نه. اون پیر بود، الان دیگه مرده احتمالا
مشاهده پیوست 1209071. این بنده خدا خودش باید بیاد بگه کیه، چون معلومه که نیویوزر نیست
یاد و خاطره اش تا ابد در ذهن ما اهالی پی تی میمونه
مشاهده پیوست 1209072
ببین اینکه واقعا اون مبلغ رو داشت یا نه، در درجه دوم اهمیته. اگرچه به نظر من حتی یک دهم اون مبلغ رو هم نداشت.
مساله مهم اینه که این آدم، دروغگو بود. مجموع کارهایی که میگفت انجام داده، حداقل نیاز به 300 سال زمان داشت
. هرکی هر کاری میگفت، این میگفت من انجام دادم، فلان و بهمان ... من از اون جایی که با خودم حرف زد و گفت در اسپانیا شرکت داره، فهمیدم که بقیه حرفاش هم دروغه
فارغ از این موضوع خالی بندی ...
در ایران و مخصوصا تهران، به علت انفجار جمعیتی دهه های اخیر و تورم شدید قیمت زمین، یک قشر پولدار خاص به وجود آمد. آدم هایی که جزو قشر فقیر و عمدتا بیسواد جامعه بودن و یک دفعه بدون هیچ کاری پولدار شدن. یه مثال خیلی ساده بزنم. در دهه 40 و 50، قیمت یک خونه 200 متری در میدون بهارستان یا امام حسین فعلی و کلا محدوده مرکزی تهران، برابر با یک خونه و زمین 10 هزار متری در تهرانپارس و آریاشهر و صادقیه فعلی بود.. فرق این مناطق از نظر زندگی هم از زمین تا آسمون بود. یعنی شما در خیابون نادری ( جمهوری فعلی)، لوله کشی گاز و شوفاژ و تلفن داشتی، توی صادقیه مردم سر چشمه لباس میشستن
... بنابراین قشری هم که اونجاها ساکن میشدن، معمولا مهاجرین تازه وارد بودن که اکثرا شغل و سواد خاصی هم نداشتن. مثلا معلم یا کارمند دولت نمیرفت اونجاها. ترجیح میداد حتی اگر پول نداره، در مرکز تهران خونه اجاره کنه.
با انفجار جمعیت و گسترش امکانات تهران، کلا اوضاع عوض شد. انبوه سازها به این مناطق حاشیه ای هجوم آوردن و زمین ها گرون شد و پیشنهاد های مشارکت در ساخت دادن و مهاجر دیروز، میلیاردر امروز شد
... تا اینجاش مشکلی نداره، نوش جونشون... مشکل از اونجایی شروع شد که این قشر به اصطلاح تازه به دوران رسیده، هویت فرهنگی و شغلی نداشتن. طرف نه کاری بلد بود، نه کاری توی عمرش کرده بود. یهو یه پول قلمبه از آسمون براش افتاده بود، شغل خاصی هم نداشت. دلالی های دهه 60 و احتکار و بقیه مسائل، کار این قشر بخصوص بود. طرف از چمدون کشی و قاچاق انجام میداد تا احتکار لاستیک و باتری و خرید و فروش ارز و دندون طلا
از اون بدتر، نسل بعدی اینا بودن. چون علاوه بر مشکلات فوق، بچه پولدار هم بودن و نیاز به پرستیژ کاری داشتن
. نصف شرکت های هرمی دهه 70 و 80 کار اینا بود. طرف یه دفتر شیک میگرفت و یه بنز می انداخت زیر پاش و مشغول کلاهبرداری از مردم میشد. الان هم که تب شرکت های هرمی خوابیده، این دفاتر کلاهبرداری هنوز جمع نشده. الان تبدیل شدن به شرکت دانش بنیان
یا کارآفرین و ... مشخصه این دفاتر و افراد هم اینه که یا حاجی قلابی هستن یا دکتر و مهندس قلابی. چند تا آدم بیسواد دور هم میشینن، حرف های پامنقلی میزنن و الکی خوشن. اصل درآمدشون هم از همون ثروت ارثی دهه 50 و 60 ـه. حالا اگر بتونن این وسط یه کلاهی هم از کسی بردارن چه بهتر
حالا این افراد در طول زمانی که میگذره، کم کم با رفت و آمد افراد مختلف به دفترشون، یه چیزهایی جسته و گریخته میشنون و همین ها رو به نفرات بعدی به عنوان تجربیات شخصیشون قالب میکنن و کم کم استادی میشن برای خودشون
. همین حاج حسین خودمون، مطمئنا بعد از اون تاپیک رفته چیزهایی که ما بابتش مسخره اش میکردیم، به عنوان دانش و تجربه خودش برای دیگران بیان میکنه
. مشکل این قضیه هم اینه که شنیده های نصفه و نیمه از دیگران هیچوقت مثل تجربه واقعی خود آدم نمیشه. شنیدن کی بود مانند دیدن
... معمولا در فضای غیر مجازی، کسی اینها رو جدی نمیگیره، مگر اینکه یکی شبیه خودشون باشه، یا بخواد تیغشون بزنه ... اما در فضای مجازی، متاسفانه ما نمیدونیم کی پشت آیدی هاست، خیلی وقت ها قبل از اینکه طرف لو بره، کلی اطلاعات غلط در اینترنت پخش کرده. خود من با اینکه معمولا به مطالب اینترنت اعتماد نمیکنم، اما ضرر سنگین از این قضیه دیدم. جایی میخواستم سرمایه گذاری کنم، یه نفر خیلی با جزئیات در مورد اون سرمایه گذاری در اینترنت نوشته بود، طوری که من باور کردم و تحقیق بیشتر نکردم و رایم زده شد... بعدها فهمیدم که طرف از پایه و اساس دروغ نوشته. حدسیات خودش رو به صورت دقیق و با عدد و رقم هایی که از خودش ساخته بود، نوشته بود
نتیجه کلی مطلبم اینه که آزادی بیان در مواقعی خوبه که عقاید شخصی بیان بشه. در مورد موضوعاتی که جواب مشخصی دارن، به نظر من اگر کسی حرف اشتباهی گفت، باید زد تو دهنش تا یاد بگیره اظهار نظر الکی نکنه
. رسوا کردن حاج حسین ها کار خوبیه، اگر آدم وقتشو داشته باشه