• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

انجمن دوستاران سهراب سپهری

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran

ممنون ساغر جون:) از درگیری نجات یافتم...

..........


خواهش میکنم من از شما ممنونم که حضوردارید و از نقده شعرتونم هم ممنون.

نعبیر جالبی بود زندگی یه جور تنهایی مطلقه وقتی همه یه روز از کنارت میرن هرچند وقتی هستن هم تنهایی هست.
اصلا هم نظراتتون مبتدیانه نبود نظرتونم درسته می تونه خدا باشه یا یه عشق زمینی این به نگاه شما بستگی داره.

ببخشید ممکنه اسمه شمارو بدونیم آخه اسم کاربریتون سخته یه خورده .:blush:

سلام

از تعریفتون ممنونم اخه اولین بارم بود زیاد جالب نشد:blush:
اسمم جواد هست.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز

دقیقا با عشق میشه درکنار شادی غم داشت اصلا با عشق غم و شادی در کناره همه.

شاید... تو معنی این تیکه درگیری پیدا کردم:wacko:!!
مرسی مرجانی جونم:) زیبا بود.:happy:

یه چیز ی رو بگم...عشقی که سهراب ترسیم می کنه یه عشق ناب و خالصه..من به دور از عشق های زمینی می دونم....یه عشق ماورایی می دونمش که بی نظیره....

ندا خیلی دوست داشتنی گفتی در مورد اکسیر که گفتی متوجه نشدی...منم زیاد متوجه نشدم ولی حس می کنم نوشدارویی که بی فایده بوده...حالا ببینم بقیه دوستان چی گفتن:rolleyes:
ولی ندا،جدی می گم..خیلی لطیف تعبیر کردی...خیلی لذت بردم عزیزم:blush:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
سلام جواد عزیز:blush:
مهم اینه که الان پیش مایی...سهراب دوستان واسمونخیلی عزیز هستن:blush:
============
ساغر خیلی خاص تعبیر کردی...کلا نشون می ده دیدمون به دنیا چه طوره...دوست داشتم تعبیرهات رو:)
========
جواد عزیز...تعبیرت اسمانی بودی...چیزی که من باورش دارم تو اشعار سهراب..اصلا هم مبتدی نبود پسر خوب:)
=========
ندا جونم قسمتی از تعبیر جواد عزیز رو انتخاب کردی که من بسایر پسندیدم
====
باز هم تشکر از تعبیرهای متفاوت و زیباتون:)
منتظر حنا عزیز هم میمونیم:)
 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
از تعریفتون ممنونم اخه اولین بارم بود زیاد جالب نشد
اسمم جواد هست.
همه ما تقریبا مبتدی هستیم و اولین بارمونه ولی خب جالب بود.
ممنون که اسمتونو گفتید.:happy:


........​


یه چیز ی رو بگم...عشقی که سهراب ترسیم می کنه یه عشق ناب و خالصه..من به دور از عشق های زمینی می دونم....یه عشق ماورایی می دونمش که بی نظیره....

ندا خیلی دوست داشتنی گفتی در مورد اکسیر که گفتی متوجه نشدی...منم زیاد متوجه نشدم ولی حس می کنم نوشدارویی که بی فایده بوده...حالا ببینم بقیه دوستان چی گفتن
ولی ندا،جدی می گم..خیلی لطیف تعبیر کردی...خیلی لذت بردم عزیزم
منم عشقه سهراب و یه عشق ماورایی میدونم چون به شدت پاک و به شدت خالصه این عشق.
مرسی مرجانم لطف داری خوشحالم خوشت اومده.
منتظره حنا می مونیم تا شنبه بیاد.
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

سلام جواد عزیز:blush:
مهم اینه که الان پیش مایی...سهراب دوستان واسمون خیلی عزیز هستن:blush:
============
جواد عزیز...تعبیرت اسمانی بودی...چیزی که من باورش دارم تو اشعار سهراب..اصلا هم مبتدی نبود پسر خوب:)

مرجان جان شما لطف داری:blush:


همه ما تقریبا مبتدی هستیم و اولین بارمونه ولی خب جالب بود.
ممنون که اسمتونو گفتید.:happy:

اختیار دارید تعبیر هاتون عالیه:happy:
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
باز هم خوشامد به دوست خوبم جواد عزیز
و ممنون از ندا که این قدر هم دیدگاه هستیم:blush:

و منتظر حنا عزیز می مونیم تا بیاد:rolleyes:
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
سلام..:blush:

..........

