من عادت دارم که در مواقعی که نیاز باشد، یک کلمه خاص را از بالا تا پایین یک برگه دفتر بنویسم. مثلاً سر یکی از کلاسهایم در دانشگاه، احساس کردم که بیش از حد معمول صحبت کردم، طوری که دانشجوها احساس خستگی کردند. همان شب، یک صفحه کامل کلمه "سکوت" را نوشتم الان هم آن برگه را دارم، اما وقت اسکن کردن ندارم

در دوره آموزشی، صفحات زیادی را با کلماتی مثل "آسانی"، "شادی" و ... پر کردم.
حتی در یک صفحه، صدها شکلک خنده رسم کردم، به این صورت

برای اینکه از سربازی یک یادگاری تحفه برایم بماند، در اکثر مواقع، به خصوص وقتی استاد احکام و سلاح و ... داشتند تکراری حرف میزدند، شروع میکردم به تمرین نوشتن با دست چپ! اینطوری میتوانم در کلاسهای انگلیسیام، با دست چپ، انگلیسی بنویسم و با دست راست، فارسیاش را.
3- سعی کنید کتابهای داستان و کتابهایی که شامل جملات روانشناسی شده و آرامش بخش هستند با خود ببرید. من کتاب "لطفاً گوسفند نباشید" را بردم و چقدر برایم امیدبخش و شادی آفرین بود.
کتابهایی که نیاز به پردازش فکری دارند با خود نبرید. مثلاً آنجا شما هرگز حوصله ندارید یک داستان انگلیسی بخوانید، حتی اگر انگلیسیتان بسیار قوی باشد و نیاز به پردازش زیاد نداشته باشید. اما کتابهایی که داستانهای روان فارسی دارند، بسیار به شما آرامش میدهند. اگر دفترچه خاطرات از زمانهای گذشته دارید، ببرید و دوره کنید، بسیار مفید است.
4- برای خود یک برنامه ریزی خوب و دقیق داشته باشید. باور کنید در سربازی به خاطر آزاد بودن فکرتان، فرصتی باورنکردنی خواهید داشت برای انجام کارهایی که در دنیای پرآشوب خارج از آن نمیتوانید انجام دهید.
طی چند سال، مقالات خوب مجلات کامپیوتری را که فرصت خواندن نداشتم، جدا کرده بودم، بعد از مرخصی اول، همه را با خودم به پادگان بردم و هر صبح و عصر یکی را در جیبم میگذاشتم و موقع بیکاری بین کلاسها میخواندم.
قلم و دوات و کاغذ گلاسه با خودم بردهام. بعد از ظهرها نزدیک به یک ساعت از زمان بیکاریام را به تمرین خطاطی با قلم اختصاص میدادم (و تا آخر دوره میدهم) چیزی که سالهاست کامپیوتر به من اجازه انجام آن را نمیدهد!
یک ساعت دیگر در عصرها مجلاتی که قاچاقی وارد پادگان کردهام(!) را میخوانم و یا کتاب شعر و ... (اینکه میگویم قاچاقی، چون هفدهم که آمدم شهرمان، کلی کتاب و مجله و ... بردم که احتمال داشت گیر بدهند، اما وقتی میخواستم وارد پادگان شوم، به طور معجزه آسایی، از جلو سه دژبان رد شدم و در صف افرادی قرار گرفتم که ساکشان را گشته بودند، اما هیچ کدامشان ندیدند و متوجه نشدند و من با کیفی پر از وسایل مشکوک که احتمال داشت گیر بدهند وارد پادگان شدم.)
میتوانید هر دو روز، یک جزء قرآن بخوانید تا یک دور کامل قرآن را خوانده باشید. (توجه کنید که هیچ چیز مثل ذکر خدا به شما آرامش نمیدهد، میروید و میفهمید که چه میگویم! افرادی را میدیدم که به قیافهشان نمیخورد، اما عصرها قرآن برمیداشتند و قرآن میخواندند که آرام شوند)
نکته ارزشمند: در مورد کتابهای ادبی، بهترین گزینه، کتابهای درسی ادبیاتی در دوران دانشگاه است که شامل متون و اشعار برگزیده است. (مثلاً کتاب پنج استاد. که بسیار غنی است)
توجه کنید که بردن کتاب به هیچ وجه مشکلی ندارد. شما دو ساعت در بعد از ظهر، وقت مطالعه و استراحت دارید، پس برای این دو ساعت که معمولاً بیشترین افکار منفی در این زمان به شما هجوم میآورد، برنامه ریزی کنید. به انضمام روزهای تعطیل که اگر بیکار باشید، اوج دلگرفتگی است.
