داداش افتضاح,هواش خشک,ابش شور,ولی اسایشگاه هاش گرم گرم,از گرما شبها تو تخت خیس عرق میشدیم
هیتر مرکزی داشت دست نمیشد بهش زد
مکان های نگهبانیش خیلی بده,ته پادگان میوفته پشت بهشت زهرا,شبهاش از سوز وحشتناک صورت همه بچه ها میسوخت
من برج 9 اعزارم بودم,اوج سرما بود,همش پادگان مه میگرفت اینقدر سرد بود,5بیداری بود,تا 5.20 باید انکارد میکردی و تختت رو شونه میکردی,
اگر نمیرسیدی شونه کنی,دیگه وقت نمیشد,هرروزم بازدید میشد,اگر شونه نکرده بودی یا ملافه تختت شل بود,میریختن به هم تختت رو,
بوفه پادگان فقط کیکی میاورد و نوشابه و کنسرو و شیر,همشم بسته بود,
از ناهارش بگم که سگ نمیخورد,مرغ میدادن ناهار,با 7نفر باید تقسیم میکردی,برنج دون و.....میریختن سطل اشغال گربه ها هم نمیخوردن
خلاصه هیچی دیگه,7صبح صبح گاه بود,بعد لباس عوض میکردیم 7:20 ورزش شروع میشد میبردن میدون تا 8 صبح میدووندنمون,هرکی هم نمیدویید اسمشو مینوشتن 5شنبه جمعه نگهبانش میکردن,برمیگشتیم از 8تا 11 کلاس بود,بعد دوباره 11تا 12 نماز بود,12 تا 1صف میشدیم و ناهار میگرفتیم(روز زمین یخ میشوندنمون)تا نهارو میگرفتیم ساعت 1:30 شده بود,راس 2هم باید به خط میشدیم برا رژه میرفتیم اسلحه میگرفتیم میرفتیم میدون,تا 5 و بعد نماز و ...