• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

هر روز يك شعر تازه

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
دل سنگ
من توراخواهم برد
دورتر از فاصله دو ایینه ی چشم در چشم
نرم تر از وقت تزویج احساس
صادق
به تو خواهم گفت : که عزیزی در این خاک داری
که صبوری سخت است
که همه مجبوریم
محبوبم
این فاصله ها دورتر از تنهایی نیست
شیشه تنهایی ما می شکند دریک برخورد
حتی اگر من و تو مانشویم
آخه ما برای من و تو کافی نیست
ای همه توشدن هستی من
ای که در رویای منی
ای بی همتا
با من پروازکن تا فردا
با من می خواستی پارو بزنی
تا آخر آب
لااقل نغمهُ پارو زن را دریاب
رو رو با زورق شکسته ام در خلاف آب
پارو زن شادی کن!
پارو زن شادی کن!
پارو زن شادی کن!
زندگی باتویعنی لذت مردن در خواب
در کنارت زندگی زیبا نیست
عمر من برای باتو بودن کوتاه
جفت مرگ با تو را دوست دارم
با تو بی وزنی را دوست دارم در سقوط آزاد
تو رها کردی مرا از گرد ش آسیابی با باد
ای تنها هم دم من چون دم من با من باش
سینه من از تو جهنم شده
از کجا آمده این داغی
مست از دلهره ام بگذار برود ساقی
این دم تو ایینهُ خودبینی ام را بسته
بیرون جیوه ای اش وصله ی شک بسته
ایینه ام ترک و لک بسته
تنها تو را می بینم
که دل در گرو نشکستن بلور شکلک بسته ی من بسته
دست دردوروجودم و انگشت به انگشت من بسته
یکی می گفت خط های کوچک دستانم
عاقبتی خطی خطی است
دوست دارم عاقبت خط خطی من تو شوی
ای کوچکترین عاقبت روشن من
ای دم تو گرم تر از گرمای خورشید
در شبی ملایم و یخ زده زیر نور مهتاب
در کنار شمع خسته و تنها سوزم
چون اکسید شدن چون تخمیر
خاموش شده می سوزم
نور من دیده تو را
یکرنگی !
خواب آلود و خسته نشسته
دلتنگی؟
سنگین در سینه ما می کوبد
بی نظم آونگی
با من یک دل و هم آهنگی
در سفر خاک شدن اشک ریزان
همه در خلوتِ من با تو غمگین
در این گمان که
عشق من ایینه نیست
من و تو دل
سنگیم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
زمزمه های اول عشق
همراهت رقصی
بوسه ی بی مرزی
سفری تا انتهای بی وزنی
رقصیدم
بوسیدم
من به هنگام گفتن تلخ ترین واژه ها
معنی دوستت دارم را چه خوب فهمیدم
ای تو که محتاج نگاهم هستی
قول دادی تا به صبح با شعر من می رقصی
ای تو ای همسفر سفر تنهایی
تپ تپ صدای قلب را تو خوب می دانی
آن چنان خوشحالم
آن چنان شعف تا شیره ی تنم وصله زدم
که دلم می طلبد
رقص کنم بو سه زنم رگ به رگ جای پاهایت را
هم درد هم نفس هم روزگار نا همگون خودم
بگذار بار دگر هیچ نفهمم و بگویم عاشق شده ام
عاشق و دیوانه ای که خموده به دیوار
مست از شرابی بی وحشت تند و تن سوز
غم در سینه اشک بر چشم هایم ریخته شب را به خود می سوزانم
چون یک فانوس
من می دانم ... من می دانم ... من دیگر راحت درک می کنم شادکامی را
معنی زندان بی دیوار دنیا را
و رهایی تا انجمادی که هر خمره ای دردش را دردل دارد
مرتکب تو شده ام من اینبار
تو را من می رقصم
من تورا مجرم هستم
من تو را عاقبت می میرم
آه که نمی دانی چه روزگار تلخی بود شبهای ولگردی
رسوا ... سرگردان ... وقتی انتهایت خیلی نزدیک باشد
اصلاً سرانجامم را انگار جلوی چشمانم می دیدم
اما ... مست ... مشتاق ... مشرور ... می رقصیدم
می پراندم خاطره را با ذهنم درجام شراب
می شستم دست از یک معشوق در معراج
فراموش و سرگردان
خط به خط زندگی ام من را می کشید تا گورزار تن ها
تن هایی که از سر تا نوک پا عریان بودند
تنم خیس از عرق و بوی تن معشوقم بود
تو را بر خاک خودم کشیده فریاد زدم
دیگر هیچ دیواری از جنس خاک من نیست
راهی با همه ی سیلابهای دنیا شده ام
در همه ی زلزله ها می رقصم
آتشفشان فریاد من است
خوشبخت ترین قسمت دنیا هستم
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
بودن
گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچه بن بست