من حس میکنم این بخش شعر کاملا به فضای عشق اشاره داره..
وقتی میگه : حیات نشئه تنهایی است.
شاید به این تعبیر که جزء جدانشدنی زندگی ،تنها بودنه..مخصوصا وقتی عاشق باشیم..یه جورایی انگار وقتی عاشق میشیم تازه زندگی شروع میشه و اون موقع حیات ما شکل و رنگ میگیره..و در همون لحظاته که تنهایی رو حس میکنیم..عشق به خدا انسان رو از خیلی چیزها و وابستگی ها جدا میکنه..و در عین حال حسی بهش میده که فقط عاشق درکش میکنه..
مسئله اینه که ما خیلی از اوقات زندگی فقط زنده هستیم،زندگی نمیکنیم..اما عاشق زندگی میکنه..و وقتی زندگی و حیات رو درک کنه،تنهایی رو درک میکنه..شاید به این دلیل که دیدگاهش تغییر میکنه و خیلی ها ازش دور میشن..
(همونطور که خود سهراب هم جایی میگه همیشه عاشق تنهاست..)

قشنگ یعنی چه؟!؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال

وقتی عشق به زندگی راه پیدا میکنه،دید ما نسبت به همه چیز تغییر میکنه..لطافت به درون روح و جسم و دیدگاهمون نسبت به اطراف جاری میشه ..در واقع این نشون میده زیبایی یه ویژگی مادی مخصوص به ماده نیست،ویژگی روحانیه که به دید و تعبیر ما بستگی داره..همونطور که وقتی کسی غمگینه و افسرده عمدتا هیچ چیز به نظرش زیبا نیست..
اما عاشق زیبایی رو میبینه و تعبیر عاشقانه اشه که اونو قشنگ خطاب میکنه..

و همین عشق ما رو به درک و لمس ابعاد زندگی هدایت میکنه..از دیدن یک سیب لذت میبریم و با همه چیز ارتباط برقرار میکنیم..

و وقتی میگه مرا به وسعت اندوه زندگانی ها برد...شاید به این دلیل باشه که امکان وصل کامل بین عاشق و معشوق نیست..این باعث همون اندوه میشه..
و بعد این عشق مایه ی اوج و تعالی میشه..
(شاید به مراتب سیر و سلوک عرفانی هم اشاره داره..اول اندوه..بعد طرب.. بعد یکی شدن و ذوب شدن)
و اکسیر که مس وجودی ما رو به طلا تبدیل کنه .. و نوش داروی اون اندوه اولیه است..و در صورت مبادرت به اوج میرسونه آدم رو..
 
Last edited:

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
حنا /ندا و ساغر عزیزم....من جون می گیرم میام این تاپیک مرسی که به من جون می دید
منم ممنونم..

.........

ممنون از همه تعابیر همگی واقعا زیبا بود..

آقا جواد اینجا خوش اومدین..ما همگی مبتدی هستیم..فقط احساسمون رو نسبت به ابیات بیان میکنیم..:blush:

یه چیز ی رو بگم...عشقی که سهراب ترسیم می کنه یه عشق ناب و خالصه..من به دور از عشق های زمینی می دونم....یه عشق ماورایی می دونمش که بی نظیره
دقیقا..عشق خدایی هستش..سر منشا که خدا باشه..عشق به اون، این زیبایی و لطافت رو به روح میده..

.....

ممنون که منتظر شدید..:blush:
 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
ممنون از ندا که این قدر هم دیدگاه هستیم
منم ممنونم ازت مرجانی.

.....

سلام حنای گل .
مون لحظاته که تنهایی رو حس میکنیم..عشق به خدا انسان رو از خیلی چیزها و وابستگی ها جدا میکنه..و در عین حال حسی بهش میده که فقط عاشق درکش میکنه..
دقیقا وقتی میخوای عاشقه خدا بشی فک میکنی خیلی از چیزایی که اطرافت اضافین یه جور من حس میکنم مانع برای رسیدن به خدا.
اکسیر که مس وجودی ما رو به طلا تبدیل کنه .. و نوش داروی اون اندوه اولیه است..و در صورت مبادرت به اوج میرسونه آدم رو..
مرسی حنایی از نقده زیبات به خصوص واسه این تیکه آخر که کم کم دارم منظورشو درک میکنم:).

.....

خب با اجازتون من بقیه شعرو میزارم.:blush:

 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
و حال شب شده بود.

چراغ روشن بود.

و چای می خوردند.



چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.

چقدر هم تنها!

خیال می کنم

دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

دچار یعنی

عاشق

و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.

و چه فکر ناز غمناکی!

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

ودست منبسط نور روی شاخه آن هاست

نه وصل ممکن نیست

همیشه فاصله ای هست

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله ای هست.

