برگزیده های پرشین تولز

حضرت سعدي ؛ ارائه ، شناخت و بررسي آثار

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
خواهش ميكنم دوست عزيز
اگر نظري در مورد اين اثر گرانبهاي ايراني داريد براي ما هم بفرماييد . اجازه بدهيد كه در مورد سعدي باب گفتگو باز گردد و ديگر دوستان علاقه مند هم به جمع ما بپيوندند .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
خلاصه اي از زندگاني سعدي


---------------------------------------------------------------



درباره سعدي چه مي‏توان گفت؟ شاعري بزرگ در عرصه اجمال و راز يا نويسنده‏اي نوآور و خلاق! مردي فرهيخته و فرهنگمند كه سوداي معرفتش از كويي به كويي و از شهري به شهري مي‏كشاند و درد دوري و اشتياق ديدار غزلخوانش مي‏كند! و يا سياحي كه آرزومند ديدار آثار بديع جهان است و طبعي خوش و روحي سركش دارد!... باري... سعدي نيز زندگي را در سايه نام دوست محو كرده است...


سعدي تخلص و شهرت «ابوعبدالله مشرف به مصلح» يا «مشرف الدين بن مصلح الدين»، مشهور به «شيخ سعدي» يا «شيخ شيراز» و يا «شيخ» و همچنين معروف به «افصح المتكلمين» است.

درباره نام و نام پدر شاعر و همچنين تاريخ تولد سعدي اختلاف بسيار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجري قمري احتمال داده‏اند و درباره تاريخ درگذشتش هم سالهاي 690 تا 695 را نوشته‏اند.

سعدي در شيراز پاي به دايره هستي نهاد. هنوز كودكي بيش نبود كه پدرش درگذشت. آن چه مسلم است اين كه اغلب افراد خانواده وي اهل علم و دين و دانش بودند. سعدي پس از تحصيل مقدمات علوم از شيراز به بغداد رفت و در مدرسه نظاميه به تكميل دانش خود پرداخت.

از محضر ابوالفرج بن الجوزي و همچنين شهاب الدين عمر سهروردي استفاده‏ها سپس به حجاز و شام رفت و زيارت حج به جا آورد. در شهر شام به وعظ و سياحت و عبادت پرداخت. در روزگار سلطنت اتابك ابوبكر بن سعد به شيراز بازگشت و در همين ايام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفريد و به نام «اتابك» و پسرش سعد بن ابوبكر كرد.

پس از زوال حكومت سلغريان، سعدي بار ديگر از شيراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت. در بازگشت به شيراز، با آن كه مورد احترام و تكريم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور عزلت گزيد و در زاويه‏اي به خلوت و رياضت مشغول شد.

آثار سعدي بسيارند و اغلب در مجموعه‏اي كه كليات ديوان سعدي ناميده مي‏شود؛ به چاپ رسيده است. بوستان، گلستان و ديوان غزليات و قصايد از معروفترين آنها به شمار مي‏روند.


سعدي، شاعر جهانديده، جهانگرد و سالك سرزمينهاي دور و غريب بود؛ او خود را با تاجران ادويه و كالا و زوار اماكن مقدس همراه مي‏كرد. از پادشاهان حكايتها شنيده و روزگار را با آنان به مدارا مي‏گذراند.

سفاكي و سخاوتمندان را نيك مي‏شناخت و گاه عطايشان را به لقايشان مي‏بخشيد. با عاشقان و پهلوانان و مدعيان و شيوخ و صوفيان و رندان به جبر و اختيار همنشين مي‏شدو خامي روزگار جواني را به تجربه سفره‏هاي مكرر به پختگي دوران پيري پيوند مي‏زد.

سفرهاي سعدي تنها جستجوي تنوع، طلب دانش و آگاهي از رسوم و فرهنگهاي مختلف نبود؛ بلكه هر سفر تجربه‏اي معنوي نيز به شمار مي‏آمد.

سنت تصوف اسلامي همواره مبتني بر سير و سلوك عارف در جهان آفاق و انفس بود و سالك، مسافري است كه بايد در هر دو وادي، سيري درخور استعداد داشته باشد؛ يعني سفري در درون و سفري در بيرون.

وارد شدن سعدي به حلقه شيخ شهاب الدين عمر سهروردي خود گواه اين مدعاست.

ره‏آورد اين سفرها براي شاعر، علاوه بر تجارت معنوي و دنيوي، انبوهي از روايات، قصه‏ها و مشاهدات بود كه ريشه در واقعيت زندگي داشت؛ چنان كه هر حكايت گلستان، پنجره‏اي رو به زندگي مي‏گشايد و گويي هر عبارتش از پس هزاران تجربه و آزمايش به شيوه‏اي يقيني بيان مي‏شود. گويي، هر حكايت پيش از آن كه وابسته به دنياي تخيل و نظر باشد، حاصل دنياي تجارب عملي است.

