با عرض سلام خدمت تمامي دوستان
نكاتي كه ميخواهم بيان كنم را در چند شماره مي گويم:
(قبل از شروع از بابت كمي منحرف كردن تاپيك عذرخواهي ميكنم.)
1) من مسلمانم اما خودم هنوز بسياري از سوالاتم را بي جواب ميبينم. ببينيد شما نبايد دنبال خداوند بگرديد. (البته از لحاظ فيزيكي ميگويم.) خداي هركسي در قلب او (منظورم قلب فيزيكي نيست بلكه بخش احساسات مغز است.) قرار دارد. قلب ما جايگاه ايمان است.
من نميتوانم لحظهاي را بدون توجه به حضور خداوند بگذرانم. ببينيد شما بايد به وجودي در وجود خود ايمان (تاكيد ميكنم ايمان . ايمان . ايمان) داشته باشيد. در غير اين صورت فلسفهي وجودي انسان زير سوال ميرود.
2) چرا فلسفهي وجودي انسان زير سوال ميرود؟ عرض ميكنم. ببينيد هيچ كدام از ما گذشته مان يادمان نميآيد. منظورم اين است كه مثلا ما الان در خاطرمان مثلا (باز هم تاكيد ميكنم به عنوان مثال) از 5 سالگي را به خاطر ميآوريم. آيا قبل از جنين بودن خود را به ياد ميآوريم؟ خب، اين يعني كه ما طي يك عمل آميزش جنسي "به وجود آمدهايم". دقت كنيد يعني توليد شدهايم. پس از "عدم"، خودمان طي يك فرايند (مثلا مثل حل شدن نمك در آب) به وجود آمدهايم. پس از عدم آمدهايم. نيست بودهايم و هست شدهايم. (چون نميدانيم كه قبل از جنين بودن و اصلا به وجود آمدن چه بودهايم و اينجا يك جورايي فلسفهي روح نيز زير سوال ميرود)
آيا پس از مرگ دوباره نيست ميشويم؟ اگر نيست نشويم، چه ميشويم؟ مگر قبل از به وجود آمدن نيست نبوديم؟ آيا پس از زندگي نيست ميشويم؟ آيا اصلا اين براي شما قابل درك است؟ ميتوانيد عدم را تصور كنيد؟
3) اينجاست كه اصلا فلسفهي خلقت انسان زير سوال ميرود. پس بهتر است به ذات واجب الوجودي ايمان داشته باشيم. شما اسمش را هرچه ميخواهيد بگذاريد. من به آن ميگويم خدا.
4) دو مورد بالا را در مورد مواردي ديگر چون آفرينش جهان نيز ميتوان توضيح داد.
5) پس رسيديم به ذاتي، به وجودي به نام خداوند. حال هر ديني كه باشد كاري نداريم. انسانها به تكامل رسيدهاند پس به يك ذات ايمان دارند. (خيلي ها اين گونهاند.)
6) گفتم بسياري از سوالات من بي جواب است. يكي همين مساله روح است. كه بسيار غير قابل درك براي ما انسان هاست. بنابراين در مورد آن صحبت نميكنم.
7) كسي ميتواند در مورد اجنه و كلا موجودات متافيزيكي صحبت كند كه فيزيك را خصوصا فيزيك نسبيتي را بداند. در اين ميان جمعي كه نظر دادند با احترام به تمامي دوستان فقط چند نفر با استدلال صحبت ميكنند.
8) ببينيد، ما سرعت نور را ميدانيم. كل فيزيك ما حداكثر به سرعت نور محدود ميشود. حال ما ميتوانيم موجوداتي را تصور كنيم كه بيشتر از سرعت نور باشند. به اينها در علم فيزيك ( و مشخصتر علم متافيزيك) ميگوييم: « تاكيون » اين تاكيون ها ديگر در ظرف زمان نيستند. (اگر فيزيك مبحث نور و شكست نور را بدانيد منظور من را متوجه ميشويد.) اگر زمان را يك ظرف شني در نظر بگيريم كه حال در گلوگاه آن است، گذشته در پايين و آينده در بالا كه دارد ميگذرد و مي ريزد پايين، تاكيون ها در بيرون اين ظرف هستند ! خيلي جالب است. ميتوانند به هر زماني كه ميخواهند بروند. چون از سرعت نور بيشترند.
آن مساله اي كه بسياري از دوستان به آن اشاره ميكنند با نام اين كه برخي صحنهها برايشان تكرار ميشود، همين بحث تاكيون هاست. بسياري ميگويند كه روح انسان از جنس تاكيون است. من هم همين اعتقاد را دارم.
