• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
نگاه میکنی و من ز شوق میمیرم شبانه های مرا میشود سحر باشی و میشود از این نیز خوبتر باشی تداوم من ودریا و آسمان با تو همیشگی ست - اگر هم تو رهگذر باشی نیازمند تو ام مثل زخم لب بسته خوشا تر انکه تو گهگاه نیشتر باشی غروب و سوختن ابر و من تماشایی ست ولی مباد تو این گونه شعله ور باشی ببین چه دلخوشی ساده ای - همینم بس که یاد من - به هر اندازه مختصر باشی چقدر دفترکم رنگ و روح میگیرد تو در حواشی این متن هم اگر باشی دوباره جذبه به پرواز میدهد شعرم کبو تران مرا گر تو بال و پر باشی نگاه می کنی و من ز شوق می میرم همیشه بهر من ای چشم خوش خبد باشی من عاشق خطری با تو ام - خوشا آن روز که بی دریغ تو هم عاشق خطر باشی
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
رفتنت ثانيه ای بود كه بر پيكر عشق, هوس آويخت, هوس شعله كشيد جاودان پيكر ما بود كه در بستر ناز حلقه آويخت ,هوس شعله كشيد من سرا پا همه وجدآمده بودم به خوداز حيرت آمد, هوس اورد, هوس شعله کشید ,ناز كردم تنم از بوسه عشق غرق باور شده بودم كه هوس شعله كشيد نه هراس از گنه و فتنه ی عریانی خویش ناگهان غرق تمنا شدم اوبوسه کشید لب من غرق تمنای و هراس از گذرش اسمان را بدرید, از هوسش شعله کشید همه يادم همه جانم به نوازش به تو بو سرخي عشق به عريانی ما شعله كشيد رفتی و روزنه ی عشق هوس ریخت به کام کام ما تر شد و از روزنه اش شعله کشید سوختم, باور رفتن كه نبودش به سرت به کجا رفتن تو, بر دل من شعله کشید قبل رفتن نگاهم غرق تمناي تو بود رفتی وثانیه هم بر دل من شعله کشید هوس امد ,هوس امد,که هوس شعله کشید غصه ی رنج تنم با تن تو قصه کشید یادم اید چشم مستت نفست باده ی دستت همه اش عشق مرا در نگهت شعله کشید حلقه اویخته ای بر دل من ساغر من نوش کن حلقه ی جانم که ز تو شعله کشید

 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
چشم درراهم.......
یبا زودتر ای صدای گرم عشق
که سالهاست شور زندگی را
درگوشم زمزمه می کنی
بیا تا دگر بار باتو جوانه زنم
باتو سبز شوم.............. چونا ن بهار
فقط باتو می گویم
خسته ام .............. خسته
ازهمه کس وهمه چیز............ جز تو
تو و دل شوره ها یت
تو ونوا زش ها یت
تو و گرمی دستهای مهرافشانت
ای قدیمی ترین وماندگار ترین عشق
دوستت دارم
بی بهانه وبسیا ر
زودتر بیا ........... گلدا ن دل روبه خشکی است
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
به هیچ کس اعتماد نکن دخترک
به هیچ کس راز دل نگو دخترک
به هیچ کس نگو که دل بسته ام به تو
به هیچ کس نگو که عاشقش شدی
نه، نه ،نگو
نه، نه، به هیچ کس اعتماد نکن
به هیچ کس نگو که یک شبی کنار پنجره گریه کردی از خاطرش
به هیچ کس نگو که از دیدنش سرعت قلبت از ثانیه جلو می زند
به هیچ کس نگو که روزها گذشت و پیر شدی در انتظار دیدنش
به هیچ کس نگو به هر دری زدی برای باز دوباره دیدنش
به هیچ کس نگو حتی کسی که چتر شد زیر باران برای تو
به هیچ کس نگو حتی کسی که گفت عاشقت شده است
به هیچ کس نگو حتی کسی که نیمه شب برای تو شعر گفته است
به هیچ کس نگو حتی کسی که گفت از بی اعتناییت دلم شکسته است
شک نکن او روزی با تمام عشق رها می کند تو را
نه نه کسی به احساس پاک تو که مثل یک گل شکفته است توجهی نمی کند
آری گل تازه شگفته ات به دست عابران چیده می شود
یا که زیر پایشان مثل یک علف لهیده می شود
دیدی که گفتم به هیچ کس اعتماد نکن

