• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
بازم دارم بچه میشم مثل قدیمای قدیم
مثل همون روزی که ما به این محله اومدیم
دوره ی هف سنگ سه قاپ دوره ی شوت یه ضرب و گل
رقص عزیز تیله ها طلوع هف رنگ یه پل
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
تنهاتر از همیشه ام به تو نمیشه راس نگفت
نمیشه این حقیقت رو راحت و بی هراس نگفت
تنها تر از همیشه ام از نفس افتاده ترین
بچه ی بچه ام هنوز ساده ترین ساده ترین
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
رفتی و بی تو کوچه اون کوچه ی آشنا نشد
بی تو محلمون پر از صدای بچه ها نشد
نها منم که کوچه رو مثل قدیما دوس دارم
منم که چارشنبه سوری فشفشه بیرون میارم
آخ ! اگه تو مونده بودی دنیا یه جور دیگه بود
کوچه به اون قشنگی که همین ترانه میگه بود
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
همچو سرو
که از خاك بر میخیزد
من از لبخند تو
آغاز شدم

و تا خورشید
و تا آغوش آسمان
و چشمانم ستاره

پرستوك کوچک من
بر سطح کاغذي دفترم
چگونه پر میگیري؟
که خواستنت
در واژه
می درخشد
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
اما نه
این کلمات معنا را مادرم نیز میگفت ،
وقتی من کوچک بودم
او هم از بی وفائی آن روزها و مردمانش میگفت
او نیز چون تو با نگاه زیبایش با من سخن میگفت ، نه با زبان قاصر
به تو می اندیشم
که خواسته ام را خواستی بی آنکه تردید کنی
با من بودی بی آنکه با من باشی
با من ماندی بی آنکه با من بمانی
به تو می اندیشم
که امواج عشق از قلب پاک و زلالت ساطع است
به تو می اندیشم
که کم از غم من نداری
کوههای غم چون سنگی سخت و خارا بر شانه های کوچک و مهربانت سنگینی میکنند
ای سراپا احساس ، ای سراپا ایمان
به تو می اندیشم
به تو می اندیشم
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
و كسي را ديدم
نه كه در خواب
نه در غوطه گرداب
نه در جنگل و مرداب
نه در دشت پر از مه
نه در خاك ونه در باد
نه در تابش مهتاب
در آن سوي پر از نور
در آن پنجره دور
در آن خانه اميد
در آن سرو و در آن بيد
در آن گوشه پنهان
در آن چشم پر از اشك
در آن روح پر از عرش
كه بوداست نمايان
همان كودك خندان
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
دیری نکشید رفت و تنها ماندم
کنجی زده زانوی غم و جا ماندم

با قایق خویش رفت و شد از من دور
من هم نگران به سوی دریا ماندم

دستم نگرفت و رفت و من هم یک عمر
مجنون شده در حسرت لیلا ماندم

از کوچه گذشت و نزد از خانه دری
من با همه امید تنها ماندم

هر وعده که داد رفت و از یاد ببرد
با این همه پای عشق امّا ماندم
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
منم مجنون...... منم افسون.....
منم خسته از اين لحظه

تويي ليلي!! تويي سيلي!!
رواني از پس پرده!!

منم عاشق.... منم سارق.....
منم ديوانه خسته

تويي معشوق!! تويي افسوس!!
تويي سراب پيوسته!!

منم فرهاد..... تويي شيرين...
بزن تيشه به اين قلبم نباشي در پي مرگم

بيا آرش!! بيا رستم!!
كمان گير و بزن دردم!!!!
ندارم نوشدارويي
فدايت اين جان و قلبم
فدايت اين جان و قلبم
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
دلبرا در خم ابروی تو حیران ماندم
وز پی لعل لبت بی سرو سامان ماندم

نرگس مست تو را دیدم و سرمست شدم
همچو مجنون ز همه خلق گریزان ماندم

گر چه از دفتر عمرم دو زمستان نگذشت
عمری اندر طلب عشق تو نالان ماندم

بهر نوشیدن یک جرعه ز پیمانه تو
روز و شب در جدل مردم نادان ماندم

من به حرمانم و از مجلس پاکان بیرون
از سر لطف تو در صحبت خاصان ماندم

گفتمت رخ بنما گفتی برون شو از خویش
مات در پیچ و خم این خط قرآن ماندم

قصه عشق چه سهل است به گفتارِ زبان
پشت دروازه این صحبت آسان ماندم

مکن ای دوست ، مکن با منِ دلخسته چنین
زیر بار غم عشق ای مه جانان ، ماندم

شرح دیوانگی از عشق ، فراوان گفتم
لافِ بیهوده زدم باز پیشان ماندم
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
از تو تنها حلقه ای طلایی
از من
نانی که به خانه آورده ام ، پیداست