نکته هفتم: چه وسایلی با خودمان ببریم؟
پاسخ به این سؤال بستگی به این دارد که شما سرباز امریه هستید یا سرباز عادی.
خوب دقت کنید! اینجای بحث خیلی مهم است!
همان روزهای اول به شما "جیره" میدهند. این جیره دو نوع است: یکی برای افرادی که فقط دو ماه خدمت نظامی دارند یعنی امریهایها و یکی هم برای افرادی که 18 ماه را در **** هستند.
کسانی که سرباز عادی هستند، جیرهشان اگر اشتباه نکنم، شامل 30 قلم میشود، اما امریهایها فکر میکنم 12 قلم.
افراد امریه، تقریباً هیچ چیز به جز یک دست لباس و پوتین تحویل نمیگیرند! اما سربازان عادی جیره کاملی دارند.
به وسایلی که به یک سرباز امریه میدهند دقت کنید:
1- لباس 1 عدد
2- شلوار 1 عدد
3- کمربند 1 عدد
4- جوراب 1 عدد
5- پوتین 1 عدد
6- تاید
7- صابون
8- فرچه برای واکس زدن (بدون واکس!!)
9- پتو 1 عدد
10- ملحفه 1 عدد
یکی دو وسیله دیگر میدهند که یادم نیست و مهم هم نیست.
اما سربازان عادی، از اینها همه 2 عدد دریافت میکنند به انضمام حوله، زیرپوش، شورت، واکس، کیف سربازی، خمیردندان، مسواک، اورکت، حوله و خیلی وسایل دیگر.
پس اگر امریه هستید، باید همه چیز با خودتان ببرید! مثل من نشوید که از هر کس پرسیدم، گفتند: همه چیز بهتان میدهند، هیچی نبر! من حتی حوله هم نبردم! اما وقتی جیره دادند، دیدیم هیچی به ما تعلق نمیگیرد!!! شاید هم به همین دلیل بود که روزهای اول که هیچ چیز نداشتیم بهمان سخت گذشت.
من طبق تجربه، یک لیست از وسایلی که به شدت به آنها نیاز داشتم تهیه کردم:
اگر سرباز عادی 18 ماه خدمت هستید، به این وسایل نیاز پیدا خواهید کرد که به شما نخواهند داد و باید خودتان داشته باشید:
- شامپو و لیف
- دربازکن
- حدود نیم متر کش برای مرتب کردن پاچههای شلوارتان
- سوزن و نخهای مشکی و سفید برای دوختن برچسب نام و رمان مشخص کننده گروهان.
- به تعدادی سوزن ته گرد و پونس برای آنکادر کردن تختتان نیاز خواهید داشت.
- ناخن گیر (شاید هم بخواهید از یکی که آورده قرض کنید، اما اگر داشته باشید منت نمیکشید!)
- بشقاب، قاشق، چاقوی میوه خوری، لیوان فلزی یا پلاستیکی (چاقوی میوه خوری ایرادی ندارد، چیزی که غیرمجاز است، جاقوهای ضامندار است) (لیوان هم اگر شیشهای باشد به شما گیر نمیدهند، اما مطمئناً خیلی زود خواهد شکست!)
- ترجیحاً یک ساعت مچی زنگدار تهیه کنید که از وقتتان بهتر استفاده کنید و خواب نمانید که جریمه شوید.
- اگر شد، یک فلاکس یک نفره که بتواند حداقل 8 ساعت آب را یخ یا آب جوش را داغ نگه دارد، با خودتان ببرید.
- من پیشنهاد میکنم یک قرآن کوچک جیبی که شامل عم جزء (جزء سی) است تهیه کنید که معنی هم داشته باشد و در جیب لباستان داشته باشید. به محض اینکه بیکار شدید، سورههای جز سیام را بخوانید. آنقدر یک سوره را تکرار کنید تا حفظ شوید. باور کنید حفظ کردن جزء سیام، یک خاطره شیرین از دوران سربازی خواهد بود! اینطوری، وقتتان را بیهوده هدر ندادهاید.
- تا میتوانید تنقلات با خودتان ببرید. پسته، بادام، مغز گردو برای خوردن با پنیر صبحانه، نخودچی-کشمش، تخمه ژاپنی و ... (هیچ کدام ایرادی ندارند، نگران نباشید) همان اول صبح، روز را با خوردن این تنقلات مقوی آغاز کنید تا برای دویدنها و رژه رفتنها انرژی کافی داشته باشید.
