• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

تا حالا عاشق شدی؟

وضعیت
موضوع بسته شده است.

sarvenaz24

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
358
لایک‌ها
310
محل سکونت
My room
مال من هم که مال اون اولا بود 18 سالم بود فکر کنم :rolleyes:
جونم براتون بگه :blush:
اول از طرف اون یه رابطه شکل گرفت ...فامیل بودیم تقریبا ولی فامیل دور تو یه عروسی دیده بود و .... :D
خلاصه sms بازی و تلفن و ... شروع شد تا رسید به قرار حضوری و پیشنهاد ازدواج بعد من گفتم الان شرایطش رو ندارم و حالا زوده وو.... ولی اون اصرار داشت که ازدواج واسه چند سال دیگه هم باشه الان مشخصش کنیم بعد ادامه بدیم
خلاصه مای اسکل هم دیگه خیلی تو فکرش بودیم و شب و روز به قولی با هم بودیم اون هم همینجوری بود
حالا من گول خوردم و .. رو نمیدونم :(
تا اینکه دیدم رفته به خونشون گفته که شهرام عاشم شده و ازم خواستگاری کرده و من هم دارم روش فکر می کنم :blink:
ما هم کله کردیم و همه چیو بهم ز دیم چون شخصیت و غرورم داشت میرفت زیر سوال نه من رابطه رو شروع کرده بودم نه پیشنهاد داده بودم فقط وابستگی شدید داشتم و نمیتونستم جدا بشم و دپرسی شدید چند روز اومده بود سراغم :eek::eek::eek:
بعدش مامانش زنگ زد و گفت چرا به دخترم این حرفو زدی هرچی من گفتم نه فامیل که منو میشناسن من شخصیتم اینجوری نیست و..... باور نمیکرد تا اینکه گفتم ثابت می کنم
مسیجاش رو داشتم نشون مامانش دادم و آروم شد :lol:
بعد از اون میگفت تو نباید منو ضایع می کردی جلو مامامنم و میتونستی بپیچونی و ... من هم داشت ابروم میرفت مجبور شده بودم
خلاصه بعد از اون دیگه نه به کسی دل بستم نه عاشق حقیقی شدم
شاید اون هم یه عشق بچگی و زود گذر بوده خلاصه
فقط در نهایت دوستی کوچیک
هر چند الان از اون دوستی کوچیک هم سعی می کنم کمی دور باشم
نتیجه میگیریم 90 درصد دخترا قالتاق تر از این چیزایی هستن که ما فکرشو می کنیم
نظر شما چیه ؟

كاملا مخالفم! :wacko::f34r::blink:
عشق وعاشقي يه روند پيچدست نميشه بگي با يه اس ام اس و نيگا عاشق طرف شديم رفت:wacko:
همون بازيگوشيه بچه گانه بوده احتمالا:lol:
 

ShahramB

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
4,305
لایک‌ها
590
سن
35
محل سکونت
خوشــــــا شیــــــــــــــــــــــــــــــــراز
كاملا مخالفم! :wacko::f34r::blink:
عشق وعاشقي يه روند پيچدست نميشه بگي با يه اس ام اس و نيگا عاشق طرف شديم رفت:wacko:
همون بازيگوشيه بچه گانه بوده احتمالا:lol:
بابا این خلاصه یک ساله
تو میگی یه مسیج ؟ :wacko:
 

