سوال پیچ با فرزانه تاییدی چهره مشهور تاتر و سینما
چاپ شده در مجله زن روز - بهار ۱۳۵۵ - فرزانه تائیدی، بازیگری که با گل و شمع و پرنده زندگی می کند و از شوهر می گریزد. من لذت می برم که خودم غذا می پزم و ظرف می شویم و برای خرید نان به نانوائی می روم. من لذت می برم که عاشق هنرم اما هرگز یک هنرپیشه پولساز نبوده ام. بعد از دو شکست، اکنون مرد دلخواهم را یافته ام، اما با وحشتی که از ازدواج دارم چه کنم؟ فرزانه تائیدی یکی از ستارگان انگشت شمار تاتر و سینمای ایران است که دوره هنرپیشگی را در امریکا گذرانده است. او از کالج سانتامونیکا در لس آنجلس دانشنامه فوق دیپلم در رشته بازیگری و تاریخ تاتر دارد و علاوه بر تحصیلاتش دارای چنته ای پراز 12 سال تجربه و فعالیت در کار تاتر و سینماست. اما با همه اینها وقتی او را می بینی، به هیچ وجه احساس نمی کنی که با یک هنرپیشه معروف و طراز اول و باصطلاح با یک سوپر استار روبرو هستی.
چهره فرزانه ساده و تقریبا بی آرایش است و لباس پوشید نش اگر چه با مد روز هم آهنگ است اما آدم را یاد دخترهای تین ایجر، با آنهمه بی خیالی و شیطنت معصومانه شان می اندازد.
او اتومبیل ندارد. در آپارتمان اجاره ای زندگی می کند. در خانه اش از کلفت و نوکر خبری نیست. آرایشگر و خیاط اختصاصی ندارد. همه کارهایش را شخصا انجام می دهد. خودش غذا می پزد و ظرف میشوید و جاروکشی می کند. حتی خودش به نانوائی محل می رود و نان می خرد!
فرزانه، تو چه جور زنی هستی؟
اگر به عشق زندگی تجملی هنرپیشگان نبود که وارد سینما و تاتر شدی، پس چرا این حرفه را انتخاب کردی؟
فرزانه، آیا این راست است که تو از فرط خود خواهی و بدخلقی نتوانستی با شوهر اول و دومت بسازی؟
آیا راست است که عقده خود بزرگ بینی داری و خیال می کنی از همه هنرپیشگان بالاتری؟ من یک سوال خیلی خصوصی از تو دارم و خواهش میکنم اگر قصد پرده پوشی داری اصلا به آن جواب ندهی. سوالم اینست که چرا در اغلب نمایشنامه ها با بهروز به نژاد همبازی می شوی؟ آیا عاشقش هستی؟ اگر بله، چرا ازدواج نمیکنی؟
می گویند پسرت که تنها فرزندت از شوهر اولت پرویز کاردان است دور از تو زندگی می کند و از تو متنفر است. چرا؟ مگر عاطفه مادری نداری؟
در مصابه هایت قبلا خونده ام که از ارائه س ک س در سینمای فارسی انتقاد کرده ای. می خواهم بپرسم در مقابل یک دستمزد خیلی هنگفت آیا حاضری در فیلمی نظیر آخرین تانگو در پاریس مثل ماریا اشنایدر لخت مادر زاد س ک س ی بازی کنی؟
اینها نمونه ای چند از 2574 سوال است که 318 خواننده مجله برای سوال پیچ فرزانه تائیدی مطرح کرده اند و اکنون او اینجاست، حاضر و آماده برای آغاز مصاحبه و شاید هم کمی بیقرار برای پاسخگوئی به پرسش ها!......
نه هیپی، نه مدپرست!
به لباس هایش نگاهی می اندازم که بر خلاف آنچه قبلا شنیده ام زیاد هم عجیب و غریب هیپی وار نیست. بلوز تریکوی قشنگی پوشیده است با یک شلوار گشاد زیر زانو، از این مدل های جدیدی که می گویند نوبر بهار پاریس است و بزودی جای شلوارهای بلند کنونی را خواهد گرفت. بعد نگاهم به موهایش می افتد که برنگ بلوطی روشن و بلند باچین های طبقه طبقه ریز.