و اما اگر امریه هستید، علاوه بر موارد بالا، به اینها هم نیاز خواهید داشت:
- حوله (اگر جایی مثل یزد افتادید، ان هم در فصل گرما، یک حوله کوچک کفایت میکند، اما در مراکز سردسیر، حتماً حوله بزرگ ببرید)
- مسواک و خمیردندان
- مهر
- رو انداز (بسته به مکان و فصل، انتخاب کنید)
- زیرپوش یقه گرد سفید رنگ که یقه آن خیلی به گردنتان نچسبد که از زیر لباس نظامی بیرون بزند، چون جریمه میشوید.
نکته هشتم:
چقدر پول با خودمان ببریم؟
خیلیها با این موضوع به مشکل بر میخورند. فکر میکنند هیچ هزینهای نخواهند پرداخت و با یک جیب خالی میآیند، یا به امید عابربانک!!
ببینید! شما پادگانتان را در یک نقطه بسیار دورتر از شهر تصور کنید طوریکه تا چند هفته اول هرگز به شهر و عابربانک دسترسی نخواهید داشت! چون به شما مرخصی نخواهند داد که بخواهید بروید به شهر. اگر هم بخواهید به مرخصی داخل شهری بروید، کرایه راه شما سنگین خواهد بود.
هزینهای که همراه میبرید، بستگی به این دارد که آدم ولخرجی باشید یا خیر.
کلاً سعی کنید بیش از 40 هزار تومان همراه داشته باشید به همراه یک کارت عابربانک که مبلغ بیشتری در آن باشد.
شاید شنیده باشید که سربازی هزینه ندارد. اما اینطور نیست. شما یک کارت تلفن مخصوص پادگان که بخواهید بخرید، حداقل 4000 تومان باید بدهید. وسوسه میشوید که از بوفه پادگان خوراکی بخرید و بخورید.
من به طور متوسط، روزی یک رانی و دو بیسکوئیت میخوردم که میشد هزار تومان.
یعنی شما طی دوره آموزشی، فقط 60 هزار تومان خورد و خوراک اضافه دارید. کرایههای راه مربوط به مرخصیها را هم که حساب کنید، کل دوره آموزشی سربازی چیزی حدود 100 هزار تومان هزینه دارد.
نکته نهم:
وضعیت خواب چطور است؟
نگران نباشید! حتی در بدترین شرایط که ما الان در آن به سر میبریم، یعنی زمانی که به دلیل کوتاه بودن شبها فقط 5 ساعت بین زمان خاموشی و اذان صبح فرصت است، اما باز هم فرصت کافی برای خواب وجود دارد. البته پیشنهاد من این است که عادت به کمخوابی کنید. سعی کنید ساعت خوابتان را کم کنید تا با مشکل مواجه نشوید. اینطور که من حساب کردم، در شرایط ما هم حتی 8 ساعت وقت برای خوابیدن طی 24 ساعت وجود دارد.
پس نگران خواب نباشید.
نگران خوراکتان هم نباشید. آنقدر اضافه میماند که همه دنبال یکی میگردند که اضافات را بخورد که دور نریزند. (البته باز هم بستگی به پادگان شما دارد، برای ما که به هتل خاتمی مشهور است، اینگونه است)
صحبت پایانی:
صحبت در مورد این دوره، واقعاً سخت و طولانی است. باید خودتان بروید و تجربه کنید.
من مواردی که بیشتر لازم بود و برای همه یکسان بود را در این فرصت گفتم. بقیه موارد چیزی نیست که بخواهد شما را آزار روحی دهد.
به خدا توکل کنید. اینکه دوره به شما خوش بگذرد یا خیر، به دیدگاه شما بستگی دارد.
من قبل از اعزام، از دو نفر از دوستان که دوره را در همین پادگان آیت الله خاتمی یزد گذرانده بودند در مورد وضعیت آنجا سؤال کردم. یکی گفت: برو لذت ببر! هتل که میگن همونجاست. اصلاً به هتل خاتمی مشهوره.
دومی گفت: بدترین دوران عمر من دوران آموزشی من بود!!!
کاملاً واضح بود که شرایط برای هر دو تقریباً یکی بود، اما یکی با دید مثبت به محیط نگاه کرده بود و یکی با دید منفی.
پس سختیهای این دوره را یک فرصت بدانید. یاد بگیرید که احساساتتان را در این شرایط کنترل کنید. اگر توانستید بدون گلایه و با روحیهای شاد از این دوران خارج شوید، مطمئناً در شرایط سخت زندگی کم نخواهید آورد.
این را باور کنید که بعدها از دوران آموزشی به عنوان "بهترین دوران عمر" یاد خواهید کرد.
من در هر تاکسیای که نشستم، راننده با دیدن کله کچلم شروع کرد به تعریف از دوران خدمتش و دقیقاً معتقد بود که دوران آموزشی، بهترین دوران عمر است.
منبع :
http://rangparide.blogspot.com/