پس اگر اعتماد کردی و عاشقش شدی و قلب تو شکست گلایه ای نکن¨
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
گفتمش: بی تو چه باید کردن

عکس رخساره ی ماهش را داد

گفتمش: مونس شبهایم کو


تاری از زلف سیاهش را داد

وقت رفتن همه را میبوسید

به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من

انتظار سر راهش را داد
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
صدای پایی از انتهای کوچه می آیدکسی آرام مرا می خواند
بیا امشب ستاره بچینیم
آسمان منتظر است
و
دریا بی تاب
ابر سیاهی بر دلت خیمه زده می دانم
بیا
تا از ستاره ها برایت
فانوسی درست کنم دریایی
تا به حقیقت زلال چشمه برسی
که آن وقت تو دریایی
و بی نیاز
ای مسافر!!
حرکت کن
راه دراز است و پر خم
و تو کوله باری ازعشق داری
همین کافی است
که عشق مر کب سفر است
نه مقصد حرکت.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مرا به رجعت خورشيد باور است هنوز
دل بسته ام به صبح سپيد
به سپيدي بلند ترين تيغه خورشيد
دل بسته ام به زندگي
زندگي چيست ؟
اندوخته بي دوام لحظه ها
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
در ابتداي سبز خيال
تصوير تو را
در بهار ذهنيت خويش روياندم
و شکوفه هاي شعر زيباي چشمانت را
در آيينه پرديس آسمان ها قاب کردم
و تمثال ماه تو
مرا،با نگراني مي نگريست
و من ،نا باورانه
به پندار صوري خود،
غرق در اوهام بودم.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
طی شد اين عمر تو دانی به چه سان ؟!
پوچ و بس تند چنان باد دمان
همه تفسير من است اين كه خودم می دانم
كه نكردم فكری
كه تامل ننمودم روزی
ساعتی يا آنی
كه چه سان می گذرد عمر گران
 

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
جری جون یه تنه این جا رو می چرخونی ها گلیییی!
 

nemessisor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2007
نوشته‌ها
485
لایک‌ها
4
سن
32
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت، عاشقان سکوت شب را ويران مي کردند...

تنها ستاره ی خيالی من ، تو را در کدامين شب بجويم وقتی که هر شب بی تو بودن را به وسعت گريه در مي یابم

آری... تو خیالی بیش نیستی... ولی چه خیال نابی... چه خیال زیبایی ... چه خیال آرامش بخشی... و من تو را تا ابد خیال خواهم کرد حتی اگر مطمئن باشم که این خیال همیشه خیال خواهد ماند ... اما بگذار... بگذار با خیالت زندگی کنم... سخت است ولی شیرین...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
آری... تو خیالی بیش نیستی... ولی چه خیال نابی... چه خیال زیبایی ... چه خیال آرامش بخشی... و من تو را تا ابد خیال خواهم کرد حتی اگر مطمئن باشم که این خیال همیشه خیال خواهد ماند ... اما بگذار... بگذار با خیالت زندگی کنم... سخت است ولی شیرین...

خیلی زیبا
ممنون احسان جان:)
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز

وقتی مــــ̕ــــــــــــــــــــــــــــــردم مرا در قبری تاریک پنهان نسازید
مثل لکه ی ننگی که از صفحه ی زمین می زداﺋید
تنم روزی آغوش گرمی بود برای کسی که دوستش داشتم
وچشمان من تصویری از تمامی احساساتم بود...
عریانم نسازید:
من از هم آغوشی با تن سرد خاک می هراسم
اشک هایتان ارزانیتان
ناله های بیهوده تان ارزانی خودتان
خوب می دانم 3 بار که خورشید غروب کند
من برای همیشه در خاطراتتان غروب خواهم کرد
میدانم خدای من خاک خوبی به من خواهد داد
تو روزی اندام تو را نیز در آغوش گیرم

