• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
این دود سیه فام که از بام وطن خاست
ازماست که‌برماست


وین شعله سوزان که برآمد ز چپ وراست
ازماست که‌برماست


جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با کس نسگالیم


از خویش بنالیم که جان سخن اینجاست
ازماست که‌برماست


یک‌تن چو موافق شد یک دشت ****‌است
با تاج وکلاهست


ملکی چو نفاق آورد او یکه و تنها
ازماست که‌برماست


ماکهنه چناریم که از باد ننالیم
بر خاک ببالیم

لیکن چه کنیم‌، آتش ما در شکم ماست
ازماست که‌برماست


اسلام گر امروز چنین زار و ضعیف است
زین قوم شریفست


نه جرم ز عیسی نه تعدی زکلیساست
ازماست که‌برماست


ده سال به یک مدرسه گفتیم و شنفتیم
تا روز نخفتیم


وامروز بدیدیم که آن جمله معماست
ازماست که‌برماست


گوییم که بیدار شدیم‌! این چه خیالست‌؟
بیداری ما چیست‌؟


بیداری طفلی است که محتاج به‌لالاییست
ازماست که‌برماست


از شیمی و جغرافی و تاربخ‌، نفوریم
از فلسفه دوریم


وز قال وان قلت‌، بهر مدرسه غوغاست
زماست که‌برماست


گویند بهار از دل و جان عاشق غربیست
یاکافر حربی است


ما بحث نرانیم در آن نکته که پیداست
ازماست که‌برماست


ملک اشعرای بهار
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

ابن یمین
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند



ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند


آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند


جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند



شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند


آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زدند


کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

حضرت حافظ
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه دار که من می‌روم الله معک

تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک

در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد
من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک


چون بر حافظ خویشش نگذاری باری
ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک

حضرت حافظ
 

ramtinhm

Registered User
تاریخ عضویت
30 می 2013
نوشته‌ها
468
لایک‌ها
835
محل سکونت
تهران
گویند کسان بهشت با حور خوش است

من میگویم که آب انگور خوش است



این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار


کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

خیام
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بی دریغ باشند
در دردها و شادیهایشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برایِ قسمت کردن
بیرون نیاورند ... شاملو
 

hamedy12

Registered User
تاریخ عضویت
9 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,282
لایک‌ها
438
سن
34
محل سکونت
قــــــــم
شعر خدا

قیصر امین پور


پيش از اينها فكر ميكردم خدا

خانه اي دارد ميان ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتي از الماس وخشتي از طلا

پايه هاي برجش از عاج وبلور

بر سر تختي نشسته با غرور

ماه برق كوچكي از تاج او

هر ستاره پولكي از تاج او

اطلس پيراهن او آسمان

نقش روي دامن او كهكشان

رعد و برق شب صداي خنده اش

سيل و طوفان نعره توفنده اش

دكمه پيراهن او آفتاب

برق تيغ و خنجر او ماهتاب

هيچكس از جاي او آگاه نيست

هيچكس را در حضورش راه نيست

پيش از اينها خاطرم دلگير بود

از خدا در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين

خانه اش در آسمان دور از زمين

بود اما در ميان ما نبود

مهربان و ساده وزيبا نبود

در دل او دوستي جايي نداشت

مهرباني هيچ معنايي نداشت

هر چه مي پرسيدم از خود از خدا

از زمين، از آسمان،از ابرها

زود مي گفتند اين كار خداست

پرس و جو از كار او كاري خطاست

آب اگر خوردي ، عذابش آتش است

هر چه مي پرسي ،جوابش آتش است

تا ببندي چشم ، كورت مي كند

تا شدي نزديك ،دورت مي كند

كج گشودي دست، سنگت مي كند

كج نهادي پاي، لنگت مي كند

تا خطا كردي عذابت مي كند

در ميان آتش آبت مي كند

با همين قصه دلم مشغول بود

خوابهايم پر ز ديو و غول بود

نيت من در نماز و در دعا

ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه مي كردم همه از ترس بود

مثل از بر كردن يك درس بود

مثل تمرين حساب و هندسه

مثل تنبيه مدير مدرسه

مثل صرف فعل ماضي سخت بود

مثل تكليف رياضي سخت بود

*****

تا كه يكشب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد يك سفر

در ميان راه در يك روستا

خانه اي ديديم خوب و آشنا

زود پرسيدم پدر اينجا كجاست

گفت اينجا خانه خوب خداست!

گفت اينجا مي شود يك لحظه ماند

گوشه اي خلوت نمازي ساده خواند

با وضويي دست ورويي تازه كرد

با دل خود گفتگويي تازه كرد

گفتمش پس آن خداي خشمگين

خانه اش اينجاست اينجا در زمين؟

گفت آري خانه او بي رياست

فرش هايش از گليم و بورياست

مهربان وساده وبي كينه است

مثل نوري در دل آيينه است

مي توان با اين خدا پرواز كرد

سفره دل را برايش باز كرد

مي شود درباره گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چكه چكه مثل باران حرف زد

با دو قطره از هزاران حرف زد

مي توان با او صميمي حرف زد

مثل ياران قديمي حرف زد

ميتوان مثل علف ها حرف زد

با زبان بي الفبا حرف زد

ميتوان درباره هر چيز گفت

مي شود شعري خيال انگيز گفت....

*****

تازه فهميدم خدايم اين خداست

اين خداي مهربان و آشناست

دوستي از من به من نزديك تر

از رگ گردن به من نزديك تر….
 

AMD.POWER

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
26 جولای 2009
نوشته‌ها
20,098
لایک‌ها
23,611
سن
44
محل سکونت
طهران
آري آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست فروغ فرخزاد
 

hamedy12

Registered User
تاریخ عضویت
9 دسامبر 2009
نوشته‌ها
3,282
لایک‌ها
438
سن
34
محل سکونت
قــــــــم
و چه سخت است بفهمانی

به کسی که غرق در شهوت است

که عشق از شهوت جداست
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
درنگاهت خوانده ام غرق تمنایی هنوز

گرچه درجمعی ولی تنهای تنهایی هنوز

بی توامشب گریه هم با من غریبی میكند

دیده درراهندچشمانم كه بازآیی هنوز
 

احسانبزرگي

Registered User
تاریخ عضویت
17 سپتامبر 2012
نوشته‌ها
6,882
لایک‌ها
3,301
محل سکونت
کنار رود بنشین گذر عمر ببین
باخداباش پادشاهی کن
بیخدا باش هرچه خواهی کن
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
باران کـه میبـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ...
بـدون چـتـر ...
من بـغض می کنـم ...
آسمـان گـریـه ...
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
پروانه ها در پیله دنیا را نمی فهمند

تقویم ها روز مبادا را نمی فهمند

دریا برای مردم صحرانشین دریاست

ساحل نشینان قدر دریا را نمی فهمند . . .

ارزش گل تو به قدرِ عمری است که به پاش صرف کردی . . .
 

orochimaru

Registered User
تاریخ عضویت
18 آگوست 2013
نوشته‌ها
130
لایک‌ها
398
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی در افتی به پایش چو مور
گرفتم ز تو ناتوان تر بسی است
توانا تر از تو هم آخر کسی است
خدا را بر آن بنده بخشایش است
که خلق از وجودش در آسایش است
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت

زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان

کوزه ای پر کرد و رفت
 
بالا