پ.ن:ببینم کی اول میشه.:D
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
حنا جون یه دنیا خوش اومدی و باز هم زیبا گفتی عزیز دل من:blush:

====

ندا نمیری:(من دیونه دارم می شم...نمی دونی چه آهی کشیدم و شعر رو خوندم:(
===

و حال شب شده بود.

چراغ روشن بود.

و چای می خوردند.

فضای ارامش و سکوت شب ...دور هم جمع شدن های ساده و دوست داشتنی:blush:

چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.

چقدر هم تنها!

خیال می کنم

دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

دچار یعنی

عاشق

و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.

و چه فکر ناز غمناکی!

http://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gifhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif
تنهاییش رو خیلی زیاد حس می کنم وقتی این قسمت رو می خونم...و چقدر داغون می شم...انگار کسی داره بهم اینا رو می گهhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gifهمون کسی که خالق این واژه ها بودhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gifراجب این قسمت فقط بغض دارم!

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.

داره می گه غم جز وجود ماست...شاید جزیی از زیبایی ما باشه
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

ودست منبسط نور روی شاخه آن هاست

خوش به حالشون...چون هر روز عشقشون اونا رو نوازش می کنه...و لمسش می کنن...
چه حسرت عمیقی تو این قسمت حرفش بود:(

نه وصل ممکن نیست

همیشه فاصله ای هست

اره هست...همیشه فاصله ای ایجاد می کنیم بین خودمون و خدا...رابطه دارش می کنیم...و چقدر سختش می کنیم...با این وضع خداپرستی...نه وصل ممکن نیست:(
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله ای هست

همیشه اون آرامش آرمانی دست نیافتنیه..تا نزدیکش می ریم ولی به دستش نمیاریم...شاید قدری مزه مزه ش کنیم
=====
ببخشید خیلی دلی جواب دادم...چون بدجور منقلبم می کنه این قسمت حرفاشhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif
 

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
ممنون ندا جون..:blush:
یه جور من حس میکنم مانع برای رسیدن به خدا.
دقیقا موافقم..

........

شاید این تیکه مشهور ترین بخش این شعر باشه..چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی..

...........

چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!

یه جورایی ادامه ی همون حرفای قبل هستش..که تنهاست..عاشق و تنهایی..

خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

رگ عامل جان بخشیه در عین اینکه پنهان از نظره..رگ پنهان رنگها یعنی اونچه که به رنگها و به همه چیز جان میده....و میگه دچار این رگ پنهان هستی..و بعد میگه دچار یعنی عاشق..پس این رگ پنهان چیزی جز عشق به خدا نمیتونه باشه که همه جا رو فرا گرفته و کاملا جاریه و عامل زندگی و در عین حال پنهان..و اینکه عاشق این رگ پنهانه و این عشق تنهایی رو رقم میزنه..
و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.
و مثل ماهی عاشق بیکران وجودی هستش که انقدر وسعت داره که عشق بهش حد و مرز رو رد میکنه..
اما یه جورایی وصل ممکن نیستش..ماهی در عین اینکه در دریاست نمیتونه به وصلش برسه..نه به این دلیل که ازش دوره..به این دلیل که تنها مانع وجود خودشه..
وجود خود ما مانع این وصل میشه..این خود، من هستش که همیشه این فاصله رو ایجاد میکنه و تنها در صورتی فاصله از بین میره که منیت از بین بره..
و از بین رفتن این منیت زیاد راحت نیست مسلما..از بین رفتن ماهی برای رسیدن به اوج وسعت دریا فکر غمناکیه..
و یه جورایی همین غم میتونه عامل فاصله و عدم وصل بشه..
و همینطور که خودشم میگه و غم اشاره ی محوی به رد وحدت اشیاست..

بعد خودش به تضاد بلند میشه که گیاه عاشق نوره و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست..

که در جواب میگه نه وصل ممکن نیست..

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

گل نیلوفر حتما عاشق آب هم هست..و حتما منحنی آب جای لذت بخشیه برای گل نیلوفر..(نمادی از سیر و سلوک عارف)..اما برگ بین گل نیلوفر و آب فاصله میندازه..که اگه نندازه گل نیلوفر در آب فرو میره و از نور دور میشه..پس برگ فاصله است و وصل به طور کامل ممکن نیست..درسته که گل یه جورایی به وصل نور رسیده، اما از آب دوره..پس همیشه یه جورایی فاصله ای هست..یا فاصله با آب یا با نور..
 
