اون قدري كه مي دونم و تحقيق كردم ، جن ها يه حالتي مثل انرژي دارن و بعضي مواقع هم براي تامين انرژي شون از ديگران استفاده مي كنن .
شايد همه ما از قديمي ها شنيده باشيم ، كه وقتي داخل باغ تنها مي خوابي احساس سنگيني مي كني ( كه برخي اون رو به خاطر منواكسيد كربن توليد شده درختان مي دونن ) و مي گفتن كه " آل " روت ميفته . يا در جاهاي ديگه اي هم كه اين قضيه رخ ميده ، مي گن حتما شام زياد خوردي و شكم سنگين بوده .
ولي مساله اين است كه در واقع جني داره از اون آدم انرژي اش رو مي گيره و اين حالت هم اكثرا در يك حالت بين خواب و بيداري رخ ميده . يعني نه كاملا خواب هستي و نه توان بيدار شدن داري . و اكثرا هم هرچي تقلا مي كني نمي توني بيدار شي . بيشتر مواقع هم زماني كه تنها هستي رخ مي ده . يعني در اجتماعات آدمها خيلي وارد نمي شن و خيلي رخ نمي ده . مثلا اگه خونه تنها خوابيده باشي ممكنه اتفاق بيفته .
يه حرف ديگه هم كه شنيدم اينكه اين موجودات از تكنولوژي دور هستن و براي همين خيلي در جمع هاي كنوني آدمها حاضر نيستن . و در مكانها پرت و دور افتاده مثل اون بيابوني كه دوستمون گفت يا در كارخانه هاي پرت بيشتر پيدا مي شن .
يه بنده خدايي داخل يك كارخانه اي در يك مكان پرتي در يكي از شهرستانها كار مي كرد ، سرايدار اونجا بهش مي گه كه وقتي داخل فلان انبار كارخانه ميري وجودشون رو حس مي كني ، اين بنده خدا هم اين حرف رو تاييد مي كرد كه مي گفت وقتي داخل اونجا مي ره كاملا حس مي كني كه انگار ازت انرژي گرفته مي شه . ( اين رو در مورد اين قضيه تامين انرژي گفتم )
تشكر بابت توضيحات..
تا اونجا كه من ميدونم طبق احاديث و روايات و خود قرآن اجنه از جنس آتش هستند و مثل انسان مسلم ، سركش و عاصي و كافر و ... دارند ! فقط از بينشون پيامبري برانگيخته نشده و بايد از پيامبران ما پيروي كنند...
نكته جالب اينه كه قديمي ها به شدت اعتقاد دارند اجنه نسبت به دو چيز حساس هستند (گفتن ترس درست نيست !) يكي گفتن بسم الله الرحمن الرحيم هستش كه باعث دور شدن اجنه ميشه و ديگري آهن !!
قديمي ها به شدت معتقدند كه جن ها از آهن ميترسند و براي همين خيلي هاشون وقتي شب ها تنها در باغها يا خانه هاي قديمي تنها ميخوابند در زير بالش خودشون يك كارد يا چاقوي فلزي ميزارند....
هيچ وقت دليلش را نفهميدم و توجيهي براش پيدا نكردم ولي به صحتش تقريبا اطمينان دارم !
چند سال پيش دختر عمه ام تعريف ميكرد كه پدربزرگش يك شب نوبت آب داشته توي باغ و پسرش هم سفر بوده ! تنها ميره باغ براي آبياري...
مشغول بوده كه حس ميكنه يه چيزي نگاهش ميكنه و مراقبش هست... زياد توجه نميكنه و به كارش مشغول ميشه كه يكدفعه حس ميكنه يه چيزي از پشت داره بهش نزديك ميشه به سرعت برميگرده و با بيل به سر اون طرف ميزنه (به تصور اينكه آدمي چيزي هستش !) و بعد شوكه شده به اون موجود نگاه ميكنه و بدن پرمو و پاهاي شبيه سم (ثم) را كه ميبينه از حال ميره...
----------------------------------
چند سال پيش يكي از آشناها داشت از مسير نايين بر ميگشت به اردستان كه تو راه متوجه يه ماشين خراب ميشه و متوجه يه زن كه اونجا براي كمك گرفتن دست تكون ميداده...
زن پوشش زياد مناسبي نداشته و اين بابا هم حيض بوده !
به قول خودش از همون اول نگاهش تو سينه هاي اون زن بوده... ماشين اون زن چپ كرده بوده و از اين مرد كمك ميخواد... اين بابا هم زن را سوار ميكنه كه برسوندش...
به خاطر گرماي شديد هوا توي كوير اين بابا تشنه اش ميشه و از زن كه كنار دستش نشسته بوده ميخواد كه يك ليوان آب بهش بده و وقتي زن ازش ميپرسه ظرف آب كجاست روش را به پايين صندلي زن ميكنه كه اشاره به ظرف آب بكنه و يكباره متوجا ثم هاي زن ميشه و ناخودآگاه وحشت زده از مسير منحرف ميشه و چپ ميكنه !
از اينجا به بعدش را يادش نمياد و فقط ميگه وقتي به هوش اومدم نه اثري از اون زن بود و نه ماشينش !
داستان مال چندين سال پيش هستش (بالاي 20 سال) ئ طرف هر وقت واسه ما تعريف ميكنه مو به تن خودش راست ميشه !!
--------------------------------------
نتيجه گيري :
من فكر ميكنم جن ها هم موجودات اجتماعي هستند و ازلت طلب و منزوي نيستند. فقط نميدونم چرا خدا اونها را از ديد انس پنهان كرده...
ظاهرا اين اتفاق به خاطر سركشي شيطان از سجده به انس بوده كه خود شيطان از اجنه بوده ...
در مورد تكنولوژي هم نميتونم چيزي بگم چون هنوز بشر بطور دقيق نتونسته زندگي اجنه را مورد بررسي قرار بده كه مشخص بشه چقدر از سطح علم و دانش برخوردارند...
ممكنه حتي دانششون از بشر امروزي هم فراتر باشه ! چون در ساير خصيصه ها دقيقا مثل انسان هستند فقط در حالت كلي انسان شريف تر هستش و با توجه به اينكه اجنه سالها قبل از انسانها بوده اند شايد علم و دانش اونها از ما بيشتر باشه !
اين را نه ميشه با احاديث و روايات اثبات كرد و نه انكار !
قصه هاي زيادي از زندگي زير زميني جن ها شنيدم و حتي چند نفر از پدربزرگ هاشون نقل ميكردند كه خودشون به چشم جشن ديو و پري ها را ديدند !!