روزی که دیر نخواهد بود
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز

با همه ی بی سرو سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهی طوفانی ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام

آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام؟

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام

حرف بزن حرف بزن - سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام

ها.... به کجا میکشی ام - خوب من؟
ها... نکشانی به پشیمانی ام
 

nemessisor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2007
نوشته‌ها
485
لایک‌ها
4
سن
32
خیلی زیبا
ممنون احسان جان:)

خواهش می کنم

لباسش را پوشيده است . مادرش مي گويد غرق خواهی شد! اما او همچنان بر سايه خود می نگرد ، مادرش می گويد : بيا داخل ،‌ هوا سخت سرد شده است. يک کاسه پر از ماه کنارش می گذارد ، بخور برایت خوب است . او برای مادرش از ماهی ها از عروس دريايی و از شقايق ها می گوید . مادرش غمگين است . پسرک بی خبر از زهر عروس دريايی ! چشمهايش را بست و فرو رفت به غواصی آب...
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
راست می گفت
تخت جای قشنگی برای خوابیدن نبود
اصلن آنجا جای مناسبی برای دیدن خوابهای رویایی نبود
آن هم وقتی توی هجوم سایه ی بلند کابوس هایی هستی ؛
که نمی دانی از کدام سگ دانی به سراغت آمده اند .
حل المسائل عشق در مسجد ایا صوفیا
دست نویسی از روایات مفقوده ی حلاج
کاریزمای ایلیاتی مادمازل های نحیف
از بیت الحم تا منارجنبان
از بورلی هیلز تا تجریش
یا در هر جا که به ناگهان کسی با عشق لیز می خورد ..
همه را می شود با یک دروغ ساده به ناف عین القضات گره زد !!
خیانت را خودم یاد نگرفتم که بکنم !!
فقط کافی بود چشمهایمان را خوب باز کنیم
کارل مارکس را توی گور بگذاریم ؛
ویتگنشتاین را یک کمیک استریپ ساده فرض کنیم ،
به قبر نیچه و خیلی های دیگر بخندیم ،
حافظ را باز کنیم *
و با یک رژلب قرمز رنگ روی شیشه بنویسیم :
" دوستت دارم / ساعتش مهم نیست "



* به رغم مدعیانی که منع عشق کنند / جمال جلوه ی تو حجت موجه ماست
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
بردن نام تو سخت است بيا برگرديم
گفتن راز به هر آينه سخت است بيا برگرديم
كوچه آبستن يك حس بد است اي يارم
تا تواني به دو زانوست بيا برگرديم
خانه دوست همين جاست بيا برگرديم
چاره درد همين جاست بيا برگرديم
آنكه روزي به غريبي دل او چاك زديم
مرهم زخم دلش اوست بيا برگرديم
مقصد راه تو پيداست بيا برگرديم
عالم دور چه زيباست بيا برگرديم
ديدن خرمن عشقت كه به تاراج رود
به خدا مرگ اقاقيست بيا برگرديم
بوته ياس چه تنها ست بيا برگرديم
چشم شيدا به تماشاست بيا برگرديم
نقره داغ رخت اي دوست نشستم تا صبح
جان عطر گل شب بو بيا برگرديم
 

nemessisor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2007
نوشته‌ها
485
لایک‌ها
4
سن
32
دیروز با دسته گل رز آمده بود به دیدنم . با یک نگاه مهربون . . همون نگاهی که سالها آرزوش رو داشتم
و از من دریغ کرده بود.
گریه کرد و گفت که دلش برام تنگ شده بود.
فاتحه ای خوند و رفت.
 

nemessisor

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 جولای 2007
نوشته‌ها
485
لایک‌ها
4
سن
32
وقتی گلدان خانه شکست

پدر گفت :زیبا بود

مادر گفت: حیف بود

خواهر گفت:گران بود

برادر گفت:قضاوبلا بود

اما وقتی قلب کوچک من شکست هیچ کس حتی اخ هم نگفت.

قلبم را شکستی پس من تو را بیشتر از انچه از قبل بود دوست دارم

زیرا حالا هر تکه از قلبم که شکسته تو را جداگانه دوست دارد.
 
بالا