• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
عجب طعم گسی دارد درغ!
وقتی به خورد گوش هایم میرود،
تمام ذهنم را جمع میکند.......!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چه بی روحم
چه خسته است جان بی روحم
چه بی تابم
چه بی تاب است درد جان تابم
نمیخواهم بخوابم در شبی
حتی دمی بستن دو چشمم را
مانم چون جغد شب
تنها بر بید خمیده
سرکشیده از غم و غربت
چه تنهایم
چه سخت کنج غم را روز شب
در بی کسی صدبار
رفتن
آمدن
ماندن
نشستن
دمی را فرصتی بر خود نیافتن
مرده بودن
جای پای مرگ را بر تن گشودن
چشم ها بسته از همه رسته به غربت بازگشته
منتظر مانده به دیدارش،دیدار مرگ
مردن تا ابد رفتن ندیدن پشت سر را
تا نماند بوی بودن خوردن غم
افسوس زندگی در بی کسی را......!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کاش باران بگیرد ...
کاش باران بگیرد و شیشه بخار کند
و من همه ی دلتنگیهایم را رویش "ها" کنم
و با گوشه ی آستینم همه را یکباره پاک کنم ...
و خلاص....
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
الان دلتنگم
خیلی دلتنگ
چون گاهی اتفاقاتی می افتن
وتو هی خود خوری میکنی
با خودت میگی
اگه یه کم دیر میرفتم
اگه یه کم دقت میکردم
اگه عصبانی نمیشدم
اگه...
اگه.................
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ حِکمَتـــ استـــ !!
.
.
.
.
.
خدايـا . . .
.
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
.
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ را مے دانـی . . .
.
.
.
مـگــه نــه ؟؟؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چه غمگینم
خداوندا چه خواهد شد؟
نمیدانم که آرامش چه وقت آید به بالینم
نمیدانم سکوت شب چرا
خنجر شدست بر پشت و بر سینم
کدامین زورق از امواج سرگردان دریاها
برایم مژده ای آرد؟
در این غم هم
امیدوارم
در این برهه
تو را دارم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گاهی واژه ها مفهوم حقیقی خودشون رو از دست میدنگاهی اونقدر حقیقتشون مبهم میشه ،
که به سختی میشه طعم معنای اونها رو به یاد آورد.....
گاهی دل ها اونقدر از هم دور میشن که انگار هیچوقت با هم آشنا نبوده اند...
انگار خط تیره ترجمان دقیقیه برای خط فاصله.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
همــــیشـه دقــیقآ وقـــــتی پـُر از حـــرفی
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ...
انقــــدر حـ ـرف دآری کـــ ه فقــط میتونــی بگـی :
"بیخـــیآل"...
 

leo.unique

کاربر فعال بخش فوتبال
کاربر فعال
تاریخ عضویت
13 ژوئن 2009
نوشته‌ها
3,177
لایک‌ها
2,778
محل سکونت
خیابان شهید جورج فلوید
یـــادمــــان بـاشـــــد وقـــتـــی کســـی را بـــه خـــودمـــان وابــســتـــه کــردیــــم در بـــرابـــرش مـسئــولیــــــم ... در بـرابـــــر اشکـهـایـــــــش شـــکستـــن غـــرورش لحــظـــه هـای شــکستـنـــش در تـنـهــایــــــی و لــحــظــه هــای بـــی قـــراریـــــــش و اگــــــر یـــــادمــــان بــــــــرود در جـــایـــــــــی دیگـــــــــــر سرنــــــوشـــــــــت یادمــــــــــان خـــواهـــــــد آورد و ایــــن بار مـا خــــــود فـرامــــــوش خـــواهیـــم شــــــــد ...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
امشب سکوت خانه رنگ عزا گرفته
با هق هق ستاره بغض هوا گرفته


از گریه های باران فهمیده ام من امشب
از دست آدمیزاد قلب خدا گرفته


از من نپرس هرگز با این همه خوشی ها
شعرم چرا سیاه است قلبم چرا گرفته


ما انتهای یک درد، ما انتهای دوری
از بی تفاوتی ها معنای ما گرفته ...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حکایت من حکایت کسیست که عاشق بودولی قایق نداشت
دلباخته سفربودولی همسفرنداشت
کسی که زخم داشت اما ننالید
گریه کرداما اشک نریخت
حکایت کسیست که پرازفریادبودولی سکوت کرد....
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
من به این دل وابسته خود مشکوکم....
من به نمناکی گونه های خود مشکوکم...
من به التماس قلب بی قرار خود مشکوکم...
من به حیرانی دیدگان خود مشکوکم...
من به آشفتگی ذهن شیدایم مشکوکم...
من نمی دانم اگر از عشق بپرسند چه پاسخ بدهم...
نمی دانم اگر تنها ماندم چه کسی در خیال من پرسه خواهد زد...
همین است که می گویم...
با تردید اما می گویم...
من به احساس خودم مشکوکم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چقدر هوا سرد می شود
وقتی زمستان رفتنت می رسد
و گلبرگ های برف
گل می کند
بر موهای پریشانی ام...
تو از عریانی کدام شاخه آویزانی
کدام فصل تو را می کشد
پای پنجره تنهایی ام...؟!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آدم ها همه می پندارند که همیشه زنده اند،
برای آنها تنها نشانه حیات،
بخار گرم تفس هایشان است!
کسی از کسی نمی پرسد : آهی فلانی!
از خانه دلت چه خبر؟!
گرم است؟
چراغش نوری دارد هنوز؟!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
لتنگی هایم مثل کلافی به دورم پیچیده اند،
هر بار که با خودم درد و دل می کنم، گره بغضم کورتر می شود....
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم٬ حالا که بزرگیم چقدر دلتنگیم...

کاش همون کودکی بودیم که حرفهاش رو از نگاهش میشد خوند...

اما حالا حتی اگه فریاد بزنیم کسی نمیشنوه و دلخوشیم که سکوت کردیم...

هرچند که سکوت پر بهتر از فریاد توخالیه...

بچه که بودیم از آسمون بارون میومد اما بزرگ که شدیم از چشمهامون...

بچه که بودیم دل دردها رو به هزار ناله میگفتیم که همه بفهمن...

بزرگ که شدیم حتی اگه درد دلهامون رو به صد زبون هم بگیم هیچکس نمیفهمه...

عجب دنیاییه!!!...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلتنگ که باشی گاهی آرزو می کنی، یک نفر اسمت را صدا کند حتی اشتباهی!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چوپانی را پرسیدند روزگار چگونه است ؟
گفت گوسفندانم را که پشم چینی کردم بیشترشان گرگ بودند...
من به این ساعت ها و ثانیه ها بدبینم
اگر مجالی به من بدهند
دلم می خواهد کمی جناب زمان باشم
تا چشم هایم را گشاد کنم
خوب ببینم
شاید مطمئن شوم برای لحضه ای حتی
وجود داشته ام
نه این نگاه کردن نیست
این نقاب ها با ما چه می کنند؟؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مُرده آن است که احساس ندارد …

من امّا …

مُرده تر َم …

احساس دارم …

تو را ندارم . . .
 

Adin

Registered User
تاریخ عضویت
16 جولای 2011
نوشته‌ها
1,281
لایک‌ها
769
محل سکونت
کلبه درویشی
از این دنیا شرمنده ام که واردش شدم
ای کاش درب خروجی هم داشتی . . . خسته ام
 
بالا