9) ببينيد دنياي توهمات انسان بسيار بسيار بسيار وسيع است. ببينيد، من در ابتداي اين تاپيك گفتم اگر چيزي را نبينم باور نميكنم. خب؟ حال من گفتم چطور خدا را قبول دارم. ديگر چه؟ اينجاست كه بحث دين ميآيد وسط. يعني دين ميگويد تو كه خدا را قبول كردي اينم قبول كن! در صورتي كه براي ادامه زندگي نيازي به باور آنها نداريم!
من شايد خودم هم در شرايطي دچار توهمات بشوم و چيزهايي را ببينم. نميشود به داستانهايي كه اين و آن ميسرايند اكتفا كنيم. واقعا نميشود. لطفا دست برداريد.
10) نكته خارج از بحث: يكي از اين داستان هايي كه يكي از دوستان در اين تاپيك تعريف كرد را من انگليسياش را قبلا در يك كتابي خوانده بودم!!! اسم طرف را نميگويم تا مبادا تاپيك از حالت كنونياش خارج گردد.
11) اطهر مي گويد همه چيز با علم. قبول نمي كنم. علم انسان تجربي است. از اول كه به دنيا آمده كه نداشته! علم انسان تجربي و اكتسابي است. اما اين قدر علم پيشرفت كرده كه تقريبا همه چيز دنياي اطرافمان را توجيه مي كند. اما همه چيز با علم نمي شود.
به بياني ديگر هيچ چيز بي علم نمي شود، اما همه چيز با علم هم نميشود. اگر روزي چيزي جديد كشف شود توجيهات و بيانات علمي آن نيز به وجود ميآيند. اما توجيهات و بيانات علمي براي چيزي كه كشف نشده وجود ندارد.
12) حالم به هم ميخورد از مقالات احمقانه اي كه در مجلاتي مانند خانواده سبز چاپ ميشوند و براي توجيه زنان خاله زنك و خانه داري است كه با عرض معذرت كوته فكرند.
13) پذيراي نظرات "منصفانه، منطقي، قابل قبول و باپايه" دوستان هستم. آنهايي كه حتي عاشورا را درست نمينويسند لطف كنند نظر ندهند كه معلوم است اصلا مطالعه ندارند.
نكاتي كه ميخواهم بيان كنم را در چند شماره مي گويم:
(قبل از شروع از بابت كمي منحرف كردن تاپيك عذرخواهي ميكنم.)
1) من مسلمانم اما خودم هنوز بسياري از سوالاتم را بي جواب ميبينم. ببينيد شما نبايد دنبال خداوند بگرديد. (البته از لحاظ فيزيكي ميگويم.) خداي هركسي در قلب او (منظورم قلب فيزيكي نيست بلكه بخش احساسات مغز است.) قرار دارد. قلب ما جايگاه ايمان است.
من نميتوانم لحظهاي را بدون توجه به حضور خداوند بگذرانم. ببينيد شما بايد به وجودي در وجود خود ايمان (تاكيد ميكنم ايمان . ايمان . ايمان) داشته باشيد. در غير اين صورت فلسفهي وجودي انسان زير سوال ميرود.
2) چرا فلسفهي وجودي انسان زير سوال ميرود؟ عرض ميكنم. ببينيد هيچ كدام از ما گذشته مان يادمان نميآيد. منظورم اين است كه مثلا ما الان در خاطرمان مثلا (باز هم تاكيد ميكنم به عنوان مثال) از 5 سالگي را به خاطر ميآوريم. آيا قبل از جنين بودن خود را به ياد ميآوريم؟ خب، اين يعني كه ما طي يك عمل آميزش جنسي "به وجود آمدهايم". دقت كنيد يعني توليد شدهايم. پس از "عدم"، خودمان طي يك فرايند (مثلا مثل حل شدن نمك در آب) به وجود آمدهايم. پس از عدم آمدهايم. نيست بودهايم و هست شدهايم. (چون نميدانيم كه قبل از جنين بودن و اصلا به وجود آمدن چه بودهايم و اينجا يك جورايي فلسفهي روح نيز زير سوال ميرود)
آيا پس از مرگ دوباره نيست ميشويم؟ اگر نيست نشويم، چه ميشويم؟ مگر قبل از به وجود آمدن نيست نبوديم؟ آيا پس از زندگي نيست ميشويم؟ آيا اصلا اين براي شما قابل درك است؟ ميتوانيد عدم را تصور كنيد؟
3) اينجاست كه اصلا فلسفهي خلقت انسان زير سوال ميرود. پس بهتر است به ذات واجب الوجودي ايمان داشته باشيم. شما اسمش را هرچه ميخواهيد بگذاريد. من به آن ميگويم خدا.