شايد يكي از مهمترين عوامل دلنشيني پندها و اندرزهاي سعدي در ميان عوام و خواص، وجه عيني بودن آنهاست. اگر چه لحن كلام و نحوه بيان هنرمندانه آنها نيز سهمي عمده در ماندگاري اين نوع از آثارش دارد.

از سويي، بنا بر روايت خود سعدي، خلق آثار جاوداني همچون گلستان و بوستان در چند ماه، بيانگر اين نكته است كه اين شاعر بزرگ از چه مايه دانايي، توانايي، تجارب اجتماعي و عرفاني و ادبي برخوردار بوده است.

باري، آثار سعدي علاوه بر آن كه عصاره و چكيده انديشه‏ها و تأملات عرفاني و ا جتماعي و تربيتي وي است، آيينه خصايل و خلق و خوي و منش ملتي كهنسال است و از همين رو هيچ وقت شكوه و درخشش خود را از دست نخواهد داد.

شعر سعدي، شعر استحكام و ظرافت و استواري و زيبايي است. زبان فاخر سعدي هيچ گاه كمال خود را به رخ مخاطبانش نمي‏كشد. همچون سالاري بلند منزلت، در عين كمال و برتري متواضع و خاشع است و به همين دليل دل هر صاحبدلي را مي‏ربايد و در گوشه خاطر هر كسي، جايي براي خويش باز مي‏كند.

شعرش به ديدار اول، ساده و صميمي و بي‏تكلف جلوه مي‏كند؛ روان و زلال است و بي‏هيچ تمهيد و مقدمه‏اي، برقراري ارتباط با ديگران را جستجو مي‏كند.

فخر نمي‏فروشد و تكبر نمي‏ورزد. دست دوستي و ارادت به سويمان دراز مي‏كند و سلام مي‏دهد...

اما چون پرده احساس را به كنار مي‏زنيم و از سر عقل و تأمل در اشعارش ـ كه عاطفه محضند!ـ درنگ ميكنيم، درمي‏يابيم كه شفافيت عنصر زبان در شعر او سهل و ساده امكان وجود نيافته است؛ بلكه صيقل مداوم شعر، كوشش بي‏وقفه در عرصه زبان، و استفاده از تمام عناصر كه تعالي شعر را دامن مي‏زنند، به آثار او چنين سلامت و رواني سحرآفرين بخشيده است.

توفيق سعدي و اكسير شعر او در اين دقيقه نهفته است؛ يعني در تلفيق صنايع لفظي و بياني با حال و احساس دروني در طبيعي‏ترين حالت ممكن. سعدي مبدع و آغازگر اين راه نيست، بلكه از استادان و كاملان چنين سبكي در شعر است.

پيش از وي، غزل فارسي در كوره تلاش شاعراني همچون فرخي، سنايي، خاقاني، انوري و عطار گداخته بود، اما سعدي آن را چنان آبديده و صيقلي كرد كه نه پيش از وي قرينه و مشابهي برايش مي‏توان يافت و نه بعد از وي، كسي گامي بيشتر و پيشتر نهاد.

ويژگيهاي سبكي زبان شعر سعدي و هر شاعر ديگري را تنها با تأمل و تفكر در اشعارش مي‏توان كشف كرد، آموخت و به كار برد. آثار هنري بر اساس فرمول و اصولي ثابت و مشخص پديد نمي‏آيند تا هنگام نياز به آثار جديد بتوان به آنها رجوع كرد.

با اين همه، برخي از ويژگيها به خاطر تكرار مكرر در آثار هنرمند ما را به بعضي از خصوصيات مشترك آن آثار و به تبع آن به نوع برخورد و بهره‏گيريهاي هنرمند از آن عناصر رهنمون مي‏شوند. با توجه به چنين پيش زمينه‏اي، معدودي از ويژگيهاي سبكي شعر سعدي چنينند:

1 ـ ساختار نحوي جملات در ابيات به صحيح‏ترين شكل ممكن است. عنصر وزن و موسيقي، منجر به نقص يا پيش و پس شدن حاد دستوري در جملات نمي‏شود و سعدي به ظريفترين و طبيعي‏ترين حالت ممكن در لحن و زبان، با وجود تنگناي وزن، از عهده اين مهم برآيد.

