• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

بازیگران قدیمی سینمای ایران

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
فروزان ستاره زیبا و تنهای سینمای ایران از گرفتاری هایش حرف می زند


چاپ شده در مجله سپید و سیاه/شماره 956/بهمن 1350- فروزان ستاره زیبای سینمای ایران سال هاست که تنهاست و تنهایی یک زن جوان و قشنگ، یعنی دردسر، یعنی گرفتاری، و مضمون کافی برای شایعه سازها. حرف های فروزان شنیدنی است. او هنگامی که از دردهایش می گوید در هر کلامش غم و خستگی احساس می شود. یک زن وقتی از شوهرش جدا شد فقط یک بیوه است. ولی اگر بیوه ای هنرپیشه سینما گردید باید او را تیره روز نامید و من از جمله چنین موجوداتی هستم که در سینما فعالیت می کنم. از روزی که مردم کار مرا تایید کرده اند. هر چند گاه شایعه ای در مورد من ورد زبان ها می گردد و هر روز هزار مضمون برایم کوک می کنند و بعضی از مطبوعات هم با پیش کشیدن مسائل خصوصی زندگیم، سوژه در اختیار شایعه پردازها می گذارند.

اگر بخاطر حرفه ام و بعلت بازی در فیلم با یکی از هنرپیشگان مرد سینما گرم بگیرم. شایعه عشق آتشینم! مثل برق همه جا پخش می شود و اگر درباره بازیگری یکی از هنرپیشگان مرد اظهار عقیده کنم. باز هم حرف های مرا با هزار تفسیر و تعبیر می سنجند و به آن رنگ های مختلف می دهند.

مردم نمی دانند فروزان شاد سینما یک زن دردمند است که حتی اختیار این را ندارد از ته دل بخندد و یا گاهی افسرده شود، من اگر سر حال و خندان باشم مرا سرمست از عشق خواهند خواند. اگر بعلت فعالیت مفرط مغموم شوم، مفارقت و جدایی را دلیل آن خواهند دانست.

وقتی که در خانه تنها هستم. بدون آنکه بخواهم، افکارم متوجه اینگونه مسائل می گردد و سخت معذبم می کند.

برای گریختن از این عذاب به موسیقی پناه می برم. اگر از این پناهندگی نتیجه ای نگرفتم بسزاغ دوستان می روم و در میهمانی ها شرکت می کنم. تازه آنجا هم راحت نیستم، مردها دور و بر من جمع می شوند تا بازیگری یا زیبائیم را بستانند و زنها از ترس اینکه مبادا شوهرانشان را مفتون خود سازم، آنها را از اطراف من پراکنده می سازند و به من خصمانه نگاه می کنند.

یادم می آید در یکی از میهمانی ها مردی که شصت سال شیرین داشت، کنار من آمد و از قشنگی من حرف زد و از فیلم های آینده ام پرسید. هنوز نتوانسته بودم پاسخی به سئوالاتش بدهم که همسرش آمد دستش را گرفت و گفت: بیا بریم، خجالت نمی کشی با این زن.... حرف می زنی.

یک زن بی شوهر و در عین حال جوان اگر کارش به بازیگری بکشد، خیلی رنج خواهد برد، دنیای پرسکوت تنهائی زنها و مردهای عادی اگر رنج آور باشد، تنهایی جنجال آفرین و شایعه ساز ستارگان زیبای سینما کشنده است و این همان دردی است که مرا می آزارد
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
33o6tu0.jpg


tw5yhfhshb.jpg


Ibv1.jpg


80.jpg
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
آقا فروم چقدر شلوغ شده
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
2aeqrlv_th.jpg


4ht00ft.jpg




۲۵ اسفند ۱۳۸۵


بانو پریسا با حمايت و تشويق‌هاى پدرش در مسابقات هنرى مدارس شركت مي‌كرد


صداى خوش از طرف پدر و پدربزرگ به او و خواهران و برادرانش به ارث رسيده بود. بزرگ‌ترين مشوق و حامى او در خانواده پدرش بود و در دوران تحصيل هر وقت برنامه‌اى بود كه از وی مى‌خواستند شركت كند، پدرش نه تنها مخالفت نمى‌كرد، بلكه بسيار هم تشويق مي‌كرد. با حمايت و تشويق‌هاى پدرش بود كه او در مسابقات هنرى مدارس شركت مي‌كرد. آخرين بارى كه در رشته آواز رتبه اول را در بين تمام دانش‌آموزان سراسر كشور كسب كرد، با استاد محمود كريمى كه از اعضاى هيئت داوران بودند آشنا شد. استاد كريمى او را بسيار تشويق كرد و پيشنهاد كرد كه براى آموزش موسيقى ايرانى دستگاه‌ها و رديف موسيقى سنتى شاگرد ايشان شود. لذا تحصيل موسيقى سنتى ايران را به طور جدى و مستمر در خدمت آن استاد بزرگوار آغاز كرد. هنوز دو سالى از آموزش نگذشته بود، كه استاد محمود کریمی براى آغاز كار حرفه‌اى، او را به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى كرد.

ولى كار آموزش او زير نظر مستقيم ايشان و تا سال‌ها پس از آغاز كار حرفه‌اى ادامه داشت. همكارى پریسا با وزارت فرهنگ و هنر مدت پنج سال ادامه داشت، كه در اين مدت برنامه‌هايى در تلويزيون اجرا كرد و كنسرت‌هايى در تهران و بعضى شهرستان‌ها و نيز همراه با گروه‌هاى مختلفي كه در آن وزارتخانه فعال بودند، كنسرت‌هايى در خارج از كشور براى معرفى موسيقى سنتى ايران اجرا كرد.

پریسا در سال 1352 ازدواج كرد و درست دو ماه بعد از آن از طرف مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران وابسته به سازمان راديو تلويزيون كه به ابتكار و مديريت استاد دكتر داريوش صفوت پايه‌گذارى شده بود، به همكارى دعوت شد و همراه با گروهى از موسيقيدانان مركز، عازم سفرى به بلژيك و فرانسه براى اجراى كنسرت شد. به اين ترتيب همكارى وی با مركز حفظ و اشاعه موسيقى آغاز شد و از سال 1352 تا 1357 كه آخرين سال فعاليت حرفه‌اى او بود، به مدت پنچ سال ادامه داشت. در اين دوران در محضر استاد دوامى نيز با سبك اجراى تصنيف‌هاى قديمى و آواز سنتى آشنايى پيدا كرد.