خانم تائیدی، شما در آرایش و لباس سلیقه مخصوصی دارید و عده ای میگویند از هیپی ها تقلید می کنید، در حالیکه من می بینم امروز به آخرین مد پاریس لباس پوشیده اید، چطور است سوال و جواب را از همین بحث مد شروع کنیم؟ آیا اصلا به پیروی از مد اعتقادی دارید؟
راستش زیاد نه. من فکر می کنم در انتخاب لباس، اول راحتی آن مطرح است و بعد باید دید آیا مدلش به آدم می آید یا خیر.
مثلا آیا فکر می کنید مدل های تین ایجری به شما می آید؟ یکی از خوانندگان مجله در سوالی که مطرح کرده، از شما پرسیده است که آیا عمدا به سبک تین ایجرها لباس می پوشید تا سن خود را کمتر وانمود کنید؟
من ۳۰ سال دارم و در۲۰ بهمن ۱۳۲۴ بدنیا آمده ام. پس روشن شد که قصد مخفی کردن سنم را ندارم. اما این راست است که از لباس های تین ایجری خوشم می آید علتش اینست که این لباس ها اغلب ساده وراحت و نسبتا ارزان است و دردسر های خریدن و پوشیدن و نگهداری کردن لباس های زرقی برقی را ندارد.
اما در مورد آرایش، به نظر می رسد که نقطه مقابل بعضی از تین ایجر های امروزی هستید. آنها علاقه عجیبی به رنگ و روغن کاری چهره دارند و شما سادگی و چهره بی آرایش را ترجیح می دهید. چطور در این مورد پا توی کفش کوچکتر ها نمی کنید؟
من دوست دارم ساده و طبیعی باشم و اگر بعضی تین ایجر ها در آرایش افراط می کنند، دلیلی نمی بینم که از آنها تقلید کنم. من زیاد به سر و صورتم ور نمی روم و پول زیاد خرج ظاهرم نمی کنم. شاید اگر خیلی پولدار بودم کمی تجملی تر لباس می پوشیدم، اما حالا که نیستم، به آنچه هستم و به آنچه دارم قانعم. شاید تعجب کنید، اما این عین واقعیت است. من آرایشگر مخصوص ندارم و خودم موهایم را درست می کنم. مثلا همین مدلی که الان می بینید، خیلی ساده است. وقتی به حمام می روم، موهایم را که شستم و خشک کردم، می بافم و بعد باز می کنم و با سشوار خشک می کنم. خودش به این مدل حالت می گیرد.
حالا که صحبت از شگرد آرایش موهاست، از **** خودتان هم بگوئید.
من هیچ نوع **** لاغری ندارم، چون استعداد چاقی ندارم، اما اصولا سبزی خوار هستم و گوشت کمتر می خورم. مثلا صبحانه ام گاهی لبو و نان است و ناهارم ذرت و لوبیا. البته غذاهای ایرانی را هم خیلی دوست دارم و خودم هم آشپزی بلدم و گاهی خورش فسنجان عالی درست می کنم.
با ورزش چطورید؟
ورزشکار که نیستم، اما از تحرک و جنب و جوش لذت می برم و شاید بشود این را هم به حساب نوعی علاقه به ورزش گذاشت!
صرف نظر از کار خارج از منزل، ساعات فراغت را چطور می گذرانید؟ چه تفریحات و سرگرمی هائی دارید؟
من تنها هستم و همه کارهایم را خودم انجام می دهم. خانه ام یک آپارتمان اجاره ای است و کارگر ندارم. کار منزل از آشپزی و ظزفشوئی و جاروکشی گرفته تا خرید مایحتاج روزانه تماما به عهده خودم است. من از اینکه یک هنرپیشه هستم و مجبورم این قبیل کارها را هم انجام بدهم به هیچوجه ناراحت نیستم. باور کنید واقعا لذت می برم که گاهی خودم به دکان نانوائی می روم تا نان بربری تازه بخرم. سرگرمی دیگر من در منزل، ور رفتن به گلها و قناری ها و سگ کوچولوئی است که دارم. با اینکه در آپارتمان زندگی می کنم، اما در حدود ۴۰ گلدان کوچک و بزرگ دارم و از زندگی در کنار گل و گیاه لذت می برم و وقتی با آنها هستم احساس تنهائی نمی کنم.
