برگزیده های پرشین تولز

یاری سبز

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
دوستان به چند خط شعر نو برای رو کم کنی یکی از دوستانم نیاز دارم

لطفا قشنگترین قطعه ادبی یا شعر کوتاه یا مطلب ادبی که خوندین بنویسین یا لینکش رو اینجا بذارین فقط جدید باشه

مرسی:rolleyes:
 

ieeeman

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
2 نوامبر 2007
نوشته‌ها
430
لایک‌ها
0
محل سکونت
دو قدم مانده به گل
http://www.p30world.com/forum/archive/index.php/t-120535.html
برو خودت انتخاب کن
بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند
گرفته کولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افشانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می کنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر
حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر : راه نمیش ننگ ، نیمش نام
اگر سر بر کنی غوغا ، و گر دم در کشی آرام
سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا ایا همین رنگ است ؟

تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام ، این جاوید خون آشام
سوی ناهید ، این بد بیوه گرگ قحبه ی بی غم
کی می زد جام شومش را به جام حافظ و خیام
و می رقصید دست افشان و پکوبان بسان دختر کولی
و کنون می زند با ساغر مک نیس یا نیما
و فردا نیز خواهد زد به جام هر که بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سوی پهندشت بی خداوندی ست
که با هر جنبش نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پر پر به خک افتند
بهل کاین آسمان پک
چرا گاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پدرشان کیست ؟
و یا سود و ثمرشان چیست ؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
به سوی سرزمینهایی که دیدارش
بسان شعله ی آتش
دواند در رگم خون نشیط زنده ی بیدار
نه این خونی که دارم ، پیر و سرد و تیره و بیمار
چو کرم نیمه جانی بی سر و بی دم
که از دهلیز نقب آسای زهر اندود رگهایم
کشاند خویشتن را ، همچو مستان دست بر دیوار
به سوی قلب من ، این غرفه ی با پرده های تار
و می پرسد ، صدایش ناله ای بی نور
کسی اینجاست ؟
هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟
کسی اینجا پیام آورد ؟
نگاهی ، یا که لبخندی ؟
فشار گرم دست دوست مانندی ؟
و می بیند صدایی نیست ، نور آشنایی نیست ، حتی از نگاه
مرده ای هم رد پایی نیست
صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ
ملل و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ
وز آن سو می رود بیرون ، به سوی غرفه ای دیگر
به امیدی که نوشد از هوای تازه ی آزاد
ولی آنجا حدیث بنگ و افیون است - از اعطای درویشی که می خواند
جهان پیر است و بی بنیاد ، ازین فرهادکش فریاد
وز آنجا می رود بیرون ، به سوی جمله ساحلها
پس از گشتی کسالت بار
بدان سان باز می پرسد سر اندر غرفه ی با پرده های تار
کسی اینجاست ؟
و می بیند همان شمع و همان نجواست
که می گویند بمان اینجا ؟
که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده ی مهجور
خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بگذاریم
کجا ؟ هر جا که پیش اید
بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما
زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر
بدان دستش گرفته رایتی زربفت و گوید : زود
وزین دستش فتاده مشعلی خاموش و نالد دیر
کجا ؟ هر جا که پیش اید
به آنجایی که می گویند
چوگل روییده شهری روشن از دریای تر دامان
و در آن چشمه هایی هست
که دایم روید و روید گل و برگ بلورین بال شعر از آن
و می نوشد از آن مردی که می گوید
چرا بر خویشتن هموار باید کرد رنج آبیاری کردن باغی
کز آن گل کاغذین روید ؟
به آنجایی که می گویند روزی دختری بوده ست
که مرگش نیز چون مرگ تاراس بولبا
نه چون مرگ من و تو ، مرگ پک دیگری بوده ست
کجا ؟ هر جا که اینجا نیست
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم
ز سیلی زن ، ز سیلی خور
وزین تصویر بر دیوار ترسانم
درین تصویر
عمر با سوط بی رحم خشایرشا
زند دویانه وار ، اما نه بر دریا
به گرده ی من ، به رگهای فسرده ی من
به زنده ی تو ، به مرده ی من
بیا تا راه بسپاریم
به سوی سبزه زارانی که نه کس کشته ، ندروده
به سوی سرزمینهایی که در آن هر چه بینی بکر و دوشیزه ست
و نقش رنگ و رویش هم بدین سان از ازل بوده
که چونین پک و پکیزه ست
به سوی آفتاب شاد صحرایی
که نگذارد تهی از خون گرم خویشتن جایی
و ما بر بیکران سبز و مخمل گونه ی دریا
می اندازیم زورقهای خود را چون کل بادام
و مرغان سپید بادبانها را می آموزیم
که باد شرطه را آغوش بگشایند
و می رانیم گاهی تند ، گاه آرام
بیا ای خسته خاطر دوست ! ای مانند من دلکنده و غمگین
من اینجا بس دلم تنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی فرجام بگذاریم
 

pirmard

Registered User
تاریخ عضویت
21 آگوست 2007
نوشته‌ها
841
لایک‌ها
5
اقلا می گفتی موضوعش چی باشه !
عشق و عاشقی ؟ منت کشی عشقی ؟
افسرده کنندگی ؟
تیریپ روشنفکر نمایی :لول: ؟
اجتماعی ؟
طنز ؟
... ؟
 

King Of Net

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2007
نوشته‌ها
255
لایک‌ها
6
محل سکونت
Gedrosia
دنیا دیگه مثل تو نداره
نداره نمیتونه بیاره

یا سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز مرده انست که نامش به نکوئی نبرن : دی
 

'golsa

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2008
نوشته‌ها
74
لایک‌ها
7
سن
38
محل سکونت
tehran.yusef abad
اقلا می گفتی موضوعش چی باشه !
عشق و عاشقی ؟ منت کشی عشقی ؟
افسرده کنندگی ؟
تیریپ روشنفکر نمایی :لول: ؟
اجتماعی ؟
طنز ؟
... ؟

پیرمرد جان طبق معمول نکته سنجین. مرسی .راست می گین

موضوعش
تیریپ طنز و روشن فکری و اجتمایی باشه بهتره

خلاصه عشقولانه ابدوخیاری نمی خوام
 

اسدالله

Registered User
تاریخ عضویت
14 ژوئن 2007
نوشته‌ها
23
لایک‌ها
0
سن
72
محل سکونت
قصابی
دوستان به چند خط شعر نو برای رو کم کنی یکی از دوستانم نیاز دارم

لطفا قشنگترین قطعه ادبی یا شعر کوتاه یا مطلب ادبی که خوندین بنویسین یا لینکش رو اینجا بذارین فقط جدید باشه

مرسی:rolleyes:
پوتین برای سربازان جدید
ده عدد دست بند
بازداشتگاه نم کشیده
پول گاز را باید بدهیم پول آب جدا
!...و دیگر هیچ
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بالا