مجموعه فعاليت‌هايى كه در اين دوران انجام شد عبارتند از شركت در سه جشن هنر شيراز، اجراى چند برنامه در تلويزيون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجراى كنسرت‌‌هاى متعدد در خارج از كشور.

در اواسط سال 1357 جهت شركت در فستيوال موسيقى آسيا به دعوت بنياد ژاپن به كشور ژاپن سفر كرد كه شرح مفصل آن در آواهاى موسيقيايى آسيايى منتشر شده است.

بعد از انقلاب، در سال‌هاى 57 و 58 و به هم ريختن وضعيت موسيقى ايران فعاليت موسيقى وی به ناچار متوقف شد. در سال 70 مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مجددا از او دعوت كرد كه در آن مركز به خانم‌ها آواز ايرانى تعليم بدهد. با توجه به اين كه خانم‌ها در هيچ كجا اجازه ابراز وجود در زمينه موسيقى و بخصوص در رشته آواز نداشتند، به نظر مي‌رسيد قدم مثبتى برداشته شده است. بنابراين، همكارى با آن مركز را بيفايده ندانست و دعوت را پذيرفت.

پریسا سه يا چهار سال با آن مركز، كه فضايش با فضاى قبلى بسيار متفاوت بود همكارى كرد و شاگردان زيادى در اين مدت با موسيقى دستگاهى ايران آشنا شدند. به هر حال همكارى وی با مركز ادامه داشت، تا زمانى كه براى اولين بار در سال 1995 ميلادى با گروهى عازم سفر خارج از كشور شدند و كنسرت‌هايى در اكثر كشورهاى اروپايى اجرا كردند، كه بسيار مورد استقبال هموطنان عزيز مقيم خارج از كشور قرار گرفت.

همكارى او با مركز، پس از بازگشتش به ايران قطع شد و از آن پس به تعليم خصوصى بانوان در منزل خودش ادامه داد. از آن تاريخ (1995) تاكنون، سفرهاى خارج از كشور وی براى شركت در فستيوال‌هاى مختلف بين‌المللى و اجراى موسيقى سنتى ايرانى براى علاقه‌مندان خارج از كشور آغاز شد و ادامه يافت. منبع
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
هر بازیگری آرزو دارد كارش را با فیلمی مثل رگبار آغاز كند


آن هنگام كه رگبار موج نوی سینمای ایران شروع به باریدن كرد و قرار شد تصاویری از جنس دیگر جایگزین معجون گذشته شود، یكی از قطرات درشت این رگبار آتیه خانم بود، او خط روی دیوار را گرفت و به عرصه اشجار بی‌برگ رسید، صدای كلاغ از روی آن شاخه‌ها نوید تولد و گذار را می‌داد. آتیه خانم سال‌ها بعد بوی گل‌های داودی را در همه جا گستراند، هر چند كه سینمای روزگار ملودرام‌های دم دستی حتی برای هنرمندترین بانوان هم جز نقش مادر دلسوز چیزی نداشت. آتیه خانم یا خانم پروانه معصومی نه در زیر اشجار بی‌برگ كه از پشت خط تلفن و از راهی نه چندان نزدیك از تجربیاتش برای ما گفت. از گذشته، از امروز و شاید از فردا، از آتیه بخوانید از آتیه گریزی نیست. اولین بار چطور فهمیدید یك نفر در حال نقش بازی كردن است.

سوال شما كمی دو پهلو است. اولین بار كه باید متوجه شده باشم كه كسی در حال نقش بازی كردن است قطعاً باید در سنی بوده باشم تا حس كنم كسی در حال نقش بازی كردن است. اگر می‌خواهید بدانید كه با مقوله نقش بازی كردن از چه زمانی آشنا شدم، می‌توانم اینطور پاسخ دهم كه همه ما در حال نقش بازی كردن هستیم و در روز شاید خیلی‌ها را ببینیم كه نقش بازی می‌كنند. اما اگر نگاه شما به زمان است كه من در چه زمانی با بازیگری آشنا شدم و حس كردم كه یك نفر درحال بازی كردن نقش است به زمانی باز می‌گردد كه مادرم من را به تئاتر می‌برد. چون مادرم به تئاتر و سینما علاقه زیادی داشت و در تئاتر ‌دیدم كه یك نفر حركاتی انجام می‌دهد كه باعث خنده تماشاگران می‌شود و از آن زمان با مقوله بازیگری آشنا شدم. روزهای دوشنبه نیز مادرم من را به سینما می‌برد و با سینما نیز از كودكی آشنا هستم.



تماشای تئاتر و سینما چه جذابیتی برای شما داشت؟

جذابیت تماشای یك فیلم یا تئاتر!... (مكث) هرگز تصور نمی‌كردم كه روزی بازیگر شوم. همیشه حس بچگی‌ام از بازیگری این بود كه آدم باید پررو باشد تا بتواند بازیگر شود. این حس به زمانی بسیار دور برمی‌گردد شاید زمانی كه به دبستان می رفتم. همیشه بازیگر را یك فرد پررو می‌شتافتم و چون من انسانی خجول بودم تصور نمی‌كردم روزی بتوانم بازیگر شوم.



چطور با این خجالت مقابله كردید؟

مقابله نكردم، خجالتی بودن در آدم‌ها ذاتی است و هنوز هم این خجالتی بودن با من هست و در من وجود دارد. اگر در ته بازی‌هایم توجه كنید یك حس خجالتی بودن را متوجه می‌شوید. این حس بیشتر در رگبار دیده می‌شود. بارها از آقای بیضایی ایراد گرفتم كه چرا راهنمایی‌ام نمی‌كنند تا با خجالتم مقابله كنم كه آقای بیضایی می‌گفتند: من همین خجالت و نوعی معصومیت را می‌خواهم. حتی در هنگام بازی كردن این حس خجالت برتوانایی‌هایم غالب می‌شود. خجالتی بودن چیزی نبود كه بتوانم آن را كنار بگذارم. بلكه ذاتی بود مثل پررو بودن كه آن هم یك مساله ذاتی است.



