برگزیده های پرشین تولز

تالار گفتگو در مورد کتابهای که با هم می خوانیم(در غرب خبری نیست)

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
ممنونم از سراب و ساغر خوندم مطالبتون رو و لذت بردم اگه باز هم مطلبي هست خوشحال ميشم بخونم. ميام نظرمو ميگم الان ذهنم مغشوشه.

پستاي من همش شدن اسپم. سو شرمنده!
 

Sara18

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
4
لایک‌ها
0
کتاب بعدی چیه؟ خیلی کارتون جالبه.منم هستم.البته فعلا امتحان دارم.با این حال اگه تونستم حتما بهتون ملحق می شم.:p
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
خوب احتمالا اگه دفعه دوم بخونمش بهتر می فهمم ولی وقتش الان ندارم
درست هست این یک داستان شاید نباشه و ذهن یک آدم آشفته که در موقعیت اش ذهن خلاقی داشته
من از صحنه پردازی و طرز بیان اش خیلی خوشم اومد
ولی هنوز نمی دونم ذهن کوندرا یکمی سیاه نگری توش هست یا نه اینکه به همه چی شک بکنی و در مورد فرد مقابلش آنطور که خودش دوست داشته فکر می کنه و یعنی اینکه می خواد شخصیت داستانش رو یک قهرمان نشون بده ولی بعدش اون رو ناشی از جبر زمان عنوان می کنه که به نظر من کوندرا خیلی به جامعه اش و افراد بدبین و قضاوت تلخی داره

آره،اگه بینش فاصله بیفته خیلی بهتره :rolleyes:

-خب ببینید اینکه هر نویسنده ای دید خودش رو به داستان و کرکترها تحمیل میکنه یه جورایی خیلی طبیعیه،چون بالاخره همه ی این وقایع از ذهن نویسنده ست که خلق میشه و تقریبا دخالت افکار و دید نویسنده در اثر ،غیر قابل اجتناب هست...
-در مورد سیاه نگری میشه یه مثال بزنید تا ملموس تر شه؟چون من موقع خوندن کتاب این احساس رو نداشتم...


ممنونم از سراب و ساغر خوندم مطالبتون رو و لذت بردم اگه باز هم مطلبي هست خوشحال ميشم بخونم. ميام نظرمو ميگم الان ذهنم مغشوشه.

پستاي من همش شدن اسپم. سو شرمنده!

خواهش میکنم فهیم جان،تمومش نکردی هنوز؟بیا نظرت رو بگو دیگه:happy:

کتاب بعدی چیه؟ خیلی کارتون جالبه.منم هستم.البته فعلا امتحان دارم.با این حال اگه تونستم حتما بهتون ملحق می شم.:p

سلام ،هنوز مشخص نشده که کتاب بعدی چی باشه،ما هم خوشحال میشیم که به ما ملحق شید:)
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
-در مورد سیاه نگری میشه یه مثال بزنید تا ملموس تر شه؟چون من موقع خوندن کتاب این احساس رو نداشتم...

در مورد پژوهشگر چک تبار که غرورش رو توضیح می داد ولی می گفت که این غرور بیشتر از اینکه واقعی به نظر بیاد یک اتفاق جبری بوده
اینکه از اونجا اومده بیرون بخاطر انقلاب و غیره نبوده

((شايد اين امر خيلی بديهی به‌نظر بيايد‌، اما در‌واقع چنين نيست‌. به اين دليل که وقتی محقق چک در سال ۱۹۶۸‌، زمانی‌که ارتش روس رژيم بسيار نفرت‌انگيزی را در کشور برقرار کرد‌، از کار اخراج شد‌، در‌واقع کاری نکرده بود که بشود آن را به جسارت ربط داد‌. او رئيس يکی‌از بخش‌های انستيتو بود و به هيچ چيز جز پشه علاقه‌ای نداشت‌. يک روز عده‌ای از افراد شناخته‌شده مخالف رژيم به دفتر محل کارش ريختند و از او خواستند سالنی برای برگزاری يک جلسه نيمه‌سری در اختيارشان بگذارد‌. شيوه رفتار آن‌ها بی کم‌و‌کاست جودوی اخلاقی بود‌: آن‌ها بدون هشدار قبلی ناگهان به‌سراغش آمدند و خودشان يک گروه کوچک تماشاچی هم درست کردند‌. اين برخورد پيش‌بينی نشده محقق را در وضعيتی قرار داد که نه راه پس داشت و نه راه پيش‌. پاسخ مثبت به خواست آن‌ها می‌توانست اتفاقات ناگواری به‌دنبال داشته‌باشد‌: شايد کارش را از دست می‌داد و سه فرزندش از امکان تحصيل در دانشگاه محروم می‌شدند‌. در عين‌حال جرأت کافی نداشت که به اين آدم‌های بی‌سر‌و‌پا که پيشاپيش داشتند از زبونی او تفريح می‌کردند‌، پاسخ رد بدهد‌.

