• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

انجمن دوستاران سهراب سپهری

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
ساغر جون واقعا نظراتت جالب بود ..ممنون..:rolleyes:

..........

ندایی امضات مبارک..مرسی که ادامه ی شعر رو گذاشتی..

..........


آخ منم..:blush:

مرجان جونم امضات مبارک...همین طور این روز..:(

...........

نمیدونم شاید سهراب در این قسمتهای شعر دنیا رو که عالم گذره توصیف میکنه..این دنیاست که باعث دل گرفتگی میشه..
تمام راه شاید به سفر فکر میکرده و وقتی میگه خطوط جاده در اندوه دشتها گم بود ، من حس میکنم استعاره است از اینکه ما که در سفریم و خطوط جاده ای که قراره ما رو به جایی برسونه،جایی که مقصد تعبیر میشه، در اندوه دشتها که احتمالا دنیای مادی و اون چیزیه که میبینیم گم میشه..ما هدف رو گم میکنیم برای دیدن اونچه که الان پیش روی ما قرار داره و مهمتر این که همین خودش بزرگترین دلیل دل گرفتگی ما میشه..یعنی مشغول دنیا میشیم و از مقصد غافل میشیم؛اما دنیا (دشت ها) برامون اندوه به ارمغان میارن..دیگه جاده و خطوطش که برای راهنمایی ما در رسیدن به مقصده بین دشت هایی که دوره امون کردن گم میشن و دیده نمیشن..
و حتی این تیکه که میگه رنگ دامنه ها هوش از سرم میبرد..یه جورایی انگار برای اینه که ظواهر و جذابیت های دنیا آدم رو فریب میده و دور میکنه از اون چیزی که دنبالشه..چیزی که قراره ما رو نزدیک کنه، برعکس دورمون میکنه...

وقتی میگه نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند..انگار حقیقت معنا گم شده..و وقتی ما گم کرده داریم،حس میکنیم این هجوم خالی یعنی چی..خلا و نبودش بهمون فشار میاره و هیچ زیبایی و لذتی دیگه جای اونو پر نمیکنه..
وهيچ چيز،

نه اين دقايق خوشبو،‌كه روي شاخه نارنج مي شود

خاموش،

نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين

گل شب بوست،

اینا همه نماد زیبایی و لذت هستن..زیبایی بصری..بوهای زیبا..لذاتی که کنارمون هستن..
اما هیچ چیز تا وقتی که گم شده امون رو پیدا نکنیم لذتی نداره و هیچ چیز هجوم این خلاء رو کم نمیکنه..

نمی دونم این روز مبارک باید گفته به یا چیز دیگری..در هر حال ممنون حنای من:blush:


حنا بی نظیر بود توصیفت دختر:blush:
جمله ی اخرت هم شاهکار بود
اما هیچ چیز تا وقتی که گم شده امون رو پیدا نکنیم لذتی نداره و هیچ چیز هجوم این خلاء رو کم نمیکنه..
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
هدف رو گم میکنیم برای دیدن اونچه که الان پیش روی ما قرار داره و مهمتر این که همین خودش بزرگترین دلیل دل گرفتگی ما میشه

دیگه جاده و خطوطش که برای راهنمایی ما در رسیدن به مقصده بین دشت هایی که دوره امون کردن گم میشن و دیده نمیشن..

عالی بود حنایی.... دل گرفتگی ما معمولا همیشه از دنیاست از گم شدن بینه اون چیزی که می خوایم و نمی دونیم چیه همین سردرگم شدن باعث میشه دل گیر بشیم و جمله دومت خب حرفی ندارم بزنم جز اینکه خودش بود حقیقت محضه دردناک!!
انگار حقیقت معنا گم شده..و وقتی ما گم کرده داریم،حس میکنیم این هجوم خالی یعنی چی..خلا و نبودش بهمون فشار میاره و هیچ زیبایی و لذتی دیگه جای اونو پر نمیکنه..

هیچ چیز تا وقتی که گم شده امون رو پیدا نکنیم لذتی نداره و هیچ چیز هجوم این خلاء رو کم نمیکنه..
هیچ چیز .
خیلی عالی بود حنایی ممنون:happy:


.........

