کجا افتادی ؟ ...تبریک میگم سیمور جان...من هم 31 فروردین ترخیص شدم ! در کل یک ماهش رو هم تو مرخصی بودم .
فردا هم قرار شده که خودمون رو به یگان معرفی کنیم .
اینجایی که افتادم ، ایشالا هر روز مرخصی ام ...سیمور جان مثل اینکه شرایط خوبه خداشکر.
بازم بیا مرخصی !!
ممنون ...سربازی خوش میگذره سیمور خان؟
خبر نداشتم بیام خداحافظی و اشک
اما انگار الانم بد نمیگذره ؟! :happy:
امیدوارم بدون مشکل و با سلامتی تموم شه!
تقریبا تو خونه اس ...سلام جناب سیمور مبارک باشه
ان شا الله که به پای هم پیر شین :دی
بقیشم که از جوانب معلومه تو خونتون هستین بازم مبارک باشه
ان شا الله همیشه شاد باشید
ممنون ... اتفاقا امروز که داشتم چک می کردم پست ها ، این داستانه از جمله چیزهایی بود که یادداشت کردم بعدا چک اش کنم ...
سلام
من هم تبریک میگویم و یک هدیه به شما
می دهم .
یک داستان کوتاه خواندنی را به صورت اتفاقی یافتم( 110kb)
دیدم بد نیست شما هم آن را بخوانید و از این داستان مفرح
لذت ببرید و خستگی آموزشی از تنتان برود.
با درودهای فراوان
سلام مصطفی جون...سلام...
کجایی بابا؟
چه خبر؟
میگم یکم روحیه میدادی به کساییکه از فردا خدمتشون شروع میشه
خب ... به من تبریک بگید ... دوره آموزشی تموم شد ...
بعنوان یک آمار کلی خدمتتون عرض کنم که من دقیقا 26 روز از 60 روز دوره آموزشی رو تعطیل بودم و خونه تشریف داشتم ... اردوگاه تلو هم نرفتیم (واحدهای رزم شبانه ، زندگی در شرایط سخت و اینا رو پاس نکردیم !) ... یگان مون هم بعنوان یگان نمونه انتخاب شد (میگن 48 ساعت کسر خدمت می خوریم) ... تقسیم هم شدیم (یعنی محل خدمتتون مشخص شد) که برای اجتناب از هرگونه شیرینی دادن نمیگم !! ...
تبریک محمد جان .............. ایشاالله بقیش هم خوش بگذرهخب ... به من تبریک بگید ... دوره آموزشی تموم شد ...
بعنوان یک آمار کلی خدمتتون عرض کنم که من دقیقا 26 روز از 60 روز دوره آموزشی رو تعطیل بودم و خونه تشریف داشتم ... اردوگاه تلو هم نرفتیم (واحدهای رزم شبانه ، زندگی در شرایط سخت و اینا رو پاس نکردیم !) ... یگان مون هم بعنوان یگان نمونه انتخاب شد (میگن 48 ساعت کسر خدمت می خوریم) ... تقسیم هم شدیم (یعنی محل خدمتتون مشخص شد) که برای اجتناب از هرگونه شیرینی دادن نمیگم !! ...
خیابون فاطمی (آدرس خونه ی ما : خیابان فاطمی !!!)
تبریک!! ظاهرا زیاد هم سخت نگذشته!
محل خدمت هم تابلو تهران ئه! مبارک!
تبریک محمد جان .............. ایشاالله بقیش هم خوش بگذره
عجب حالي بده اين سربازي
اميدوارم هميشه خوش و خرم باشي
مرسی دوستان ... ایشالا واقعا همون جا باشه ... حالا خوبه بریم اونجا ؛ بهمون بگن که مثلا " آها ؛ شما باید خودت رو معرفی کنی به شعبه ما در لویزان !!! " ... نتیجه اینکه هرگونه شیرینی موکول میشه به بعدش ... حتی شما دوست عزیز ! ...خیلی خیلی تبریک می گم سیمور خان...خسته نباشی عزیز
در ضمن شیرنی رو هم باید بدی!
