De Monarch
کاربر تازه وارد
اون حس پاک سهراب شاعر محبوبترین شاعر معاصر برای من نیست.اما مسلمآ با احساس ترین شاعر تمام تاریخ ایران هست .احساس یک کمیت نیست که بشه با متر و ترازو اندازه گرفت! به نوع سنسورهای آدمی برمیگرده که رو کدوم فرکانس احساسی تنظیم هست .وقتی اشعار سهراب رو میخونم! یک حس بسیار زیبا و لطیف از روی کاغذهای بی جان بهم منتقل میشه .
آقا منم یه چیزی بگم : اگه بخوایم شعر رو به دو دوره ی شعر کلاسیک و شعر جدید(نو- سپید – حجم) تقسیم کنیم من بیشتر تا حالا با شعر کلاسیک سر و کار داشتم تا شعر جدید چون حال و هوای **** آموزشی ما به طور کلی اینجوریه .البته اینجوری نیست که شعر جدید رو اصلا طرفش نرم . تا جایی که دستم می رسید در موردش تحقیق کردم / خوندم .
بدون توجه به این که اخوان به دلیل دید و نوع بیانش برای من محبوب ترین هست من در مورد سهراب مثل تو و دوستمون hana00 فکر نمی کنم . شعر سهراب یه جاهایی به شعر حجم نزدیک میشه (شعر حجم هم یه چیزی توی مایه های آثار دادائیسم هست . به جان خودم من نمیخوام فضل پراکنی کنم اینا اسامی مکاتب هستن من نمیتونم کلمه ی دیگه ای به جاشون بگم) یعنی شعر بی معنی مثل این شعر از شاعر دلیر و بزرگ کشور کالباس میرزا :
هیمیا هورای هیمیا هورای
گول ویگولی نیبون نیبون
(باور کنید این واقعا یه شعره)
من قبلا هم با یه عزیزی از نزدیکان زیاد در مورد سهراب حرف زدم . بیشتر اوقات به نظر می رسه بی جهت میخواد شعر رو لطیف کنه مثل شعر "چند" و" پادمه" و " شکپوی" و ... در هشت کتاب. توی این جریان گاهی به بی معنی گویی (با عرض معذرت : چرند و پرند) می افته :یعنی چی که" روی علف ها چکیده ام" ؟!!!
البته مثال در این مورد زیاده
جهنم سرگردان :
شب را نوشیده ام
شاسوسا :
پیوند رشته ها با من نیست
من هوای خودم را می نوشم
برگ ها روی احساسم می لغزند
همراه:
لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پر بود
حالا یه عده ای پیدا میشن که براش تفسیر بنویسن معنیش کنن . در موردش معنی سازی کنن ولی برای من همون اثر دادائیستیه . این رو هم بگم یه بخشی از سختی از شعر سهراب به دلیل تعلق خاطرش به مکاتب مختلف فرهنگی – دینی هست ولی خداییش در بیشتر مواقع بدون ربط به هیچکدوم از اینا شعر سهراب راه افراط رو در پیش میگیره
در نتیجه : درسته که احساس یه مفهوم کمی نیست ولی برای خودش قواعدی داره . اصولی داره .
من یه ادیت دیگه بکنم تا بعدا سو تفاهم به وجود نیاد : عموما شاعران سوررئالیست رو به دلیل شاعرانگی بیش از حد دوس ندارم مخصوصا سهراب که گاهی حتی فکر می کنم پاش رو از حدود سوررئال فراتر میذاره و همونطور که گفتم به مرز دادائیسم می رسه (البته واضحه که اصول!!! دادائیسم یه چیز دیگه ست)
در کل اینا نظر شخصی منه و هیچ پایه ی علمی نداره . شاید خیلی هم درست نباشه ولی کلا من به هیچ وجه جز چند تا کار خوب با هیچکدوم از کارهای سهراب ارتباط برقرار نکردم
Last edited: