• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

Even Star

کاربر فعال فرهنگ و هنر
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 می 2007
نوشته‌ها
2,480
لایک‌ها
127
محل سکونت
Valinor
خدایا درخواست زیادی است میدانم اما...

خواهش میکنم هر روز یادم بیاور در مسند قضاوت نیستم حتی...

در مورد دخترک بد حجاب کنار خیابان!!!!!!!!!!!!!
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
اگر میدانی در دنیا کسی هست که با دیدنش

رنگ رخســارت تغیـــیر میکنــد،

و صــدای قــلبـت اَبرویــت رابه تــاراج میبــرد،

مــهـم نیــست که او مـال تــو بــاشــد

مــهــم این است که فـــقــط بــــاشـد،

زِندگی کــند،

لــذت ببرد و نــفــس بـــکشـد.....
 

gaara13

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2012
نوشته‌ها
278
لایک‌ها
658
دســــــتم بــــــه آرزوهــــــایم نمــــــی رسد
آرزوهــــــایــــــم بســــــیــــــار دورنــــــد...
ولــــــی درخــــــت سبــــــز صــــــبرم مــــــی گویــــــد:
امیــــــدی هســــــت...خدایــــــی هســــــت...
ایــــــن بار بــــــرای رسیــــــدن بــــــه آرزوهــــــایم
یــــــک صــــــندلی زیــــــر پــــــایم مــــــی گــــــذارم
شــــــایــــــد ایــــــن بــــــار دســــــتم بــــــه آرزوهــــــایم بــــــرســــــد...
 

gaara13

Registered User
تاریخ عضویت
21 آپریل 2012
نوشته‌ها
278
لایک‌ها
658
وقتی دلت میگیرد ...

جلوی آیینه می ایستی ...

رژ لب میزنی... کمی عـــــــطر...

نیش خندی میزنی به خودت...

به دلتنگی هایی که برایشان نقاب میدوزی ...

لباس رنگی ات را میپوشی ..

موهایت را می بندی ..

چند دانه ای مروارید به بغض هایت میآویزی ...

در آخر آنــــــــــــــقدر زیــــــــبا میشوی که همه شک میکنند

دلتنگترین دخترک دنیایی !!!
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست***کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد***آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
از آتش سودای تو و خار جفایت***آن کیست که با داغ نو و ، ریش کهن نیست
بسیار ستمکار و بسی عهد شکن هست***اما به ستمکاری آن عهد شکن نیست
در حشر چو بینند بدانند که وحشیست***آنرا که تنی غرقه به خون هست و کفن نیست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در شب کوچک من، افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهره‌ی ویرانی‌ست



گوش کن

وزش ظلمت را می‌شنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم



در شب اکنون چیزی می‌گذرد

ماه سرخ است و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فروریختن است



ابرها همچون انبوه عزاداران

لحظه‌ی باریدن را گوئی منتظرند



لحظه‌ای

و پس از آن، هیچ

پشت این پنجره شب دارد می‌لرزد

و زمین دارد

بازمی‌ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و توست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
امروز صفحه ي خالي زندگي ام پر شده بود

ديگر از هيچ كس نمي ترسيدم

گفتني ها را حرف زدم

كودكي ها رو مرور كردم

و زمان فراموش شد

كنار مهرباني تو مهرباني من هيچ بود

همه چيز ارام بود حتي نفس هاي من و تو ...

حتي دل ها هم قدرت اين يكي شدن را نداشتن

من حس مي كردم با تو و كنار تو هستم

نه هزاران كيلومتر دور از تو

امروز باز هم دلتنگي را تجربه كردم

خيلي وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم

زيرا هميشه دل تنگ بودم

امروز خنده هايم بلند بود

و قلبم پر از شادي

انگار نه انگار رختخوابم خيس از اشك بود

كاش مي شد هر لحظه با تو بود و با تو خنديد

كاش زندگي دو صفحه داشت

صفحه ي اول تو صفحه ي دوم من

وهيچ كس خلوت صفحه ها را به هم نمي ريخت

وكيبورد هم كار دل را مي كرد

كاش زندگي فقط همين بود فقط همين

كاش مي شد حرف ها رو شست تا صادق مي شدن

كاش مي شد اعتماد را تزريق كرد

تا هركس را دوست داري اعتمادش را جلب كني

كاش مي شد فاصله را از بين برد

تا يك شهر به يك قدم تبديل مي شد

اما سخت تر از اين ها گفتن دوباره دوستت دارم است

و باور اين كه كسي دوستت دارد

كاش مي شد همه چيز را باور كرد

حتي خيال هاي پوچ كودكانه را ...