سلام مصطفی جون...
ایشالا باید برم مرکز آموزش بهداری و درمان .. خیابون فاطمی (آدرس خونه ی ما : خیابان فاطمی !!!)... اینطوری اگه باشه میتونم برگردم سر زندگی دوست داشتنی سابقم ...
حالا بذار مطمئن بشم که یگان ام کجاس .. یه وقت دیدی خرما پخش کردیم ..سلام...
من دیر رسیدم، اما خوب به شیرینی به موقع می رسم. اول تبریکات ما رو پذیرا باشید، بعد هم آقا ما اینجا بست نشستیم. شیرینی رو مرحمت کنید ...
والا دیگه سطح توقعمون رو اوردیم پایین ... اگه کسر خدمت هم بدن خوشحال میشیم ..سلام
سيمور عزيز من هم اين مناسبت فرخنده را به شما تبريك مي گويم گرچه اميدوار بودم در حين گذراندن دوره آموزشي
يكي از وقايع جالب رخ بدهد و مشخص شود با معافيت شما از كل دوره موافقت شده! :happy:
مرسی قیمه جان ...من هم به نوبه خودم به شما سیمور جان تبریک میگم و امیدوارم 18 ماه باقیمانده رو به خوبی و سلامتی تمام کنی و یه چشم به هم بزنی تموم می شه .
آره - اتفاقا اعتراض کردم که این چه وضعشه ... قراره شده هفته ای یه روز برم اگه کاری ندارن بیام ...میگم یه وقت به خودت زحمت ندیا در خونتون رو باز کنی میری تو درمانگاه:lol:
اصلا بگو یه اتاق تو حیاط خونتون درست کنن برو اونجا خدمت کن
راستی اردوگاه چطور بود؟ زیر چشتو که کبود نکردی؟ بارون نیومد تو اون مدت که گل بازی کنین؟:wacko:
اصلا اردوگاه نرفتیم ؛ وقت نشد.. برو حال کن ...تیراندازی هم فقط یه نصف روز رفتیم شلیک کردیم اومدیم ... فقط فاصله 50 و 200 رو زدیم ... حتی نرفتیم جای گلوله ها رو چک کنیم ، چون وقت نبود .. من شدم 260 از 300 ...
پس جمعه بیا یه شیرینی هم از تو بگیرمدیگه ما اینیم ... (حالا بذار قطعی بشه اول)
//
هنوز نرفتم که ... 10 اردیبهشت باید خودم رو معرفی کنم ...
بهنام میگه تا ساعت 2 خواهد بود ...
راست ميگيا!!! :blink: من اصلاً حواسم نبود که خونه سيمور چقدر نزديکه! يه کم بيشتر از شانسه!میگم یه وقت به خودت زحمت ندیا در خونتون رو باز کنی میری تو درمانگاه:lol:
اصلا بگو یه اتاق تو حیاط خونتون درست کنن برو اونجا خدمت کن
این "هم" واسه چی بود ؟ ... مگه قرار از یکی دیگه هم شیرینی بگیری ؟ ...پس جمعه بیا یه شیرینی هم از تو بگیرم
من کلا خوش شانسم دیگه ...راست ميگيا!!! :blink: من اصلاً حواسم نبود که خونه سيمور چقدر نزديکه! يه کم بيشتر از شانسه!
به هر جهت اميدوارم اين رو هم به راحتی بگزرونی و تموم شه!:happy:
(راستی تونستی مانگا بخونی؟!!!)
آره یه چند تایی تو نوبت دارماین "هم" واسه چی بود ؟ ... مگه قرار از یکی دیگه هم شیرینی بگیری ؟ ...
آره ... برعکس اون چیزی که بچه ها می گفتن که "چیز دیگه ای میل ندارید ؟ ... بیا پاسور هم ببر" ... هیچی نگفتن ... اتفاقا همین الان دارم کلیمور رو ادامه میدم ... هنوز اولاشم البته ...