میل و اشتیاق به بازیگری را از چه زمانی حس كردید؟

من میل و اشتیاقی به بازیگری نداشتم، بلكه آقای بیضایی كسی را می‌خواستند كه به شخصیت نقشی كه قرار بود در فیلم 6 رگبار بازی می‌كند، بخورد و دوست همسرم به آقای بیضایی من را معرفی كردند و ایشان به ملاقات من آمدند و تست‌های جزیی بازیگری را از من گرفتند تا در فیلم رگبار بازی كنم.

اما بعد از فیلم رگبار هم هرگز نمی‌خواستم به‌صورت حرفه‌ای بازیگری را ادامه دهم و به همین دلیل با كسی دیگر كار نكردم. در آن مقطع پیشنهادات زیادی به من شد اما نمی‌خواستم بازی كنم و شرایط خاصی را دنبال می‌كردم و قبل از انقلاب از ایران رفتم و سال 58 به ایران بازگشتم و كار بعدی‌ام پس از بازگشت به ایران در سال 62 بود.



وقتی خانواده‌تان متوجه بازی كردن شما در سینما شدند چطور با آن برخورد كردند؟

همسرم یكی از مشوقان اصلی من بود اما من از یك خانواده كرد هستم و آن زمان یعنی سال 51، بازیگری در فیلم فاجعه بود. برای خانواده‌ام این كار پسندیده نبود اما پدرم خیلی راحت و آرام این كار را پذیرفتند و فقط من گفتم كه كاری نمی‌كنم تا باعث سرافكندگی خانواده‌ام شود.



این تصور یا فاجعه بودن كه از آن صحبت كردید به‌ طور حتم دلیلش فیلم فارسی‌های آن دوره است؟

در سال 52 با اكران فیلم رگبار همه فهمیدند در ایران سینمای جدیدی در حال رشد است كه فیلم‌های غریب و مه، كلاغ و سفر به سینما كمك كرد و این فیلم‌ها جایگاه خاص خودشان را در ایران باز كردند. در این نوع فیلم‌ها همه چیز متفاوت بود و خیلی خوشحالم كه وارد این نوع سینما شدم و با اینكه فیلم‌های زیادی به من پیشنهاد شد اما می‌خواستم خاص بمانم و این نوع كار را حفظ كنم .



در دوران مدرسه میانه‌تان با سینما و فیلم دیدن چطور بود؟‌

همان طور كه گفتم هر دوشنبه با مادرم به سینما می‌رفتم. یك فیلمی را كه خاطرم نیز هست اما نمی‌خواهم بگویم، یك ربع در سینما دیدم اما مادرم بلافاصله من را از سینما خارج كرد. آن 10 دقیقه فیلم را هنوز به یاد دارم و از همان نوع فیلمی بود كه درباره‌اش صحبت كردیم.



الگو برای بازیگری داشتید كه بخواهید مثل او بازی كنید؟‌

نه، اصلاً به این چیزها فكر نمی‌كردم.



مقطعی تئاتر كار كردید، شرایط و نوع كار در تئاتر چطور بود؟

فكر می‌كردم بهتر از سینما باشد اما دلایلی باعث شد تا تئاتر را كنار بگذارم. از من هم نخواهید این دلایل را بازگو كنم.



چقدر كار در تئاتر برای یك بازیگر سینما مفید است و اعتقاد دارید كه بازیگر ‌باید از تئاتر شروع كند؟‌

بهترین هنرپیشه‌های دنیا بازیگران تئاتر بوده‌اند اما نباید در بازی تئاتر درجا زد. تئاتر كار كردن كمك می‌كند تا بازیگر چیزهای جدیدی یاد بگیرد. در سینما فرصت تمرین وجود ندارد و تئاتر جای خوبی برای تمرین بازیگری است اما در تئاتر فرصت تكرار نیست. وقتی در صحنه اشتباهی رخ دهد هیچ جای بازگشتی وجود ندارد. اما در سینما می‌توان بهترین پلان را انتخاب كرد و به فیلم چسباند. نبودن فرصت تكرار، بازیگر را مجبور می‌كند كه خودش باشد و روی پای خودش محكم و استوار بماند.



آیا بازی در تئاتر مشكلاتی نیز برای بازیگر سینما به وجود می‌آورد؟‌

مشكل كار در تئاتر این است كه بازیگر حركات تئاتری و غلو كردن را به سینما می‌آورد.



می‌توانم بگویم رگبار یك شانس بزرگ در كار سینمای شما بود.

بله، رگبار یك شانس بزرگ بود و هر بازیگری آرزو دارد كارش را با چنین فیلمی آغاز كند كه هنوز شما در مورد آن حرف می‌زنید و درباره آن بحث می‌كنید. من خیلی خوش‌شانس بودم كه كارم را در سینما با رگبار آغاز كردم.



همكاری شما با‌ آقای بیضایی كارنامه خوبی از پروانه معصومی در سینما به جا گذاشت. كار گروهی مثمر از نظر خودتان چه ویژگی‌هایی دارد؟

بارزترین ویژگی كار گروهی مثمر این است كه افراد همدیگر را بهتر می‌شناسند و از توانایی یكدیگر آگاه‌تر می‌شوند. آقای بیضایی در فیلم رگبار با من كار كردند و توانستند بفهمند كه من ‌توانایی چه كاری را دارم و من نیز راحت‌تر متوجه ‌شدم كه ایشان چه نوع كاری از من می‌خواهند و توانایی بازیگر دركار گروهی مثمر بالا می‌رود. این نوع كار ثمره‌های خوبی برای دو نفر دارد.



