشید و گفت : وقتی که نه لباسی برای پوشیدن و نه خانه ای برای سُکنی داشته اند و تنها آذوقه آنان یک سیب بوده که خوردن آن هم جُرم محسوب میشده و با این همه مصیبت باز هم فکر میکردند در " بهشت " ساکن هستند ، بطور قطع الیقین " ایرانی " بوده اند !

مرید از این ظرافت سخن ، گریبان خویش بصورت ضربدری دریده و سر به بیابان نهاد...
حداقل این سیب رو می کردین گندم که لو نره جوک دزدی :دی
پ ن: تو اصل جوک به جای ایرانیا، روسا بوده
 

tehranstar.ir

Registered User
تاریخ عضویت
4 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,264
لایک‌ها
875
محل سکونت
تهران
ﺭﻓﺘﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺧﺮﯾﺪﻡ ...
.
دﺧﺘﺮ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﺴﺘﯿﺶ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺮﻩ ...
ﻣﯿﮕﻪ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﮔﻪ ﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯿﺒﺴﺘﯿﺶ؟؟
ﺍﻻﻥ 2 ﺳﺎﻋﺘﻪ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻩ ﻣﺎﺩﺱ،ﻣﯿﮕﻪ ﭘﺲ
ﭼﺮﺍ ﺑﺎﺯﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟؟
ﻣﯿﮕﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﺮﻩ !!
ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﺍﺳﮑﻮﻝ ﮔﯿﺮ ﺁﻭﺭﺩﯼ؟ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺩﻭﺟﻨﺴﻪ ﻫﻢ
ﻣﮕﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ؟؟؟!!!

اسید میخوریم.سلامتی همتون
 

tehranstar.ir

Registered User
تاریخ عضویت
4 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,264
لایک‌ها
875
محل سکونت
تهران
دختره گیر داد بریم خونتون حالا از من انکار و از اون اصرار از در رفتیم تو, همین که چکمه شو از پاش در آورد 45 سانت از قدش کم شد !!!!
قدش رسید تا کمرم ,خیلی خورد تو ذوقم ولی باز با این حال گفتم تو یکم استراحت کن تا من چایی دم کنم....!!!!!!
روسریشو در آور دست انداخت کلیپسشو که باز کرد
یهو دیدم غیب شد !!!!!!!!
الان یه ساعته دارم لای پرزای فرش دنبالش میگردم تا خدای نکرده یه وقت برکت خدا زیر دست و پا له نشه
 

tehranstar.ir

Registered User
تاریخ عضویت
4 دسامبر 2013
نوشته‌ها
1,264
لایک‌ها
875
محل سکونت
تهران
▶ خروسه شلوغ میکرده.صاحبش میکنتش تو فریزر

بعد 5ساعت فریزو باز میکنه میبینه خروسه عرق کرده

.بهش میگه تو چرا عرق کردی؟میگه لامصب مگه لا پای این مرغا وا میشد
 

mobomas

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2011
نوشته‌ها
2,546
لایک‌ها
1,185
محل سکونت
مشهد
زندگی یه شوخیه شیرینه با ما :)


دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجود این که پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است، امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چه طور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید...
1.gif

به این تاپیک ارتباطی نداره ، اما اینجاست که میگن ایمان منطق رو کور میکنه
 

garshasp dragon

Registered User
تاریخ عضویت
6 جولای 2014
نوشته‌ها
6,040
لایک‌ها
11,062
سن
34
آقا پسرای عزیز :

.

.

.

توی تاریخ عاشقانه ی این مملکت

تا حالا مورد نداشتیم که دختری

عاشق باسن پسری بشه … :general210:

در نتیجه سر جدتون اون

شلواراتونو بکشید بالا … :general710:

مارک شورتتونم اگه خیلی واجبه ، بزنید رو سینتون

با تشکر …
 
بالا