• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
روح آواره ی من بعد از من
کولی در به در صحراهاست
می رود بی خبر از آخر راه
همچنان مثل همیشه تنهاست
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
کولی ام خسته و سرگردانم
ابر دلتنگ پر از بارانم
 

T4k4v4r

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2009
نوشته‌ها
34
لایک‌ها
2
محل سکونت
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها
...
دريا - صبور و سنگین -
می خواند و می نوشت:
« ... من خواب نيستم!
خاموش اگر نشسته ام
مرداب نيستم!
روزي اگر برخروشم و زنجير بگسلم
روشن شود كه آتشم و آب نيستم»

..
 

T4k4v4r

Registered User
تاریخ عضویت
28 آگوست 2009
نوشته‌ها
34
لایک‌ها
2
محل سکونت
اونور مرز شقایق پشت لحظه ها
..

از گریبان شب بی انتهای تلخ کامیهای غربت ...جلوه ی کابوس بار ه دیگر بر دیده ی خاکستری لحظه ها زهر خنده ی درد

می بارد . ،، خاک میسوزد ... باد می گرید... او مینالد ...من مینگرم ... او می کوچد..
 

agni65

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 فوریه 2007
نوشته‌ها
162
لایک‌ها
9
اگر دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن...



With the first hello
he gave the meaning
To this empty world of mine
That never did
Another love another time
he came into my life
And made a living fine
he fills my heart
 

mehrdadnew2006

Registered User
تاریخ عضویت
4 دسامبر 2007
نوشته‌ها
490
لایک‌ها
1
محل سکونت
اصفهان
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیف ترین حافظه ها پاک نخواهد شد.

پس چگونه فراموش خواهی شد؟....

توکه پیشه ات مهربانی است....!



یه روز خوب میاد....
 

Namak_co

کاربر فعال سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 جولای 2007
نوشته‌ها
89
لایک‌ها
46
سن
38
محل سکونت
Cemetery
بلوغ هر پرنده ای ؛ پریدنه پریدنه
و شوق هر پریدنی به انتها رسیدنه
به انتها رسیدم و بال پریدنم شکست
بار دگر پریدنو چگونه آورم به دست؟
بال پریدن منو ؛ هجوم بار غم شکست
برای بال بسته ام بگو طبیب هست ؛ هست؟
آزاد و زنده ام ولی ؛ این زندگی قفس شده
پریدن تو آسمون برای من نفس شده
پرنده های دیگه رو همه ش نظاره میکنم
به اوجه اوج آسمون همه ش اشاره میکنم
خدای خوب من به من یه بال تازه ای بده
یه آسمون آبی و یه حال تازه ای بده
kg7gmmvbcev1vrtuv6po.gif
 

Namak_co

کاربر فعال سریال تلویزیونی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 جولای 2007
نوشته‌ها
89
لایک‌ها
46
سن
38
محل سکونت
Cemetery
یه ذهن آشفته ؛ کمی پریشونم
رسیدم اینجا من ؛ چرا؟ نمیدونم
چرا من از شادی؛ دیگه نمیخونم
تحملش سخته ؛ دیگه نمیتونم!!
 

OneOFThem

Registered User
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2010
نوشته‌ها
82
لایک‌ها
3
محل سکونت
Zire Khatte MarG!!
همیشه به امید چیزای خوبیم....
زندگی خوب....
یه روز خوب....
یه دوست خوب....
...
....
.....
اما غافلیم از اینکه خیلی اتفاقایی که برامون تو زندگی میفته یه روزیی آرزومون بوده و الان بی تفاوتیم/
به خاطر همین همیشه دلمون گرفته ....




از اینجا خوشم میاد....
ممنون از roje_aria79
 

zenith*

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
24 نوامبر 2010
نوشته‌ها
3
لایک‌ها
0
گنجشك ها با تو دوستند
گربه ها از صداي پايت فرار نمى كنند
سوسك ها
- اگر تو بخواهى -
كنار دمپايى ها دراز مى كشند
،
جانور درونم آرام شده است
تو با كدام زبان حرف مى زنى ؟