مرجان امضات مبارک خیلی دوسش دارم:)
 

هستی

همکاربازنشسته
تاریخ عضویت
12 آپریل 2007
نوشته‌ها
3,894
لایک‌ها
709
سن
36
محل سکونت
My Dreams
همیشه فک می کردم اگه سهراب بیشتر زنده می موند چی میشد؟
اصولا چیزهای نا بو اشخاص بزرگ زود از دست میرن
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز



مرجان امضات مبارک خیلی دوسش دارم:)

مرسی عزیزم.....منو جنوب داغ دیده ام..منو نخل های داغون ولی ایستاده ام...بچه ی جنوب ایستاده می یمره..حتی اگر جانی در بدن نداشته باشه...

ببخشید بی ربط بود به تاپبک:blush:
همیشه فک می کردم اگه سهراب بیشتر زنده می موند چی میشد؟
اصولا چیزهای نا بو اشخاص بزرگ زود از دست میرن

سلام هستی جانم:blush:
منم و خیلی از طرفدارانش دوست داشتیم بیشتر باشه...
ولی به نظر من سهراب حرفش رو زد..دردش رو گفت...کاش بتونیم قدری مثل سهراب نگاه کنیم
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
همیشه فک می کردم اگه سهراب بیشتر زنده می موند چی میشد؟
اصولا چیزهای نا بو اشخاص بزرگ زود از دست میرن

منم همیشه به این قضیه فک میکردم واقعا اگه بود چه استادی میشد اما حیف...:(
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise

غروب بود.

صداي هوش گياهان به گوش مي آمد.

صدای هوش گیاهان کنایه از همون صدای طبیعت است که دائما به گوش میرسد و نشان از حیات و زندگی در گیاهان هست

مسافر آمده بود.

و روي صندلي راحتي، كنار چمن

نشسته بود:

(( دلم گرفته،

دلم عجيب گرفته است.

تمام راه به يك چيز فكر ميكردم

و رنگ دامنه ها هوش از سرم مي برد.
شاعر در پی ترسیم فضایی عاری از رنج و سختی است و سکوتی که مسافر را به تفکر واداشته. " رنگ دامنه ها "نشان از تبلور زندگی
در طبیعت دست نخورده است که برای مسافر فریبا و دلکش به نظر می آید

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود.

چه دره هاي عجيبي!

جاده کنایه از راه است،دشت اینجا مفهوم وسعت و عظمت رو داره و اینکه خطوط جاده(هدف های کوچک) چقدر در برابر این وسعت، کمرنگ و حقیر است،دره هایی که در عین عظمت و وسعت به عمق اندوه رسیده اند(به نظرم اینجا اندوه به نوعی همان "کمال" است ،چون هر شناختی اندوه و رنج هم در پی دارد، در واقع همان رنج دانستن...) .

و اسب، يادت هست،

سپيد بود

و مثل واژه پاكي، سكوت سبز چمن زار را چرا مي كرد.


اسب هم که در اشعار سهراب نماد نجابت و فروتنی ست،که با این وصف سپید رنگی،پاکی و زلالی را هم به همراه دارد، واینجا با این نجابت و فروتنی اش را با قرار گرفتن در چمنزار فریاد میکند و سکوت آنجا را با کرشمه ای که از حرکاتش میریزد میشکند...

و بعد، غريب رنگين قريه هاي سر راه.

و بعد، تونل ها.

دلم گرفته،

دلم عجيب گرفته است.

وهيچ چيز،

تونل ها و قریه ها به قول شاملو
"از كو چه هاي خم اند ر خم و پيچ اندر پيچ در پي هيچ" نشان از پیچیدگی و بیهودگی راه های زندگی دارد( البته این افکار مسافر است که دچار بیهودگی شده نه شاعر)

نه اين دقايق خوشبو،‌كه روي شاخه نارنج مي شود

خاموش،

نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين

گل شب بوست،

نه هيچ چيز مرا از هجوم خالي اطراف
نمي رهاند.

