• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

mhaf

کاربر فعال برق و الکترونیک
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 فوریه 2006
نوشته‌ها
1,617
لایک‌ها
314
سن
36
محل سکونت
کرج
هنگامی که

حیاط از زمزمه لبریز است،

وزمین

آسمان را

در آغوش فشرده

و گلها و کودکان

ناگزیر از شاد زیستن اند،

دشنامی

به دشمن کامی خویش

می فرستم،

جز به لعنت

سزاوار نیستم....



برگرد

برگرد تا سکوتم

با زمین غمگین

به سخن آید

و قهرم

با آسمان سهمگین

به آشتی بیانجامد،

زمین و آسمان من

نگران تو اند.

برگرد عشق من!
سهیل محمودی
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
در پردۀ اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانه ها کوته نیست

خیام
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید
اندوهگین و غمزده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید
چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم
می خواند آن نهفته نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم
مغروق این جوانی معصوم
مغروق لحظه های فراموشی
مغروق این سلام نوازشبار
در بوسه و نگاه و همآغوشی
می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار
با درد ‚ درد ساکت زیبایی
سرشار ‚ از تمامی خود سرشار
می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را
بر هستیم بپیچد ‚ پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
حتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستند بخند و بخند و بخند

حتی اگر لبخندت ژست خشک وتانخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند

بخند

حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند

حتی اگرلبخندت لای هزارخاطره خاک بخورد

بخند

حتی اگر اناربه ماه چشمانت به انتظار ریزش باشد

حتی اگر سیب سرخ نگاهت دچارکرم های حسرت شده است

بخند

حتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است

بخند

حتی اگر آخرین بهارت باشد

آخرین آرزوهایت

بخند

حتی اگر

سایه دیگر ازخورشید پیروی نکند

آسمان بوی دودبگیرد

عشق کپک بزند

شعربوی نا بدهد

بخند

حتی اگر لبخند،تنها نقاب روی صورتت باشد

بخند

حتی اگر...
________
 

farshad10

کاربر فعال بازیهای کامپیوتری
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 جولای 2012
نوشته‌ها
5,817
لایک‌ها
4,842
سن
33
محل سکونت
ارومیه
فكر بلبل همه آنست كه گل شد يارش *** گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
دلربائى همه آن نيست كه عاشق بكشند *** خواجه آنست كه باشد غم خدمتگارش
جاى آنست كه خون موج زند در دل لعل *** زين تغابن كه خزف مى شكند بازارش
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود *** اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
اى كه در كوچه ء معشوقه ما مى گذرى *** بر حذر باش كه سر مى شكند ديوارش
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست *** هر كجا هست خدايا به سلامت دارش
صحبت عافيتت گرچه خوش افتاد اى دل *** جانب عشق عزيزست فرو مگذارش
صوفى سرخوش ازين دست كه كج كرد كلاه *** به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل حافظ كه به ديدار تو خوگر شده بود
ناز پرورد وصالست مجو آزارش
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم
شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم
نه پی سیم و زر و ملک و **** آمده ایم
نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

عماد خراسانی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
راز در دیده نهان داری و باز از پی راز
کشتی دیده به توفان و خطر می رانی
مست از هندسه روشن خویشی, مستی پشت در آیینه در آیینه سرگردانی
بس کن, ای دل, که در این بزم خرابات شعور
هرکس از شعر تو دارد به بغل دیوانی
لب به اسرار فروبند و میندیش به راز
ورنه از قافله مور و ملخ درمانی
"حسین پناهی "
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
اي توازجنس گل ابريشم

نام تو يعني تکرارشبنم

تا دريا درياست رودي جاري باش

تا عاشق تنهاست شعري کاري باش
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
یار مرا غـار مـــرا عشـق جـگرخوار مرا - یار تویی غـــار تویی خواجه نگهدار مرا

نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی - سینه مشـروح تویی بر در اســرار مرا

نور تویی سور تویی دولت منصور تویی - مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
با تو باید مثل باران حرف زد!

بی چتر آمدم

زیر باران احساس تو...
خیس شدم از عشق...
و دلم از رنگین کمان نگاه تو
چنان رنگ گرفت

که اگر از تو ننویسم
دلم خواهد مرد
زیباست!
لذت عریانی این واژ ه ها
از لمس باران مهر تو
و غوطه ور شدن
در دریای بی کران احساست

در هوای خیس احساس تو
هرگز هوس آفتاب نمیکنم!
وقتی که میتوانم
تمام دلهره هایم را
درچشمه پاک نجابت
و صداقت
تو شستشو دهم
بی آفتاب هم
رنگین کمان آرزوهای معصومانه ی تو

