• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

خانهء دلتنگیها

myhamed

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
4 می 2006
نوشته‌ها
1,129
لایک‌ها
5,110
محل سکونت
Tehran
نگرانت میشدم نمی دیدمت حتی چند ساعت
به بودن تو دلم عاشقونه کرده بود عادت
ولی فایده نداشت اون همه تلاش
تو رسیده بودی به آخراش
از خدا میخوام روزهات بگذره خوشحال و راحت
از ته دلم زندگی روبا عشق میخوام واست
باز خیسه چشام ولی نمی خوام باز دلت بسوزه
دیگه برام …
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خدایا!

خورشید را به من قرض میدهی ؟

از تو كه پنهان نیست

سرزمین خیالم سالهاست یخ بسته است...
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
34
محل سکونت
ارومیه
مـن
امتـحان کـرده ام !
آدم پـیــــــر می شود !
وقتــــی
عزیزش را صــدا می زنـد
و
جـوابـــــی نمـی شـنـود ..!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
هر جا که سفر کردم ، تو هم‌سفرم بودی ،
وز هر طرفی رفتم ، تو راهبرم بودی!

با هر که سخن گفتم ، پاسخ ز تو بشنفتم ،
بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی!

هر شب که قمر تابید ، هر صبح که سر زد شمع ،
در گردش روز و شب ، شمع و قمرم بودی!

در صبح‌دم عشرت ، هم‌دوش تو می‌رفتم ،
در شامگه غربت ، بالین سرم بودی!

در خنده‌ي من چون ناز ، در کنج لبم خفتی ،
در گریه‌ي من چون اشک ، در چشم ترم بودی!

چون طرح غزل کردم ، بیت الغزلم گشتی ،
چون عرض هنر کردم ، زیب هنرم بودی!

آواز چو می خواندم ، سوز تو بسازم بود ،
پرواز چو می‌کردم تو بال و پرم بودی!

هرگز دل من جز تو ، یار دگری نگزید ،
ورخواست که بگزیند ، یار دگرم بودی!

سرمد به دیار خود از ره نرسیده گفت ،
هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حالا بیا کنار سهمی از دل تنگی من بنشین
می خواهم رنگ چشم هایت سکوت کنم
می خواهم تا آخر دنیا
تا آخر ایینه ببوسمت
 

فنا

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2014
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
129
بر روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است

نمی توان خواب پرواز دید
 

فنا

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2014
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
129
دلتنگ پدر نازنینی هستم که غمبار وذره وذره مثل شمع آب شد وجون داد............دلتنگشم چون حرف نزد....چشماش باز بود اما نمیدید............فقط نفس نفس میزد.........من زجر میکشیدم..اما هیچ فایده ای نداشت....من کاری نتوستم براش بکنم.....بالای قبرش گریه میکنم ...زاری میکنم ...اما چه فایده ...چه فایده...جز دلتنگی ....این روزها همیشه پر از گریه ام....چه تلخ رفت............
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
من آرزوی دیدن روی تو داشتم رفتی و ماند داغ توام بر جگر، پدر

تو آرزوی دیدن من می‌بری به خاک من هم تو را به خواب ببینم مگر، پدر

جانم به ماتمت رود از تن به در، ولی
داغ توأم نمی‌رود از دل به در، پدر

کوه ار شوم به صبر و توانایی و شکیب
داغ تو کوه را بشکاند کمر، پدر

کی مرده ای که نام تو زنده است جاودان
خوش می‌روی برو که سفر بی خطر، پدر
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حکایتم کن

برای دستهایی که مرا جستند

و برای چشمانی که مرا قطره قطره...