ديوان غزليات سعدي را به تفال باز مي‏كنيم:

اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست

گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست

نوك مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد

قصه دل مي‏نويسد حاجت گفتار نيست


در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

به وقت صبح قيامت، كه سر ز خاك برآرم

به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم

حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم

جمال حور نجويم، دوان به سوي تو باشم

2 ـ ايجاز و يا پيراستن شعر از كلمات زايد و اضافي و دوري از عبارت پردازيهاي بيهوده‏اي كه نه تنها نقش خاصي در ساختار كلي شعر ندارند، بلكه باعث پريشاني در روابط كلمات با يكديگر و نهايتاً جملات مي‏شوند و به نحو چشمگيري از زيبايي كلام مي‏كاهند، در شعر و كلام سعدي نقش ويژه‏اي دارد.

ساختار شعر سعدي كم كردن يا افزودن كلمه‏اي را خارج از قاعده و بي‏توجه به بافت كلي كلام برنمي‏تابد. از سويي اين ايجاز كه در نهايت زيبايي و اعتدال است، منجر به اغراقهاي ظريف تخيلي و تغزلي مي‏شود و زبان شعر را از غنايي بيشتر برخوردار مي‏كند:

گفتم آهن دلي كنم چندي

ندهم دل به هيچ دلبندي

به دلت كز دلت به در نكنم

سخت‏تر زين مخواه سوگندي

ريش فرهاد بهترك مي‏بود

گر نه شيرين نمك پراكندي

كاشكي خاك بودمي در راه

تا مگر سايه بر من افكندي...

ايجاز سعدي، ايجاز ميان تهي و سبك نيست، بلكه پرمايه و گرانبار از انديشه و درد است. بي‏‏فايده نيست اگر حكايتي را از «گلستان» نيز نقل كنيم و به عيان ببينيم كه خداوند سخن چه مايه از معني را در چه مقدار از سخن مي‏گنجاند:

حكايت: پادشاهي پارسايي را ديد، گفت: «هيچت از ما ياد آيد؟» گفت: «بلي، وقتي كه خدا را فراموش مي‏كنم.»


حكايت: هندويي نفط اندازي همي آموخت. حكيمي گفت: «تو را كه خانه نئين است، بازي نه اين است.»

3 ـ سعدي از موسيقي و عوامل موسيقي ساز در سبك و زبان اشعارش سود مي‏جويد. وي اغلب از اوزان عروضي جويباري مدد مي‏گيرد؛ اوزاني كه لطافت موسيقيايي در آنها بر ضربي بودن آن مي‏چربد.

علاوه بر اوزان عروضي، شاعر به شيوه مؤثري از عواملي بهره مي‏برد كه هر كدام به نوعي موسيقي كلام او را افزايش مي‏دهند، عواملي همچون انواع جناس، همحروفيهاي آشكار و پنهان، واج آرايي، تكرار كلمات، تكيه‏هاي مناسب، موازنه‏هاي هماهنگ لفظي در ابيات و لف و نشرهاي مرتب و ...

همان طور كه پيشتر يادآور شديم، استفاده از اين عناصر به گونه‏اي هنرمندانه و زيركانه صورت مي‏گيرد كه شنونده يا خواننده شعر او پيش از آن كه متوجه صنايع به كار رفته در شعر او شود، مسحور زيبايي و هماهنگي و لطافت آنها مي‏شود.

در غزلي كه آورده‏ايم، سعدي نهايت استفاده را از عوامل موسيقي‏زاي زبان برده است، بي‏آن كه سخنش رنگ تكلف و تصنع به خود بگيرد. تكرارهاي هنرمندانه كلمات، همحروفيها و وزن مناسب شعر و همچنين لحن عاطفي و تغزلي همچون شكري هستند كه در اين شعر و اشعار ديگر او به صورت شربتي گوارا درمي‏آيند تا ما جز شيريني كلام، چيز ديگر ننوشيم:

بگذار تا مقابل روي تو بگذريم

دزديده در شمايل خوب تو بنگريم

شوق است در جدايي و جور است در نظر

هم جور به كه طاقت شوقت نياوريم

روي ار به روي ما نكني حكم از آن تست

بازآ كه روي در قدمانت بگستريم

ما را سري است با تو كه گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود، هم بر آن سريم

گفتي ز خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم

ما با توايم و با تو نه‏ايم اينت بوالعجب

در حلقه‏ايم با تو و چون حلقه بر دريم

از دشمنان شكايت برند به دوستان

چون دوست دشمن است شكايت كجا بريم؟

4 ـ طنز و ظرافت جايگاه ويژه‏اي در ساختار سبكي آثار سعدي دارد. البته خاستگاه اين طنز به نوع نگاه و تفكر اين شاعر بزرگ برمي‏گردد. طنز سعدي، سرشار از روح حيات و سرزندگي است.