دست آخر هم، با اينکه خودش را به‌خاطر بی‌جربزگی و حماقت و ناتوانی از مقاومت در برابر فشار آن‌ها سرزنش می‌کرد‌، کوتاه آمد و موافقت کرد‌. پس در‌واقع علت اخراج او از کار و محروم شدن فرزندانش از تحصيل بزدلی بود و نه جسارت‌. حالا اگر قضيه از اين قرار بوده‌، پس ديگر چرا اين‌قدر مغرور است‌؟))
به نظر من شاید این یکم بدبینانه باشه که اینطور در رویا هاش فکر کنه

و اینکه در حالیکه نشون می داد که ونسان یک روشنفکر رقاصه ستیز هست ولی در واقع خود اون روشنفکر ها رو هم به یک طوری رقاصه نشون میده

:)
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
در مورد پژوهشگر چک تبار که غرورش رو توضیح می داد ولی می گفت که این غرور بیشتر از اینکه واقعی به نظر بیاد یک اتفاق جبری بوده
اینکه از اونجا اومده بیرون بخاطر انقلاب و غیره نبوده

((شايد اين امر خيلی بديهی به‌نظر بيايد‌، اما در‌واقع چنين نيست‌. به اين دليل که وقتی محقق چک در سال ۱۹۶۸‌، زمانی‌که ارتش روس رژيم بسيار نفرت‌انگيزی را در کشور برقرار کرد‌، از کار اخراج شد‌، در‌واقع کاری نکرده بود که بشود آن را به جسارت ربط داد‌. او رئيس يکی‌از بخش‌های انستيتو بود و به هيچ چيز جز پشه علاقه‌ای نداشت‌. يک روز عده‌ای از افراد شناخته‌شده مخالف رژيم به دفتر محل کارش ريختند و از او خواستند سالنی برای برگزاری يک جلسه نيمه‌سری در اختيارشان بگذارد‌. شيوه رفتار آن‌ها بی کم‌و‌کاست جودوی اخلاقی بود‌: آن‌ها بدون هشدار قبلی ناگهان به‌سراغش آمدند و خودشان يک گروه کوچک تماشاچی هم درست کردند‌. اين برخورد پيش‌بينی نشده محقق را در وضعيتی قرار داد که نه راه پس داشت و نه راه پيش‌. پاسخ مثبت به خواست آن‌ها می‌توانست اتفاقات ناگواری به‌دنبال داشته‌باشد‌: شايد کارش را از دست می‌داد و سه فرزندش از امکان تحصيل در دانشگاه محروم می‌شدند‌. در عين‌حال جرأت کافی نداشت که به اين آدم‌های بی‌سر‌و‌پا که پيشاپيش داشتند از زبونی او تفريح می‌کردند‌، پاسخ رد بدهد‌.

دست آخر هم، با اينکه خودش را به‌خاطر بی‌جربزگی و حماقت و ناتوانی از مقاومت در برابر فشار آن‌ها سرزنش می‌کرد‌، کوتاه آمد و موافقت کرد‌. پس در‌واقع علت اخراج او از کار و محروم شدن فرزندانش از تحصيل بزدلی بود و نه جسارت‌. حالا اگر قضيه از اين قرار بوده‌، پس ديگر چرا اين‌قدر مغرور است‌؟))
به نظر من شاید این یکم بدبینانه باشه که اینطور در رویا هاش فکر کنه

و اینکه در حالیکه نشون می داد که ونسان یک روشنفکر رقاصه ستیز هست ولی در واقع خود اون روشنفکر ها رو هم به یک طوری رقاصه نشون میده

:)
اين جمله رو ديدين: ونسان در مواردی مخالفت می‌کند‌. بحث می کنند و گاهی هم شوخی می‌کنند اما نه برای خود‌نمايی‌، بلکه برای اين که در ميان آن گفتگوی بسيار جدی‌، لحظاتی امکان تمدد اعصاب داشته‌باشند‌.