مه در اتاق مان بیشتر شده

باز هم به اشتباه
لب هایم را بر دیوار گذاشته ام
بوسه های هدر رفته
آواز آن قناری غمگین است
که در بزرگراه می خواند
یا عطر موهای توست
در شب های سرماخوردگی

مه در اتاق مان
بیشتر شده

پرتقالی که پوست می کنی
انگشت های من است
و از آبی که می خورم
صدای گریه می آید

مه بیشتر شده
و روزهایمان قایم باشکی ست در تاریکی :
من در اتاق پنهان می شوم و
تو چشم می گذاری و
به خواب می روی.
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
در سکوت شب من ،
ناگهان حادثه ای...
ناگهان وسوسه ای تلخ گذشت...
من تو را کم داشتم

در سکوت شب من ،
آسمان حرفی زد...
و غزل شعری شد...

در سکوت شب من،
موج گیسوی تو آرام نداشت
برق چشمان تو پیغام نداشت...
چه سرابی دارم
که امیدم به نگاهت...
سالها یخ زده است...
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
ثانیه ها رنگ اعتباری ندارند
ضربان دقیقه ها کوزه ی دلتنگی را پر کردند
و انتهای این سکوت سراب است

و عشق فاصله ای شد میان زندگی و مرگ
و دیگر اعتباری به صدا ها نیست

صداها دروغ است
گرمی ها دروغ است
و تمام واژه های زیبایی که گوش تو را نوازش می دهد
و عشق را در رگ هایت جاری می سازد
سیاه است...

و بازیگر زیبای من چه خوب واژه ها را رنگ زدی
و عشق را بی رنگ کردی

و و اشک ها دیگر خاطره ای را زنده نمی سازد
دیگر تو هر شب مهمانی می دهی


با خود و تنها خود
و شاد و سرمستانه می خندی

و کنار میز می نشینی و با عکس خود در آینه به گفتمان می شینی
و قهوه می خوری آرام و بی صدا

فردا نمی دانم کدام نگاه بیمار واژه های رنگی تو خواهد شد
نمی دانم کدام واژه را برای ساده دلی رنگ می زنی
و می دانم دیروزم را برایم رنگ زدی

و دیگر جوانمردی مرد
چه کسی می گوید جوانمردی در دل مردی است که حرف هایش قول است
و قول هایش عهدی است که هرگز نمی شکند

به این چشم های انتظار بگویید
دیگر کنار پنجره نشیند

نقاشی ها حقیقت است
روزی که رنگ های تو از سیاه هم بی رنگ تر است
واژه هایم را رنگ نزن

او سالهاست که از این دیار رفته است....
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
بچه ها سلام ... صبحتان به خیر
درس امروز ما فعل مجهول است
فعل مجهول چیست می دانید؟
نسبت فعل ما به مفعول است

...در دهانم زبان چو آویزی
در تهیگاه زنگ می لرزید
صوت ناسازم آنچنان که مگر
شیشه بر روی سنگ می لغزید

ساعتی داد آن سخن دادم
حق گفتار را ادا کردم
تا ز اعجاز خود شوم آگاه
ژاله را زآن میان صدا کردم

ژاله! از درس من چه فهمیدی؟
پاسخ من سکوت بود و سکوت
د ... جوابم بده کجا بودی؟
رفته بودی به عالم هپروت؟

خنده دختران و غرش من
ریخت بر فرق ژاله چون باران
لیک او بود غرق حیرت خویش
غافل از اوستاد و از یاران

خشمگین،انتقامجو،گفتم
بچه ها! گوش ژاله سنگین است
دختری طعنه زد که:نه خانم
درس در گوش ژاله یاسین است

باز هم خنده ها و همهمه ها
تند و پیگیر می رسید به گوش
زیر آتشفشان دیده من
ژاله آرام بود و سرد و خموش

رفته تا عمق چشم حیرانم
آن دو میخ نگاه خیره او
موج زن در دو چشم بی گنهش
رازی از روزگار تیره او