گر بدین سان زیست باید پک
من چه ناپکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
مرگ ‚ من را
اینک موج سنگین گذرزمان است که در من می گذرد
اینک موج سنگین زمان است که چون جوبار آهن در من می گذرد
اینک موج سنگین زمان است که چو نان دریائی از پولاد و سنگ در من می گذرد
در گذر گاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
در گذر گاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کرده ام
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من
فواره و رؤیا در تو بود
تالاب و سیاهی در من
در گذرگاهت سرودی دگر گونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ
سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
سلام به همه بچه های سایت
من کاربر جدید هستمو دوست دارم تو این سایت فعالیت کنم
البته با اجازه شمااا:happy::happy:
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
راستی سلام گرمی دارم خدمت روژه جان
واقعا شعر هاتون زیباست و به دل می شینه بازم ممنون
اگه اجازه بدین اولین شعر رو در جواب شما بذارم با اجازتون:blush:
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
تقدیم به...
پرنده
سبزترین پرنده روزگار و زمانم
نغمه ای دارم زیباتر از هر نغمه ای
ولی حیف نمی دانم
و ندانستم
که چسان صدایم در قار قار پرندگان زمان گم شد
و چرا تو ای همنشین همه روزه ام
صدایم را از یاد بردی
و این روزها
دیگر درختی برای نشستن و خواندن نیست!

" دکتر علی شریعتی "


نوش جان مي كنم اين جام زهر آلود را
كه تدارك ديده اند ميزبانان سخت كوش و شياد
در اين بزم طرب انگيز مرگ بار
و تف تف ، بر مي گردانمش
با جگر پاره هاي سوخته دلم
و آواز مي خوانم
غزل وداع را در مايه شور
تا بلکه فرو بنشانم شوري اين سرمستي بي هستي را
و جگر گوشه ام را مي بخشم
به كسي جز من
بر تو
تا بر مزارم ضربدر بزني
نامم را و كنيه ام را
تا در ميان قبيله ام
و در ميان كتاب ها و مكتوب ها و كتيبه ها
براي هميشه ، نسلم از صحنه روزگار محو شده باشد
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
سلام به همه بچه های سایت
من کاربر جدید هستمو دوست دارم تو این سایت فعالیت کنم
البته با اجازه شمااا:happy::happy:
سلام خدمت دوست تازه وارد .اميدوارم شما هم مثل بقيه دوستان عزيز گرمي بخش اين سايت باشيد و شما از ثمره احساستون شعرهاي ناب را به ميمهاني اين بزم بيارين و ما را ميمهان الطافتون كنيد.
راستی سلام گرمی دارم خدمت روژه جان
واقعا شعر هاتون زیباست و به دل می شینه بازم ممنون
اگه اجازه بدین اولین شعر رو در جواب شما بذارم با اجازتون:blush:
سپاسگزارم اين نظر لطف شماست.شعرهاي من كه همش درد و رنجه.البته معمولا فقط شعرهايي كه خودم گفتم كم هستن ولي شعر هايي را كه دوست دارم و به نظرم زيبا هستن ميزارم.البته اميدوارم دوستاني كه ميخونن اگر شعرهاي من كاستي دارن غمزه عين كنند .
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
تقدیم به تو... بانوی ستاره ها
بی تو میمیرم
بايد بروم و با ستاره ها هم صدا شوم
ستاره اي مرا مي خواند
در فراسوي باورهاي هميشگي
در انکار ترديد و دغا
تو را بر گزيدم
و اين رياي رنگين را چون سرابي نوشيدم
و از لذت اين خماري سر بر نداشتم
چشم و دل را با خدئه اي بي ثمر
به شور و طپشي عبث واداشتم
و حالا بعد از تو
خانه ء خيالم دوباره سوت و کور است
اين دهليز خاموش بوي کهنگي قرنها سکوت گرفته
با چشماني بي فروغ و دلي خاموش
در اين تاريکي دنيوي
ستاره ها را فرياد مي زنم
من بي تو ميميرم
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
تقدیم به تو... بانوی ستاره ها
بی تو میمیرم
بايد بروم و با ستاره ها هم صدا شوم
ستاره اي مرا مي خواند
در فراسوي باورهاي هميشگي
در انکار ترديد و دغا
تو را بر گزيدم
و اين رياي رنگين را چون سرابي نوشيدم
و از لذت اين خماري سر بر نداشتم
چشم و دل را با خدئه اي بي ثمر
به شور و طپشي عبث واداشتم
و حالا بعد از تو
خانه ء خيالم دوباره سوت و کور است
اين دهليز خاموش بوي کهنگي قرنها سکوت گرفته
با چشماني بي فروغ و دلي خاموش
در اين تاريکي دنيوي
ستاره ها را فرياد مي زنم
من بي تو ميميرم