شخصا در مورد جملت كه هاي لايتش كردم نظرم اينه از طرفي مي پذيرم كه در روشنفكراني كه جامعه اونها رو روشنفكر ميخونه اين حس رقاصه بودن و نمايش انگيزه ها و حتي نمايش خود وجود داره از طرفي هم با تصور عالي اي كه درباره روشنفكر دارم مي پذيرم كه روشنفكر ميخواد اكثريت خام رو تحت تاثير خودش قرار بده و خيلي تفكر عالي اي هست اما اينكه چون به نظر بقيه ژست اخلاقي زيباست اون هم ژست اخلاقي بگيره رو قبول ندارم

رقاص به اين خاطر می‌خواد اخلاقی‌تر از ديگران به نظر بياد که اکثريت تماشاگرانش خام هستن و ژست‌های اخلاقی به نظرشون زيبا می‌آد‌.
رقاص خودش رو نه در مقابل من يا تو‌، بلکه در برابر تمام جهانيان به نمايش می‌ذاره


خيلي جمله بنديم بد شد ببخشيد.
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
در مورد پژوهشگر چک تبار که غرورش رو توضیح می داد ولی می گفت که این غرور بیشتر از اینکه واقعی به نظر بیاد یک اتفاق جبری بوده
اینکه از اونجا اومده بیرون بخاطر انقلاب و غیره نبوده

((شايد اين امر خيلی بديهی به‌نظر بيايد‌، اما در‌واقع چنين نيست‌. به اين دليل که وقتی محقق چک در سال ۱۹۶۸‌، زمانی‌که ارتش روس رژيم بسيار نفرت‌انگيزی را در کشور برقرار کرد‌، از کار اخراج شد‌، در‌واقع کاری نکرده بود که بشود آن را به جسارت ربط داد‌. او رئيس يکی‌از بخش‌های انستيتو بود و به هيچ چيز جز پشه علاقه‌ای نداشت‌. يک روز عده‌ای از افراد شناخته‌شده مخالف رژيم به دفتر محل کارش ريختند و از او خواستند سالنی برای برگزاری يک جلسه نيمه‌سری در اختيارشان بگذارد‌. شيوه رفتار آن‌ها بی کم‌و‌کاست جودوی اخلاقی بود‌: آن‌ها بدون هشدار قبلی ناگهان به‌سراغش آمدند و خودشان يک گروه کوچک تماشاچی هم درست کردند‌. اين برخورد پيش‌بينی نشده محقق را در وضعيتی قرار داد که نه راه پس داشت و نه راه پيش‌. پاسخ مثبت به خواست آن‌ها می‌توانست اتفاقات ناگواری به‌دنبال داشته‌باشد‌: شايد کارش را از دست می‌داد و سه فرزندش از امکان تحصيل در دانشگاه محروم می‌شدند‌. در عين‌حال جرأت کافی نداشت که به اين آدم‌های بی‌سر‌و‌پا که پيشاپيش داشتند از زبونی او تفريح می‌کردند‌، پاسخ رد بدهد‌.

دست آخر هم، با اينکه خودش را به‌خاطر بی‌جربزگی و حماقت و ناتوانی از مقاومت در برابر فشار آن‌ها سرزنش می‌کرد‌، کوتاه آمد و موافقت کرد‌. پس در‌واقع علت اخراج او از کار و محروم شدن فرزندانش از تحصيل بزدلی بود و نه جسارت‌. حالا اگر قضيه از اين قرار بوده‌، پس ديگر چرا اين‌قدر مغرور است‌؟))
به نظر من شاید این یکم بدبینانه باشه که اینطور در رویا هاش فکر کنه



:)

در اینکه اتفاقاتی که برای اون محقق چکی میافته درد ناک هست ،شکی نیست! اما من اسم این دید کوندرا رو واقع گرایی میذارم نه سیاه نگری،به نظرم دیدش کاملا رئال هست ! اگه به خاطر داشته باشید اولش گفتم که ویژگی ممتاز کوندرا اینه که درونی ترین احساسات انسان ها رو به شکلی زیبا موشکافی میکنه و درین کار هم جسارت خاصی به خرج میده ...
من فکر میکنم این احساس شما نسبت به سیاه نگری نشات گرفته از همین جسارت در بیانُِ کوندرا هست،که باعث شده با خوندن سرنوشت اون محقق چک تبار تصویر سیاهی در ذهن شما نقش ببنده...
ولی حقیقت اینه که این اتفاقی هست که خیلی از ما در طول روز دچارش میشیم،مسائل غرور آفرینی که برای ما بسیار مهم و ارزشمندند ولی با بیانشون نهایتا مورد تمسخر دیگران قرار میگیریم...