آنچه در آن نگاه می خواندم
قصه غصه بود و حرمان بود
ناله ای کرد و در سخن آمد
با صدایی که سخت لرزان بود

"فعل مجهول" فعل آن پدریست
که دلم را ز درد پر خون کرد
خواهرم را به مشت و سیلی کوفت
مادرم را ز خانه بیرون کرد

شب دوش از گرسنگی تا صبح
خواهر شیرخوار من نالید
سوخت از تب برادر من
تا سحر در کنار من نالید

از غم آن دو تن ، دو دیده من
این یکی اشک بود و آن خون بود
مادرم را دگر نمی دانم
که کجا رفت و حال او چون بود

گفت و نالید و آنچه باقی ماند
هق هق گریه بود و ناله او
شسته می شد به قطره های سرشک
چهره همچو برگ لاله او

ناله من به ناله اش آمیخت
که غلط بود آنچه من گفتم
درس امروز، قصّه غم توست
تو بگو ، من چرا سخن گفتم؟

"فعل مجهول" فعل آن پدریست
که تو را بی گناه می سوزد
آن حریق هوس بود که در او
مادری بی پناه می سوزد؟
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم

ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن

ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی

ببار باران
ببار باران.......که تنهایم
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
آهسته تر بیا
غوغا نکن که دلم
با شور دردناک نفس های گرم تو
بی تاب می شود .

آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،
برای خاطره بازی
فرصت ، همیشه هست .

وقتی تو می رسی
احساس می کنم
سکوت می شکند
ثانیه ها گرم می شوند
فاصله ، از لای انتظار پنجره
فرار می کند
آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو

جایی برای کلام نیست
خاطره ، خود با تمام آنچه هست
میان چشم های عاشق ما
حرف می زند
و آرام
برگ می خورد وقتی تو می رسی

زندگی ، با تو می رسد
لبخند ، با تو می رسد
احساس می کنم
جایی ، میان پلک های مدام اضطراب
برای ما ساخته اند

احساس می کنم
ما را درون هاله ای از عطر و آرزو
انداخته اند .

وقتی تو می رسی
عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم
شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم

وقتی تو می رسی
من، به تمام آنچه دوست دارمَش
می رسم...!
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
قسم به بوسه آخر ،قسم به تيرخلاص
قسم به خون شقايق ،نشسته بر تن داس
قسم به آتش پنهان، به زير خاكستر
قسم به ناله مادر، قسم به بغض پدر
قسم به مشت برادر، قسم به خشم رفيق
قسم به شعله كبريت و قسم به خواب پليد
قسم به بال پرستو، به عطر فروردين
قسم به نبض ترانه، قسم به خاك زمين
كه خون بهاي تو خون سياه جلاد است
سكوت دامنه در انتظار فرياد است
كه خون بهاي تو اتمام اين زمستان است
طنين نام تو در ذهن هر بيابان است
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
نمی دانی چقدر دلتنگ اون چشمام
و اون لبخند
و اون گرمای دستانت
نمی دانم چرا اینگونه بی تابم
شبا اشک است و بیداری
کمی رویا
کمی حسرت
و باز آه و پریشانی
بگو با من
فقط یک بار
که عشقم را تو می دانی
که تا آخر به هرجا شد
کنار من تو می مانی
بخواه از من
جانم را
و یا قلب شکسته ام را
و یا هرچه که خواهی تو
ولی تنهایی را هرگز
بدون تو نخواه ، هرگز
نخواه از من که برگردم
که بی تو بر نمی گردم
و می دانم که امیدی برای با تو بودن نیست
ولی هرشب به یاد تو
کنار قاب عکس تو
دوباره تا سحر با تو
نمی دانم چرا اینگونه بی تابم ...
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
هرگز نگو که عاشق بودم!
چرا که تو بودی
نمک زخم ها
تو بودی درد دل ها
تو بودی که در پشت
نگاه های بلند خود
کینه ای عمیق در دل داشتی
کینه برای چه بود؟

برای دلتنگی هایی که برایت داشت
برای نگاه پاکی که برایت داشت
کاش می فهمیدی عمق نگاهش را
کاش درک می کردی حرف دلش را...
هرگز نگو دوستش می داشتی
چون تو بودی که
با احساسش مثل منچ وشطرنج بازی کردی
تو بودی که با لمس دست هایش
او را به دامنی ناپاک متهم کردی