MasoudM

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2008
نوشته‌ها
1,874
لایک‌ها
651
محل سکونت
in the shadow of the statue
مال من هم که مال اون اولا بود 18 سالم بود فکر کنم :rolleyes:
جونم براتون بگه :blush:
اول از طرف اون یه رابطه شکل گرفت ...فامیل بودیم تقریبا ولی فامیل دور تو یه عروسی دیده بود و .... :D
خلاصه sms بازی و تلفن و ... شروع شد تا رسید به قرار حضوری و پیشنهاد ازدواج بعد من گفتم الان شرایطش رو ندارم و حالا زوده وو.... ولی اون اصرار داشت که ازدواج واسه چند سال دیگه هم باشه الان مشخصش کنیم بعد ادامه بدیم
خلاصه مای اسکل هم دیگه خیلی تو فکرش بودیم و شب و روز به قولی با هم بودیم اون هم همینجوری بود
حالا من گول خوردم و .. رو نمیدونم :(
تا اینکه دیدم رفته به خونشون گفته که شهرام عاشم شده و ازم خواستگاری کرده و من هم دارم روش فکر می کنم :blink:
ما هم کله کردیم و همه چیو بهم ز دیم چون شخصیت و غرورم داشت میرفت زیر سوال نه من رابطه رو شروع کرده بودم نه پیشنهاد داده بودم فقط وابستگی شدید داشتم و نمیتونستم جدا بشم و دپرسی شدید چند روز اومده بود سراغم :eek::eek::eek:
بعدش مامانش زنگ زد و گفت چرا به دخترم این حرفو زدی هرچی من گفتم نه فامیل که منو میشناسن من شخصیتم اینجوری نیست و..... باور نمیکرد تا اینکه گفتم ثابت می کنم
مسیجاش رو داشتم نشون مامانش دادم و آروم شد :lol:
بعد از اون میگفت تو نباید منو ضایع می کردی جلو مامامنم و میتونستی بپیچونی و ... من هم داشت ابروم میرفت مجبور شده بودم
خلاصه بعد از اون دیگه نه به کسی دل بستم نه عاشق حقیقی شدم
شاید اون هم یه عشق بچگی و زود گذر بوده خلاصه
فقط در نهایت دوستی کوچیک
هر چند الان از اون دوستی کوچیک هم سعی می کنم کمی دور باشم
نتیجه میگیریم 90 درصد دخترا قالتاق تر از این چیزایی هستن که ما فکرشو می کنیم
نظر شما چیه ؟

نظر من اینه که چه خبر از نا .... ؟ :cool:
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,707
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
من که هر دختری (البته خوش قیافه ش) بهم لبخند می زنه (منظور همون پا دادن!) چه تو دانشگاه چه خیابون سریع عاشقش میشم، اما یه هفته که باهاش باشم ازشون خسته میشم و رد کردنشون مصیبت میشه! بعضی وقتا جواب اسمسا رو نمیدم تا بی خیال شه، اون وقت هر چی فحش رکیک به ذهنش می رسه، بارم می کنه و خب منم بهش حق میدم!:D
اما چند وقت پیش دختر دائیم بهم گفت که دوست دارم و منم واسه اینکه ناراحت نشه گفتمش دوست دارم (البته یه جورایی دوستش دارم) و حالا تیریپ ازدواج برداشته! نمی دونم چیکارش کنم! مثل بقیه نمیشه ردش کرد، فامیله! خیلی بهم علاقه نشون میده (عمرا فک نمی کردم همچین دختری از من خوشش بیاد!)، خلاصه اینکه گیر کردم بدجور
کسی راهکاری نداره؟


یه چیز مهم. از همون اولی که میخوای با یه دختر رابطه ای برقرار کنی باید بدونی چه رابطه ای میخوای داشته باشی. یعنی چجوری رابطه. اصلا هدفت چیه و چی میخوای از این دوستی...

در این موردی که راهکار خواستی لطفا سن خودت و دختر داییت رو بگو اول تا بشت بگم
 

منصور قیامت

کاربر ویژه گفتگوی آزاد
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
1 ژوئن 2007
نوشته‌ها
4,707
لایک‌ها
297
محل سکونت
شهر باحال قم
مال من هم که مال اون اولا بود 18 سالم بود فکر کنم :rolleyes:
جونم براتون بگه :blush:
اول از طرف اون یه رابطه شکل گرفت ...فامیل بودیم تقریبا ولی فامیل دور تو یه عروسی دیده بود و .... :D
خلاصه sms بازی و تلفن و ... شروع شد تا رسید به قرار حضوری و پیشنهاد ازدواج بعد من گفتم الان شرایطش رو ندارم و حالا زوده وو.... ولی اون اصرار داشت که ازدواج واسه چند سال دیگه هم باشه الان مشخصش کنیم بعد ادامه بدیم
خلاصه مای اسکل هم دیگه خیلی تو فکرش بودیم و شب و روز به قولی با هم بودیم اون هم همینجوری بود
حالا من گول خوردم و .. رو نمیدونم :(
تا اینکه دیدم رفته به خونشون گفته که شهرام عاشم شده و ازم خواستگاری کرده و من هم دارم روش فکر می کنم :blink:
ما هم کله کردیم و همه چیو بهم ز دیم چون شخصیت و غرورم داشت میرفت زیر سوال نه من رابطه رو شروع کرده بودم نه پیشنهاد داده بودم فقط وابستگی شدید داشتم و نمیتونستم جدا بشم و دپرسی شدید چند روز اومده بود سراغم :eek::eek::eek:
بعدش مامانش زنگ زد و گفت چرا به دخترم این حرفو زدی هرچی من گفتم نه فامیل که منو میشناسن من شخصیتم اینجوری نیست و..... باور نمیکرد تا اینکه گفتم ثابت می کنم
مسیجاش رو داشتم نشون مامانش دادم و آروم شد :lol:
بعد از اون میگفت تو نباید منو ضایع می کردی جلو مامامنم و میتونستی بپیچونی و ... من هم داشت ابروم میرفت مجبور شده بودم
خلاصه بعد از اون دیگه نه به کسی دل بستم نه عاشق حقیقی شدم
شاید اون هم یه عشق بچگی و زود گذر بوده خلاصه
فقط در نهایت دوستی کوچیک
هر چند الان از اون دوستی کوچیک هم سعی می کنم کمی دور باشم
نتیجه میگیریم 90 درصد دخترا قالتاق تر از این چیزایی هستن که ما فکرشو می کنیم
نظر شما چیه ؟
درود بر تو شهرام

