در پاسخ شما و همفکرانتان به نکاتی چند اشاره میکنم :
1 – اولا اینجا یک محیط مجازی است و هر کس در بیان دیدگاههای خود کاملاً آزاد و ایمن است ، در اینجا چون مجازات فیزیکی مفهومی ندارد و اشد مجازات ، اخراج شدن از فروم هست ، در نتیجه دوستان دیدگاههای خود را با ازادی و فراغت بال و همچنین صراحت لهجه کامل بیان میکنند ، اعم از موافق یا مخالف ، که البته من این قضیه را در مورد دوستان مخالف به فال نیک میگیرم ، چون با توجه به اختناق ضمنی حاکم بر جامعه ، این فرصت نیکو و فرخنده ای هست که مخالف هم حرفش را یزند و عقده هایش را خالی بکند .
2 – من هیچ ادعایی ندارم و برای کسی هم فتوا صادر نمیکنم ، در واقع محیط فروم طوری است که انسان از ارائه پاسخ مناسب و منطقی و در واقع رساندن مفهوم و موضوع مورد نظر خودش در اکثر مواقع باز میماند ، ( به خاطر هیجانی شدن در قبال دیدن پاسخ های طرف مقابل یا حرص و ولع بیش از حد در دادن پاسخ به نحو سریع و عوامل دیگر ) ؛ با توجه به این نکته ، من فقط دیدگاههای خودم را میگویم و حتی ممکن است با دیگر همفکرانم هم در این فروم ، به طور کلی موافق نباشم و در موارد دیگر با هم اختلاف داشته باشیم ، خلاصه منظور این است که هر کس هر چیزی را که میگوید و بر روی آن پافشاری میکند ، حتما خیر و منفعت و مصلحتی در آن دیده که بدان پایبند شده ، و الا همینطوری که نمیشود آدم دنباله رو یک مکتب یا نظریه باشد .
3 – من اهل زور نیستم و در بیرون هم هعیچوقت بحث دینی و مذهبی و سیاسی نمیکنم و با توجه به بند 1 ، اینچنین محیطی را برای حرف زدن و ابراز عقائدم ، مناسبتر میدانم تا محیط کوچه و بازار و این جامعه هزاررنگ و زندگی جهنمی که صبح تا شبش رو آدم سگدو میزنه و آخرش هم سرش بی کلاه میمونه ؛ چون اینجا اکثریت جوان هستند و دغدغه معاش و تأمین زندگی را حد اقل برای زمان فعلی ندارند ، حرف زدن با این عزیزان راحت تر و سودمندتر است .
4 – اگر احیانا مطالب و پست های من دوستی را رنجیده خاطر کرده ، جدّا معذرت خواهی میکنم و از وی طلب حلّیت دارم .
با توجه به این مقدمه عرض میکنم که :
ما آدمها همینطوری به حال خود رها نشده ایم ، اگر به خالق و آفریننده ای که ما را به وجود آورده اعتقادی نداریم و میپنداریم که همینطوری خودبه خود و از اجی مجی لاترجی به وجود آمده ایم و مرگ هم پایان همه چیز است ، من حرفی ندارم و مشکلی هم نداریم و قضیه تمام است .
این اعتراف و اقرار به طور ذاتی و اتوماتیک وار ما را به یک باور مهم و اساسی تر رهنمون میسازد ، و آن اینکه این خالق و آفریننده ، نباید مرا به حال خود رها کند ، همو که مرا آفریده ، او هم باید برنامه زندگی مرا تعیین کند ( مسأله ربوبیت و پروردگار بودن خدا و اینکه وظیفه هدایت بندگان و مخلوقاتش را بر عهده دارد ، از همینجا ناشی میشود ) .
چطور میتوان تصور کرد که خدا ما را آفریده و به این دنیا آورده باشد ، آنگاه ما را همینطور به حال خود رها کند و بگویید هر کس برودهر طور که دلش خواست زندگی کند ، اصلا هیچ ربطی به من ندارد ؛ یعنی خدا به اندازه یک چوپان نیست که همیشه مواظب گوسفندانش هست که به دست گرگ نیفتند یا به دره سقوط نکنند ؟
اگر این نکته را پذیرفته باشیم ، قدم بسیار بزرگی برداشته ایم ، چون اکثر ناسازگاریها و مخالفتها با دین ، از اینجا ناشی میشود که انسانها به این نکته مهم ( و همچنین عقلانی که با خردشان هم صد در صد مطابق هست ) توجه نمیکنند و از آن غافل می مانند .
توجه به این نکته ، بسیاری از موانع را برطرف ساخته و بسیاری از مشکلات را حل میکند و آرامشی عمیق و زیبا به انسان میدهد و قلب او را تسلی میدهد و با داشتن این عقیده ، بسیاری از سؤالات و شبهات برای انسان در سطح بسیار پایینی نزول کرده و در نظرش پایین باقی میمانند .
من اعتقادم را عرضه کردم ، حال شما چه میگویید دوستان ؟