سعدي به ياري لحن طنز، عبوسي و خشكي را از كلام خويش پس مي‏زند و شور و حركت را بدان بازمي‏گرداند. با همين طنز، تيغ كلامش را تيز و برنده و اثرگذار مي‏كند. طنز، نيش همراه با نوش است؛ زخمي در كنار مرهم. سالها بعد، لسان‏الغيب، حافظ شيرازي ابعاد عميق ديگري به طنز شاعرانه بخشيد و از آن در زبان شعر خود استفاده‏ها برد:

با محتسب شهر بگوييد كه زنهار

در مجلس ما سنگ مينداز كه جام است


كسان عتاب كنندم كه ترك عشق بگوي

به نقد اگر نكشد عشقم، اين سخن بكشد


يارا! بهشت، صحبت ياران همدم است

ديدار يار نامتناسب جهنم است

آن است آدمي كه درو حسن سيرتي

يا لطف صورتي است، دگر حشو عالم است


اين حكايات را نيز از گلستان سعدي برمي‏چينيم، به اميد بوييدن رايحه طنز و ظرافت از آنها: حكايت: يكي از صاحبدلان، زورآزمايي را ديد برآمده و كف بر دماغ انداخته. گفت:«اين چه حالت است؟» گفتند: «فلان، دشنام دادش». گفت: «اين فرومايه هزار من سنگ برمي‏دارد و طاقت سخني نمي‏آرد؟»


حكايت: يكي از ملوك بي‏انصاف، پارسايي را پرسيد: «از عبادتها كدام فاضلتر است؟» گفت: «تو را خواب نيمروز، تا در آن يك نفس خلق را نيازاري.»


سعدي به روايت آثارش، گاه ناصحي دردمند است كه كجراهان ظلمت انديش را به راستي و درستي مي‏خواند و گاه منتقدي اجتماعي است كه به انتقاد از زمانه بدكنش مي‏پردازد. اگر به ناگزير مداح شاهان روزگار بوده، تا آن جا كه توانسته به حق سخن گفته و همواره مستبدان لاقيد را به تفكر در مرگ و عدل و انصاف ترغيب كرده است. غم زمانه، غم دائمي و مشغله ذهني سعدي بوده است:

غم زمانه خورم يا فراق يار كشم

به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم

سعدي كه سوداي اصلاح و تربيت دارد، با تكيه بر زبان طنز، رياكاران نيرنگ‏باز و زاهدان دو رو و گندم نمايان جو فروش را رسوا مي‏كند و بر مال‏اندوزان حريص و تنگ چشم و بخيل طعنه مي‏زند.

لاف زنان و مدعيان ناپارسا را به سخره مي‏گيرد و به اقتضاي جوهر هنرمندي و قلندري خود به اندازه‏اي كه بشايد، در گفتن حقايق و تاختن به علل مصايب، جسور و گستاخ و دلاور است. همان قدر كه در بيان انتقاد به كار و كيا و منش ملوك بي‏انصاف جرأت مي‏ورزد، درويشي و قناعت و آزردگي و پارسايي را مي‏ستايد و با جماعت بي‏ريايي درويشان كه دلي جز براي حق ندارند، هم رأي و هم عقيده مي‏شوند.

با تظاهر و ريا نسبتي ندارد و آن را كفر مضاعف مي‏داند. با قشرياني كه از دين جز پوست و ظاهر آن را نديده‏اند و نمي‏فهمند، همان قدر در نزاع است كه با اهل تساهل و آسان گير در امر دين.

تعبد قشريان را كودكانه و ساده‏انگارانه مي‏يابد و تساهل مدعيان را در امر شريعت از سر تنبلي و بي‏ايماني و در گريز از تعهد عملي دين.

زبان سعدي در انتقاد، زباني گزيده و گزنده است. با اين همه، از نزاع و صلح همواره صلح را برمي‏گزيند و پند پيران پارسا را خاطرنشان مي‏كند كه فاسدان را بايد به صلاح و نيك‏رفتاري با آنان خجل كرد.


عشق سعدي، نفس پرستي نيست، بلكه او در گريز از شيطان اماره به عشق رو مي‏كند؛ عشقي كه او را از مايي و مني و به قول عارفان از «انانيت» «نحنانيت» برمي‏كشد و رستن و رهايي را براي وي به ارمغان مي‏آورد.

در افق سعدي: هر كسي را نتوان گفت كه صاحبنظر است، عشق بازي دگر و نفس پرستي دگر است. عاشق پاكباز تعالي را در عشق مي‏جويد و همين بهانه برايش كافي است تا جان و تن را به تمامي فداي مهر نگاه معشوق كند.