در یک برنامه تلویزیونی که خانه شما را نشان می داد دیدم که در همه جا شمع روشن کرده بودید این برای رومانتیک شدن برنامه تلویزیونی بود یا کار هر شب شماست؟
من چون از نظر حرفه ام همیشه در مقابل پرژکتورهای قوی ایفای نقش کرده ام، در زندگی شخصی ترجیح می دهم خانه ام را شبها با نور ملایم شمع روشن کنم. مدتی است که از برق به هیچوجه استفاده نمی کنم و در مصرف آن منحصر به یخچال و تلویزیون و این قبیل وسایل است. البته خرید شمع در اوایل رقم هنگفتی را در بودجه ماهانه ام تشکیل می داد، اما خیلی زود شمع سازی یاد گرفتم و قالب های مخصوص آن را تهیه کردم و حالا یکی دیگر از سرگرمی هایم در منزل ساختن شمع است.
اولین تجربه ها و بهترین کارها
فرزانه تائیدی که اسم اصلی او همین است، فعالیت هنری خود را با کار تاتر در زمانی که 17 سال بیشتر نداشت آغاز کرد و نمایشنامه مزرعه های سبز که نقش یک دختر فرانسوی را بعهده داشت، اولین تجربه تاتری او بود.
با چه انگیزه ای قدم به عالم هنر گذاشتی؟ مشوقت کی بود؟
در شروع کار مشوقم خودم بودم چون به هنر بازیگری عشق می ورزیدم. در آن موقع که ۱۷ سال بیشتر نداشتم فکر می کردم بازیگری تنها کاری است که واقعا مرا خوشحال می کند و هنوز هم همین روحیه و طرز فکر در من باقی است. وقتی روی صحنه هستم، وقتی در قالب رلم فرو می روم، احساس می کنم خوشحالم، زنده ام، لذت می برم. اما وقتی بیکارم، کسل و بلاتکلیف و نگرانم. احساس ناراحتی و بیقراری و کمبود می کنم.
خانواده ات با فعالیت هنری تو موافق بودند؟
در اوایل به هیچوجه. پدرم که حالا بازنشسته شده است در آنزمان از افسران عالیرتبه ارتش بود و با هنر پیشه شدن من مخالفت می کرد. سایر اعضای خانواده هم طبعا روی خوش نشان نمی دادند، علیرغم همه ی اینها، من خودم حس می کردم که بجز هنر بهیچ چیز دیگر علاقه ندارم و این علاقه باندازه ای بود که تصمیم گرفتم در ۱۷ سالگی راه زندگی آینده ام را شخصا انتخاب کنم و همین کار را هم کردم. حالا هم پشیمان نیستم، چون از کارم لذت می برم. البته این را هم بگویم که خیلی ها کار هنری را بخاطر شهرتش یا پولش انتخاب می کنند، من از اول در این عوالم نبودم و حالا هم نیستم. وقتی من به عالم هنر آمدم خیلی چیزها را از دست دادم، که خیلی ها میایند تا آنها را بدست بیاورند. پس علاقه به این کار واقعا توی خون من بود و بهمین جهت از اینکه هرگز یک هنر پیشه پولساز نشدم احساس ناراحتی نکردم.
در اولین تجربه تاتری خودت تا چه حد موفق بودی؟
موفقیتم باندازه ای بود که ادامه کار را برایم ممکن کرد. یادم می آید وقتی همین نمایشنامه مزرعه های سبز را تمرین می کردیم، یک روز آقای دکتر مهدی فروغ، رئیس دانشکده هنر های دراماتیک، بازی مرا دید و بمن گفت: مگر تو قبلا هم روی صحنه آمده ای؟ بنظر نمی رسد که یک مبتدی باشی. همین حرف به من دلگرمی داد و اطمینان پیدا کردم که استعداد بازیگری را دارم و می توانم این کار را دنبال کنم.
از میان نمایشنامه هائی که تا بحال بازی کرده ای، کدام ها را بیشتر دوست داری ؟
اگر از کارهای قدیمی که مال خیلی وقت پیش است چشم بپوشیم، از میان کارهای تازه ام یکی نمایشنامه رومئو و ژانت، اثر ژان آنوی را دوست دارم که نمونه ای از درام نویسی درست است، و دیگری فاسق، اثر هارولد پینتر و سومی چهره یک باکره مقدس، اثر تنسی ویلیامز. از نمایشنامه مادمازل ژولی، اثر آگوست استریند برگ هم باید اسم ببرم که تجربه و تحلیل عمیقی از واقعیت زندگی اشرافی بود.