اگر روزی دلم تنگ شد و برای دست های مهر بانت دلم گرفت ...
تو که در خلوت خیابان های بی عبور گم شده ای ¸یادم نمی رود رفته ای برای تاریکی های دنیای من یک آسمان خورشید بیاوری.
همین دلخوشی کوچک برای زندگی کردن من کافی است.
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
تقدیم به...
پرنده
سبزترین پرنده روزگار و زمانم
نغمه ای دارم زیباتر از هر نغمه ای
ولی حیف نمی دانم
و ندانستم
که چسان صدایم در قار قار پرندگان زمان گم شد
و چرا تو ای همنشین همه روزه ام
صدایم را از یاد بردی
و این روزها
دیگر درختی برای نشستن و خواندن نیست!

پرنده در باران بر تنهایی اش میزند¸و به امید رسیدن بهار کابوس تیره ی کلاغ ها را از یاد می برد ...
پرنده راهش را می شناسد و رویاهایش را بر باد می بیند...

پرنده ی من عظمت در نگا هش است نه در انچه که می بیند...!!!!
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
شعرهاي من كه همش درد و رنجه.البته معمولا فقط شعرهايي كه خودم گفتم كم هستن ولي شعر هايي را كه دوست دارم و به نظرم زيبا هستن ميزارم.البته اميدوارم دوستاني كه ميخونن اگر شعرهاي من كاستي دارن غمزه عين كنند .



وقتی همه ی چشم ها دروغ می گویند تو برای دلت شعری بخوان.
خوش به حال شقایق ها که مرگ شان نشانی از زندگی است.خوش به حال پرستو ها که همیشه آزادند و وقتی از کوچه های تنگ و سیاه می گذرند دل شان سفید است.می نویسم از پشت ابر های سیاه می توان طلوع کرد باور کنید ...من طلوع کرده ام...
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
" دکتر علی شریعتی "