در اين معامله، عاشق نه به فكر سود و زيان خويش كه در سوداي رضايت يار است:

حرام باد بر آن كس نشست با معشوق

كه از سر همه برخاستن نمي‏يارد

شاعر، شور ديدار دارد و هر موجودي در منظر او جلوه‏اي از وجود حقيقت عالم است. شاعر، تاب فراق ندارد، پس به تماشاي هر جلوه‏اي از آن جمال، ازخود به در مي‏شود و هر مشاهده‏اي او را از جهاني به جهاني ديگر سير مي‏دهد:

از در درآمدي و من از خود به در شدم

گويي از اين جهان به جهاني دگر شدم

كثرت مخلوقات اگر به چشم وحدت بين ديده آيد، نه تنها حايل ديدار نيست، بلكه جلوه‏زار ناپيدا كران است و عارف عاشق از همين روي خرسند و خرم است و دم به دم در تماشايي تازه سلوك مي‏كند؛ چرا كه هستي موجودات را در حقيقت هستي، يعني وجود حضرت حق مستحيل مي‏بيند:

به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست

سيماي معشوق در غزل سعدي در هاله‏اي از نورانيت و روحانيت محصور است.

اگر چه يار گاهي به صورت ملموس و در دسترس و در صورت تعينات عالم جسماني ظاهر مي‏شود، اما در حقيقت شاهد سعدي به صورتي مثالي در غزلهاي وي ظاهر مي‏شود و گاه پيوند با معشوق ازلي و ابدي:

دمادم حوريان از خلد رضوان مي‏فرستندت

كه اي حوري انساني، دمي در باغ رضوان آي


دريچه‏اي ز بهشتش به روي بگشايي

كه بامداد پگاهش تو روي بنمايي

سعدي از آن تنگ چشماني نيست كه فقط ناظر ميوه باشد، بلكه وي به بوستان نظر دارد و همواره براي تفسير جزء، به كل مي‏انديشد. او عاشق زيباييها و نيكوييهاست و در اين عشق بيش از آن كه حظ نفساني و مورد نظر وي باشد، طالب لذات روحاني است:

گفتم اي بوستان روحاني

ديدن ميوه چون گزيدن نيست

گفت سعدي خيال خيره مبند

سيب سيمين براي چيدن نيست

باري، سرود سعدي، سرود مهر و مهرباني و محبت و يگانگي و يكرنگي است…
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
نمی دونم من چرا از سعدی زیاد خوشم نمیاد
اگه به خاطر شجریان نبود که بعضی از غزل های زیباش رو خونده خیلی ازش دور می شدم
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از ashena55 :
نمی دونم من چرا از سعدی زیاد خوشم نمیاد
اگه به خاطر شجریان نبود که بعضی از غزل های زیباش رو خونده خیلی ازش دور می شدم
دوست من
از چه بعدي سعدي را نمي پسنديد ؟؟؟ زبانش را دوست نداريد ؟؟؟
سعدي يكي از بزرگان ادبيات ما است .
شاهكاري مانند گلستان كم در ادبيات ما خلق شده است .
با هم بيشتر گفتگو خواهيم كرد .
 

