• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
بگذار گريه كنم براي عاطفه اي كه نيست و دنيايي كه انجمن حمايت از حيوانات دارد اما انسان پا برهنه و عريان ميدود بگذار گريه كنم براي انساني كه راه كوره هاي مريخ را شناخته است اما هنوز! كوچه هاي دلش را نمي شناسد
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
دوباره كوه نگاهي به عرش خواهد كرد
دوباره سايه هم آغوش نور خواهد شد
و زمين، تشنه گاه معني عشق
و درختان، حضور وحدت سبز
دوباره چلچله از فصل عشق خواهد گفت
دوباره واژه غزلخوان بوسه خواهد بود
و شعر، زمزمه راهوار انساني
و دست خاطر ما حلقه هاي بيداري
دوباره پنجه خورشيد جلوه خواهد كرد
دوباره آينه ها غرق نور خواهد شد
و زندگي طپش آشناي قلب يقين
و رنگ باور فردا طلوع آزادي
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
خواهم رفت دورتر از دور نزديکتر به انتهاي فانيت در افق تنهاييم به انتظارت مي نشينم و به استقبالت ميايم تا مرا جدا کني از هر چه بودو نبود
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
- آدم فقط از چيزهايي که اهلي کند مي‌تواند سر در آرد . انسان‌ها ديگر براي سر در آوردن از چيزها وقت ندارند . همه چيز را همين جور حاضر آماده از دکان‌ها مي‌خرند.
اما چون دکاني نيست که دوست معامله کند آدم‌ها مانده‌اند بي‌دوست ...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
دايره دواري که نامش را گذاشته اند زندگي . آکنده از نقطه هاي بسياري که من هستم و تو هستي و همه هستيم . ميچرخيم و ميچرخيم شايد به اين اميد که باشد روزنه ايي تا از آن به بيرون بنگريم و حتي گذري داشته باشيم بدانچه که هست و نامش را گذاشته اند سرنوشت و روزگار ...
ميچرخم و ميچرخم ,
شايد بيابم آن روزنه را تا بتاباند نوري که جذب کند پروانه ايي را ...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
سهراب سپهري ورژن 2006:هر کجا هستم، باشم به درک! من که بايد بروم! پنجره، فکر، هوا، عشق، زمين، مال خودت! من نمي دانم نان خشکي چه کم از مجري سيما دارد! تيپ را بايد زد! جور ديگر اما... کار را بايد جست. کار بايد خود پول. کار بايد کم و راحت باشد! فک و فاميل که هيچ... با همه مردم شهر پي کار بايد رفت! بهترين چيز اتاقي است که از دسته چک و پول پر است! پول را زير پل و مرکز شهر بايد جست! سيد خندان يه نفر! سوئيچم کو؟ چه کسي بود صدا کرد زورو؟
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
عشق را مي گويم بايد اين حادثه را از نگه سبز تو آغاز نمود عشق را بايد از زمزمه بارش چشمان تو با واژه احساس سرود و در اين قدرت دريايي تو کشتي توفان زده را در دل امواج سپرد به تب حادثه غرق شدن مردن و آغاز شدن به هم آوايي قلب دو پرنده به سبکبالي اوج دل سپردن به شب هم نفسي راغب پرواز شدن آري عشق را بايد ابراز نمود عشق را بايد گفت
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
سلام
ممنون می شم اگه این کار رو بکنیدآرشیتکت جان:lol:
اون وقت اگه روژه اجازه بده کنارش اسم شما هم مینویسم که دلتون نسوزه:happy: :happy:
راستی یادم رفت چشماتون قشنگ می بینه:rolleyes:


به رسم وظیفه سلام علیکم
من با همین هر روز یه شعر تازه موافقم
شاید روژه جون اون یکی اسم رو بیشتر دوست داشته باشه
نمیشه اسم منو کنار اسم اون بنویسین
فقط جای یه نفر میشه
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
تفاوتهاي خون و اشک:

خون قرمزه ،رنگه عشقه ،
اشک بيرنگه ،درد عشقه
خون وقتي مياد بيرون ميسوزه
اما اشک اول ميسوزه بعد بيرون مياد
خون مال زخم جسمه
ولي اشک مال زخم روحه
جاي زخم خون خوب ميشه
ولي مال اشک خوب نميشه
خون هميشه مال درد و غمه
ولي اشک بعضي وقتا مال خوشحاليه
جلوي خون رو ميشه گرفت
ولي اشک رو نه
از جاري شدن خون، کسي خجالت نميکشه
اما بعضيا از اينکه اشک بريزن خجالت ميکشن.
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
غم اگر تركم كند تنهاي تنها ميشوم
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
دود مي خيزد

دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بياويزم به گيسوي سحر.
خويش را از ساحل افكندم در آب،
ليك از ژرفاي دريا بي خبر.