اما كاش مي شد هيچ چيز خيال نبود

كاش مي شد همه چيز را به واقعيت نزديك كرد

كاش همه چيز حقيقت داشت

حتي يك عشق مجازي
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو
عشق را
برای گذشتن از فصل دلباختگی
بهانه میکنی
من
دوست داشتن را
در مرزهای خود بینی
نشان می کنم
و ما
سرنوشت را
در امتداد دو خط موازی
دنبال می کنیم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گاهی شاید لازم باشه از یاد ببریم
یاد اونهایی را که با بودنشان ............
بودنمان را به بازی گرفتند.....!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
روی تمام دیوارهای این کوچه
رد چشمهای من است
پشت تمام این دیوارها
رد پای تو!
دوباره چشم می گذارم...
برگرد...
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
اگر بدانم خودم چه می خواهم
می روم دنبالش
اما نمی دانم
حتا نمیدانم نامم از آن کیست
خانه ام چرا خانه ام نیست
و یک دهن کجی بزرگ است؟
نمیدانم اصلا این جا چرا باید باشم؟
همه ی این جا ها را می گویم
تصویرم در آینه
وقتی نگاهش نمی کنم چه می کند؟
شکمم چرا عادت دارد به غذا ،به آب، به هوا؟
می خوابم تا راحت شوم
اما آن ها می برندم
به جاهایی که حالا نمی خواهم یادشان بیاورم
کارشان که تمام شد
به بیداری می فرستندم
تا باز با من ببینند،بخورند،بگویند،بخندند،بمانند.

حسین سناپور
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من شيفته ي ميزهاي كوچك كافه اي هستم...

كه بهانه نزديك تر نشستن مان مي شود...

و من ...

روبه روي تو ...

مي توانم تمام شعر هاي نگفته دنيا را يك جا بگويم
 

ufomax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2012
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
89
محل سکونت
Virtual world
در دنیای ما عاشقی گناه نیست
اما بی محکمه محکوم می کنن ...
قلب ها را چه راحت می شکنن ...
به کدامین گناه ...؟ به کدامین جرم...؟
خوب میدانم
قلب شکسته ام حالا ارزش بیشتری دارد
چون خریدارش خداست
 

ufomax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2012
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
89
محل سکونت
Virtual world
هـِی رفیق !
میـدونی از کـُجای زندگـی بیشـتر خسته م ؟!
اونـجایی که وســط خنده هـام یـباره بـُـغض می کنم ...
 

ufomax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2012
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
89
محل سکونت
Virtual world
باید به فکر چاره باشم!
آخر چرا تمام نمیشود
این خیابان دراز دلتنگی
 

davod.

Registered User
تاریخ عضویت
28 نوامبر 2012
نوشته‌ها
978
لایک‌ها
308
واسه‌ت چند تا شمع روی میز روشنه.. کنارش یه شاخه رز صورتی
یکم اونطرف‌تر منم که میخواد.. تورو داشته باشم به هرقیمتی

پس پنجره فصل پائیزیه.. داره دست تکون میده ابرسیاه
هوا سردو غمگین و بارونیه.. درست مثل من توی این لحظه‌ها
 

ufomax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2012
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
89
محل سکونت
Virtual world
خدایا
در انجماد نگاه های سرد این مردم
دلم برای جهنمت تنگ شده است.
 

ufomax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2012
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
89
محل سکونت
Virtual world
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﯾﺶ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺳﺖ ؛
ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻤﺘﺮ ﺧﯿﺲ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺷﺪ …
 
بالا