• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

حضرت سعدي ؛ ارائه ، شناخت و بررسي آثار

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
شباهت یا اخذ و اقتباس در صنایع شعری:




غالب صنایع شعری که در این بخش مطرح میشود، پیش از سعدی در آثار سخن وران پیشین سابقه دارد. یعنی حکم قاطع نمیتوان کرد که حافظ با آن همه تتبع که در آثار قدما داشته، اینها را مستقیما از سعدی گرفته است. لذا نگارنده در این باب نیز مانند بخش های پیش عنوان این قسمت را «شباهت» یا «اخذ و اقتباس» مینامد.



سعدی به هیچ روی را با ایهام به کار برده: 1- به معنای به هیچ وجه، هرگز. 2- به معنای به هیچ چهره.

هر که دمی با تو بود با قدمی رفت

از تو نباشد به هیچ روی شکیبا

+ مرا اگر همه آفاق خوب رویانند

به هیچ روی نمیباشد از تو خرسندی

حافظ همین ایهام را در به هیچ وجه به کار برده:

مگر به روی دلارای یار ما ور نی

به هیچ روی دگر کار بر نمیآید



سعدی گوشمال را با ایهام به کار برده: 1- به معنای تنبیه و توبیخ 2- به معنای کوک کردن ساز

چو آهنگ بربط بود مستقیم

کی از دست مطرب خورد گوشمال

+ سعدیا اگر در برش خواهی چو چنگ

گوشمالت خورد باید چون رباب

حافظ: من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب

گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس



چین زلف ایهام دارم: 1- پیچ و تاب زلف. 2- اشاره به سرزمین چین که همچون جعد گیسوی یار، مشک خیز است:

تو بت چرا به معلم روی که بت گر چین

به چین زلف تو آید به بت گری آموخت

حافظ: تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او

زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند

+ آن نافه مراد که میخواستم ز بخت

در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود



تلمیح به شیرین و شکر، قهرمانان داستان عاشقانه خسرو و شیرین، و با ایهام به کار بردن آنها:

جای خنده ست سخن گفتن شیرین پیشت

کاب شیرین چو بخندی برود از شکرت

+ من از تو سیر نگردم وگر ترش کنی ابرو

جواب تلخ ز شیرین مقابل شکر آید

حافظ: از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش

غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست



همچنین به کار بردن شور و شیرین و تلخ با ایهام:

آخر نه منم تنها در بادیه سودا

عشق لب َشیرینت بس شور برانگیزد

+ چو فرهاد از جهان بیرون به تلخی میرود سعدی

ولیکن شور شیرینش بماند تا جهان باشد

حافظ: شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

+ جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهاد کش فریاد

که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

+ گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست

بس حکایت های شیرین باز میماند ز من



به کار بردن روان با ایهام:

گر از رأی تو برگردم بخیل و ناجوانمردم

روان از من تمنا کن که فرمانت روان باشد

حافظ: بخواه جان و دل از بنده و روان بستان

که حکم بر سر آزادگان روان داری



سجع ساختن از شاهدان و زاهدان:

گر شاهدان نه دنیی و دین میبرند و عقل

پس زاهدان برای چه خلوت گزیده اند

حافظ: شاهدان گر دلبری زین سان کنند

زاهدان را رخنه در ایمان کنند



خویش و بیگانه و غریب و آشنا را با طباق و ایهام در یک بیت به کار بردن:

میکند با خویش خود بیگانگی

با غریبان آشنایی میکند

حافظ: آشنایی نه غریب است که دلسوز من است

چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت



هر دو در گوش کردن را به ایهام برای مروارید و نصیحت یا سخن به کار برده اند:

سخن سعدی بشنو که تو خود زیبایی

خاصه آن وقت که در گوش کنی مروارید

حافظ: ز شوق روی تو حافظ نوشت حرفی چند

بخوان ز نظمش و در گوش کن چو مروارید



به کار بردن قصور با ایهام: 1- جمع قصر (= کاخ، کوشک) که با حور ایهام تناسب دارد؛ 2- مترادف با تقصیر

حور فردا که چنین روز بهشتی بیند

گرش انصاف بود معترف آید به قصور

+ حور خطا گفتم اگر خواندمت

ترک ادب رفت و قصور ای صنم

حافظ: صحبت حور نخواهم که بود عین قصور

با خیال تو اگر با دگری پردازم



در این مثالها هر دو با بیشتر و کمتر بودن از خاک ایهام ساخته اند:

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

حافظ: از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم



صفت سازی از سراب (= آب نما) و سر آب (= کنار جوی یا سرچشمه):