اون قسمتی که نتیجه گیری کردید که کوندرا ظاهرا اینها رو نوعی بزدلی میدونست رو قبول ندارم،چون با توجه به دلایل بالاکه گفتم ، کوندرا داره میگه ارزش های ما آدما معمولا برای دیگران تمسخری بیش نیست و این یه واقعیت هست نه سیاه بینی!

و اینکه در حالیکه نشون می داد که ونسان یک روشنفکر رقاصه ستیز هست ولی در واقع خود اون روشنفکر ها رو هم به یک طوری رقاصه نشون میده

دقیقا میخواد همین رو بگه! میخواد بگه اون روشنفکران هم خودشون به نوعی رقاص هستند...
این مسئله رو کامل میشه از توصیفاتی که در باره ی "پونتوَن" میکنه میشه فهمید؛مثلا اون قسمتی که سر میز هستند و دوستشون به همراه زنی زیبا وارد میشه و اون ونسان رو به طرز خیلی غیر منتظره ای تخریب میکنه...

اما اون دیالوگی که ونسان با مرد کت وشلواری داره بیشتر به دید و نظر نویسنده میخوره،همونطور که توی داستان نشون میده خود ونسان هم بی جواب میمونه : "آقای عزيز‌، ما نمی‌تونيم زمانی رو که در اون زندگی می‌کنيم خودمون انتخاب کنيم‌. همه ما زير نگاه دوربين تلويزيون زندگی می‌کنيم‌. از‌اين‌پس اين ديگه جزو شرايط زندگی انسانه‌. حتی وقتی در حال جنگيم‌، در برابر چشم‌های دوربين می‌جنگيم‌. وقتی می‌خوايم به اتفاق‌هايی که می‌افته اعتراض کنيم‌، به دوربين تلويزيون احتياج داريم تا ديگران صدامونو بشنون‌. با اون تعريفی که شما ارائه کردين‌، در‌واقع همه ما رقاص هستيم‌. من حتی می‌خوام اين‌طور بگم که همه ما يا رقاص هستيم‌، يا فراری از جنگ‌. آقای عزيز اميدوارم منو ببخشين ولی انگار شما از اين‌که زمان به پيش می‌ره متأسفين‌. پس به گذشته برگردين‌. مثلاً به قرن دوازدهم‌. ولی لابد اون موقع هم به وجود کليسا‌ها اعتراض می‌کنين و اون‌ها رو به بربريت نو نسبت می‌دين‌. به گذشته دور‌تر از اون برگردين‌! به دوران عنتر‌ها‌! اون‌جا ديگه کم‌ترين چيز نوی وجود نداره که شما رو تهديد کنه‌، اون‌جا شما بين هم‌نوعان مقلدتون هستين‌، توی بهشت برين عنتر‌ها"‌.

-بالاخره نظر ها متفاوته دیگه:rolleyes:




 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
در اینکه اتفاقاتی که برای اون محقق چکی میافته درد ناک هست ،شکی نیست! اما من اسم این دید کوندرا رو واقع گرایی میذارم نه سیاه نگری،به نظرم دیدش کاملا رئال هست ! اگه به خاطر داشته باشید اولش گفتم که ویژگی ممتاز کوندرا اینه که درونی ترین احساسات انسان ها رو به شکلی زیبا موشکافی میکنه و درین کار هم جسارت خاصی به خرج میده ...
من فکر میکنم این احساس شما نسبت به سیاه نگری نشات گرفته از همین جسارت در بیانُِ کوندرا هست،که باعث شده با خوندن سرنوشت اون محقق چک تبار تصویر سیاهی در ذهن شما نقش ببنده...
ولی حقیقت اینه که این اتفاقی هست که خیلی از ما در طول روز دچارش میشیم،مسائل غرور آفرینی که برای ما بسیار مهم و ارزشمندند ولی با بیانشون نهایتا مورد تمسخر دیگران قرار میگیریم...

اون قسمتی که نتیجه گیری کردید که کوندرا ظاهرا اینها رو نوعی بزدلی میدونست رو قبول ندارم،چون با توجه به دلایل بالاکه گفتم ، کوندرا داره میگه ارزش های ما آدما معمولا برای دیگران تمسخری بیش نیست و این یه واقعیت هست نه سیاه بینی!