درین جا اوج پوچی رسیده و مسافر میگه هیچ یک ازین زیبایی ها مرا مسحور و شیفته نمیکنه! چرا که دل مسافر شکسته و از زندگی دلخور است...

و فكر مي كنم

كه اين ترنم موزون حزن تا ابد

شنيده خواهد شد.

مسافر اندوه را ابدی و ریتمیک میداند که از پی هم بوجود می آیند و در واقع میخواهد بگوید که از اندوه دنیا گریزی نیست چرا که اندوه جزئی از آهنگ زندگانی ست ...

پ.ن:این قسمت از شعر مملو ست از تعابیر ظریف و زیبا که گویای نازک طبعی سهراب هست.

 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
خیلی زیبا بود مدیر جونم:blush:

خواهش میکنم،ممنون از مرجان عزیزم که همیشه شروع کننده ی بحث است و نمی ذاره تاپیک بخوابه :)


دقیقا منظوره منم از مرگ همینه یه جور تکامل مرسی ساغر جون.

خیلی توصیف جالبی بود.
ممنونم ساغر جون خیلی زیبا بیان کردی.[/color]

از شما ممنون ندا جون که زحمت میکشی و این شعر رو برای ما میذاری:)

ساغر جون واقعا نظراتت جالب بود ..ممنون..:rolleyes:

نمیدونم شاید سهراب در این قسمتهای شعر دنیا رو که عالم گذره توصیف میکنه..این دنیاست که باعث دل گرفتگی میشه..
تمام راه شاید به سفر فکر میکرده و وقتی میگه خطوط جاده در اندوه دشتها گم بود ، من حس میکنم استعاره است از اینکه ما که در سفریم و خطوط جاده ای که قراره ما رو به جایی برسونه،جایی که مقصد تعبیر میشه، در اندوه دشتها که احتمالا دنیای مادی و اون چیزیه که میبینیم گم میشه..ما هدف رو گم میکنیم برای دیدن اونچه که الان پیش روی ما قرار داره و مهمتر این که همین خودش بزرگترین دلیل دل گرفتگی ما میشه..یعنی مشغول دنیا میشیم و از مقصد غافل میشیم؛اما دنیا (دشت ها) برامون اندوه به ارمغان میارن..دیگه جاده و خطوطش که برای راهنمایی ما در رسیدن به مقصده بین دشت هایی که دوره امون کردن گم میشن و دیده نمیشن..
و حتی این تیکه که میگه رنگ دامنه ها هوش از سرم میبرد..یه جورایی انگار برای اینه که ظواهر و جذابیت های دنیا آدم رو فریب میده و دور میکنه از اون چیزی که دنبالشه..چیزی که قراره ما رو نزدیک کنه، برعکس دورمون میکنه...

وقتی میگه نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمیرهاند..انگار حقیقت معنا گم شده..و وقتی ما گم کرده داریم،حس میکنیم این هجوم خالی یعنی چی..خلا و نبودش بهمون فشار میاره و هیچ زیبایی و لذتی دیگه جای اونو پر نمیکنه..
وهيچ چيز،

نه اين دقايق خوشبو،‌كه روي شاخه نارنج مي شود

خاموش،

نه اين صداقت حرفي، كه در سكوت ميان دو برگ اين

گل شب بوست،
اینا همه نماد زیبایی و لذت هستن..زیبایی بصری..بوهای زیبا..لذاتی که کنارمون هستن..
اما هیچ چیز تا وقتی که گم شده امون رو پیدا نکنیم لذتی نداره و هیچ چیز هجوم این خلاء رو کم نمیکنه..
خواهش میکنم حنا جون،تفسیری که کردی خیلی قشنگ و دلچسب بود...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
پ.ن:این قسمت از شعر مملو ست از تعابیر ظریف و زیبا که گویای نازک طبعی سهراب هست.
]
[/COLOR]

دقیقا:blush:
عالی بود ساغر جانم
لذت می برم از تعبیرهایی که می گی:blush:
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
مرجان جونم لطف داری..:blush:

........