یاران همه با یار و من خسته طلبکار

هرکس به سر آبی و سعدی به سرابی

حافظ: سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم

دست سر آبی که جهان جمله سراب است

+ دور است سر آب از این بادیه هشدار

تا غول بیابان نفریبد به سرابت



جانب نگاه داشتن را با ایهام به کار بردن: 1- حمایت. 2- نگریستن به سوی کسی یا چیزی:

تو میروی و مرا چشم دل به جانب توست

ولی چه سود که جانب نگه نمیداری

حافظ: دیدم و آن جشم دل سیه که تو داری

جانب هیچ آشنا نگاه ندارد



به کار بردن قلب شکستن با ایهام: 1- در هم ریختن و تار و مار کردن قلب و کانون ****. 2- شکستن دل آدمی .

مبارزان جهان قلب دشمنان شکنند

تو را چه شد که همه قلب دوستان شکنی

+ آن کودک لشکری که لشکر شکند

دایم دل ما چو قلب کافر شکند

حافظ: یار دلدار من ار قلب بدین سان شکند

ببرد زود به جانداری خود پادشهش

+ شاه شمشاد قدان، خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان



تناسب بین درمان و درماندن:

گرت در آینه سیمای خویش دل ببرد

چو من شوی و به درمان خویش درمانی

حافظ: ز فکر آنان که در تدبیر درمانند درمانند

+ که با این درد اگر در بند درمانند درمانند



به کار بردن آستین و آستان که جناس (شبه) اشتقاق دارند:

گر دست دهد که آستینش گیرم

ور نه بروم بر آستانش میرم

حافظ: حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

+ گو برو و آستین به خون جگر بشوی

خر که در این آستانه راه ندارد



به کار بردن سفینه با ایهام: 1- جنگ یا مجموعه شعر. 2- کشتی:

شعرش چو آب در همه عالم چنان شده

کز پارس میرود به خراسان سفینهای

+ ز بحر طبع تو امروز در معانی عشق

همه سفینه در میرود به دریا بار

حافظ: من و سفینه حافظ که جز در این دریا

بضاعت سخن درفشان نمیبینم

+ درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار

اگر سفینه حافظ رسد به دریایی



به کار بردن بر باد رفتن با ایهام: 1- نابود شدن. 2- به معنای سوار بر باد بود (تخت سلیمان):

نه بر باد رفتی سحرگاه و شام

سریر سلیمان علیه السلام

به آخر ندیدی که بر باد رفت

خنک آن که با دانش و داد رفت

+ نه خود سریر سلیمان به باد رفتی و بس

که هر کجا که سریریست میرود بالا

حافظ: که آگهست که کاوس و کی کجا رفتند

که واقفست که چون رفت تخت جام بر باد

(که حاکی است از خلط جمشید با سلیمان)

+ بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ

در معرضی که تخت سلیمان رود به باد

+ شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر

به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست



استقبال‌ها:


فقط مطلع‌های سعدی یاد می‌شوند:



1) اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسر نمیشود ما را



1/1) شب فراق نخواهم دواج دیبا را

که شب دراز بود خوابگاه تنها را



2) مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا

گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را



3) چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را

چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را



1/3) ای که انکار کنی عالم درویشان را

تو ندانی که چه سودا و سرست ایشان را



4) چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت



5) چنان به موی تو آشفته ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هرچه در دو عالم هست



6) اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست

مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست



7) عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست

کانکه عاشق شد از او حکم سلامت برخاست



8) از هرچه میرود سخن دوست خوش تر است

پیغام آشنا نفس روح پرور است



1/8) این بوی روح پرور از آن خوی دلبر است

وین آب زندگانی از آن حوض کوثر است



9) بر من که صبوحی زده ام خرقه حرام است

ای مجلسیان راه خرابات کدام است



10) ز من مپرس که در دست او دلت چون است

از او بپرس که انگشتهاش در خون است



11) بتا هلاک شود در محبت دوست

که زندگانی او در هلاک بودن اوست



1/11) سفر دراز نباشد به پای طالب دوست

که زنده ابد است آدمی که کشته اوست



12) دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست

گر دردمند عشق بنالد غریب نیست



حافظ با تفاوتهایی در ردیف و قافیه: 1- راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست. 2- روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست



13) کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست

یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست



14) زانگه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد

از صورت بی طاقتیم پرده بر افتاد



15) کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سخت تر دارد



16) غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد

جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد



17) آن شکر خنده که پر نوش دهانی دارد

نه دل من که دل خلق جهانی دارد



18) امروز در فراق تو دیگر به شام شد

ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد

(حافظ: با ردیف رفت.)



19) نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود

با رفیقی دو که دائم نتوان تنها بود



20) یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود

کو را به سرکشته هجران گذری بود

(حافظ: با یاء معروف.)



21) عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود

مجنون از آستانه لیلی کجا رود



22) هر که را باغچه ای هست به بستان نرود

هر که مجموع نشسته است پریشان نرود



23) به حسن دلبر من هیچ در نمی پاید

جز این دقیقه که با دوستان نمی پاید



1/23) مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید

گرت مشاهده خویش در خیال آید



24) رها نمیکند ایام در کنار منش

که داد خود بستانم به بوسه از دهنش

(حافظ با همین قافیه ولی به وزن دیگر.)



25) خوش است درد که باشد امید درمانش

دراز نیست بیابان که هست پایانش



26) دلی که دید که غایب شدست ازین درویش

گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش



27) جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال



28) نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول

در سرای بهم کرده از خروج و دخول



29) من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم

تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم



30) به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم

ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم



31) من از آن روز که در بند تو ام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم



32) یک دو هفته میگذرد کان مه دو هفته ندیدم

به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم



33) از تو با مصلحت خویش نمی پردازم

همچو پروانه که میسوزم و در پروازم



1/33) نظر از مدعیان بر تو نمیاندازم

تا نگویند که من با تو نظر میبازم



34) گر تیغ برکشد که محبان همی زنم

اول کسی که لاف محبت زند منم



35) ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم

به جز رویت نمیخواهم که روی هیچ کس بینم



36) امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم

خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم



1/36) ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم

الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم



37) بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم



38) سخت به ذوق میدهد باز ز بوستان نشان

صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان



39) میان باغ حرامست بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن



40) راستی گویم به سروی ماند این بالای تو

در عبارت می نیاید چهره زیبای تو

-------------------

متن فوق برگرفته از کتاب "چهارده روايت" نوشتهء بهاءالدين خرمشاهي (1368، تهران) و مطالب ارائه شده در جلسه، گردآوري شده از منبع مذکور و نيز فصلی از کتاب «نقشی از حافظ» (چاپ پنجم، تهران، امیرکبیر، بیتا) تحت عنوان «زبان سعدی» و نيز «تأثر حافظ از سعدی»، نگارش منوچهر مرتضوی (تبریز، شفق، 1336) است. نيز از کتاب "نقشی از حافظ" نوشتهء علی دشتی استفاده شده است.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
مضامين اصلي غزل سعدی (بخش سـوم):



1- عهد الست (پيمان پيشان)

2- جهان با روي او و بي‌روي او

3- ارادهء او، ارادت ما

4- بي‌نيازي و بي‌نوايي

5- ميان دوست و جز دوست

6- در باغ نظر

7- فراخناي حيرت و تنگناي بيان

8- مستي يا مستوري

9- ميان چاه کنعان و سرير مصر
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
بهروز جان من واقعا؛ ازت تشکر ميکنم ... ميشه گفت يه کتاب الکترونيکي اينجا درست کردي !!
انقدر لينکها زياد بودن متاسفانه نرسيدم همش رو بخونم .. ولي لينک اين تاپيک رو براي ۳ تا از دوستم فرستادن و همگي گفتن يه خسته نباشيد بهت بگم :)
مطلب ديگه اينکه اون لينکهاي.rm که گذاشتي باز نميشن ... ميشه يه چک بکني مثل اينکه لينکها مشکل داره:blush:
 

hamedsullivan

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
16 دسامبر 2005
نوشته‌ها
6,664
لایک‌ها
137
سن
44
محل سکونت
on the road
بهروز عزیز واقعا خسته نباشی .

خیلیه ولی 1 ماه طول میکشه همشو بخونم.
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از IcedAngel :
بهروز جان من واقعا؛ ازت تشکر ميکنم ... ميشه گفت يه کتاب الکترونيکي اينجا درست کردي !!
انقدر لينکها زياد بودن متاسفانه نرسيدم همش رو بخونم .. ولي لينک اين تاپيک رو براي ۳ تا از دوستم فرستادن و همگي گفتن يه خسته نباشيد بهت بگم :)
مطلب ديگه اينکه اون لينکهاي.rm که گذاشتي باز نميشن ... ميشه يه چک بکني مثل اينکه لينکها مشکل داره:blush:
استدعا ميكنم دوست عزيز
من كار خاصي نكردم . فقط يك سري مطالب پراكنده را در يكجا عرضه نموده ام . بسيار خوشحالم كه مورد استفاده شما و دوستان محترم قرار گرفته است .