اولین باری كه تصویرتان را در پرده سینما دیدید چه احساسی داشتید؟‌

احساس خاصی نداشتم چون من مدل عكاسی همسرم بودم و آنقدر عكس در مدل‌های مختلف داشتم كه دیدن تصویر در پرده سینما خیلی برایم عجیب و غریب نبود.



نظر شما در مورد واكنش‌های بعد از اولین كارتان از سوی منتقدان چه بود؟‌

رگبار یك استثنا بود و تعریف و تمجید زیادی از آن شد. معمولاً همه حرف‌ها تعریف بود و قطعاً تعریف برای انسان خوشایند است.



اولین باری كه با مقوله شهرت آشنا شدید و فهمیدید مردم از شما شناخت پیدا كرده‌اند چه حسی به شما دست داد؟‌

خیلی راحت بودم و هرگز با شهرت نمی‌خواستم خودم را متفاوت بدانم. من خودم را خیلی جدا از مردم نمی‌دانم چون درون همین مردم رشد كرده‌ام. بعضی اوقات از اینكه یك بازیگر هستم جا می‌خورم و فراموش می‌كنم كه یك فرد شناخته شده هستم. شاید این فراموشی خوب باشد زیرا من خودم را معروف نمی‌دانم و همه ما یكی هستیم واگر اكنون من شناخته شده‌ام به خاطر مردم است.



شهرت را چیز خوبی می‌دانید؟

اگر بتوانم از شهرت برای كمك به مردم استفاده كنم چیز خوبی است. شاید آزادی‌هایم را از دست بدهم اما مطمئناً خوبی‌هایی هم دارد.



شما به نوع بازی مرحوم فنی‌‌زاده اعتقاد خاصی دارید، این تصور را دارید كه جای او در سینمای ما خالی است!

مگر می‌شود نبود او در سینمای ایران حس نشود. جایگاه پرویز فنی‌‌زاده در سینمای ایران غیر قابل انكار است و بهترین الگو برای بازیگران می‌تواند باشد.



تا به حال بازیگری توانسته است جای خالی ایشان را پر كند؟

هیچ كس نمی‌تواند جای پرویز فنی‌‌زاده باشد.

هر كس جای خودش است. پرویز پرستویی توانایی بازیگری خودش را دارد و افراد دیگر نیز در جای خودشان هستند. ما بازیگران فوق‌العاده خوبی داریم ولی هر كدام آنها خودشان هستند و جای فنی‌‌زاده پر نشده است. ایشان با دستانش حرف می‌زد. اگر دوربین صورت او را نمی‌گرفت او با نوع بازی خود حرف می‌زد. آن نوع بازیگری از آن خودش بود و كسی نمی‌تواند جایگاهش را بگیرد.



چرا از ایران رفتید؟

بار اولی كه از ایران رفتم برای تحصیل بود و بار دوم به دلیل اینكه دوست داشتم زندگی خارج از ایران را تجربه كنم. من سال 46 از ایران رفتم و سال 58 بازگشتم كه ایران تغییرات بسیاری كرده بود.



زندگی در خارج از كشور چه احساسی داشت؟ چرا برگشتید؟

من نمی‌توانم به این سوال به صورت كامل پاسخ دهم و این سوال را باید از آنهایی پرسید كه مدت طولانی در خارج از كشور حضور داشتند. وقتی از ایران خارج می‌شوم دلم می‌گیرد. حتی وقتی مدت كوتاهی به خارج می‌روم دلم برای وطنم تنگ می‌شود. من نمی‌توانم با آن محیط ارتباط عاطفی برقرار كنم اما حس می‌كنم كسانی كه مدت زیادی در خارج از كشور هستند به طرز عجیبی با فرهنگ كشورهای دیگر قاطی شده‌اند. همه شرایطی برای زندگی در ایران مهیاست اما برخی دوست دارند با ذلت در خارج از كشور زندگی كنند و بدون هیچ آسایشی. آنها می‌توانند زندگی بهتری در ایران داشته باشند. زندگی كردن در پرانتز چه لذتی دارد. شاید هم ذلت دارد. من نمی‌توانم درك كنم اما برای من همه چیز ایران است.



قبول دارید بعد از انقلاب ایران از لحاظ فرهنگی پیشرفت بسیاری داشته است؟

خیلی زیاد، اگر در بخش سینما به این پیشرفت نگاه كنیم، سینمای ایران توانسته است در جهان جا باز كند و چقدر هم مطالعه نزد جوان‌ها زیاد شده است.



شما الان خارج از تهران در یك شهرستان زندگی می‌كنید، زندگی در خارج از تهران دلیل خاصی دارد؟

من جایی را كه در آن زندگی می‌كنم دوست دارم. مردم بسیار خوب و خونگرمی دارد و از هوای خوب هم لذت می‌برم. شاید امكانات اینجا به اندازه تهران نباشد اما آنجا شرایط و موقعیت خودش را دارد.



چقدر در آنجا به بخش فرهنگی اهمیت می‌دهند؟

اینجا یك روستاست با محرومیت‌های خاص خودش اما در بخش فرهنگی شرایط خوبی دارد. چند وقت قبل نمایشگاه كتاب در اینجا برگزار شد. شاید باورتان نشود كه یك كتاب نیز باقی نماند و این یك خبر فوق‌العاده است. چنین استقبالی بی‌سابقه بود. در كنكور نیز جوانان گیلانی همیشه موفق هستند.



فكر می‌كنید در ایران چقدر آزادی وجود دارد؟

باید مفهوم خود را از آزادی بدانیم. آزادی برای من این است كه بتوانم كتاب و مجله‌ای را كه دوست دارم، بخوانم. این كار برای من نهایت آزادی است. مطمئن هستم نهایت آزادی خیلی‌ها همین است و داشتن این آزادی چیز كمی نیست. باید قبول كنیم در همه جای دنیا ضعف‌هایی وجود دارد و هیچ كشوری تمام آزادی‌ها‌را با هم ندارد.