[/FONT][/COLOR][/FONT][/COLOR]

اون سرنوشت مرد چک تبار یک واقعیت هست که افتاده ولی اون رو باید از دید نویسنده ببینیم
اگه منظور کوندارا دید مردم را نسبت به فرد چک تبار می گفت یک چیزی هست ولی به نظر من فکر می کنم این دید خود کوندرا هست به مرد چک تبار
اینکه اون مرد اینطور که از شواهد پیدا هست یک قهرمان نیست بلکه یک نمایی از یک قهرمان هست که ما می خواهیم باشه
مثلا چون ما آدم های را دوست داریم که بر علیه ظلم به پا خواسته اند پس قهرمان ها را آن طور که دوست داریم می بینیم و با این طرز تفکر چگوارا دیگر آدم انقلابی نیست چرا ؟ ! چون این دید ماست که اون رو دوست داره چگوارا ببینه
و شاید هم چگوارا آدم زیاد انقلابی نباشه ولی چون ما این رو دوست داریم پس چگوارا توی ذهن ما میشه انقلابی و برای ما بزرگ میشه ولی این ممکنه نباشه و ممکنه هم باشه
و در اینجا هست که نویسنده اون فکر خودش که تحت تاثیر اینکه همه مردم به نوعی رقاصه هستند قرار می گیره

من می تونم فکر کنم که قهرمان های من آدم های صرف خوبی هستند چون این خیال من هست و دید من به دنیا اطراف و همینطور می تونم فکر کنم که اون قهرمان فقط یک نگاه پوشالی من به زندگی است یعنی اینکه اون واقعا قهرمان نشده و احتمالا طی همین جبر زمانه دچار این آفت قهرمانی شده

در مورد رقاصه ها هم با l'avocat جان موافقم ;)
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
دوستان مثل اینکه نظری ندارند
اگه نه خوب بریم سر یک کتاب دیگه
اگه هم که هست بگید :)
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
سلام

من دارم کماکان اهستگی رو میخونم و کپی پیست می کنم برای شاید وقتی دیگر. البته من یه اشتباه رو که چند بار کردم دوباره مرتکب شدم اونم این که چند کتاب رو همزمان شروع کردم به خوندن. مورچه ارژانتینی_کالوینو) نامه به پدر (کافکا)مایا(گوردر).

اما منتظر پیشنهاد معرفی کتاب بعدیم البته بخاطر بد قولیم میتونین منو تنبیه کنین من حاضرم

ممنون از سراب و ساغر عزیز
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
اون سرنوشت مرد چک تبار یک واقعیت هست که افتاده ولی اون رو باید از دید نویسنده ببینیم
اگه منظور کوندارا دید مردم را نسبت به فرد چک تبار می گفت یک چیزی هست ولی به نظر من فکر می کنم این دید خود کوندرا هست به مرد چک تبار
اینکه اون مرد اینطور که از شواهد پیدا هست یک قهرمان نیست بلکه یک نمایی از یک قهرمان هست که ما می خواهیم باشه
مثلا چون ما آدم های را دوست داریم که بر علیه ظلم به پا خواسته اند پس قهرمان ها را آن طور که دوست داریم می بینیم و با این طرز تفکر چگوارا دیگر آدم انقلابی نیست چرا ؟ ! چون این دید ماست که اون رو دوست داره چگوارا ببینه
و شاید هم چگوارا آدم زیاد انقلابی نباشه ولی چون ما این رو دوست داریم پس چگوارا توی ذهن ما میشه انقلابی و برای ما بزرگ میشه ولی این ممکنه نباشه و ممکنه هم باشه
و در اینجا هست که نویسنده اون فکر خودش که تحت تاثیر اینکه همه مردم به نوعی رقاصه هستند قرار می گیره

من می تونم فکر کنم که قهرمان های من آدم های صرف خوبی هستند چون این خیال من هست و دید من به دنیا اطراف و همینطور می تونم فکر کنم که اون قهرمان فقط یک نگاه پوشالی من به زندگی است یعنی اینکه اون واقعا قهرمان نشده و احتمالا طی همین جبر زمانه دچار این آفت قهرمانی شده

کوندرا نمی خواد اون مرد رو قهرمان معرفی کنه،میخواد بگه در دنیای امروز ارزش های ما ،دلخوشی هامون ،تنها و تنها برای خودمون ارزشمنده نه دیگران! اون ارزشی که باعث میشه ما به خاطرش از خیلی چیزامون بگذریم تنها برای ما ارزشمنده ...
پس چه بهتر که ارزش هامون رو در سینه نگه داریم تا همیشه ارزشمند باشند نه مثل اون محقق که با بیان مهمترین افتخار زندگیش در نهایت مورد تمسخر دیگران قرار گرفت...
کوندرا داره خواننده رو با یک حقیقت نسبتا تلخ مواجه میکنه و اون ،از هم گسستگی آدمیان و ارزش هاشو ن هست! داره میگه در دنیای امروز چیزی به نام "ارزش جمعی " وجود نداره، چون "درک مشترک ی" وجود نداره خصوصا در جایی که از ملل مختلف در کنار هم جمع بشن ...