ashena55

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
28 سپتامبر 2005
نوشته‌ها
688
لایک‌ها
2
از همین گلستانش زیاد خوشم نمیاد
میگن نثر قشنگی داره اما من که هیچ زیبایی خاصی در اون نمی بینم که بشه بهش گفت شاهکار نثر فارسی !
شاید به خاطره اینکه نثرها ومتن های بسی محکم تر و زیباتر از اون خوندم....
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
41
محل سکونت
Philadelphia
وای چطور نمیتونی از سعدی لذت ببری ... با اون نکته های (به قول معلمهای فارسی ) باریک تر از مو ... حب من ادبیاتم خیلی خوب نیست و همه قسمتهای گلستان رو نمیفهمم ولی اون قسمتیش رو که میفهمم ... نمیتونم توصیف کنم ... با اون شروع طوفانیش ... اون اول که دوست عزیزمون آقا بهروز این تاپیک رو باز کرد کلی بهم چسبید چون کتابش رو با خودم نیاورده بودم
جا داره ازتون تشکر کنم چون با خوندن این تاپیک دوباره یادم اومد و این دفعه کتابش رو برای خودم آوردم ... اگه تونستین باز هم از قسمتهاییش که خودتون میدونین بهترین هاش هست بزارین اینجا :blush:
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
نظر هر انساني محترم است و تا بدانجا كه به اعتقادات ديگران توهين نكند قابل ارايه است .
دوست عزيز من آقاي " آشنا 55 " هم قطعا براي خويش معيارهايي دارند و البته براي ما محترم است .
اين اعتقاد من است كه اثري به نظم و نثر به زيبايي و عميقي گلستان سعدي توسط بشر ارايه نشده است .
من خودم سالهاست با آن دوست هستم و هميشه در كنارم است . همواره هم آنرا مطالعه مي كنم .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از IcedAngel :
وای چطور نمیتونی از سعدی لذت ببری ... با اون نکته های (به قول معلمهای فارسی ) باریک تر از مو ... حب من ادبیاتم خیلی خوب نیست و همه قسمتهای گلستان رو نمیفهمم ولی اون قسمتیش رو که میفهمم ... نمیتونم توصیف کنم ... با اون شروع طوفانیش ... اون اول که دوست عزیزمون آقا بهروز این تاپیک رو باز کرد کلی بهم چسبید چون کتابش رو با خودم نیاورده بودم
جا داره ازتون تشکر کنم چون با خوندن این تاپیک دوباره یادم اومد و این دفعه کتابش رو برای خودم آوردم ... اگه تونستین باز هم از قسمتهاییش که خودتون میدونین بهترین هاش هست بزارین اینجا :blush:
در مورد اين اثر و زيبايي شناسي آن بيشتر در اين تاپيك با هم سخن خواهيم گفت .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
در ادامه اين تاپيك از نقطه نظرات استاد سعيد نفيسي نيز بيشتر بهره خواهيم برد و من سعي خواهم كرد تا ديدگاههاي ايشان را ( كه به اعتقاد من بزرگترين سعدي شناس زمانه است ) در اينجا منعكس نمايم .
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
41
محل سکونت
Philadelphia
به نقل از behroozsara :
در ادامه اين تاپيك از نقطه نظرات استاد سعيد نفيسي نيز بيشتر بهره خواهيم برد و من سعي خواهم كرد تا ديدگاههاي ايشان را ( كه به اعتقاد من بزرگترين سعدي شناس زمانه است ) در اينجا منعكس نمايم .
اگه این کار رو بکنی یک دنیا ازت ممنون میشم چون من خیلی وقته از این چیزها دور شدم و همیشه جای خالی ادبیات رو تو قسمتی از لذات زندگیم حس کردم ... متاسفانه تو این کشوری هم که الان هستم آدم هی از این جور چیزا دورتر و دورتر میشه ... عزیزانی مثل شما این جور مواقع به داد آدم میرسن ...
اگه وقت کردین با جان و دل خواننده نوشته هاتون هستم :)
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
شرمنده ام نكنيد .
من در خدمت شما و ديگر دوستان عزيز اين سايت هستم .
ما براي تبادل نظر اينجا گرد هم جمع شده ايم .

به روي چشم . حتما اين بخش هم در اولويت قرار خواهد گرفت .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
مختصري در مورد سعدي
---------------------------------

شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي بي ترديد يكي از بزرگترين شاعري است که آسمان ادب فارسي را با نور خيره کننده اش روشن ساخت و آن روشني با چنان تلألويي همراه بود که هنوز پس از گذشت هفت قرن تمام از تاثير آن کاسته نشده است و اين اثر تا پارسي برجاست همچنان برقرار خواهد ماند.

تاريخ ولادت سعدي به قرينه ي سخن او در گلستان در حدود سال 606 هجري است. وي در آغاز گلستان چنين مي گويد:

« يک شب تأمل ايام گذشته مي کردم و بر عمر تلف کرده تأسف مي خوردم و سنگ سراچه دل را به الماس آب ديده مي سفتم و اين ابيات مناسب حال خود مي گفتم:

در اقصاي عالم بگشتم بسي به سر بردم ايام با هر کسي

تمتع به هر گوشه اي يافتم ز هر خرمني خوشه اي يافتم

چو پاکان شيراز خاکي نهاد نديدم که رحمت بر اين خاک باد

تولاي مردان اين پاک بوم برانگيختم خاطر از شام و روم

دريغ آمدم زان همه بوستان تهيدست رفتن سوي دوستان

به دل گفتم از مصر قند آورند بر دوستان ارمغاني برند

مرا گر تهي بود از قند دست سخن هاي شيرين تر از قند هست

نه قندي که مردم به صورت خورند که ارباب معني به کاغذ برند»

به تصريح خود شاعر اين ابيات ، مناسب حال او و در تأسف بر عمر از دست رفته و اشاره به پنجاه سالگي وي سروده شده است و چون آنها را با دو بيت زير که هم در مقدمه گلستان من باب ذکر تاريخ تأليف کتاب آمده است:

هر دم از عمر مي رود نفسي چون نگه مي کنم نمانده بسي

اي که پنجاه رفت و در خوابي مگر اين پنج روز دريابي

خجل آن کس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و بار نساخت

خواب نوشين بامداد رحيل بازدارد پياده را زسبيل...