نوش جان مي كنم اين جام زهر آلود را
كه تدارك ديده اند ميزبانان سخت كوش و شياد
در اين بزم طرب انگيز مرگ بار
و تف تف ، بر مي گردانمش
با جگر پاره هاي سوخته دلم
و آواز مي خوانم
غزل وداع را در مايه شور
تا بلکه فرو بنشانم شوري اين سرمستي بي هستي را
و جگر گوشه ام را مي بخشم
به كسي جز من
بر تو
تا بر مزارم ضربدر بزني
نامم را و كنيه ام را
تا در ميان قبيله ام
و در ميان كتاب ها و مكتوب ها و كتيبه ها
براي هميشه ، نسلم از صحنه روزگار محو شده باشد
ساز شکسته
سازم شکسته، ترانه ای به دلم بریز
چون ابر مهربان کرانه ای به دلم بریز
دیگر نه بوی سیبی و نه خندهء گلی !
پژمرده ام ، جوانه ای به دلم بریز
چون باور نسیم که پر از مهربانی است
نا مهربان ، بهانه ای به دلم بریز
با این همه سکوت مروت ،هجوم شب
یک نغمه خوان، نشانه ای به دلم بریز
افسانهء دل من ، در کوچه سار عشق
لبخند عاشقانه ای به دلم بریز
دیگر نمانده آتش عشقی ز قلب ما
شوری بزن ، زبانه ای به دلم بریز
سازم شکست و ترانه ام فرو نشست
من بی ترانه ام ،ترانه ای به دلم بریز
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
ناله یی در شب
ای یاد تو در ظلمت شب همسفر من
وی نام تو روشنگر شام و سحر من
جز نقش تو نقشی نبود در نظر من
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من
وین اشک دمادم که بود پرده در من
در عطر چمن های جهان بوی تو دیدم
در برگ درختان سر گیسوی تو دیدم
هر منظره را منظری از روی تو دیدم
چشم همه ی عالمیان سوی تو دیدم
با یاد تو شادست دل در به در من
از نور تو مهتاب فلک اینه پوشست
وز بوی تو هر غنچه و گل عطر فروشست
دریا به تمنای تو در جوش و خروشست
عکس تو به هر آب فند چشمه نوشست
خود دیده بود اینه ی حق نگر
دانی تو که در راه وصالت چه کشیدم
چون تشنه ی گرمازده ی خسته دویدم
بسیار از این شاخه به آن شاخه پریدم
آخر به طربخانه ی عشق تو رسیدم
ام به طلب سوخت همه بال و پر من
غم نیست کسی را که دلش سوی خدا بود
در خلوت خود شب همه شب مست دعا بود
جانش به درخشندگی اینه ها بود
بیچاره اسیری که گرفتار طلا بود
گوید که بود آتش من سیم و زر من
هر جا نگرم یار تویی جز تو کسی نیست
از غم نفسم سوخت ولی همنفسی نیست
بی نغمه ی تو باغ جهان جز قفسی نیست
غیر از تو به فریاد کسان دادرسی نیست
ای دوست تویی دادرس و دادگر من
محروم کسی کز تو جدا بود و ندانست
در گوش دلش از تو صدا بود و ندانست
آثار تو در ارض و سما بود و ندانست
عالم همه ایات خدا بود و ندانست
ای وای اگر نفس شود راهبر من
هر پل که مرا از تو جدا کرد شکستم
هر رشته نه پیوند تو را داشت گسستم
آن در که نشد غرفه ی دیدار تو بستم
صد شکر که از باده ی توحید تو مستم
هرگز نرود مستی این می ز سر من
راه تو مرا از ره بیگانه جدا کرد
یاد تو مرا از غم بیهوده رها کرد
عشق تو مرا شاعر انگشت نما کرد
گفتم به همه خلق که این طرفه خدا کرد
بی لطف توکاری نرود از هنر من
من بی کسم و جز تو خدایی که ندارم
گر از سر کویت بروم رو به که آرم
بر خک درت گریه کنان سر بگذارم
خواهم که به آمرزش تو جان بسپارم
اینست دعای شب و ذکر سحر من
 