دوستان مثل اینکه نظری ندارند
اگه نه خوب بریم سر یک کتاب دیگه
اگه هم که هست بگید :)

خب پیشنهاد کنید،چه کتابی رو بخونیم؟

من نظرم روی "بوف کور " هست...

سلام

من دارم کماکان اهستگی رو میخونم و کپی پیست می کنم برای شاید وقتی دیگر. البته من یه اشتباه رو که چند بار کردم دوباره مرتکب شدم اونم این که چند کتاب رو همزمان شروع کردم به خوندن. مورچه ارژانتینی_کالوینو) نامه به پدر (کافکا)مایا(گوردر).

اما منتظر پیشنهاد معرفی کتاب بعدیم البته بخاطر بد قولیم میتونین منو تنبیه کنین من حاضرم

ممنون از سراب و ساغر عزیز

الان دقیقا کجای کتابی؟ :دی

پس یه پیشنهاد بده واسه کتاب بعدی...
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
بوف کور هم کتاب قشنگیه من کتابای سوررئال رو دوست دارم
 

live for what?

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
18 آگوست 2006
نوشته‌ها
9,078
لایک‌ها
374
محل سکونت
Wish! In Your Mind!
من نظرم روی "بوف کور " هست...

من پیکر فرهاد رو میخونم که از نوعی دیگر به داستان نگاه کرده باشم :دی

کلآ داستان بسیار گیرا و زیبایی هست. نسخه چاپی کاملش اینور انقلاب چاپ شده؟! من نسخه قدیمیش رو دارم
 

DIXIE CHICKS

Registered User
تاریخ عضویت
8 می 2007
نوشته‌ها
1,124
لایک‌ها
661
من پیکر فرهاد رو میخونم که از نوعی دیگر به داستان نگاه کرده باشم :دی

کلآ داستان بسیار گیرا و زیبایی هست. نسخه چاپی کاملش اینور انقلاب چاپ شده؟! من نسخه قدیمیش رو دارم

اول منم خواستم پیکر فرهاد رو پیشنهاد کنم ... بعدش یادم افتاد نمی دونم تو کدوم یکی از کارتونای کتابم گذاشتم
از خیر پیشنهادش گذشتم :دی

منم نسخه قدیمش رو دارم تاریخ شاهنشاهی خورده ... ولی کتاب قشنگیه اگه همه موافق باشن من برا این کتاب
پایه هستم .
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
اول منم خواستم پیکر فرهاد رو پیشنهاد کنم ... بعدش یادم افتاد نمی دونم تو کدوم یکی از کارتونای کتابم گذاشتم
از خیر پیشنهادش گذشتم :دی

منم نسخه قدیمش رو دارم تاریخ شاهنشاهی خورده ... ولی کتاب قشنگیه اگه همه موافق باشن من برا این کتاب
پایه هستم .

من ندارم نسخه الكترونيكش هست؟

من بصورت دانش پذير شركت مي كنم:دي
 

F A R A M A R Z

کاربر فعال فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 اکتبر 2007
نوشته‌ها
2,508
لایک‌ها
1,642
سن
40
محل سکونت
Mashhad
هر کدوم رو انتخاب کردید لطفا نسخه pdf اون رو اینجا بزارید تا بخونیم
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
کتاب بوف کور من متاسفانه سال هاست که ناپدید شده:دی

پیکر فرهاد رو نخوندم، اگه نظر همه روی اون هست میخونیمش،البته نسخه ی الکترونیکیش باشه خیلی بهتر میشه...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
37
محل سکونت
اهواز
نویسنده ش کیه؟
من چون نمی تونم پای کامپیوتر بخونم..بهم بگید تا برم تهیه کنم:rolleyes:
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
نویسنده ش عباس معروفی هست :rolleyes:
 

nedi

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
4 اکتبر 2007
نوشته‌ها
892
لایک‌ها
5
محل سکونت
shiraz
بالاخره چي شد؟ بوف كور ؟ پيكر فرهاد؟
 
بالا