دوست ندارید تدریس كنید تا این تجربه گرانبها را به دیگران انتقال بدهید؟

خیلی دوست دارم، اما آنقدر كلاس بازیگری و استاد وجود دارد كه احساس می‌كنم امكانی برای من وجود ندارد تا تجربه‌هایم را به دیگران بیاموزم. بازیگر جوانی كه جای بچه من است در فیلم با من همكار بود و در حین كار می‌گفت، شاگردانم در دانشگاه از تدریس من لذت می‌برند. من واقعاً تعجب كردم كه تعریف ما از استاد دانشگاه چیست و چقدر باید یك نفر بیاموزد تا استاد دانشگاه شود. من اعتقاد دارم تا درك قوی از مسایل روز و حرفه خود نداشته باشیم نمی‌توانم به كسی آموزش دهم. وقتی به من پیشنهاد تدریس در دانشگاه نیز شد گفتم تدریس در دانشگاه تعریف دارد و در حد من نیست. اما واقعاً دوست دارم تدریس كنم و یك روز این كار را می‌كنم.



تا به حال اقدامی هم كرده‌اید؟

خواستم اقدام كنم اما جایی وجود نداشته است و در سینمای ایران اكنون چهره‌هایی می‌درخشند و كسی به نحوه بازی توجه نمی‌كند.



آیا این نوع انتخاب به عقیده شما می‌تواند به سینمای ایران كمك كند؟

این نوع انتخاب مسیر عادی سینمای جهان است، چهره‌ها باید ستار‌ه‌های سینما باشند و این در همه جای دنیا وجود دارد. سینما یك صنعت است و اگر پول آن فیلم ساخته شده برنگردد تهیه‌كننده ورشكست می‌شود اگر من هم جای تهیه كننده باشم از چهره‌های روز و زیبا استفاده می‌كنم تا فیلمم فروش كند. اما اعتقاد دارم این بازیگران نیز توانایی خوبی در بازیگری دارند. 70 درصد آنها بازیگران توانایی هستند و چهره خوبی نیز دارند. چهره در سینما بسیار مهم است و در طول فیلم این چهره‌ها باید تماشاگر را نگه دارند به طوری كه تماشاگران احساس بی‌حوصلگی نكنند. اما سینمایی هم به تازگی به وجود آمده است كه به آن می‌گویند سینمای جشنواره كه فیلم را فقط برای جشنواره می‌سازند.



با این كار مخالف هستید؟

خیلی زیاد، یك آدم‌هایی خواهی، نخواهی جهانی هستند و فقط نباید كار خود را به فیلم جشنواره‌ای معطوف كنند. این نوع كار اصلا مطلوب نیست.



شما در حال ساخت فیلم كوتاه بودید، كارتان به كجا كشید؟

اولین فیلم كوتاهم را تیرماه 83 ساختم و می‌خواهم این نوع فیلمسازی را ادامه دهم و اكنون در حال ساختن دومین فیلم كوتاه هستم.



قصد ندارید فیلم بلند بسازید؟

به هیچ وجه قصد چنین كاری را ندارم.
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
ارامنه و سينماي ايران


ارامنه از آغاز پيدايش سينما در ايران نقش مؤثري در بهره‌برداري از اين هنر و صنعت به عهده داشتند: از جمله نخستين فيلم‌هاي مستند سياحتي را فيلمبرداري كردند: ژرژ اسماعيلوف در سال 1288، نخستين سالون سينما را به شيوه امروزي در شهرستان‌ها راه‌اندازي كردند. سينما سولي در تبريز، سال 1296، توسط آلك ساكينيان، نخستين آموزشگاه سينمايي را تأسيس كردند. مدرسه آرتيستي سينما، سال 1309، توسط اوانس اوهانيانس، نخستين فيلم‌هاي داستاني را ساختند. آبي و رابي در سال 1309 و حاجي آقا آكتر سينما در سال 1312، هر دو به كارگرداني اوهانيانس، تعدادي از نخستين بناهاي ويژه نمايش فيلم را طراحي كردند. سينما ديانا، سپيده كنوني در سال 1318 و متروپل، رودكي كنوني در سال 1324، توسط وارطان هوانسيان، نخستين طراحان جدي ديواركوب و پلاكارد بودند. ميشا گيراگوسيان و هايك اجاقيان، بخشي از نخستين استوديوهاي معظم فيلمسازي را بنيان گذاشتند.

ديانا فيلم ساناسار خاچاطوريان سال 1329، البرزفيلم سيميك كنستانتين، جاني باغداساريان و واهان ترپانچيان سال 1330 و آژير فيلم ژوزف و اعظيان سال 1336، بادوام‌ترين نشريه سينمايي را منتشر كردند. ستاره سينماي پاروير گالستيان، 1332- 1357، پر فروش ‌ترين فيلم‌ها را ساختند: آثار ساموئل خاچيكيان، از دختري از شيراز در سال 1333 تا عقاب‌ها در سال 1364، رونق‌بخش حرفه ی دوبله بودند. آلكس آقابابيان، با رواج كار دوبله فيلم‌هاي خارجي در ايتاليا، پايه‌هاي فني سينماي ايران را محكم كردند. گورگن گريگوريانس، روبيك منصوري، روبيك زادوريان و… از بنيان‌گذاران فيلمخانه ملي ايران بودند. زاون هاكوپيان در سال 1337 در زمره فيلمسازان موج‌نوي زمانه خود بودند. آربي اوانسيان با فيلم چشمه در سال 1351… و پر افتخارترين فيلم تاريخ جشنواره فجر را عرضه كردند. پرده آخر واروژ كريم‌مسيحي، 1369. منبع
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
سال نو را به همه عزیزان تبریک عرض میکنم
امیدوارم در پناه خداوند متعال سالی پر از موفقیت و سلامتی پیش رو داشته باشیم

با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
جواد یساری: حالا ترانه‌های مرا می‌گویند موسیقی پاپ