جمله دومت خب حرفی ندارم بزنم جز اینکه خودش بود حقیقت محضه دردناک!!

واقعا حتی قبولش هم دردناکه..
منم ازت ممنونم..

.........

ولی به نظر من سهراب حرفش رو زد..دردش رو گفت...کاش بتونیم قدری مثل سهراب نگاه کنیم
خیلی زیبا گفتی مرجان جون..واقعا دنیا متفاوت میشه..

............

ساغر جان تعابیرت خیلی لطیف بود..خیلی زیبا بود..ممنون..
چقدر قشنگه این همه دیدگاه متفاوت از یه شعر..:rolleyes:
در ضمن شما لطف داری..:blush:

.......

یعنی نوبت بند بعد شعره؟:rolleyes:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
ممنون از محبتت حنای عزیز من:blush:
ندای گلم خواستم شعر بزارم ولی ترجیح دادم خودت بزاری:blush:می خوام تا آخرش ندا شعر بزاره..اگر می خوای ادامه مسافر و یا هر چی که دوست داری بانوی من:blush:


حنا /ندا و ساغر عزیزم....من جون می گیرم میام این تاپیک مرسی که به من جون می دید
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
ساغر عزیزم ممنون از توصیف های قشنگت .

..........

ندای گلم خواستم شعر بزارم ولی ترجیح دادم خودت بزاری می خوام تا آخرش ندا شعر بزاره..اگر می خوای ادامه مسافر و یا هر چی که دوست داری بانوی
مرسی مرجان جونم شرمنده میکنی:blush: چشم خب ادامه مسافرو میزارم.:)

حنا /ندا و ساغر عزیزم....من جون می گیرم میام این تاپیک مرسی که به من جون می دید
و ایضا من...جون می گیرم با این تاپیک مرجانی،حنایی و ساغرعزیز ممنونم.
 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد

چه سیب های قشنگی

حیات نشئه تنهایی است.

و میزبان پرسید :

قشنگ یعنی چه؟!؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

و عشق، تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس

و عشق تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

و نوشداروی اندوه؟؟

صدای خالص اکسیر می دهد این نوش
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
بازم مرجان اول باید بگه:wub:
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد

چه سیب های قشنگی

حیات نشئه تنهایی است.

خوب باز هم تعبیر های بی نظیر سهراب و نگاه لطیفش با دیدن سیب قشنگ
حیات که همون زندگی ماست...تنهاییه.....راست می گه:guilty:

و میزبان پرسید :

قشنگ یعنی چه؟!؟


نمی دونم این میزبان کی می تونه باشه....ولی یه ادم جالب که سوال خوب می پرسه:cap:

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

جز جمله های پرستیدنی سهرابه:heart:
و عشق، تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس


واقعا گاهی عشق به حتی یه شی به ادم انرژی زیادی می ده و نگاه رو عوض می کنه...و گمانم سهراب همین رو می خواد بگه


و عشق تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن


و با عشق می شه به دردها پی برد...به غم ها و شادی ها...یه جورایی یعنی اگر عشق درست باشه(حالا انسانی باشه یا اسمونی)می تونه دید ادم رو به حقایق باز کنه

و نوشداروی اندوه؟؟

صدای خالص اکسیر می دهد این نوش


یه جورایی یعنی اندوه و غم این دنیا نوشدارو نداره..التیام نداره...:heart:




زود باشید بیاید بگید:wub:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد

چه سیب های قشنگی

حیات نشئه تنهایی است.


مرد مسافر یعنی همون مسافر عاشق سهراب به سیب نگاه میکنه سیب شاید استعاره ای باشه از هرچیزی ونگاه

عاشق همه چیو زیبا می بینه زشتی وجود نداره همه چی هم زیباست و هم لطیف.

من معنی نشئه پیدا نکردم نمیدونم منظورش چیه.

