سلام دوستان.
من هم امروز برگشتم! حدوداً یه دو ساعتی میشه. شانس آوردیم به عید فطر خوردیم و تا شنبه 5 بعد از ظهر مرخصی داریم. جانشین فرمانده گروهان میگفت برین خدا رو شکر کنید. تا دو هفته ما به هیچ کسی مرخصی نمیدادیم دوره های قبل..
چند تا از بنده خدا ها هم نگهبانی خوردن واسه این روزا، باید 8 صبح پادگان باشند که 24 ساعت نگهبان باشن. خیلی ضد حال بود. من خوش شانس بودم، اما میدونم بالاخره یه پنج شنبه یا جمعه، تازه اگه تنبیهی نخورم، باید نگهبان باشم، به اضافه 4-5 بار نگهبانی روزهای معمولی.
یعنی واقعاً سخت ترین روزهای زندگیم رو تجربه کردم! من با خوندن پستهای اینجا کمی خودم رو آماده کرده بودم، ولی اصلاً جو و محیط یه جوری بود. ما به این خیال خوش رفتی که دو سه روز اول که روزای زهر چشم گرفتنه، میخوره به ماه رمضون و شل میگیرن. اما اصلاً حالیشون نبود، معاف از رزم و منشی و غیر منشی رو به فنا دادن.
البته فشار فیزیکی و ... برای من قابل تحمل بود. اما فشار روانی خیلی زیادی بهم اومد.
روزهای طولانـــــــــــــــــی! ساعت ده دقیقه به سه صبح بیدار باش بود و تا بخوای بخوابی و دستشویی از قرق در بیاد و بتونی بری و بیای، ساعت یازده بود. بعد تازه کلی خر و پف و گیرهای این اراشدی که یهو میریختن تو خوابگاه که چرا اینجوری خوابیدی، چرا آنکادرت رو اینجوری کردی ....
فرمانده گروهان ما ستوان دوم پیاده هادی عباس زاده است. جانشین فرمانده گردان هم سرگروهبان پیاده محسن جوادیه که ابهت و شخصیت تو قیافه اش موج میزنه، ولی پوستمون رو کنده! امرور سر مرخصی رفتن دو دفعه از دم در گروهان تا در دژبانی ما رو برد و برگردوند با وسایل و ... چرا؟ چون صدای پات به اندازه کافی محکم نبوده! دهنمون رو رسماً ...!
من اصلاً آدم ناز نازی ای نیستم و همینطور عاطفی، ولی لامصب دیروز انقدر دلم گرفته بود که وقتی اجازه دادن بریم تلفن بزنیم، خیــــــــــــــــــــــلی خودم رو نگه داشتم که بغضم نترکه!
نه که فقط من اینجوری باشم ها! همه بجه های گروهای اینجوری بودن.
راستی این دوره گردان باکری فقط یه گروهان داره، شهید فهمیده. اکثراً هم فوق و دکتر هستن.
زمان آی دیر میگذره، آی دیر میگذره! یهو یکی میگه بریم وضو بگیریم که الان وقت نمازه، بعد ساعت رو نگاه میکردی میدیدی 9:10 صبحه!!
یه ارشد وظیفه هم داریم که اسمش سجاد عظیمیه، دوره قبل ما بوده و شاید بچه ها بشناسنش. هنوز سردوشی نگرفته و از این نون بربریها رو شونه اشه!
انصافاً خیلی بچه خوبیه، کلی به بچه ها حال میده!
قراره از یکشنبه صبحگاه داشته باشیم،که با پیش بینیهایی که میکنم دهنمون رو میخوان صاف کنن. هنوز چهار تا بشین پاشو و حالت شنا نگرفته، همه جام درد گرفته! از همون یکشنبه اینطوری که گفتن برنامه کلاسها هم شروع میشه.
بچه ها من فقط یه سوال دارم، بقیه دوره هم همین قدر کند و سخت میگذره؟ واقعاً شل میکنند؟
من این سه روز به اندازه سه هفته برام گذشت!