• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که از این دیر فنا در گذریم با هفت هزار سالگان سر به سریم
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
هیچ چبز نگفتم
تا در انزوای شبگریه ها گُمت کنم ...
اما تو در من پیدایی
و من تازه خود را پیدا کرده ام ...
گویی فراموش کردنت
محالیست نا ممکن
پس باید که خود را عادت دهم
به هجوم گا ه و بی گاه خیالت ....!!!
هنوز هم دوستت دارم
و منکر نمی شوم
که درون من از تو غوغاست
اما ... بهانه ی ترانه هایم ....
من دیگر با تو بودن را نمی خواهم ...!!!!
اما آخر...
با چه زبان می توان از تو گسست..
از تو گریخت..
به چه باید دل بست..
به که باید پیوست
تا توانی باشد
تا شود از تو گسست
مگذار که غصه در کنارت گیرد .............. واندوه محال روزگارت گیرد

مگذار کتاب ولب آب ولب کشت .........زان پیش که خاک در حصارت گیرد............خیام
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
دریا و مرد


تنها ، و روی ساحل،
مردی به راه می گذرد.
نزدیک پای او
دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
رو می کند به ساحل و در چشم های مرد
نقش خاطر را پر رنگ می کند.
انگار
هی میزند که :مرد! کجا می روی ، کجا؟
و مرد می رود به ره خویش.
و باد سرگران
هی میزند دوباره: کجا می روی ؟
و مرد می رود.
و باد همچنان...
امواج ، بی امان،
از راه میرسند
لبریز از غرور تهاجم.
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب.
دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
رو می کند به ساحل و ...
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز..................تازو طلبم واسطه عمر دراز

با من بزبان حال میگفت این راز....................عمری چو تو بوده ام دمی با من بساز/////خیام
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
بي‌حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست

باور كنيـــــــــــد پاسخ آيينــــه سنگ نيـست

سوگنــــــــــد مي‌خورم به مرام پرنــــــــدگان

در عرف مــــا سزاي پريــــــدن تفنگ نيست


با برگ گل نوشتـــــــــــه به ديوار بـــــــاغ ما

وقتي بيــــــــا كه حوصلة غنچه تنگ نيست


در كارگـــــــــــاه رنگرزانِ ديـــــــــــــــــــــــار ما

رنگي بــــــــــــــراي پوشش آثار ننگ نيست


از بـــــــــــــردگي مقام بلالي گرفتـــــــــــه‌اند

در مكتبي كه عزّت انسان به رنـــگ نيست


دارد بهار مي‌گــــــــــذرد با شتـــــــــــاب عمر

فكري كنــــــــــيد فرصت پلكي درنـگ نيست


وقتــــــــــــــي كه عاشقانه بنوشي پيـاله را

فرقي ميــــان طعم شــراب و شرنگ نيست


تنها يكي بـــــــــــه قلّه تاريـــــــــــخ مي‌رسد

هر مرد پـــــا شكسته كه تيمور لنگ نيست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گیریزی زمن و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

فروغ فرخزاد
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
دل من می میرد..............در سحرگاه تهی ازشادی

در عمق سکوت

در خزانی نمناک

بی صدا می شکند؛می میرد..........



من به شادی وبهار محتاجم


آری



دلم من می میرد


از غم دلتنگی

دل من از همه چیز از همه کس می میرد...........




من به شادی وبهارمحتاجم



به بهاری زیبا وبه باغی پر گل


وبه باغی پر گل

من به شادی وتبسم محتاجم...........
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
زندگی رویا نیست.........

زندگی زیبایست...........


می توان بر درخت تهی از بار زدن پیوندی......

می توان در دل این مزرعه سوخته بذری ریخت.....

می توان از میان فاصله ها را برداشت.......


دل من با دل تو هر دو بیزار از این فاصله هاست..........
 

equinoxx

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 ژانویه 2014
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
173
سن
33
محل سکونت
اصفهان
قايقي خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچ‌كسي نيست كه در بيشه ی عشق
قهرمانان را بيدار كند..

قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبي‌ها دل خواهم بست
نه به دريا پرياني كه سر از خاك به در مي‌آرند
و در آن تابش تنهايي ماهي‌گيران
مي‌فشانند فسون از سر گيسوهاشان.

هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
"دور بايد شد، دور."
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
صیاد بی رقیب غرور پلنگ ها!

تُنگ اسارت هیجان نهنگ ها!

ای در رگان هر چه شتابان درنگ ها

آمیزش غریب شراب و شرنگ ها

ای چشم شوخ! در کف فرهادها شکست

با عشوه های شیشه ای ات قلب سنگ ها

دریا و آسمان و زمین، سبز پشت سبز

آیینۀ زمرد اندام رنگ ها

پلکی بزن که باز زمین زیر و رو شود

مبنای سالخوردۀ این نام و ننگ ها

تاریخ را دوباره به غمزه رقم بزن

تقویم صلح و سازش و تقدیر جنگ ها!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
دوست دارم شمع باشم در دل شبها بسوزم...............روشنی بخشم میان جمع وخود تنها بسوزم

شمع باشم اشک بر خاکستر پروانه ریزم..........................یا سمندر گردم ودر شعله بی پروا بسوزم

لاله ا ی تنها در دامن صحرا برویم ..........................کوه آتش گردم ودر حسرت دریا بسوزم

ماه گردم در شب تار سیه روزان بتابم...........................شعله آهی شوم خود را زسر تاپا بسوزم

اشک شبنم باشم بر گونه گلها بلغزم.........................برق لبخندی شوم در غنچه لبها بسوزم

یا زهمت بر ثریا همچو عنقا پر بسایم..............................یا بسازم آنقدر با آتش دل تا بسوزم

 

khaltajan

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
15 فوریه 2013
نوشته‌ها
35
لایک‌ها
21
بنگر به چرخ زمانه که او کمر شکن است

مناز به رنگ لباست که عاقبت کفن است
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
بنگر به چرخ زمانه که او کمر شکن است

مناز به رنگ لباست که عاقبت کفن است
ابر آمد وباز بر سر سبزه گریست.................... بی باده گلرنگ نمی بایست زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست............... تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست؟
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
گاه ساکت باران به روی گونه ام دزدانه می لغزد
ولی یاران نمی دانند
که من دریایی از رودم
به ظاهر گرچه می خندم
ولی اندر سکوتی تلخ می گریم...
 

equinoxx

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
8 ژانویه 2014
نوشته‌ها
65
لایک‌ها
173
سن
33
محل سکونت
اصفهان
به سراغ من اگر می‌آیید،
پشت هیچستانم.پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.
روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپه معراج شقایق رفتند.
پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می‌آید.
آدم این‌جا تنهاست
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.

به سراغ من اگر می‌آیید،
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...
 

ufomax

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
6 نوامبر 2012
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
89
محل سکونت
Virtual world
نگاه سرد مردابم به روی ماه تو دلخوش
شدم دلبسته لیلی در این دنیای مجنون کش






 
Last edited:

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
عاشقان یکدل
در تاریکی شب نیز راه کوی یار را گم نمی کنندکاش لیلی و مجنون زنده می شدندتا من راه عشق را به آنان دهم...

گوته
 

R.jahanfar

Registered User
تاریخ عضویت
19 ژوئن 2013
نوشته‌ها
511
لایک‌ها
930
شبی از شب ها تو مرا گفتی که شب باش................. من که شب بودم شب هستم شب خواهم بود........
شب شب گشتم .........................به امیدی که تو فانوس نظر گاه شب من باشی
.....................
 
بالا