حافظ موسوى
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
گاهی آنقدر بَدَم می آید که حس می کنم باید رفت باید از این جماعت ِ پرگو گریخت واقعا می گویم گاهی دلم می خواهد بگریزم از این جا حتی از اسمم، از اشاره، از حروف، از این جهان ِ بی جهت که میا، که گو، که مپرس ! گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا، گوشه ی دوری گمنام حوالی ِ جایی بی اسم، بی اسم ِ خودم اشاره به حرف، بی حرف ِ دیگران اشاره به حال، بعد بی هیچ گذشته ای به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم. بعد بی هیچ امروزی به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست. گاهی واقعا خیال می کنم روی ِ دست ِ خداوند مانده ام خسته اش کرده ام. راهی نیست باید چمدانم را ببندم راه بیفتم... بروم. و می روم اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم کجا ... ؟ ! کجا را دارم، کجا بروم ؟
 

Kasandra

کاربر افتخاری و فعال خاطرات
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
11 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
2,876
لایک‌ها
5,889
محل سکونت
Among the untrodden ways...
عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .


عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.



عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک تـرین حالت شکسته شده .


عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .


عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگتـرین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .

عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت تـرین شرایط همدم تو باشد .



عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ تـرین احساس زندگی است .

عمـــیق تـرین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است .


.


 

green apple

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
21 دسامبر 2009
نوشته‌ها
7
لایک‌ها
0
یا رب ....

یا رب ، تا انتهای مرز جنون می کشانیم

خونین

آنگاه ، آنجا ، به انتهای نفسها که می کشم ، امید دارم که شاید ، .............

شاید ببخشاییم .....


امید دارم ...................

 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
همیشه شاد باشن اونایی که می دونی هیچ وقت نمی تونی بهشون زنگ بزنی و حالشون رو بپرسی .. ولی دلت نمیاد شمارشون رو از توی گوشیت پاک کنی !!


--
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
بر شانه ام
بالی شکسته است
بر شانه ی چپم انگار
کوهی شکسته است
کجاست جای رسیدن؟
مرا بسوزانید
cry.gif
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
این شهر
شهر قصه های مادر بزرگ نیست
که زیبا و آرام باشد
آسمانش را
هرگز آبی ندیده ام
من از اینجا خواهم رفت
و فرقی هم نمی کند
که فانوسی داشته باشم یا نه
کسی که می گریزد
از گم شدن نمی ترسد
 

C Y R U S

Registered User
تاریخ عضویت
10 جولای 2009
نوشته‌ها
1,267
لایک‌ها
25
محل سکونت
Shiraz
دلم گرفته از ادمايي که ميگن دوستت دارم اما معنيشو نميدونن

از ادمايي که ميخوان ماله اونا باشي اما خودشون ماله تو نيستن

از اونايي که زير بارون برات ميميرن و وقتي افتاب ميشه همه چيز يادشون ميره
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
باز هم خواب دیدم آنجا هستم.
اینبارنه روبروی شما کنار شما.
هیچکدام عصبانی نبودیم نترسیده بودیم.
همه با هم صحبت میکردیم.
مجبور نبودید سئوال کنید.
مجبور نبودم جواب بدهم.
خواب دیدم دیگر بازجویی نیست
متهمی نیست ....
و دیگر کسی فریاد نمیکشد!
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
وقتی رفت
دلتنگی رفته را چه سود
جز ندیدن داشته‌ها، مانده‌ها، وفاداران.
در ناامیدی
دلتنگی را چه سود
جز ایستادن، توقف، سردرد.
گریستن برای که؟ چه؟ چرا؟
نه نه نه
چشمان من باز است دیگر
دست‌هایم تو را می‌خواند
و لبانم لبانت را
این‌بار دلم به امید دیداری نو تنگ می‌شود
این‌بار بگذار رفته هیچ ‌شود
 

maral-

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
16 آپریل 2011
نوشته‌ها
778
لایک‌ها
11
سن
42
محل سکونت
tehran
میتوان یک عروسک کوکی بود

میتوان مثل یک عروسک کوکی در جعبه ای از تور و پولک خوابید

وبا هر نوازش هرزه دستی گفت

آه من بسیار خوشبختم.

فروغ فرخزاد.
 

farzan.B

همکار بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
5 ژانویه 2009
نوشته‌ها
2,662
لایک‌ها
1,244
وای از نـیمـه شبـی
کـه بیـدار شـوم
تـو را بـخواهـم
و خـودم را در آغـوش دیـگری بیـابم…!
 
بالا