مصاحبه در نوروز 85- سال‌ها است سوژه خیلی از تیپ‌هایی که یک جورهایی می‌خواهند فاصله فکری خود را از عموم جامعه نشان بدهند «جوادیت» است. به ‌قول این تیپ آدم‌ها، جوادها نسل جوان‌هایی هستند که شلوارهایشان هنوز ساسون‌دار است، کفش مشکی ورنی پاشنه تخم‌مرغی پا می‌کنند و کاپشن خلبانی تن‌شان می‌کنند. موتور سیکلت هوندا سوار می‌شوند و پیکان‌های سفید یخچالی با شیشه‌های دودی و آینه‌های دراز و شاسی‌خوابیده دارند. به خانم‌ها می‌گویند آبجی و عرق سگی می‌خورند و حسن شهرستانی و جواد یساری گوش می‌کنند. واقعا نمی‌شود فهمید که در فرهنگ عامه، «جوادیت» کی شکل گرفته و یا از کی این عنوان به گردن تیپ خاصی از جامعه افتاده است؟ بعضی می‌گویند عنوان‌اش ریشه در خاست‌گاهش، یعنی «کوچه جوادیه» تهران دارد. گر چه اگر سری به این محله بزنی، زیاد از این تیپ‌ها می‌بینی. اما نمی‌شود این تیپ را محدود به یک محله کرد.

به هر حال بعضی‌ها که این جواد بودن یا به نقلی «جوات» بودن را بهانه خوبی برای تمسخر دیگران و البته تثبیت شخصیت خود می‌دانند، زیاد به پر و پای این تیپ‌ها می‌پیچیدند که به موقع در یک گزارش مبسوط به آن خواهیم پرداخت. اما همین قدر بس که بسیاری از همین «جوات» ها اهل مرام‌اند و معرفت و یک پایه خصلت‌هایشان مردانگی است. حتا در شکل و قالب جوادی.

با هر کدام از این تیپ‌ها صحبت که می‌کردم، در بین خواننده‌ها از جواد یساری یاد می‌کردند. این مصاحبه‌ای است با جواد یساری که البته به‌قول دوست پزشکی که حداقل ظاهرش جوات نیست: جواد یساری را وقتی توی حس‌اش باشی گوش کنی، وسط ترانه‌هاش چیزهای خوبی پیدا می‌کنی.

این یک مصاحبه است با خواننده‌ای که بیشتر نماد یک قشری از جامعه چند رنگ ماست.



هتل ساندراس، طبقه اول، کاباره کوچینی در دبی، ساعت ۶ بعد از ظهر:

کسی در لابی هتل به دنبالم می‌آید و مرا به محل قرار راهنمایی می‌کند. جواد یساری مردی است با سبیل‌های پهن و صدایی کلفت که از همان ابتدا احساس می‌کنی رفتارش ‌مرامی است. به دیگران که آنجا نشسته‌اند تعارف می‌زند که بجایش مصاحبه کنند. او خیلی مراقب است که با زنی عکس نگیرد و حرف ناجوری از او پخش نشود. رفتار و اخلاق‌های خاص خودش را دارد، سر قرارش به موقع می‌رود و خیلی اهل قول و قرار است.

کاباره کوچینی را روز اول محمد خردادیان بعد از این که حکم تبعیدش به ایران لغو شد در دبی راه انداخته است. این کاباره را امروز کسی به نام حاج احمد می‌گرداند. اگر چه چهره‌اش مثل حاج آقاهایی که ما در ولایتمان می‌شناسیم نیست، اما به هر حال حاج احمد است.

پیشنهاد می‌کند شب جا برایم رزرو کند. آبادانی است و گرم، اما فرصت نیست که بخواهم تا شب کاباره کوچینی باشم....



می‌شه خودتونو کامل معرفی کنید؟

من جواد یساری مازندرانی هستم. چون گفتین کامل خودتو معرفی کن. متولد ۱۳۳۳، الان هم در خدمت شما هستم.



آقای یساری شما از کی می‌خونید؟

من از سال ۵۲ شروع کردم. البته منظورم پنجاه و دو ایرونیه که با قبلش روی هم نزدیک چهل سالی می‌شه.



اولین آهنگی که خوندین یادتون می‌یاد چی بود؟

بله. پول سیاه یا راه بازه و جاده دراز.



تو ایران فقط تا قبل از انقلاب خوندین؟

من تا قبل از انقلاب پنج تا کاست دادم بیرون که آخرینش هم سپیده دم بود که بعدش انقلاب شد و دیگه نخوندم.



اما کارای شما خیلی جنبه‌های ناجوری نداشت، چرا مجوز خوندن ندارید؟

والله تهران که اجازه خوندن به من ندادن، فعلا بدون دلیل که ممنوع الصدا هستم. خیلی هم خواهش کردم دلیل بیارین، چیزی نگفتن. لابد مصلحت‌شون ایجاب می‌کنه که من نخونم. در حالی که من کارام همه خانوادگی بوده. من عین این جوونا بلد نبودن از اون جور کارا بخونم.

من تو اون زمونا یه آهنگی خوندم به نام بچه‌ها. موقعی که این آهنگ در آمد، خیلی‌ها نامه نوشتن به مجله جوانان که ایشون کیه که این آهنگ رو خونده، ما می‌خوایم صورت ایشونو ببینیم. زن و شوهرا زنگ می‌زدن و می‌گفتن باهم آشتی کردیم، بچه‌مون الاخون والاخون بوده با این آهنگ زندگیمون دوباره شروع شده. رفتم جوانان، اون موقع رئیس‌اش آقای اعتمادی بود (خدا حفظ اش کنه هرجا هست). گفت صد هزار تا نامه اومده از بچه‌ها. این آهنگ بچه‌ها چیه؟ براش گذاشتم، گریه کرد. از اون روز که این آهنگ رو تو تاتر پارس لاله‌زار می‌خوندم، خونواده‌ها هم می‌یامدن. روزای قشنگی بود. این بچه‌هایی که پدر مادارشون آشتی کرده بودند می‌یامدن بالا ماچم می‌کردن.



خیلی‌ها می گن آهنگ‌های شما از نسل موسیقی کوچه و بازاره، نظر خودتون چیه؟

ما هم از گندم ری شدیم و هم از خرمای بغداد. نه اون دوره می‌ذاشتن تو رادیو برنامه داشته باشیم، نه این دوره. اسمی هم که می‌تونستن رو ما بزارن این کلماتی بود که باهاش تقریبا مارو کوچیک کنن. روح نعمت‌الله آغاسی شاد. ایشون کاری کرده بود که رادیو تلوزیون التماس می‌کرد که بیاد و نرفت.