همه ی حرفات تایید میشه. کارت هم درست بوده و فکرت هم درست بوده

فضیه این نا... چیه که مسود میگه؟ مادر زنته؟
 

Mohsen Khan

Registered User
تاریخ عضویت
11 فوریه 2007
نوشته‌ها
2,225
لایک‌ها
299
توي سنين پايين چون افراد مشكلي ندارند(مالي و اينها) و زير نظر خانواده بزرگ مي شن
حتي پول اس ام اسي كه بهم مي دن هم داره از جيب خانواده مي ره
بيشتر جنبه رمانتيك و اينها را مي بينند
بعضي هاشون هم خيلي قضيه را جدي مي گيرن

ولي بعد كه بزرگ مي شن ، مي بينند قضيه اون چيزي نيست كه فكر مي كنند
تجربه دوستان توي تاپيك هم به نوعي همين را مي گه
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
---

خب بستگی داره همسر خوب و عاقبت به خیری رو چی تعریف کنید . دختری که واقعا معتقد باشه که دوستی قبل از ازدواج ( حد و حدودش رو کار ندارم ) کار ناپسندی نیست اگر یکم به عقلش فشار بیاره درک میکنه که شوهری براش خوبه که این موضوع رو درک کنه . یعنی اون مرد هم فردی باشه که با دوستی قبل از ازدواج همسرش مشکلی نداشته باشه .
مثلا خیلی از دخترها رابطه جنسی قبل از ازدواج رو بد نمیدونن ، اما میگن چون بعدا براشون دردسر میشه و شوهر ( یا حداقل شوهر خوب* ) گیرشون نمیاد ، پس ولش کن !

*حالا اینجا اون شوهر خوبه کسیه که اعتقاداتش با دختره میخونه ؟ یا مثلا شوهر پولدار و آقای مهندس مد نظره

هر كسي تعريف خاصي داره براي عاقبت به خير شدن.دخترها هم مادامي كه فقط از روي احساساتتشون تصميم نمي گيرند و يا حداقل منطق رو هم در تصميمهاشون لحاظ مي كنند مشكل كمتري دارند چون به رابطه اي اجازه گسترش ميدن كه اون طرفش كسي براي خوشگذروني يا تنوع نيامده!

مردها و پسرهايي كه به دوستي قبل از ازدواج اعتقاد ندارند معمولا سراغ دخترهايي كه متفاوت با اونا فكر مي كنند نميرن چرا كه هر وقت هم چنين اتفاقي افتاده، طولي نكشيده كه رابطه به پايان رسيده. به طور طبيعي دختري كه دوست پسر داره نميره سراغ پسرهايي كه اين تيپها رو نمي پسندند و تازه اونها رو بد هم مي دونن! به نفعش هم هست كه نره! البته بايد اين موضوع رو هم در نظر بگيره كه تعداد زيادي از همين پسرهايي كه با دخترها دوست ميشن به دوست دخترهاشون اعتماد ندارند!

رابطه جنسي قبل از ازدواج براي جامعه ما اصلا خوب نيست و بهتره واقعا كه انجام نشه.