بر تن ديوارها طرح شكست.
كس دگر رنگي در اين سامان نديد.
از درون دل به تصوير اميد.

تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.

تيرگي پا مي كشد از بام ها:
صبح مي خندد به راه شهر من.
دود مي خيزد هنوز از خلوتم.


سهراب سپهری
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind
نقطه چین ابر

به کسانی که چتر ندارند


حیف شد!
باران تو را خیس و پاره کرد
ای کفش قرارهای عاشقانه ام

فکر میکنم
سالهاست که خورشید
از عشق ماه میسوزد
و باران
دلسوزی ابرهاست برای او
باران عرق ریزان ابرهاست
زمانی که سعی میکنند
زمین را دور خورشید بچرخانند
محض خاطر آن همه دیروز
نرو
کمی تحمل کن
ببین قطره های باران
وقتی که از هم جدا میشوند
چه زود میمیرند
این آسمان خجالت نمیکشد
با این همه سن و سال
تا دلش میگیرد
مثل بچه ها مینشیند و های های گریه می کند.

 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
خداوندا ! دستانم خالي اند و دلم غرق در آمال. يا به قدرت بيکرانت دستانم را توانا گردان يا دلم را از آرزوهاي دست نيافتني خالي کن
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
مرا به‌ ياد نگه‌دار ، هميشه‌ در يادم‌ ! که‌ من‌ تمام‌ِ غزل‌ را به‌ چشم‌ِ تو دادم‌ ! مرا بِبَر به‌ حصارت‌ که‌ خسته‌ از خويشم‌ ، بِبَر که‌ با تو از اين‌ بندِ کهنه‌ آزادم‌ !
 

Dead_Man

Registered User
تاریخ عضویت
16 می 2007
نوشته‌ها
441
لایک‌ها
3
محل سکونت
Lost in middle of nowhere
تو يكي از وب لاگ ها يه متن خيلي زيبا رو خوندم كه حيفم اومد ننويسم

نامت چه بود؟
آدم
فرزند؟
من را نه مادري نه پدري، بنويس اولين يتيم خلقت
محل تولد؟
بهشت پاك
اينك محل سكونت؟
زمين خاك
آن چيست بر گرده نهادي؟
امانت است
قدت؟
روزي چنان بلند كه همسايه خدا،اينك به قدر سايه بختم به روي خاك
اعضاء خانواده؟
حواي خوب و پاك ، قابيل خشمناك ، هابيل زير خاك
روز تولدت؟
روز جمعه، به گمانم روز عشق
رنگت؟
اينك فقط سياه ، ز شرم چنان گناه
چشمت؟
رنگي به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان
وزنت ؟
نه آنچنان سبك كه پرم در هواي دوست

نه آ نچنان وزين كه نشينم بر اين خاك
جنست ؟
نيمي مرا ز خاك ، نيمي دگر خدا
شغلت ؟
در كار كشت اميدم
شاكي تو ؟
خدا
نام وكيل ؟
آن هم خدا
جرمت؟
يك سيب از درخت وسوسه
تنها همين ؟
همين!!!!
حكمت؟
تبعيد در زمين
همدست در گناه؟
حواي آشنا
ترسيده اي؟
كمي
ز چه؟
كه شوم اسير خاك
آيا كسي به ملاقاتت آمده؟
بلي
كه؟
گاهي فقط خدا
داري گلايه اي؟
ديگر گلايه نه؟، ولي ...
ولي چه ؟
حكمي چنين آن هم يك گناه!!؟
دلتنگ گشته اي ؟
زياد
براي كه؟
تنها خدا
آورده اي سند؟
بلي
چه ؟
دو قطره اشك
داري تو ضامني؟
بلي
چه كسي ؟
تنها كسم خدا
در آ خرين دفاع؟
مي خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

اگه لازم بود و بخوايين مي تونم منبعش يعني وب لاگي رو كه اينو روش ديدم بنويسم
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
[B]
ميروم ويرانه اي پيدا کنم

تا دمي تنها در آن ماوا کنم

دل گرفت از قيل و قال عالمي

عالمي ديگر در آن ويرانه ها پيدا کنم

حال ما را زندگي آخر گرفت

آخرش دل را چنان رسوا کنم!!

زندگي بيداد کردي عاقبت

ميروم ويرانه اي پيدا کنم
[/B]
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
چند روز ديگر؟چند شب ديگر؟چند ماه يا سال ديگر؟؟!

به جرم خطاي پدرِ آدم ميسوزم يا به وسوسه ي مادرِِِ حواميسازم!

اين همه رنج و محنت در غريب آباد اين تبعيد گاه بس نيست؟؟؟!

بس است .ديگر بس است!

پوستي نازک،استخوانهايي کم تحمل،عقلي بي عقل،چشمهايي کور

و

دلي خاموش و جاني بر لب آمده،شد حاصلم از اين تبعيدگاه

ديگر کافي است.مرا رخصت ديدار ده

مرا عفو کن و از اين ديار آدم نماها رهايم کن.

رهـــــــــــــــــا

چقدر بايد چله نشين عزاي انسانيت باشم؟

چند چله ي ديگر مانده تا رخت عزاي آدميت را از تن بيرون کنم؟!

آهــــــــــا ي بلانسبت آدمها مرا از دنيايتان بيرون کنيد

بيـــــــــــــــــــــــــرون
 

آرشیتکت

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
10 می 2006
نوشته‌ها
1,066
لایک‌ها
9
سن
42
محل سکونت
In the Wind

الو سلام
منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست.
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است
ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست.
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که رسید حساب بندهایتان جداست؟؟
الو...........
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد
خرابی از دل من است
یا که عیب از سیمهاست؟
چرا صدایتان نمیرسد؟
کمی بلند تر
صدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه میدهی برایت درد و دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان
که شاید شنیده شود
درد دل من ..
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

بـــشـکــــه نـفتـــي داخـل انـبـار بــــود ســـالــن انـــبــار تـــنـــگ و تــار بـــود

عصر جمعه حول و حوش شيش و هفت بـــرق ســالـن اتــصــالــي کــرد و رفت

عــــده‌اي هــــم جـمـع بـــودنـد از قـضــا صــف کــشــيـده تـــا کــنــار پــلــه‌هـــا

يـــک بـه يـــک مــــي‌آمـــــدنـــد و با ادب لــمــس مــــي‌کردند و مي‌رفتند عقب

لـــمــس مـــي‌کـــــردند مــــردان و زنــان هـــر کــسي چيزي گمان مي‌برد از آن

ايـــن يــکــــي اســـتـادکـــــار ذوالـفـنـون گــفت چيزي نيست اين غير از ستون

آن يـــکـــي مــرد ســـياسي با دو دست لــمـس کرد و گـفت حتما قدرت است

کـــودکـــي هــم روي آن دستــي کشيد گــفـــت اسنــک بــود با طــعم شويد!

کــهنه رنــــدي هــــم رســيد و دست زد گـــفــت ايـــران هـــزار و چــارصــد

عـاشقي هم گفت اين دعـــــوا خطاست بـــي خــيال بشکه معشوقم کجاست

عــــاقــلــي هـــــــم ميگذشت از آن کنار گــفت مــارک و لــيـره و پــونــد و دلار

دخـتــري هـــم ناگــهان جـيـغــــي کشيد گــفـت مـــردي بـود با اســـب سـپـيد

عــــده‌اي نــاگـــــــاه از راه آمــــدنـــــد شــمــعـي آوردنــد تـا روشـــن کـنـنـد

شـــــمـــــع را با فــنــدکـــي افـروخـتـنـد بـشـکـه در دم مـنفجر شـد سوخــتند

بـــشـــنــو امـــا حـاصـل ايــن گـفـتـگــــو مــا درون بـشـکـه نـفـتـيـم اي عــمــو

مــــي‌رســـد هـــر کــــشوري از هرکـجا پـاي خــود را مـــي‌کــنـد در کــفش ما

حــــرف آخــــــر يک کلام است و همين کـاشـکــي بــي نـفت بود اين سرزمين
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
چرا زين خواب جان آرام شيرين روي گردانيدمگر مرگ براي يک نفس آسودگي از رنج هستي نيست!کجا آرامشي از مرگ خوش تر کس تواند ديد؟نه فريادي، نه آهنگي ، نه آوايي نه ديروزي ، نه امروزي ، نه فردايي جهان آرام و جا...
 
بالا