همین که انقلاب شد همین آقایون سطح بالایی رادیو تلوزیون اونور آب، شروع کردند آهنگ‌های مارو خوندن. دیگران هم مثل خانم مهستی سپیده دم منو خوندن و زنده یاد سوسن دو تا از آهنگ‌های منو خوند، شهرام صولتی هم که دوست ماست، یکی دیگه از آهنگامو خوند. بعد دیدم خیلی از اینهایی که برای ما می‌گفتن، همونا رو خوندن منتها اسم آهنگ‌هاشون رو گذاشتن مردمی (پاپ). به نظر من هنرمند باید مردمی باشه. فکر می‌کنم این از همه بهتره.



ترانه سرای شما کیه؟

همشو استاد سعید مهناویان محبت می‌کردند، سپیده دم مال سعید خوشرو بود اما بیشتر شعرام مال آقای مهناویان بود.



خودتون ترانه هم می‌گید؟

نه من خوندنو دوست دارم.



چی شد سراغ خوندن آمدید؟

چه سوال قشنگی. من اون زمونا کشتی‌گیر بودم. خیلی علاقه داشتم تو مردم باشم. با کشتی موفق نشدم، پاهام ایراد پیدا کرد، الان هم آرتوروز دارم، پاهام خیلی ناراحته. بعد یه ته صدایی داشتیم، با حسن شهرستانی غزل خوندم. شنیدم هلنده یا سوئده، با کامیون کار می‌کنه. خلاصه از غزل خوندن شروع کردم که دوستای آهنگ‌ساز آمدن دنبالمون که بعد شروع کردیم به آهنگ خوندن. اولیش هم از علی نودوست اجرا کردم. بعدش استاد بدر و بعد اگر موفقیتی هم دارم از سعید مهناویان بود.



اون آهنگ اول یادتون هست؟

ساده می‌خونم براتون: من دلمو می‌دم برای خودت. خودت می‌دونی و خدای خودت. دلی که دادم پس نمی‌گیرم دیگه... این آهنگ بود. الان مورد پسند امروزه‌ای‌ها نیست. اونا کار نو می‌خوان.



الان کجا می‌خونید؟

هتل سندراس می‌خونم، تو میدون عبدالناصر، کاباره کوچینی. روز اول اینجا رو آقای خردادیان شروع کردند که منم در خدمت‌شون بودم، بعد هم دوستان عزیز دیگه که آمدند. تقریبن اینجا یه چهار ماه و یه شیش ماه خوندم و الان هم تا عید خدمت‌شون هستم.



فضای دبی چه جوریه؟

خیلی بوی ایران رو می‌ده. خیلی ایرانی اینجا هست. احساس نمی‌کنم که زیاد غریبم. همه دوستان میان حال و احوال می‌کنن، اون استقبالی که می‌کنن بیشتر برام ارزش داره و روحیه به من می‌ده.



شده کسی برای دیدن شما و تجدید خاطرات از ایران اینجا بیاد سراغتون؟

اینا همه با همین خاطرات میان اینجا، بچه‌ها، بر مزار مادر، سپیده دم که جاودان موسیقی شد و تو کتاب موسیقی به نام من ثبت شد. بالاخره خواننده‌شون بودم. من دوست دارم ببینم جوونا چی می‌گن. الان کارای قدیم‌ام رو که دوتا سی‌دی امروزیش کردم و دوباره خوندم، انگار می‌کنم که خود منم هفده، هجده ساله شدم. همین جوونا میان سراغم.



این جوونا چقدر می‌شناسنتون و از گذشته کاریتون خبر دارن؟

همش می‌گن بابام تو رو دوست داره، بابام دربارت گفته. مامانم گفته بچه‌ها رو خوندی ... خودشون بیشتر از زبون بابا ننشون صحبت می‌کنند. گفتم، غیر از این دوتا سی‌دی که با تصویره، هیچکسی منو به صورت نمی‌شناسه. اما تا فامیلی منو می‌گی، می‌پرسن چه کاره فلانی هستی، فکر نمی‌کنن من جواد یساری هستم.

اون موقع یه عکس بدون روتوش کوچولو می‌زدن. روی هم رفته یه مقداری تقریبا خواننده گمنامی هستم.



چون اینجا می‌خونید؛ ایران که بر می‌گردید مشکلی براتون پیش نمی‌یاد؟

نه خیر. تا حالا با من کار نداشتن. معمولا من عجیب تو خودمم. جای شلوغ نمی‌رم. این هتلی که من اینجا زندگی می‌کنم، شاید اتاقش دوازده سیزده متر باشه، اندازه حموم خونه من. اما یهو می‌بینی سه روز بیرون نیامدم، اما به موسیقی علاقه‌مندم. دوست دارم هر شب میکروفن دستم باشه. عشقه دیگه. پدر عشق بسوزه که خیلی خانمان‌سوزه.



شما شغل دیگری هم دارید؟

بله. من اصلا بچه میدان شاپور سابقم که الان شده وحدت اسلامی. خیابون مهدی خانی مغازه دارم. چهل ساله که کار اصلیم لوازم منزله.