همه دخترها هم به فكر دكتر/مهندس و شوهر پولدار نيستند ها چون اين رو كه ديگه زياد مي بينيم كه خيليهاشون به همون زندگي عادي راضيند! همين كه مطمئن باشند طرف مرد زندگيه، اهل خلاف و ولگردي نيست و ميشه بهش تكيه كرد براي خودشون و خانواده هاشون كافيه. فكر كنم خيليها هم ديگه دارن از اين زندگي مدرن و روابط دوست دختري/دوست پسري خسته ميشن! آخه اين چه رابطه ايه كه همش نگران اين باشي كه نكنه اگه بهش بگي چقدر عاشقانه و خالصانه دوستش داري اون به اين فكر كنه كه خودت رو سبك كردي و رهات كنه تا در آتش تمنا بسوزي، سريع هم يادش بره كه خودش نفر اولي بوده كه پاپيش گذاشته و ابراز علاقه كرده! آخه واقعا چند سال پيش اينطوي ابراز علاقه مي كردند؟ به نظر مي رسه اون موقع بيشتر به هم اعتماد مي كردند.
 

soroushX

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
419
لایک‌ها
271
یه چیز مهم. از همون اولی که میخوای با یه دختر رابطه ای برقرار کنی باید بدونی چه رابطه ای میخوای داشته باشی. یعنی چجوری رابطه. اصلا هدفت چیه و چی میخوای از این دوستی...

در این موردی که راهکار خواستی لطفا سن خودت و دختر داییت رو بگو اول تا بشت بگم
مرسی منصور جون! بشم بگو!:lol:
خودم 23.5 اون 21، خودم دوست ندارم از الان محدود بشم و یه نفر همیشه مراقبم باشه (چون نشون داده از اوناست)
اما خب آدم یه جایی دیگه باید به فکر زندگی آینده ش بیفته و کی بهتر از یه دختر پاک و نجیب (اینو مطمئنم، با خانواده ست). واسه همین سر دو راهی موندم
یه جورایی به این فکر می کنم که ممکنه از اون بهتر هم گیرم بیاد!
 
Last edited:

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
مال من هم که مال اون اولا بود 18 سالم بود فکر کنم :rolleyes:
جونم براتون بگه :blush:
اول از طرف اون یه رابطه شکل گرفت ...فامیل بودیم تقریبا ولی فامیل دور تو یه عروسی دیده بود و .... :D
خلاصه sms بازی و تلفن و ... شروع شد تا رسید به قرار حضوری و پیشنهاد ازدواج بعد من گفتم الان شرایطش رو ندارم و حالا زوده وو.... ولی اون اصرار داشت که ازدواج واسه چند سال دیگه هم باشه الان مشخصش کنیم بعد ادامه بدیم
خلاصه مای اسکل هم دیگه خیلی تو فکرش بودیم و شب و روز به قولی با هم بودیم اون هم همینجوری بود
حالا من گول خوردم و .. رو نمیدونم :(
تا اینکه دیدم رفته به خونشون گفته که شهرام عاشم شده و ازم خواستگاری کرده و من هم دارم روش فکر می کنم :blink:
ما هم کله کردیم و همه چیو بهم ز دیم چون شخصیت و غرورم داشت میرفت زیر سوال نه من رابطه رو شروع کرده بودم نه پیشنهاد داده بودم فقط وابستگی شدید داشتم و نمیتونستم جدا بشم و دپرسی شدید چند روز اومده بود سراغم :eek::eek::eek:
بعدش مامانش زنگ زد و گفت چرا به دخترم این حرفو زدی هرچی من گفتم نه فامیل که منو میشناسن من شخصیتم اینجوری نیست و..... باور نمیکرد تا اینکه گفتم ثابت می کنم
مسیجاش رو داشتم نشون مامانش دادم و آروم شد :lol:
بعد از اون میگفت تو نباید منو ضایع می کردی جلو مامامنم و میتونستی بپیچونی و ... من هم داشت ابروم میرفت مجبور شده بودم
خلاصه بعد از اون دیگه نه به کسی دل بستم نه عاشق حقیقی شدم
شاید اون هم یه عشق بچگی و زود گذر بوده خلاصه
فقط در نهایت دوستی کوچیک
هر چند الان از اون دوستی کوچیک هم سعی می کنم کمی دور باشم
نتیجه میگیریم 90 درصد دخترا قالتاق تر از این چیزایی هستن که ما فکرشو می کنیم
نظر شما چیه ؟
شرام خدا خفه ات نکنه!: ))
تو هم با این عاشخ شدنت..: ))
با این که دخترم...ولی خوب کردی حاله دختره رو گرفتی..:lol:
مرسی منصور جون! بشم بگو!:lol:
خودم 23.5 اون 21، خودم دوست ندارم از الان محدود بشم و یه نفر همیشه مراقبم باشه (چون نشون داده از اوناست)
اما خب آدم یه جایی دیگه باید به فکر زندگی آینده ش بیفته و کی بهتر از یه دختر پاک و نجیب (اینو مطمئنم، با خانواده ست). واسه همین سر دو راهی موندم
یه جورایی به این فکر می کنم که ممکنه از اون بهتر هم گیرم بیاد!
چه باحالید به خدا..:lol:
اخه چرا بهش میگی دوست دارم؟!
یه دختر با همین یه جمله کلی وا3 خودش نخشه میریزه...نباید هیــــچ وقت تا از خودت مطمئن نشدی به دختری همچین حرفی بزنی...البته اگه برات مهمه که طرف چقدر روت باید حساب باز کنه..
وختی بهت میگه دوست دارم بعدش تو هم میگی می 2،معلومه مرحله بعدی که بهش فکر می کنه(با توجه به این که فامیلید)ازدواجه...
نمیدونم در چه حده رابطه تون..ولی اگه میخوای قطش کنی آروم آروم..
اگه فکر می کنی دختره خوبیه ببین میتونی با روحیاتش کنار بیای؟
فوقش اینه که به دور از خانواده یه چند جلسه با هم حرف بزنید ببینی میتونی به عنوانه همسر برای چند ساعت کمه کم قبولش کنی؟!
ایشالله درست میشه:lol:
 