Last edited:

Callisto

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
18 آپریل 2007
نوشته‌ها
1,859
لایک‌ها
7
محل سکونت
Jupiter
حنا جون یه دنیا خوش اومدی و باز هم زیبا گفتی عزیز دل من:blush:

=====
ببخشید خیلی دلی جواب دادم...چون بدجور منقلبم می کنه این قسمت حرفاشhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif

یه دنیا ممنونم مرجان عزیزم..لطف داری..:blush:

دقیقا منم با این تیکه خیلی منقلب میشم..عجیب تیکه ایه این قسمت..
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
و حال شب شده بود.

چراغ روشن بود.

و چای می خوردند.


سهراب بعد از اون طوفانی که تو بخش قبلی شعرش داشت یه جورایی با این تیکه فضارو آروم میکنه تا به بهترین نقطه برسه.
میخواد قبل از اینکه تو بخش بعدی غافلگیر کنه اول یه آرامش به وجود بیاره.


چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.

چقدر هم تنها!

خیال می کنم

دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.

دچار یعنی

عاشق


نمی دانم چرا اما همش احساس میکنم هیچ میزبانی نیست به جز همون مسافره عاشق حس میکنم داره به خودش میگه !!
اگه نگاه کنیم اصلا از واژه های زیادی استفاده نشده چند تا کلمه در کناره هم دیگه ای طوری قرار گرفتن که همه درونتو زیررو رو میکنه .
این رنگ هاهستن که به هستی وجود میدن جون میدن یه دنیا سیاه و سفید یه دنیای مرده بدونه جونه اما رگه پنهانه رنگ ها پدید آورنده اون هاست که همون خداست .
اینجا سهراب بازی قشنگی به وجود آورده اول میاد دلیل دل گرفته بودنو تنهایی قلمداد میکنه بعدش میاد تنهایی رو به دچار بودن تبدیل میکنه و بعدشم دلیل دچار بودنو عاشق بودن میدونه .
در واقع میشه گفت حقیقتو ذره ذره بهت می چشونه.

فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.

و چه فکر ناز غمناکی!


و حالا تصور کن اون ماهی کوچک که یه استعاره اس از عاشقه چقدر احساس تنهایی میکنه ماهی کوچیکی که عاشقه دریای بیکرانی شده که نمی تونه بهش برسه دریای بیکران همون خداست و ماهی کوچیک ماییم که به قوله شعر نیلوفر لاری پور هفت هزار فاصله برای طی کردن هفت پله برای رسیدن به معبود.

غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.


و غم ... همیشه غم هست !!


خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

ودست منبسط نور روی شاخه آن هاست


شاید داره حسرت میخوره اما حسرت نه نمیشه گفت حسرت یه جور مقایسه بین گیاه و همون ماهی کوچیکی که دچار آبی بیکرانه و گیاهه که دچاره نوره اما نور همیشه در کنار گیاهه و ماهی کوچیک همچنان دچار.
نه وصل ممکن نیست

همیشه فاصله ای هست


و باز این تیکه شعر حسرت قبلی و انکار میکنه .
وصل ممکن نیست چون همیشه فاصله هست و این فاصله خودمونیم و چیزایی که دورو برمون ساختیم بت های ساختگی که یه فاصله اند بزرگ بین ما و معبود و خودمون با دست های خودمون با دست های عاشقمون انقدر این فاصله رو زیاد کردیم که فکر میکنیم نه وصل ممکن نیست فکر میکنیم چقدر فاصله است درسته فاصله هست اما این فاصله رو خودمون به وجود اوردیم وگرنه از ابتدا فاصله ای نبود.

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر

همیشه فاصله ای هست
.

اگر چه گل نیلوفره در کناره آب به آرامش میرسه آروم میشه ولی مستقیما در کنارش نیست مطلقا دور نیست و فاصله است بینه نیلوفر عاشق و آب.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
ندا نمیری من دیونه دارم می شم...نمی دونی چه آهی کشیدم و شعر رو خوندم
منم دیونه شدم دلم میخواست اینجا نبودم الان اما ... همیشه فاصله ای هست...
میشه اون آرامش آرمانی دست نیافتنیه..تا نزدیکش می ریم ولی به دستش نمیاریم...شاید قدری مزه مزه ش کنیم
و همین ذره ذره مزه کردنشه که نابودت میکنه.
مرجانی ممنون از نقده دلیت شعره سهراب حرفه دله پس اینکه تو هم دلی حرف بزنی اشکالی نداره، داره؟؟!

......

و از بین رفتن این منیت زیاد راحت نیست مسلما..از بین رفتن ماهی برای رسیدن به اوج وسعت دریا فکر غمناکیه..
سخت ترین کاره دنیا همینه از بین رفتن من بودن.