در مورد فايل هاي صوتي كه لينك دادم الان هم چك كردم و سالم بودند . شايد برخي اوقات سايت ميزبان پر ترافيك باشد و شايد شما بايد چند بار تكرار كنيد . اما همه لينكها را من چك كردم . به هر تقدير اگر باز نشدند بفرماييد تا من روي سك سي دي رايت كرده و تقديم حضورتان كنم .


پايدار باشيد .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
به نقل از hamedsullivan :
بهروز عزیز واقعا خسته نباشی .

خیلیه ولی 1 ماه طول میکشه همشو بخونم.
ممنون از محبت شما
 

IcedAngel

Registered User
تاریخ عضویت
13 اکتبر 2005
نوشته‌ها
1,364
لایک‌ها
30
سن
42
محل سکونت
Philadelphia
بهروز جان خیلی ممنون ... الان امتحان کردم باز شد ... باید بشینم یه برنامه ریزی برای خودم بکنم و یه وقتی در هفته برای زحمتهایی که کشیدی بزارم ... واقعا" حیفه استفاده نکنم
با اجازه شما هم من این فایلها رو کپی کنم رو سی دی و به دوستام بدم ... تو غربت این چیزا میچسبه :) امیدوارم کپی رایت روشون نذاشته باشی ;)
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
دوست من
اين فايل ها هيچكدام پسوورد يا مانعي براي كپي رايت ندارند . اين فايل ها را مدير آن انجمن محترم براي اشاعه اين مطالب در سايت مذكور قرار داده است .
اميدوارم كه برايتان بتواند مفيد واقع شود كه هدف ما چنين بوده است .
 

Behrooz

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
7 سپتامبر 2004
نوشته‌ها
10,988
لایک‌ها
292
سن
46
محل سکونت
Tehran
اول ارديبهشت روز بزرگداشت سعدي شيرازي ميباشد . اميدواريم امسال برنامه اي در شان اين شاعر بزرگ در ايران برگزار شود .


شهرتي که سعدي در حيات خود به دست آورد بعد از مرگ او با سرعتي بي سابقه افزايش يافت و او به زودي به عنوان بهترين شاعر زبان فارسي و يا يکي از بهترين و بزرگترين شعراي درجه اول زبان فارسي شناخته شد و سخن او حجت فصحا و بلغاي فارسي زبان قرار گرفت. اين اشتهار سعدي معلول چند خاصيت در اوست: نخست آنکه وي گوينده اي است که زبان فصيح و بيان معجزه آساي خود را تنها وقف مدح و يا بيان احساسات عاشقانه و امثال اين مطالب نکرد بلکه بيشتر، آن را به خدمت ابناء نوع گماشت و در راه سعادت آدميزادگان و موعظه آنان و علي الخصوص راهنمائي گمراهان به راه راست، به کار برد و در اين امر از همه شاعران و نويسندگان فارسي زبان موفق تر و کامياب تر بود. دوم آنکه وي نويسنده و شاعري با اطلاع و جهانديده و سرد و گرم روزگار چشيده بود و همه تجاربي را که در زندگاني خود اندوخته بود، در گفتارهاي خود براي صلاح کار همنوعان بازگو کرد تا در هدايت آنان به راه راست موفق تر باشد. سوم آن که وي سخن گرم و لطيف خود را در نظم و نثر اخلاقي و اجتماعي خويش همراه با امثال و حکايات دلپذير که جالب نظر خوانندگان باشد بيان کرد و آنان را تنها با نصايح خشک و مواعظه ملال انگيز از خود نرنجانيد. چهارم آنکه وي در مدح و غزل، هر دو راهي نو و تازه پيش گرفت، در مدح، بيان مواعظ و انديشه هاي حکيمانه ي خود را از جمله مباني قرار داد و در غزل و اشعار غنائي خويش هم هر جا که ذوق او حکم کرد از تحقيق و بيان حکم و امثال غفلت نورزيد. پنجم آنکه سعدي در عين وعظ و حکمت و هدايت خلق، شاعري شوخ و بذله گو و شيرين بيان است و در سخن جد و هزل خود آنقدر لطايف به کار مي برد که خواننده خواه و ناخواه مجذوب او مي شود و ديگر او را رها نمي کند. ششم آنکه وي در گفتار خود از بسياري مثل هاي فارسي زبانان که از ديرباز رواج داشت استفاده کرده و آنها را در نظم و نثر خود گنجانده است و علاوه بر اين، سخنان موجز و پرمايه و پر معناي او گاه چنان روشنگر افکار و آرمان هاي جامعه ايراني و راهنماي زندگاني آنان افتاده است که به صورت ساير امثال در ميان مردم رايج شده و تا روزگار ما، خاص و عام، آنها را در گفتارها و نوشته هاي خود به کار برده اند.
 
بالا