اگه بخواهید یه حرف به مردم بزنید چی می‌گید؟

والا برای گفتن خیلی چیزا هست. اما اگر بخوام خلاصه بگم؛ می گم: هم‌ دیگر رو سفت داشته باشین.
 

yashm1365

Registered User
تاریخ عضویت
22 مارس 2007
نوشته‌ها
119
لایک‌ها
3
محل سکونت
مشهد
سال نو را به همه عزیزان تبریک عرض میکنم
امیدوارم در پناه خداوند متعال سالی پر از موفقیت و سلامتی پیش رو داشته باشیم

با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان

سلام واقعا فردینی . من همه ی صفحات تو رو دانلود کردم و هچنین تمام عکسهای جوکستان رو وهمه ی مطالب خواندنیها و قدیمی ها.اگر می شه عکسهایی از هنرمندان دیروز که به امروز پیوسته اند بزاری و ما هم آن را می شناسیم . لطفا ! .عکس های نکش مرگ من هم از اون مدلهای3kسی بزار از لی لی و نادیا هم اگه داری رو کن. منتظرم یک وبلاگ یا سایت از تو ببینم ولی جوری که فیلتر نشه ممنون.یعنی صر و صداش و در نیار
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
دوست عزیزم خیلی متشکر از ابراز لطف شما حتما موردی که خواستی اجرا خواهد شد
در روزهای آینده حتما بیننده تاپیک من باشید بسیار چیزهای جالبی خواهد بود
منتظرم این دید و بازدیدهای تمام بشود بعد انشا الله
بازم متشکر و ممنون
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
Shorangiz7[1].jpg



Shorangiz2[2].jpg



Shorangiz5[1].jpg



در گذشته و در تاپیکهای قبلی یکی از هنر پیشه های قدیمی سینما را معرفی کردم خانم

شور انگیز طباطبایی

عکسهای بالا عکسهای جدید ایشان است
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
خسرو شکیبایی


در سال 1332 در تهران به دنیا آمد.وی که فارغ التحصیل بازیگری دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران است فعالیت هنری را از سال 1342 با بازیگری تئاتر آغاز کرد.از جمله نمایش هایی که وی در آنها ایفای نقش نموده است.می توان به سنگ وسرنا، همه پسران من،شب بیست ویکم و بیا تا گل برافشانیم اشاره کرد. او چندین نمایش تلویزیونی مانند فیزیکدان ها و هنگامه شیرین وصال را هم در کارنامه دارد.شکیبایی مدت کوتاهی نیز در زمینه دوبله به فعالیت پرداخت.اولین بار در سال 1353 در فیلم کوتاه و 16 میلیمتری "کتیبه" به کارگردانی فریبرز صالح مقابل دوربین رفت. یک سال بعد به دعوت محمد رضا اصلانی در سریال "سمک عیار" ایفای نقش کرد و پس از آن در سریال هایی چون لحظه ،کوچک جنگلی ،مدرس ،روزی روزگاری ،خانه سبز ،کاکتوس ،آواز مه ،تفنگ سرپر و در کنار هم ظاهر شد.شکیبایی در سال 1361 در حالی که مشغول بازی در نمایش "شب بیست و یکم" بود ،مورد توجه مسعود کیمیایی قرار گرفت و در "خط قرمز" بازی کرد.



فیلم شناسی

کتیبه(کوتاه-1353) ،خط قرمز(نمایش داده نشد-1361) ،دادشاه(1362) ،صاعقه(1363) ،دزد و نویسنده(1364) ،رابطه(1365) ،ترن(1366) ،شکار(1366) ،عبور از غبار(1368) ،هامون(1368) ،جستجو در جزیره(1369) ،بانو(نمایش در1377-1370) ،پرواز را به خطر بسپار(1371) ،سارا(1371) ،یک بار برای همیشه(1371) ،بلوف(1372) ،دردمشترک(1373) کیمیا(1373) ،پری(1373) ،خواهران غریب(1374) ،عاشقانه(1374) ،سایه به سایه(1375) ،سرزمین خورشید(1375) ،روانی(1376) ،زندگی(1376) ،دختر دائی گمشده(1377) ،لژیون(1377) ،عشق شیشه ای(1378) ،میکس1378) ،دختری به نام تندر(1379) ،کاغذ بی خط(1380) ،مزاحم(1380) ،اثیری(1380) ،صبحانه برای دو نفر(1382) ،سالد فصل(1383) ،ازدواج صورتی(1383) ،حکم(1383) ،ستاره ها(1384).



افتخارات

*برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از هشتمین جشنواره ی فیلم فجر(1368)،به پاس بازی در فیلم " هامون "



*برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از سیزدهمین جشنواره ی فیلم فجر(1373)،به پاس باز در فیلم " کیمیا "



*نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از یازدهمین جشنواره ی فیلم فجر(1371)،برای بازی در فیلم " یک بار برای همیشه "



*نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از پانزدهمین جشنواره ی فیلم فجر(1375)،برای بازی در فیلم "سایه به سایه "



*نمزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از بیستمین جشنواره ی فیلم فجر(1380)،برای بازی در فیلم " کاغذ بی خط "



*کسب رتبه دوم نظر سنجی ماهنامه گزارش فیلم(1373) ،برای انتخاب بهترین بازیگران سینمای ایران



*نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر مرد از اولین جشن سینمای ایران(ماهنامه گزارش فیلم-1370)،برای بازی در فیلم "ابلیس "



*برنده آهوی بلورین مردم برای بهترین بازیگر نقش اول مرد از سومین جشن سینمای ایران(ماهنامه گزارش فیلم-1372)،به پاس بازی در فیلم " یک بار برای همیشه "



*نامزد دریافت آهوی بلورین مردم برای بهترین بازیگر نقش دوم مرد از سومین جشن سینمای ایران(ماهنامه گزارش فیلم-1372)،برای بازی در فیلم " سارا "



*نامزد دریافت آهوی بلورین مردم برای بهترین بازیگر نقش اول مرد از سومین جشن سینمای ایران(ماهنامه گزارش فیلم-1375)،برای بازی در فیلم " کیمیا "



*برنده آهوی بلورین بازیگر برگزیده سینمای دفاع مقدس از پنجمین جشن سینمای ایران(ماهنامه گزارش فیلم-1375)،برای بازی در فیلم "کیمیا"



*بهترین بازیگر نقش اول مرد در اولین جشنواره سینما و زن(1374)،به پاس باز در فیلم " کیمیا "



*برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد از بیست وسومین جسنواره فیلم فجر(1383)،به پاس بازی در فیلم " سالاد فصل
 

fardin59

Registered User
تاریخ عضویت
18 مارس 2006
نوشته‌ها
1,134
لایک‌ها
75
مری آپیک همان بازیگر فیلم داش آکل است
 
بالا