قياس کنيم ، نتيجه چنين مي شود که در سال656 هجري پنجاه سال يا قريب به اين از عمر سعدي گذشته بود.

سعدي در شيراز در ميان خانداني که از عالمان دين بودند ولادت يافت. دولتشاه مي نويسد که: « گويند پدر شيخ ملازم اتابک بوده » يعني اتابک سعدبن زنگي ، و البته قبول چنين قولي با اشتغال پدر سعدي به علوم شرعيه منافات ندارد. سعدي از دوران کودکي تحت تربيت پدر قرار گرفت و از هدايت و نصيحت او برخوردار گشت ؛ ولي در کودکي يتيم شد و ظاهراً در حضن تربيت نياي مادري خود که بنابر بعضي اقوال مسعود بن مصلح الفارسي پدر قطب الدين شيرازي بوده ، قرار گرفت و مقدمات علوم ادبي و شرعي را در شيراز آموخت و سپس براي اتمام تحصيلات به بغداد رفت. اين سفر که مقدمه ي سفرهاي طولاني ديگر سعدي بود ، گويا در حدود سال 620 هجري اتفاق افتاده است ؛ زيرا وي اشاره اي دارد به زمان خروج خود از فارس در هنگامي که جهان چون موي زنگي در هم آشفته بود.

سعدي بعد از اين تاريخ تا مدتي در بغداد به سر برد و در مدرسه ي معروف نظاميه ي آن شهر به ادامه تحصيل پرداخت. چند سالي را که سعدي در بغداد گذراند بايد به دوران تحصيل و کسب فيض از بزرگترين مدرسان و مشايخ عهد ، تقسيم کرد و گويا بعد از طي اين مراحل بود که سفرهاي طولاني خود را در حجاز و شام و لبنان و روم آغاز کرد و بنا به گفتار خود در اقصاي عالم گشت و با هر کسي ايام را به سر برد و به هر گوشه اي تمتعي يافت و از هر خرمني خوشه اي برداشت.

سفري که سعدي در حدود سال 620 آغاز کرده بود مقارن سال 655 با بازگشت به شيراز پايان يافت. وفات سعدي را در مآخذ گوناگون به سال هاي 690-691- 694 و 695 نوشته اند.

نکته مهمي که درباره سعدي قابل ذکر است، شهرت بسياري است که در حيات خويش حاصل کرد. پيداست که اين موضوع در تاريخ ادبيات فارسي تا قرن هفتم هجري تازگي نداشت و بعضي از شاعران بزرگ مانند ظهير فاريابي و خاقاني در زمان حيات خود مشهور و در نزد شعرشناسان عصرشان معروف بودند. اما گمان مي رود که هيچ يک از آنان در شهرت ميان فارسي شناسان کشورهاي مختلف از آسياي صغير گرفته تا هندوستان ، در عهد و زمان خود، به سعدي نرسيده اند و اينکه او در آثار خويش چند جا به شهرت و رواج گفتار خود اشاراتي دارد ، درست و دور از مبالغه است.

از جمله شاعران استاد در عصر سعدي که در خارج از ايران مي زيسته اند يکي امير خسرو است و ديگر حسن دهلوي که هر دو از سعدي در غزل هاي خود پيروي مي کرده اند و امير خسرو از اينکه در «نوبت سعدي» جرأت شاعري مي کرد خود را ملامت مي نمود.

آثار سعدي به دو دسته ي آثار منظوم و آثار منثور تقسيم مي شود. آثار منثور وي خاصه شاهکارش گلستان ، داراي هشت باب است:

به نام خداوند جان آفرين حکيم سخن در زبان آفرين

خداوند بخشنده دستگير کريم خطا بخش پوزش پذير

عزيزي که هر کز درش سر بتافت به هر در که شد هيج عزت نيافت

سر پادشاهان گردنفراز به درگاه او بر زمين نياز

نه گردنکشان را بگيرد به فور نه عذرآوران را براند به جور

و گر خشم گيرد ز کردار زشت چو باز آمدي ماجرا در نوشت

اگر با پدر جنگ جويد کسي پدر بي گمان خشم گيرد بسي

و گر بنده چابک نباشد به کار عزيزش ندارد خداوندگار

و گر بر رفيقان نباشي شفيق به فرسنگ بگريزد از تو رفيق

و گر ترک خدمت کند لشکري شود شاه لشکر کش از وي بري

دو کونش يکي قطره از بحر علم گنه بيند و پرده پوشد به حلم

اديم زمين سفره عام اوست بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست

اگر بر جفاپيشه بشتافتي که از دست قهرش امان يافتي؟

بري ذاتش از تهمت ضد و جنس غني ملکش از طاعت جن و انس

پرستار امرش همه چيز و کس بني آدم و مرغ و مور و مگس ...