در سطرهای روشن دلت
نمایان است
به راستی عشق میمیرد
اگر تو یک به یک واژه ها را
در دل شعر نریزی
واژه های تو که میچکد بر آسمان سپید
دل ها همه عاشق میشوند
عطر دستان تو که میپیچد در واژه ها
شعرهایت بوی گل میگیرند
راستی راز دلربایی شعرهایت در چیست؟
هر چند که...
تو شعر نمی گویی!
تو تار و پود عشق می بافی
تو کاسه های مهر میریزی
به واژه ها تو نور میبخشی
تو خستگی ها را
به تکیه گاهی امن میمانی
چگونه باید گفت ؟!!
.
.
.
تو به اندازه ی عطش به تب
تو به اندازه ی ماه به شب
تو به اندازه ی بلبل به قفس
و به اندازه ی عطر به نفس
به همان اندازه
تو به عشق نزدیکی
نه ! تو عشقی شاید...
با تو باید...
باید... مثل باران حرف زد!
مثل جان میمانی
روح عشق در تو دمید
نور الطاف خدا در تو چکید
عقل تا قله ی احساس دوید
هر کسی حرف دلش از تو شنید
آسمان
ابر
پرنده
باران...
رنگ خوشبختی را، از تو خرید!
هر کسی شعر تو خواند
دیگر از قیصر و سهراب برید
درد هم پیش تو درمان دارد...
وزن اشعار تو "باران" داند
واژه هر بار به دستان تو ایمان آرد
به تمنا گویم!
باز هم شعر بگو...
آیه ای عشق از این حس لطیف
سوره ای از دل پاک
باز هم شعر بگو...
که تو عشقی شاید...
با تو باید...
باید...مثل باران حرف زد!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
درد یک اتفاق که شاید با اتفاق تو
دردش متفاوت باشد ویرانم میکند
من از دست رفته ام،شکسته ام
می فهمی؟
به انتهای بودنم رسیده ام
اما اشک نمی ریزم
پنهان شده ام پشت لبخندی که درد می کند!!!
 

somayeh60

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
24 ژانویه 2013
نوشته‌ها
1,443
لایک‌ها
4,740
دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد ؟
می‌توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد ؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد ؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی‌گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می‌دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد ...

قیصر امین پور
 

m-k

Registered User
تاریخ عضویت
6 ژانویه 2012
نوشته‌ها
292
لایک‌ها
95
محل سکونت
iran
عشق شوقی در نهاد ما نهاد
جان ما را در کف غوغا نهاد
فتنه‌ای انگیخت، شوری درفکند
در سرا و شهر ما چون پا نهاد
جای خالی یافت از غوغا و شور
شور و غوغا کرد و رخت آنجا نهاد
نام و ننگ ما همه بر باد داد
نام ما دیوانه و رسوا نهاد
چون عراقی را، درین ره، خام یافت
جان ما بر آتش سودا نهاد
عراقی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دعا

یارب درون سینه دل با خبر بده
در باده نشؤ را نگرم آن نظر بده

این بنده را که با نفس دیگران نزیست
یک آه خانه زاد مثال سحر بده

سیلم ، مرا بجوی تنک مایه ئی مپیچ
جولانگهي بوادی و کوه و کمر بده

سازی اگر حریف یم بیکران مرا
بااضطراب موج ، سکون گهر بده

شاهين من بصید پلنگان گذاشتی
همت بلند و چنگل ازین تیز تر بده

رفتم که طایران حرم را کنم شکار
تیری کو نافکنده فتد کارگر بده

خاکم به نور نغمه داؤد بر فروز
هر ذره مرا پر و بال شرر بده
 

فمارا

Registered User
تاریخ عضویت
16 آپریل 2012
نوشته‌ها
1,356
لایک‌ها
1,418
محل سکونت
يا ميم يا ب
برمن در وصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بر در او

چون دوست، دل شکسته می دارد دوست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت
عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
به یک پلک تـــو مـی*بخشم تمـــام روز و شب*ها را
که تسکین می*دهد چشمت غم جانسوز تب*ها را

بخوان! با لهجه*ات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک* نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لب*ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحب*ها را

دلیلِ دل*خوشـــی*هایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟... نمی*فهمم سبب*ها را

بیا این*بار شعرم را به آداب تو می*گویم
که دارم یاد مــی*گیرم زبان با ادب*ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقب*ها را
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
مادرم مثل گل سوسن بود
با غم و فصل خزان دشمن بود
روزو شب خانه و باغ منزل
باگل دامن او گلشن بود
باپدر مزرعه مان را می کاشت
مثل یک مرد تنش آهن بود
وسط خانه محبت میدوخت
دست او تا به سحر سوزن بود
شعر میگفتم و هی بد میشد
بر لب او غزل احسن بود
قافیه نیست فقط می گویم
من ازاو بودم و او از من بود
گفتم از مهر لبش بنویسم
سخنم لال و زبان الکن بود
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
امسال چقدر پاییز است!



انگار


تو رفته باشی و


تمام دنیا



این یرقان مزمن را



پاشیده باشد روی تمام برگ ها


انگار تو رفته باشی و


پاییز


برای همیشه


نرفته باشد!
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
حافظ پی عشق است چه مسجد چه کنشت

خیام، رخ یار و بهار و لب کشت

ما نیز نهیم پای دل بر سر عقل

باشد که رویم از این جهنم به بهشت
 
بالا