soroushX

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
419
لایک‌ها
271
چه باحالید به خدا..:lol:
اخه چرا بهش میگی دوست دارم؟!
یه دختر با همین یه جمله کلی وا3 خودش نخشه میریزه...نباید هیــــچ وقت تا از خودت مطمئن نشدی به دختری همچین حرفی بزنی...البته اگه برات مهمه که طرف چقدر روت باید حساب باز کنه..
وختی بهت میگه دوست دارم بعدش تو هم میگی می 2،معلومه مرحله بعدی که بهش فکر می کنه(با توجه به این که فامیلید)ازدواجه...
نمیدونم در چه حده رابطه تون..ولی اگه میخوای قطش کنی آروم آروم..
اگه فکر می کنی دختره خوبیه ببین میتونی با روحیاتش کنار بیای؟
فوقش اینه که به دور از خانواده یه چند جلسه با هم حرف بزنید ببینی میتونی به عنوانه همسر برای چند ساعت کمه کم قبولش کنی؟!
ایشالله درست میشه:lol:
گناه داشت آخه! گفتم که یه کوچولو دوسش داشتم:wub: و منم که آدم راستگو، نمی تونستم دروغ بگم! در ضمن شما دختری و نمی دونی چه حسی داره واسه یه پسر که یه دختر بهش بگه دوستت دارم (و بدونی که واقعا دوست داره)
مطمئنم اگه باهاش ازدواج کنم با هم خوشبختیم اما ... یه جورایی یه حسی ته دلم میگه نچ!:confused:
راستش یه بار هم با هم رفتیم بیرون، اما اون لحظه به این چیزی که شما گفتی فکر نکردم!
 
Last edited:

ShahramB

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
4,305
لایک‌ها
590
سن
35
محل سکونت
خوشــــــا شیــــــــــــــــــــــــــــــــراز
نظر من اینه که چه خبر از نا .... ؟ :cool:
نامزد منظورته ؟ :wacko:
مگه دیوونم :دی می خواستم بیام خواستگاری تو که بابات نمزاره :eek:
درود بر تو شهرام