در رأس آثار منظوم سعدي يکي از شاهکارهاي بلا منازع شعر فارسي قرار دارد که در نسخ کهن ، کليات "سعدي نامه" ناميده شده و بعدها به "بوستان" شهرت يافته است. اين منظومه در اخلاق و تربيت و وعظ و تحقيق است در ده باب: 1- عدل 2- احسان 3- عشق 4- تواضع 5- رضا 6- ذکر 7- تربيت 8- شکر 9- توبه 10- مناجات

تاريخ اتمام منظومه گلستان را سعدي بدينگونه آورده است:
به روز همايون و سال سعيد به تاريخ فرخ ميان دو عيد

ز ششصد فزون بود و پنجاه و پنج که پر دُر شد اين نامبردار گنج

و بدين تقدير کتاب در سال 655 هجري به اتمام رسيد اما تاريخ شروع آن معلوم نيست و تنها از فحواي سخن گوينده در آغاز منظومه معلوم مي شود که آن را پيش از بازگشت، به فارسي سرود.

آثار ديگر سعدي قصائد عربي است که حدود هفتصد بيت مشتمل بر معناي غنائي و مدح و نصيحت است و قصائد فارسي او که در موعظه و نصيحت و توحيد و مدح پادشاهان و رجال دوره ي او مي باشد.

شهرتي که سعدي در حيات خود به دست آورد بعد از مرگ او با سرعتي بي سابقه افزايش يافت و او به زودي به عنوان بهترين شاعر زبان فارسي و يا يکي از بهترين و بزرگترين شعراي درجه اول زبان فارسي شناخته شد و سخن او حجت فصحا و بلغاي فارسي زبان قرار گرفت. اين اشتهار سعدي معلول چند خاصيت در اوست: نخست آنکه وي گوينده اي است که زبان فصيح و بيان معجزه آساي خود را تنها وقف مدح و يا بيان احساسات عاشقانه و امثال اين مطالب نکرد بلکه بيشتر، آن را به خدمت ابناء نوع گماشت و در راه سعادت آدميزادگان و موعظه آنان و علي الخصوص راهنمائي گمراهان به راه راست، به کار برد و در اين امر از همه شاعران و نويسندگان فارسي زبان موفق تر و کامياب تر بود. دوم آنکه وي نويسنده و شاعري با اطلاع و جهانديده و سرد و گرم روزگار چشيده بود و همه تجاربي را که در زندگاني خود اندوخته بود، در گفتارهاي خود براي صلاح کار همنوعان بازگو کرد تا در هدايت آنان به راه راست موفق تر باشد. سوم آن که وي سخن گرم و لطيف خود را در نظم و نثر اخلاقي و اجتماعي خويش همراه با امثال و حکايات دلپذير که جالب نظر خوانندگان باشد بيان کرد و آنان را تنها با نصايح خشک و مواعظه ملال انگيز از خود نرنجانيد. چهارم آنکه وي در مدح و غزل، هر دو راهي نو و تازه پيش گرفت، در مدح، بيان مواعظ و انديشه هاي حکيمانه ي خود را از جمله مباني قرار داد و در غزل و اشعار غنائي خويش هم هر جا که ذوق او حکم کرد از تحقيق و بيان حکم و امثال غفلت نورزيد. پنجم آنکه سعدي در عين وعظ و حکمت و هدايت خلق، شاعري شوخ و بذله گو و شيرين بيان است و در سخن جد و هزل خود آنقدر لطايف به کار مي برد که خواننده خواه و ناخواه مجذوب او مي شود و ديگر او را رها نمي کند. ششم آنکه وي در گفتار خود از بسياري مثل هاي فارسي زبانان که از ديرباز رواج داشت استفاده کرده و آنها را در نظم و نثر خود گنجانده است و علاوه بر اين، سخنان موجز و پرمايه و پر معناي او گاه چنان روشنگر افکار و آرمان هاي جامعه ايراني و راهنماي زندگاني آنان افتاده است که به صورت ساير امثال در ميان مردم رايج شده و تا روزگار ما، خاص و عام، آنها را در گفتارها و نوشته هاي خود به کار برده اند.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
جلسات سعدي شناسي كه در پال تاك برگزار شده است .


منبع
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
بالا