بعد از مراجعت از امریکا، فعالیت سینمائی را شروع کردی. تا بحال در چند فیلم شرکت داشتی؟
من تا بحال، روی هم در پنج فیلم بازی کرده ام و ششمین فیلمی که در آن بازی دارم، در دست تهیه است. اولین فیلمی که بازی کردم هشتمین روز هفته بود، اما این فیلم دیر روی پرده آمد و در نتیجه سومین فیلم من شد. فیلم های جهنم + من و خاک، دومین و سومین فیلم های من بودند، که قبل از هشتمین روز هفته روی پرده آمدند. جالب اینکه من بخاطر بازی در همان اولین فیلمم جایزه سپاس گرفتم، و همینطور دیپلم منتقدین را. بعد در دو فیلم دیگر شرکت داشتم، یکی بنام صلوة ظهر، که در آن با ناصر ملک مطیعی همبازی شدم و از این فیلم بعنوان یک تجربه خوب باید یاد کنم و دیگری فیلم بنگاه تئاترال، که هنوز بر پرده همگانی نیامده است. آخرین فیلم من، واسطه ها است که در دست تهیه است.
در مورد این دو فیلم آخرت کمی بیشتر توضیح بده، بنگاه تئاترال، از روی تاتر معروفی به همین نام تهیه شده؟
بله تهیه کننده اش وزارت فرهنگ و هنر است. این فیلم سینما اسکوپ رنگی است و کارگردان آن، بزرگمهر رفیعا است که از تحصیلکرده های امریکاست. علی نصیریان، عزت الله انتظامی، رضا کرم رضائی بازیگران مرد این فیلم هستند و بازیگر زن فیلم من هستم که در دو نقش متفاوت بازی می کنم، یکی در نقش زن گروه روحوضی و دیگری در نقش دختر مینیاتوری افسانه های قدیم ایران.
واسطه ها چگونه فیلمی است؟
فیلمی است که در آن تکنیک و نوآوری خاصی بچشم می خورد. کارگردانش حسن محمد زاده، از کارگردان های تحصیلکرده آمریکاست و رل مقابل مرا بهروز به نژاد بعهده دارد و رل دیگر را بیک ایمانوردی بازی می کند، که در عین حال تهیه کننده فیلم هم هست.
از ازدواج می ترسم!.....
زندگی خصوصی فرزانه، با شکست در دو ازدواج قبلی، پرسش های متعددی را در میان خوانندگان مجله و دوستداران او برانگیخته است و من تردید دارم که این پرسش ها را چگونه مطرح کنم که خودش به کمکم می رسد و می گوید: هر چه سوال کرده اند مطرح کنید. من به اینجا آمده ام که همه چیز را بگویم و بهمه سوال ها و کنجکاوی ها جواب بدهم. البته جواب واقعی و بدون پرده پوشی، چون من اهل این حرف ها نیستم.
اولین سوال اینست که چه شد در دو ازدواج قبلی شکست خوردی؟
علتش کم تجربگی من بود.
اگر دوباره تصمیم بگیری، مرد زندگی ات باید دارای چه خصوصیاتی باشد؟
دوباره؟ نمی دانم. ولی من فکر می کنم بقدری چیزهای خوب در زندگی هست که آدم باید آنها را با کسی که دوست دارد شریک شود و می تواند آن خوشحالی و ارضائی را داشته باشد که حق هر انسان است.
چه نوع زندگی ترا به هیجان می آورد؟
نوع بخصوصی را نمی شود مشخص کرد. من عاشق زندگی ساده، با حقیقت و سالم هستم. از بودن در طبیعت و با طبیعت لذت می برم.
بزرکترین شکست زندگی ات بنظر خودت چی بود؟
نمی دانم می شود روی این، عنوان شکست گذاشت. بودن با پسرم را که الان متاسفانه جدا از من است، می توانم یک کمبود بدانم و علتش هم شاید تقصیر خودم بوده است. با وجود این، از یاد آوری وجودش همیشه یک دلگرمی پیدا می کنم.
و بعنوان آخرین سوال، اگر یک خبرنگار بودی و می خواستی با فرزانه تائیدی مصاحبه کنی، از او چه می پرسیدی؟
من همیشه از خودم سوال می کنم که آیا براه درست می روم یا نه؟ و فکر می کنم به آن سوال جواب بله بدهم و در این راه، صبر، تحمل و استقامت بیشتر آرزو می کنم