و یه جورایی همین غم میتونه عامل فاصله و عدم وصل بشه..
..؟!؟من نمی فهمم چرا!؟؟همیشه اصل این بوده که غم بزرگت میکنه چرا میگی غم خودش به وجود آورنده این فاصله است؟!؟

حنایی از نقده زیبات ممنون.
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
و حال شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می خوردند.


با دوستان موافقم اینجا سهراب داره طوفان قبلی رو آروم میکنه تا خواننده بتونه با سیل بعدی که در قلبش ایجاد میشه مبارزه کنه.

چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.


(آه... چه غم غریبی توی شعرش وجود داره با آدم حرف میزنه)
انسان بعضی وقتها به تنهایی مطلق می رسه تنهایی که هرکسی رو نابود میکنه , تنهایی که فقط با روح انسان اونس میگیره و فقط با نزدیک شدن به معبودش میتونه نجات پیدا کنه و اگه نتونه با مخلوقش ارتباط برقرار کنه دیوانه می شه

دچار یعنی
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.
و چه فکر ناز غمناکی!


ماهی که عاشق ابی بی انتهای دریا هستش , نمیدونم اینو شنیدید که میگن وقتی عاشق به دریا چشم بدوزه تا خودشو غرق نکنه اونو ول نمیکنه حالا اگه ماهی عاشق دریا باشه چی میشه دریایی که هرچی میره جلوتر به انتهاش نمیرسه ولی امیدشو از دست نمیده و بازم میره تا شاید روزی به انتهای دریا برسه که اگه برسه اونوقت هم معلوم نیست که دیگه بادیدن انتهای دریا هنوزم عاشقش باشه (و اینجا به پوچی میرسه)

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.


وقتی ما گلی رو میبینیم که چقدر زیبا باز میشه و اونو چه زیبا میبینیم نمیونیم که اون گل شاید در دل غم بزرگی داره و وقتی غم توی وجود هر چیزی رخنه کنه نابودی اون چیز نزدیک میشه.

خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
ودست منبسط نور روی شاخه آن هاست
نه وصل ممکن نیست
همیشه فاصله ای هست


خوش به حال گیاها که انقدر به عشقشون نزدیکن و همیشه گرمی اون رو حس می کنن ولی نه اونا با این که انقدر بهم نزدیکن بازم هیچوقت نمیتونن به هم برسن

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست.


گل نیلوفر با اینکه روی آب زندگی میکنه و شاید آب رو معشوق خودش میدونه ولی بازم از اون دوره .

فاصله نیلوفر و آب و عشق گیاه به نور کنایه ای هستش به انسان که با این که معبودش همه جا پیشش هست ولی بازم نمی تونه بهش برسه.
 

j_2006_n

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 ژانویه 2007
نوشته‌ها
4,676
لایک‌ها
4,543
محل سکونت
Iran
سلام دوستان

آقا جواد اینجا خوش اومدین..ما همگی مبتدی هستیم..فقط احساسمون رو نسبت به ابیات بیان میکنیم..:blush:

ممنونم دوست من :blush:


چرا گرفته دلت،مثل آنکه تنهایی.
چقدر هم تنها!
خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
دچار یعنی
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.
و چه فکر ناز غمناکی!

http://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gifhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif
تنهاییش رو خیلی زیاد حس می کنم وقتی این قسمت رو می خونم...و چقدر داغون می شم...انگار کسی داره بهم اینا رو می گهhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gifهمون کسی که خالق این واژه ها بودhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gifراجب این قسمت فقط بغض دارم!

مرجان واقعا اینجای شعر انسان رو داغون میکنه:eek:آدم دوست داره بزنه زیر گریه
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
یعنی من نباشم باید تاپیک سهراب بره پایین:(
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
سلام

با اجازه بقیه شعرو میزارم برای بحث.:happy:

دچار باید بود

وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد

و عشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.

و عشق

صدای فاصله هاست.

صدای فاصله هایی که

غرق ابهامند.

نه،

صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر

همیشه عاشق تنهاست.

و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست.

و او و ثانیه های می روند آن طرف روز.

و اون و ثانیه ها رو نور می خوابند.

و او ثانیه های بهترین کتاب جهان را

به آب می بخشند.

و خوب می داندد

که هیچ ماهی هرگز

هزارو یک گریه رودخانه را نگشود

و نیمه شب ها، با زورق قدیمی اشراق

در آب های هدایت روانه می گردند

و تا تجلی اعجاب پیش می رانندو

هوای حرف تو آدم را

عبور می دهد از کوچه باغ های حکایات

و در عروق چنین لحن

چه خون تازه محزونی!


پ.ن: ببخشید زیاد شد متصل بود نمیشد قطع کنم.
 
بالا