roje_aria79

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2006
نوشته‌ها
3,518
لایک‌ها
19
محل سکونت
In The Stars
آوار اشک
رهایم ، ای رها در باد
رها از داد و از بیداد
رها در باد
حرفی مانده ته حرفی
غمت کم
جام دیگر ریز
که شب جاوید جاوید است
صبحدم در خواب
من از ریزش بیاد اشک می افتم
باید بارشی پی گیر
درد ، آوار
بیاد التجا در این شب دلگیر
من از غم های پنهانی
ب ه یاد قصه های شاد
و از سرمستی این آب آتشنک دانستم
که هوشیاری
سرت خوش
جام را دریاب
هی... هشدار
شب است آری ، شبی بیدار
دزد و محتسب در خواب
می ات بر کف
و بانگ نوش من بر لب
رها در باد
من از فریاد ناهنجار پی بردم سکوتی هست
و در هر حلقه ی زنجیر
خواندم راز آزادی
سخن آهسته می گویی
نمی گویی که می مویی
شب نوش است ، نیشی نیست
جامی ریز
جام دیگری
جامی که گیرم من از ن کامی
رها در باد
کجایی دوست ؟
کو دشمن ؟
بگو با من بگوش تشنه ام ، گوشم
بخوان با من
بنال ایا تو هم از حلقه ی زنجیر
دانستی که در بندی ؟
رها در باد ، با من گفت
شنیدم آری ای بد مست
من از زنجیر سازانم چه می گویی ؟
برای چکمه و قداره و شلاق هایم قصه می گویی
کجایی پیر
خدایی نیست
راهی نیست
دیگر جان پناهی نیست
سنگی هست
دامی هست
ننگی هست
چاهی هست
من و دشمن به یک راهیم و بر یک نطع
و از یک باده سرمستیم ، وای من
صدای جام ها
جام ها
جام ها و جام
رها در باد
بلایت دور
رهاتر باش ، خیرت پیش
این باد این شبان از تو
رهایم کن ، رها در خویش
چنان در خویش می گریم که گویی گریه درمانی ست
مرگی نیست
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor

ای تو بهانه واسه موندن ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه ی بودن تو طلوع صبح خورشید و دمیدن
ای همه خوبی همه پاکی تو کلام اخر من
ای تو پر از وسوسه ی عشق تو شدی تمامی زندگی من
اسم تو هر چی که می گم همه تکرار تو حرف های دل من
چشم تو هر جا که می رم جاریه تو چشمای منتظر من
تو رو اون لحظه که دیدم به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم که اون رو هیچ جا ندیدم
تو رو از نگات شناختم قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم با تو یک خاطره ساختم...
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
سلام به همه بچه های سایت
من کاربر جدید هستمو دوست دارم تو این سایت فعالیت کنم
البته با اجازه شمااا:happy::happy:

سلام

از اومدنتون به جمع ما خیلی خوشحالم... امیدوارم موفق باشید
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
ساز شکسته
سازم شکسته، ترانه ای به دلم بریز
چون ابر مهربان کرانه ای به دلم بریز
دیگر نه بوی سیبی و نه خندهء گلی !
پژمرده ام ، جوانه ای به دلم بریز
چون باور نسیم که پر از مهربانی است
نا مهربان ، بهانه ای به دلم بریز
با این همه سکوت مروت ،هجوم شب
یک نغمه خوان، نشانه ای به دلم بریز
افسانهء دل من ، در کوچه سار عشق
لبخند عاشقانه ای به دلم بریز
دیگر نمانده آتش عشقی ز قلب ما
شوری بزن ، زبانه ای به دلم بریز
سازم شکست و ترانه ام فرو نشست
من بی ترانه ام ،ترانه ای به دلم بریز

): اگر روزی لبخندی را با نگاهت بستی اشک های سردت را به ياد آور که چگونه قلبت را شعله ور می ساخت تا انتهای سکوت بغضت؛ آنروز که حتی کسی نبودکه از خيسی چشمانت بگذرد
 

Love_aria

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2007
نوشته‌ها
19
لایک‌ها
0
تقدیم به روژه جان و شعر های نازش....




آرزويم اينست: نتراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زياد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز. و به اندازه هر روز تو عاشق باشي عاشق آنکه تو را ميخواهد و به لبخند تو از خويش رها ميگردد و تو را دوست ميدارد به همان اندازه که دلت ميخواهد
 
بالا