• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در اخرين لحظه ديدار به
چشمانت نگاه كردم و
گفتم بدان اسمان قلبم
با تو يا بي تو بهاريست
همان لبخندي كه توان را
از من مي ربود بر لبانت
زينت بست.
و به ارامي از من فاصله
گرفتي بي هيچ كلامي.
من خاموش به تو نگاه می كردم
و در دل با خود مي گفتم :اي كاش اين قامت
نحيف لحظه اي فقط لحظه اي مي انديشيد كه
اسمان بهاري يعني ابر
باران رعد وبرق و طوفان
ناگهاني
و اين جمله ،جمله اي
بود بدتر از هر خواهش
براي ماندن و تمنايي
بود براي با او بودن.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در تلاقی نگاه و آینه چیزی را گم کرده ام

در تلاقی نگاه و آینه خطوط موازی نگاهت را می جویم

بانوی شیشه ای یکبار درون چشمانم بشین

گم کرده را پیدا می کنم...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چقدر سرد است!

وقتی...

دلتنگتم و نیستی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نمیدانم چرا بیمارم امشب
سکوتی خفته در گفتارم امشب
غم اشک دلم آهسته می گفت
پریشان از فراق یارم امشب .
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلتنگم دلتنگ از لحظه های بی تو سر کردن
دلتنگ ازبودونبود ازروزایی که همیشه دردن
دلتنگ از چشمای قشنگت که هیچوقت دروغ نمی گن
دلتنگ از چشمای خیسم که باید تا ابد اشک بریزن ...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
همــه چــیـز بــا تــو شــروع شــد ! امــــا ...
هــیـچ چــیـز بــدون تــــو ... تـمــام نـمـی شـــود
حـــتـی ... هــمـیـن دلــتـنـگــی هــای مـــن!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای





چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم



را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نمی دانم از فراق تو بنالم يا از غريبی خودم؟

نمی دانم تورا بخوانم که بر گردی ياخودم رادعاکنم که بيايم؟

از اين بسوزم که نيستی يا از آن بنالم که چرا هستم؟

هيچ می گويی اسيری داشتی حالش چه شد، خسته ی من نيمه جانی داشت احوالش چه شد.
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
این روزها تلخم

دست برداشته ام از توجه بی وقفه به حضور آدمها

پرهیز میکنم از ثبت حضورهایی که ماندگاری ندارند

این روزها تلخ تر از همیشه از همه آدمها بریده ام !
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
روزی مجنون از میان سجاده مرد نماز گذاری عبور کرد …. مرد گفت هی ! مگر نمیبینی که با معشوق خود راز و نیاز میکنم؟مجنون گفت : من که عاشق لیلی هستم تو را ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی ؟؟؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به کجا،به کجا باید رفت
بعدازاین خاطره ها،من به هرجا که نظرمیدوزم،من به هرجا که قدم بگذارم،همه جا خاطره دارم با تو…
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هنوز عشق تو امید بخش جان من است
خوشا غمی که ازو شادی جهان من است
چه شکر گویمت ای هستی یگانه ی عشق
که سوز سینه یخورشید در زبان من است
اگر چه فرصت عمرم ز دست رفت بیا
که همچنان به رهت چشم خون فشان من است
نمی رود ز سرم این خیال خون آلود
که داس حادثه در قصد ارغوان من است
بیا بیا که درین ظلمت دروغ و ریا
فروغ روی تو آرایش روان من است
حکایت غم دیرین به عشق گفتم، گفت
هنوز این همه آغاز داستان من است
بدین نشان که تویی ای دل نشسته به خون
بمان که تیر امان تو در کمان من است
اگر ز ورطه بترسی چه طرف خواهی بست
ز طرفه ها که درین بحر بی کران من است
زمان به دست پریشانی اش نخواهد داد
دلی که در گرو حسن جاودان من است
به شادی غزل سایه نوش و بخشش عشق
که مرغ خوش سخن غم هم آشیان من است
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
زندگي زيباست ، نه در رويا.
بوسه زيباست
نه براي هوس
پرنده زيباست
نه براي قفس
دوست داشتن زيباست
نه براي لمس كردن
براي حس كردن
آري دوست داشتن زيباست
نه براي لمس كردن
كاش واژه ی حقيقت
آن قدر با لبها صميمي بود
كه براي گفتنش
نيازي به شهامت نبود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلگیرم

از کسی که مرا غرق خودش کرد!

اما نجاتم نداد …
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو اگر بیخبر ازقلب پریشان منے…

باهمہ بیخبرے هم نفس جان منے…

من هنوز از می چشمان سیاهت مستم…

گفتم ای جان بنویسم ک ب یادت هستم…
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اگہ بعضے وختا نمیشنوے ک

دوستت دارم ب خاطر سایلنت دلمہ…

نہ اینکہ بیمعرفتم…
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
نمی گویم فراموشم مکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که می دانی نخواهی رفت از یادش
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ترانه یادم نمیاد ‚ تنها بدون دوست دارم
بدون که با نبودنت ‚ قدم به قدم بد میارم
طلسم خوشبختی من چشمای عاشق تو بود
وقتی که بودی میشد از روزای آفتابی سرود
با تو میشد به ما رسید
میشد تو رو نفس کشید
می شد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما هنوز کنارتم
تو یار من نيستی و من تا ته دنیا یارتم
می شد با دست عاشقت یه سقف پر ستاره ساخت
پیش حضور روشنت قافیه ساخت قافیه باخت
با تو می شد به ما رسید
می شد تو رو نفس کشید
می شد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
ترانه یادم نمیاد ‚ اما چشات به یادمه
خاطره ها رو رج زدن بودن من همین دمه
ستاره نیس که بشمارم ‚ خودت باید بیای و بس
با تو می شه ترانه خوند ‚ تا اوج آخرین نفس
با تو می شد به ما رسید
می شد تو رو نفس کشید
می شد طلوع ممتد رو
تو اینه ی چشم تو دید
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
می پرستمت ، می دانی ؟

به اندازه ی تمامی سر سبزی همين درخت رو به رو

دلگير می شوی

گريه می کنی

حواسم نبود ، زمستان است !
 
بالا