هرگز نگو با او
مثل مادر مهربان بودی
چون تو بودی با مشتی کوبنده
ترک ها دلش را خورد کردی
هرگز نگو از او مثل یک نگهبان مراقب بودی
چون تو بودی اورا در دردی نهان رها کردی
هرگز نگو عاشقش هستی
هرگز نگو دوستش می داری
هرگز نگو...
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
یاد ایامی که چون گل مهربانی داشتم
در چمن سیمین تنی نازک میانی داشتم
همچو بلبل با گل خود نرد عشق میباختم
اری از هجر انزمان خط امانی داشتم
درد تنهایی زده مهر خموشی بر لبم
ورنه در کنج قفس من هم فغانی داشتم
چشمه اشکم زداغ هجر گل خشکیده است
ورنه من هم همچو شمع اشک روانی داشتم
نیم نگاهی سوی پروین و ثریایم نبود
انزمان کاندر دل خاک اشیانی داشتم
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
چگونه علت تلاطم غم چشمانت را جویا شوم
تا بهانه ای نشود برای شکستن بغضت روی لحظه های نازک تنهاییت
و چگونه اجازه شکستن بغضت را میدهی
مادامیکه میدانی
الماسهای حاصل از شکستنش
دلتنگیهایم را زخمی تر میکند
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
اول بايد يه قفس كشيد با درِ باز
بعد بايد يه چيز خوشگل كشيد
يه چيز ساده يه چيز ملوس
يه چيز به دردخور واسه پرنده
بعد بايد پرده رو برد و گذاشت پاى يه درخت
تو باغى، بيشه‏يى، جنگلى، چيزى
و پشت درخت قايم شد
بى‏جيك زدنى
بى‏جُم خوردنى...

گاه پرنده زود مياد
اما ممكنم هس كه سال‏هاى سال بگذره
تا تصميم‏شو بگيره.
نبايد سَر خورد
بايد حوصله كرد و...
اگه لازم باشه بايد سالاى دراز صبر نشون داد.
دير و زود اومدن پرنده
دخلى به خوب و بد پرده نداره.

وقتى پرنده اومد - البته اگه بياد -
بايد نفسو تو سينه حبس كرد و
سر ِ صبر گذاشت پرنده بره تو قفس و
اون تو كه رفت
در ِ قفسو آروم با نُك ِ قلم‏مو بست و...
بعدش
ميله‏هاى قفسو از دم دونه به دونه پاك كرد و...
خيلى هم مواظب بود قلم‏مو به هيچ كدوم از پراى پرنده نگيره.
بعدش بايد درختو كشيد و...
خوشگل‏ترين شاخه‏شو واسه پرنده انتخاب كرد.

بايد سبز ِ برگا و
خُنَكاى باد و
غبار ِ آفتاب و
هياهوى جونوراى علف تو هُرم ِ تابسّونم كشيد و
اون وخ بايد حوصله كرد تا پرنده تصميم به خوندن بگيره.
اگه پرنده نخونه
نشونه‏ى بديه
نشونه‏ى اينه كه پرده بَده
اما اگه خوند نشونه‏ى خوبيه
نشونه‏ى اينه كه ديگه مى‏تونين امضاش كنين.

پس، خيلى با ملاحظه
يكى از پراى پرنده رو مى‏كَنين و
اسم‏تونو با اون يه گوشه‏ى پرده مينويسين.
 

alahoseini

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2013
نوشته‌ها
427
لایک‌ها
143
محل سکونت
در همین نزدیکی
روزي ما دوباره كبوترهايمان را پرواز خواهيم داد
و مهرباني دست زيبايي را خواهد گرفت؛
روزي كه كمترين سرود بوسه است
و هر انسان براي هر انسان برادري‌ست.
روزي كه ديگر درهاي خانه‌شان را نمي‌بندند
قفل افسانه‌ايست؛
و قلب براي زندگي بس است...
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي...
روزي كه آهنگ هر حرف، زندگي‌ست
تا من بخاطر آخرين شعر رنج قافيه نبرم...
روزي كه هر لب ترانه‌ايست
تا كمترين سرود، بوسه باشد...
روزي كه تو بيايي، براي هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود...
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم...
و من آن روز را انتظار مي‌كشم...
حتي روزي كه ديگر نباشم....
 
بالا