4) دو مورد بالا را در مورد مواردي ديگر چون آفرينش جهان نيز ميتوان توضيح داد.
5) پس رسيديم به ذاتي، به وجودي به نام خداوند. حال هر ديني كه باشد كاري نداريم. انسانها به تكامل رسيدهاند پس به يك ذات ايمان دارند. (خيلي ها اين گونهاند.)
6) گفتم بسياري از سوالات من بي جواب است. يكي همين مساله روح است. كه بسيار غير قابل درك براي ما انسان هاست. بنابراين در مورد آن صحبت نميكنم.
7) كسي ميتواند در مورد اجنه و كلا موجودات متافيزيكي صحبت كند كه فيزيك را خصوصا فيزيك نسبيتي را بداند. در اين ميان جمعي كه نظر دادند با احترام به تمامي دوستان فقط چند نفر با استدلال صحبت ميكنند.
8) ببينيد، ما سرعت نور را ميدانيم. كل فيزيك ما حداكثر به سرعت نور محدود ميشود. حال ما ميتوانيم موجوداتي را تصور كنيم كه بيشتر از سرعت نور باشند. به اينها در علم فيزيك ( و مشخصتر علم متافيزيك) ميگوييم: « تاكيون » اين تاكيون ها ديگر در ظرف زمان نيستند. (اگر فيزيك مبحث نور و شكست نور را بدانيد منظور من را متوجه ميشويد.) اگر زمان را يك ظرف شني در نظر بگيريم كه حال در گلوگاه آن است، گذشته در پايين و آينده در بالا كه دارد ميگذرد و مي ريزد پايين، تاكيون ها در بيرون اين ظرف هستند ! خيلي جالب است. ميتوانند به هر زماني كه ميخواهند بروند. چون از سرعت نور بيشترند.
آن مساله اي كه بسياري از دوستان به آن اشاره ميكنند با نام اين كه برخي صحنهها برايشان تكرار ميشود، همين بحث تاكيون هاست. بسياري ميگويند كه روح انسان از جنس تاكيون است. من هم همين اعتقاد را دارم.
9) ببينيد دنياي توهمات انسان بسيار بسيار بسيار وسيع است. ببينيد، من در ابتداي اين تاپيك گفتم اگر چيزي را نبينم باور نميكنم. خب؟ حال من گفتم چطور خدا را قبول دارم. ديگر چه؟ اينجاست كه بحث دين ميآيد وسط. يعني دين ميگويد تو كه خدا را قبول كردي اينم قبول كن! در صورتي كه براي ادامه زندگي نيازي به باور آنها نداريم!
من شايد خودم هم در شرايطي دچار توهمات بشوم و چيزهايي را ببينم. نميشود به داستانهايي كه اين و آن ميسرايند اكتفا كنيم. واقعا نميشود. لطفا دست برداريد.
10) نكته خارج از بحث: يكي از اين داستان هايي كه يكي از دوستان در اين تاپيك تعريف كرد را من انگليسياش را قبلا در يك كتابي خوانده بودم!!! اسم طرف را نميگويم تا مبادا تاپيك از حالت كنونياش خارج گردد.
11) اطهر مي گويد همه چيز با علم. قبول نمي كنم. علم انسان تجربي است. از اول كه به دنيا آمده كه نداشته! علم انسان تجربي و اكتسابي است. اما اين قدر علم پيشرفت كرده كه تقريبا همه چيز دنياي اطرافمان را توجيه مي كند. اما همه چيز با علم نمي شود.
به بياني ديگر هيچ چيز بي علم نمي شود، اما همه چيز با علم هم نميشود. اگر روزي چيزي جديد كشف شود توجيهات و بيانات علمي آن نيز به وجود ميآيند. اما توجيهات و بيانات علمي براي چيزي كه كشف نشده وجود ندارد.
12) حالم به هم ميخورد از مقالات احمقانه اي كه در مجلاتي مانند خانواده سبز چاپ ميشوند و براي توجيه زنان خاله زنك و خانه داري است كه با عرض معذرت كوته فكرند.
13) پذيراي نظرات "منصفانه، منطقي، قابل قبول و باپايه" دوستان هستم. آنهايي كه حتي عاشورا را درست نمينويسند لطف كنند نظر ندهند كه معلوم است اصلا مطالعه ندارند.