و میزبان پرسید :

قشنگ یعنی چه؟!؟


شاید تعجب میزبان از به کاربردن واژه قشنگ برای سیب ها...که در کنارش این سوالو میپرسه که اصلا قشنگ یعنی چی؟!؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

قشنگ همینه قشنگ اینه که نگاهت به همه چیز رنگ عشق بگیره و وقتی با نگاهی عاشقانه اصلا بگیم با یه

نگاهی زیبا به همه چیز نگاه کنی همه چی رو زیبا می بینی و میتونی همه چیزو قشنگ توصیف کنی.

و عشق، تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس


و بازهم فقط عشق این قدرت و داره که به تو به نگاهت زیبایی ببخشه انقدر که بتونی به یه سیب مانوس بشی .

و عشق تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن


و این عشقه که بهت این توانایی و میده که بتونی همه چیزو درک کنی این عشقه که بهت این امکان و میده که بتونی

درد و رنج و اندوه و درک کنی بفهمی و حسش کنی باز هم این عشقه که به تو این امکان و میده که پرواز کنی رها

بشی .

در واقع عشق هم بهت شادی میده هم غم بهت رهایی میده بهت چیزایی رو میده که نمیتونی داشته باشی مثله

امکان پرنده شدن عشق تو رو اون چیزی میکنی که نیستی نه اینکه نباشی میشه گفت غیرممکن ها رو واست

ممکن میکنه در مقابلش هیچ غیرممکنی وجود نداره.

نوشداروی اندوه؟؟

صدای خالص اکسیر می دهد این نوش


اکسیر یه نوع دارو یه نوع دارویی که هرنوع بیماری رو برطرف میکنه این نوش منظورش نوشداروئه !!

اصلا منظوره سهراب و درک نمیکنم اینجا.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
و با عشق می شه به دردها پی برد...به غم ها و شادیها...یه جورایی یعنی اگر عشق درست باشه(حالا انسانی باشه یا اسمونی )می تونه دید ادم رو به حقایق باز کنه
دقیقا با عشق میشه درکنار شادی غم داشت اصلا با عشق غم و شادی در کناره همه.
یه جورایی یعنی اندوه و غم این دنیا نوشدارو نداره..التیام نداره
شاید... تو معنی این تیکه درگیری پیدا کردم:wacko:!!
مرسی مرجانی جونم:) زیبا بود.:happy:
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

من چقدر دیر این تاپیک رو دیدم:(
تاپیک زیبایی درست کردید و تابیر های زیبایی میکنید:happy:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
سلام دوستان

من چقدر دیر این تاپیک رو دیدم:(
تاپیک زیبایی درست کردید و تابیر های زیبایی میکنید:happy:

سلام دوست عزیز
خوشحال میشیم تعبیرهای زیبای شمارو هم بخونیم.:)
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
دقیقا:blush:
عالی بود ساغر جانم
لذت می برم از تعبیرهایی که می گی:blush:

لطف داری مرجان جون:)

ساغر جان تعابیرت خیلی لطیف بود..خیلی زیبا بود..ممنون..
چقدر قشنگه این همه دیدگاه متفاوت از یه شعر..:rolleyes:
در ضمن شما لطف داری..:blush:

آره منم از همین تفاوت در دیدگاه ها خیلی لذت میبرم...

ساغر عزیزم ممنون از توصیف های قشنگت .

ممنون ندا جون:happy:


----------------------------
نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد


چه سیب های قشنگی
با توجه به اینکه سهراب در جایی دیگرزندگانی رو به سیبی تشبیه میکنه به نظر میاد اینجا سیب ها نمادی از زندگانی افراد درین دنیا باشه و از دید مسافر که از بالا مینگره به اون هاهر یک ،قشنگی خاص خودش رو داره...

حیات نشئه تنهایی است.
زندگی با تنهایی انسان ها گره خورده،هرچند مثل آن سیب ها که به زمین افتاده همه ی آدم ها در ظاهر کنار یکدیگرند اما در حقیقت همه در تنهایی به سر میبرند...

و میزبان پرسید :

قشنگ یعنی چه؟!؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
وقتی عاشقی همه چیز را زیبا میبینی،در واقع زشتی ها رو نمی بینی...

