sinnaa
Registered User
پوستش کلفت بود. اما آن شب واقعا سرد بود. هرکاري کرد گرمش نشد. دويد. اما گرسنه بود و گلويش مي سوخت. گربه ها زير ماشين ها رفتند. پسرک هم رفت. آن جا گرمتر بود. خوابيد. صبح ماشين روشن شد و رفت. پسرک خوابيده بود... براي هميشه...