ممنون ندا جون..:blush:
یه جور من حس میکنم مانع برای رسیدن به خدا.
دقیقا موافقم..
........
شاید این تیکه مشهور ترین بخش این شعر باشه..چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی..
...........
چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
یه جورایی ادامه ی همون حرفای قبل هستش..که تنهاست..عاشق و تنهایی..
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
رگ عامل جان بخشیه در عین اینکه پنهان از نظره..رگ پنهان رنگها یعنی اونچه که به رنگها و به همه چیز جان میده....و میگه
دچار این رگ پنهان هستی..و بعد میگه
دچار یعنی عاشق..پس این رگ پنهان چیزی جز عشق به خدا نمیتونه باشه که همه جا رو فرا گرفته و کاملا جاریه و عامل زندگی و در عین حال پنهان..و اینکه عاشق این رگ پنهانه و این عشق تنهایی رو رقم میزنه..
و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.
و مثل ماهی عاشق بیکران وجودی هستش که انقدر وسعت داره که عشق بهش حد و مرز رو رد میکنه..
اما یه جورایی وصل ممکن نیستش..ماهی در عین اینکه در دریاست نمیتونه به وصلش برسه..نه به این دلیل که ازش دوره..به این دلیل که تنها مانع وجود خودشه..
وجود خود ما مانع این وصل میشه..این
خود،
من هستش که همیشه این فاصله رو ایجاد میکنه و تنها در صورتی فاصله از بین میره که منیت از بین بره..
و از بین رفتن این منیت زیاد راحت نیست مسلما..از بین رفتن ماهی برای رسیدن به اوج وسعت دریا فکر غمناکیه..
و یه جورایی همین غم میتونه عامل فاصله و عدم وصل بشه..
و همینطور که خودشم میگه
و غم اشاره ی محوی به رد وحدت اشیاست..
بعد خودش به تضاد بلند میشه که
گیاه عاشق نوره و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست..
که در جواب میگه
نه وصل ممکن نیست..
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
گل نیلوفر حتما عاشق آب هم هست..و حتما منحنی آب جای لذت بخشیه برای گل نیلوفر..(نمادی از سیر و سلوک عارف)..اما برگ بین گل نیلوفر و آب فاصله میندازه..که اگه نندازه گل نیلوفر در آب فرو میره و از نور دور میشه..پس برگ فاصله است و وصل به طور کامل ممکن نیست..درسته که گل یه جورایی به وصل نور رسیده، اما از آب دوره..پس همیشه یه جورایی فاصله ای هست..یا فاصله با آب یا با نور..