و عشق، تنها عشق

ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
فقط عشقه که میتونه تو را به زندگی و گرمی اون امیدوار و دل بسته کنه.(همان طور که قبلا اشاره شد سیب همان نماد از زندگیست)

و عشق تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن

و نوشداروی اندوه؟؟


صدای خالص اکسیر می دهد این نوش



و اینجا داره مراحل تکامل عشق رو بیان میکنه،عشق در ابتدا اندوه بار هست و انسان رو به اوج غم میرساند زیرا انسان عاشق خود را حقیر و دل بسته می یابد و همین مایه ی اندوه است
اما در مرحله ی بعد کم کم عاشق به وارستگی میرسد و مثل پرنده ای سبکبال در عشق سیر میکند...
و پس از وارستگی نویت به مرحله ی بعد که همان جاودانگی در عشق است میرسد و " اکسیر" که نوش داروی درد عشق است...
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوست عزیز
خوشحال میشیم تعبیرهای زیبای شمارو هم بخونیم.:)

سلام دوست من
ممنون که من رو هم به جمع تان پذیرفتید:happy:
-------------------------------------------------------


نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد
چه سیب های قشنگی


سهراب عاشق طبیعت بوده و با طبیعت اونس میگرفته و با نگاه به طبیعت بزرگی مخلوق خود رو میدیده و بیشتر از پیش سر سپرده ی معبودش میشده

حیات نشئه تنهایی است.
زندگی جایی پر از تنهایی هاست


هیچ چیز در دنیا نمی مونه و همه چیز فانی است حتی در دنیا کسانی رو که خیلی دوست داری روزی ترکت میکنن و تو رو تنها میزارن در تنهایی مطلق

و میزبان پرسید :
قشنگ یعنی چه؟!؟


تو چه چیزی رو قشنگ قلمداد میکنی؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

قشنگ یعنی: با نگاه به هر چیزی تو بتونی چگونه خلق شدن اونها رو ببینی و درک کنی چه کسی اونا رو با این ظرافت خلق کرده

و عشق، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس


فقط با رسیدن به خدا و نزدیک شدن به اون و راز چگونه خلق شدن یک سیب چنین نعمت زیبایی تو میتونی با خدا اونس بیشتری بگیری

و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد


و فقط عشق به خالق و نزدیک شدن به معبود بود که تونست چشم من رو به زجری که مردم میکشن باز کنه

مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
و نوشداروی اندوه؟؟


اونقدر روح ام آزاد شده بودم که مثل یک پرنده پرواز میکرد و دنبال چیزی میگشتم که بشه زندگی بشریت رو از مادیات آزاد کنه ولی چیزی پیدا نمیکردم

صدای خالص اکسیر می دهد این نوش

اینگونه زندگی کردن و با این طرز تفکر زندگی کردن مثل زندگی جاودانه داشتن هستش.


---------------------------------
دوستان ببخشید خیلی مبتدیانه بود ولی برداشت من از این شعر این بود که عشق همان عشق واقعی است که معبود رو نشانه گرفته و خداوند رو رائس اون قرار داده:)
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
و پس از وارستگی نویت به مرحله ی بعد که همان جاودانگی در عشق است میرسد و " اکسیر" که نوش داروی درد عشق است...
ممنون ساغر جون:) از درگیری نجات یافتم...

..........

ممنون که من رو هم به جمع تان پذیرفتید
خواهش میکنم من از شما ممنونم که حضوردارید و از نقده شعرتونم هم ممنون.
هیچ چیز در دنیا نمی مونه و همه چیز فانی است حتی در دنیا کسانی رو که خیلی دوست داری روزی ترکت میکنن و تو رو تنها میزارن در تنهایی مطلق
نعبیر جالبی بود زندگی یه جور تنهایی مطلقه وقتی همه یه روز از کنارت میرن هرچند وقتی هستن هم تنهایی هست.
اصلا هم نظراتتون مبتدیانه نبود نظرتونم درسته می تونه خدا باشه یا یه عشق زمینی این به نگاه شما بستگی داره.

ببخشید ممکنه اسمه شمارو بدونیم آخه اسم کاربریتون سخته یه خورده .:blush:
 
بالا