همه ی حرفات تایید میشه. کارت هم درست بوده و فکرت هم درست بوده

فضیه این نا... چیه که مسود میگه؟ مادر زنته؟
والا من هم نمیدونم حالا خودش میاد میگه :دی
شرام خدا خفه ات نکنه!: ))
تو هم با این عاشخ شدنت..: ))
با این که دخترم...ولی خوب کردی حاله دختره رو گرفتی..:lol:
خوب دیگه باید یه جا حال گیری میشد البته اون هم حال من رو گرفته بودها :hmm:
کلا دوستی و اینا با برنامه ریزی باشه بیتره تا از حول حلیم بیفتی تو دیگ
جمله آخر خاص خودت :دی
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
گناه داشت آخه! گفتم که یه کوچولو دوسش داشتم:wub: و منم که آدم راستگو، نمی تونستم دروغ بگم! در ضمن شما دختری و نمی دونی چه حسی داره واسه یه پسر که یه دختر بهش بگه دوستت دارم (و بدونی که واقعا دوست داره)
مطمئنم اگه باهاش ازدواج کنم با هم خوشبختیم اما ... یه جورایی یه حسی ته دلم میگه نچ!:confused:
راستش یه بار هم با هم رفتیم بیرون، اما اون لحظه به این چیزی که شما گفتی فکر نکردم!
شما هم پسری و نمیدونی وقتی به یه دختر میگی دوست دارم چه اطمینانی رو در اون ایجاد می کنی!:دی
یه سری حرفا اگه گفته نشه خوده شما بعدا راهه انتخابه بیشتری داری..
هرچند که خیلی ها براشون مهم نیست و میگن حالا مگه چی گفتیم ما؟!
ولی اینو همیشه یادت باشه..حتی اگه ایشون هم جور نشد..اگه میخوای مورده اتهام قرار نگیری بعده یه رابطه که تو با احسا3 من بازی کردی و ازین چرت و پرتا..از اولش آتو دسته طرف نده...
که همین یه جمله رو بعدا مثله پتک میزنه تو سرت...
ولی در این مورد..چون خودت همچین بهش بی میل نیستی...اول ببین میتونی به عنوان همسر قبولش کنی یا نه؟!
بعدش به باقیه قضایا فکر کن..فقط به مشکل برخوردید(اگر مزدوج شدید)بهش نگی تو اول بهم گفتی دوست دارما!:lol:
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
نامزد منظورته ؟ :wacko:
مگه دیوونم :دی می خواستم بیام خواستگاری تو که بابات نمزاره :eek:

والا من هم نمیدونم حالا خودش میاد میگه :دی

خوب دیگه باید یه جا حال گیری میشد البته اون هم حال من رو گرفته بودها :hmm:
کلا دوستی و اینا با برنامه ریزی باشه بیتره تا از حول حلیم بیفتی تو دیگ
جمله آخر خاص خودت :دی

ینی چی؟(شبه..مخم نمیکشه..:دی)


پ.ن:دوستی که اصن هیچی باوا...
یارو میگه:دوسم داری؟اگه بگی نه نیست میشم...Out from زیست میشم...کلا بگم نیست میشم..: ))
بعد تهه اس ام اسش میزنه حال کردی؟!دو زبانه!: ))
کلا دوستی تو یه شرایطی واقعا بچه بازیه...
 

soroushX

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
419
لایک‌ها
271
ممنون یلدا جان، اما لطفا راهکار واسه جدا شدنم بدید! همش که شد ازدواج:(
آخه من هنوز تصمیم نگرفتم
واسه جدا شدن یه خرده کارم گره خورده! راستش وقتی بهم میگه تو دروغ میگی منو دوست داری و این حرفا، مجبورم بهش بگم باور کن دوست دارم و این حرفا!
تنها راهی که واسم مونده بود این بود که بگم ما بدرد هم نمی خوریم و خوشبخت نمی شیم و ... که بهم گفت بسکه فیلم نگاه کردی داری دیالوگا رو تکرار می کنی، اینا مال تو فیلماست!
نمی تونم همینجوری هم بی خیالش شم، چون اگه یه وقتی بخواد به گوش مادرم و خانواده ش برسونه (بابا مامانش هم فوق العاده منو دوست دارن)، اون وقته که دیگه غزل خداحافظی رو باید بخونم!
آخه اینجور که بوش میاد مامانم منتظر یه اوکی منه که همین فردا بره خونه داداش خواستگاری!
خلاصه اینکه مث ..ر تو گل گیر کردم
کلا واسه این مورد نمی دونم چیکار کنم، اینکه فک می کنم ممکنه بتونم به یه شخص بهتری آشنا شم! آخه اینجوری که نمیشه زندگی کرد
 
Last edited:

MasoudM

Registered User
تاریخ عضویت
8 جولای 2008
نوشته‌ها
1,874
لایک‌ها
651
محل سکونت
in the shadow of the statue
نامزد منظورته ؟ :wacko:
مگه دیوونم :دی می خواستم بیام خواستگاری تو که بابات نمزاره :eek:

