بغض کردم در آغاز سفر نمی دانم چه حسی بود مرا در خود فرو برد تا هیچ بگویم.
و تنهاسایه ی دور شدنت را از دور دست ها به بدرقه بنشینم.من اکنون امتداد خسته جاده ها را با چشمانی پر از اشک می نگرم.شاید آخرین پیچ روزی مرا همه از این غربت به سوی خود فرا می خواند.
((فرزاد خا مه ای))
و تنهاسایه ی دور شدنت را از دور دست ها به بدرقه بنشینم.من اکنون امتداد خسته جاده ها را با چشمانی پر از اشک می نگرم.شاید آخرین پیچ روزی مرا همه از این غربت به سوی خود فرا می خواند.
((فرزاد خا مه ای))