برای لبهایی که ترانه ام کردند

و بعد شاید مرثیه ای

حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ديشب از بام جنون ديوانه اي افتاد و مرد
پيش چشم شمع ها پروانه اي افتاد و مرد

از لطافت ياد تو چون صبح گل ها خيس بود
شبنمي از پشت بام خانه اي افتاد و مرد

موي شبگوني كه چنگش ميزدي شب تا سحر
از سپيدي لا به لاي شانه اي افتاد و مرد

ازدياد پنجره جان قناري را گرفت
در قفس از نغمه ي مستانه اي افتاد و مرد

اين كلاغ قصه را هرگز تو هم نشنيده اي
تا خودش هم قصه شد افسانه اي افتاد و مرد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
- باز هم می نالی امشب ؟
- من ننالم پس که نالد ؟
- ناله ات امشب دگر چیست ؟
- ناله ام از داغ دیشب ؟
- دیشب اما ناله کردی !
- ناله از دیشب آن شب
- پس تو هر شب ناله می کن !
- ناله تنها مرحم من
- من ننالم پس که نالد ؟

م.جعفري(م.رهايي)
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
اکنون کجايی ای خود ديگر من؟
ايا در اين سکوت شب بيداری؟
بگذار نسيم پاک
تپش و مهربانی جاودانه ی قلبم را به تو برساند.
کجايی ای ستاره زيبای من؟
تيرگی زندگی مرا در اغوش کشيده
و اندوه بر من چيره گشته است.
لبخندی در فضا بزن؛ که خواهد رسيد و مرا جانی دوباره خواهد داد!
از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمايتم خواهد کرد!
کجايی ای محبوب من؟
اه ؛ چه بزرگ است عشق!
و چه بی مقدارم من!
جبران خليل جبران
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
از آب آورد دیده گانم هنوز
ردّی مانده بر جای از رنگ هاله گون
تا سرخ
چون غروبانه ی تب آلوده ی دلم

آه ...
از شب َروی های جهانم
چه مانده ست جز
خیل خیل خاطراتی که
می گریاندم سخت
می گریاندم
در کوچه هایی
عریان از مهر و لبخند ماه

افسوس ...
پریزاد اطلسی پوش آرزو هایم
در میان پیله ی بی رنگ و
خامد خویش
مانده ست به سکوت
به هیچ کوششی

هیچ ... هیچ
نمی آشوبد جانم را
تا چو آب و آبگینه های نور
زفاف آدینده های رنگ را
به تماشا نشینم ...

سرشک دیده ام می بارد و
نگاهم دیده بان
تدویر چه زمانه ای ست غریب
که نمی آشوبدم
تا بانگ بر آرم
آهای ... احساس گمشدة جانم

مرا به روشنای راه
بخوان
که خداوندگار جان و جهانم
توئی... ای عشق ... ای عشق

شاعر حسن بابائی (لیلوا )
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به تو می انديشم
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می انديشم
همه وقت
همه جا
من به هر حال که باشم به تو می انديشم
تو بدان اين را تنها تو بدان!
تو بيا
تو بمان با من . تنها تو بمان
جای مهتاب به تاريکی شبها تو بتاب
من فدای تو. به جای همه گلها تو بخند
اينک اين من که به پای تو درافتادم باز
ريسمانی کن از اين موی بلند
تو بگير
تو ببند
تو بخواه
پاسخ چلچله ها را تو بگو
قصه ابر هوا را تو بخوان
تو بمان با من تنها تو بمان
در دل ساغر هستی تو بجوش
من همين يک نفس از جرعه جانم باقی است
اخرين جرعه اين جام تهی را تو بنوش


فريدون مشيری
 

فنا

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 دسامبر 2014
نوشته‌ها
56
لایک‌ها
129
دلتنگم...از اینای که حرفهای بی منطق میزنن.....هی هم اصرار میکنن.....
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دامـن کشـان ز دیده مـن می روی به ناز
اما بـه دوسـتی قسم، از دل نـمـی روی
با ســرگـرانی از بر مـن مـی روی، ولـی
دانـم ز یار غمـزده، غــافـل نـمی روی

_______________________________

رفتی ؟ برو که اشک منت توشه راه باد
خـرّم بــمــان! به دستِ دعــا می سـپارمت
هر جا کـه می رسی ز مــن خسته یاد کن
هر جا که می روی به خــدا می ســپارمت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
خوشا مرغی که در کنج قفس با یاد صیادش

چنان خرســـند بنشـــیند که پنــــــدارند آزادش



نمی گویم فراموشــش مکن گاهی به یاد آور

اسیری را که می دانی نخواهی رفت از یادش


دلم درآتش است ازعشق و من آسوده ام ازغم

که می دانم محبت می رسد روزی به فریادش!
 
بالا