والا من هم نمیدونم حالا خودش میاد میگه :دی

خوب دیگه باید یه جا حال گیری میشد البته اون هم حال من رو گرفته بودها :hmm:
کلا دوستی و اینا با برنامه ریزی باشه بیتره تا از حول حلیم بیفتی تو دیگ
جمله آخر خاص خودت :دی

اسمش دقیق یادم نیست . فکر کنم اولش نا ... داشت :D مثلا ناهید :D به مردم قول ازدواج میدی انقدر سریع یادت میره ؟ :D
 

ShahramB

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
4,305
لایک‌ها
590
سن
35
محل سکونت
خوشــــــا شیــــــــــــــــــــــــــــــــراز
اسمش دقیق یادم نیست . فکر کنم اولش نا ... داشت :D مثلا ناهید :D به مردم قول ازدواج میدی انقدر سریع یادت میره ؟ :D
اهاااااااااااااااااااااااااان ز.. رو میبگی ؟ :lol::lol::lol:
 

yalda.h

Registered User
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
142
لایک‌ها
168
محل سکونت
:eek:
ممنون یلدا جان، اما لطفا راهکار واسه جدا شدنم بدید! همش که شد ازدواج:(
آخه من هنوز تصمیم نگرفتم
واسه جدا شدن یه خرده کارم گره خورده! راستش وقتی بهم میگه تو دروغ میگی منو دوست داری و این حرفا، مجبورم بهش بگم باور کن دوست دارم و این حرفا!
تنها راهی که واسم مونده بود این بود که بگم ما بدرد هم نمی خوریم و خوشبخت نمی شیم و ... که بهم گفت بسکه فیلم نگاه کردی داری دیالوگا رو تکرار می کنی، اینا مال تو فیلماست!
نمی تونم همینجوری هم بی خیالش شم، چون اگه یه وقتی بخواد به گوش مادرم و خانواده ش برسونه (بابا مامانش هم فوق العاده منو دوست دارن)، اون وقته که دیگه غزل خداحافظی رو باید بخونم!
آخه اینجور که بوش میاد مامانم منتظر یه اوکی منه که همین فردا بره خونه داداش خواستگاری!
خلاصه اینکه مث ..ر تو گل گیر کردم
کلا واسه این مورد نمی دونم چیکار کنم، اینکه فک می کنم ممکنه بتونم به یه شخص بهتری آشنا شم! آخه اینجوری که نمیشه زندگی کرد
بیخیال...کلی تایپیده بودم بعدش از یوزم خارج شد همه اش پرید..:دی
انشالله خودت به یه نتیجه ای میر30 که میخوایش یا نه..چون من هر چی بگم چون نمیدونی میخوای چیکار کنی،به نتیجه ای نمیرسی..
 

soroushX

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
419
لایک‌ها
271
بیخیال...کلی تایپیده بودم بعدش از یوزم خارج شد همه اش پرید..:دی
انشالله خودت به یه نتیجه ای میر30 که میخوایش یا نه..چون من هر چی بگم چون نمیدونی میخوای چیکار کنی،به نتیجه ای نمیرسی..
اه ه ه ه ه! حیف شد!! فک کنم همین موضوع سرنوشت زندگیمو عوض کنه!:f34r:
واقعا هیچی بدتر از این نیست که خودتم ندونی می خوای چیکار کنی!
بهرحال ممنون
 

ShahramB

فروشنده معتبر
فروشنده معتبر
تاریخ عضویت
26 سپتامبر 2008
نوشته‌ها
4,305
لایک‌ها
590
سن
35
محل سکونت
خوشــــــا شیــــــــــــــــــــــــــــــــراز
ینی چی؟(شبه..مخم نمیکشه..:دی)


پ.ن:دوستی که اصن هیچی باوا...
یارو میگه:دوسم داری؟اگه بگی نه نیست میشم...Out from زیست میشم...کلا بگم نیست میشم..: ))
بعد تهه اس ام اسش میزنه حال کردی؟!دو زبانه!: ))
کلا دوستی تو یه شرایطی واقعا بچه بازیه...
فردا اول وقت بخون که زیاد فسفر نسوزونده باشی :دی
آره همون . اسمش یادم نمیاد دقیق :lol:
اون که ازدواج کرد الان باید حامله باشه مسعود کلا این پی تی ما رو به گذشته میبره :D
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا