• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

دلنواز

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 جولای 2015
نوشته‌ها
11
لایک‌ها
12
بانو حکیمان بر سرت در اختلافند

باید به جای فلسفه گیسو ببافند



دعوی پیغمبر شدن کن وقت خوبی ست

تا پلک هایت آسمان را می شکافند



پیغمبری خوب است اما کعبه هستی

چادر سرت کن زائرانت در طوافند



پلکی بزن نیرو بیاور جابه جا کن

تا کم شود مانور و آفند و پدافند



سکر آوری؟ شور آوری؟ شرعاً حلالی؟

بانو حکیمان بر سرت در اختلافند ...
 

دلنواز

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 جولای 2015
نوشته‌ها
11
لایک‌ها
12
تا لب سرخ تو دارد تب حوایی را

آدمی نیست که نشناخته رسوایی را


یوسف مصر دلش شور تو را خواهد زد

تو اگر کوک کنی ساز زلیخایی را


باید از هرچه دوات است سیامشق کند

میرعماد آن خط ابروی چلیپایی را


با چه حالی به تماشا بنشینم امشب

این به هم ریخته گیسوی تماشایی را


تو اگر لطف کنی چند غزل بنشینی

مفتخر می‌کنی امشب من و تنهایی را
 

دلنواز

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 جولای 2015
نوشته‌ها
11
لایک‌ها
12
وقتی بهشت عزوجل اختراع شد
حوا که لب گشود عسل اختراع شد!


آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!
تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!


آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...
نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...


آدم که سعی کرد کمی منضبط شود
مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...


«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»
اینگونه بود ها..! که بغل اختراع شد
 

دلنواز

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
13 جولای 2015
نوشته‌ها
11
لایک‌ها
12
آه ای همدم دیرینه مرا یادت هست

ذره ای از من و آن خاطره ها یادت هست

بچگی های گره خورده به خاموشی ذهن

من همانم پسر سر به هوا یادت هست

کودک فتنه گر کوی قدیمی، آری ...

او که بیش از همه میخواست تو را یادت هست؟

آن که در منچ کمی دور اضافی میزد

تا که بازی برسد دست شما یادت هست؟

سنگ یا کاغذ و قیچی، به گواهی آید

کاغذم باخت به سنگ تو چرا؟ یادت هست

عهد ما در همه خاطره هایت پیداست

عهد اینکه نشوم از تو جدا، یادت هست

پسر کوچک همسایه به من میخندید

روز آخر وسط کوچه ی ما یادت هست

من چه مأیوس در آن لحظه نگاهت کردم

راستی، وعده ما بود کجا ... یادت هست ؟
 

imanbaraty

Registered User
تاریخ عضویت
12 اکتبر 2009
نوشته‌ها
442
لایک‌ها
136
محل سکونت
ایران
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
دو سال است که می دانم

بی قراری چیست

درد چیست

مهربانی چیست

دو سال است که می دانم

آواز چیست

راز چیست

چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند

امروز من دو ساله می شوم.

گروس عبدالملکیان
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
باز هم شب شد و من ماندم و تکرار غزل
قلمی دست من افتاد به اصرار غزل

مبحث هندسه و یک ورق کاغذ و بعد
محور عشق من و چرخش پرگار غزل

یک جنون در دل من رقص کنان می کوبد
سر احساس مرا بر در و دیوار غزل

دوستت دارم و انگار مرا می سنجند
لحظه ها،ثانیه ها،باز به معیار غزل

چشم تو یاد من افتاد خودت می دانی
که کساد است در این مرحله بازار غزل

غرق روحانیت عشق تو هستم اکنون
چون که نزدیک شده لحظه ی افطار غزل

جمله ی آخر شعرم چه قشنگ است قلم
رج به رج نقش تو را بافته بر دار غزل
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن*
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن*
هر که عشقش در تماشا نقش بست*
عینک بد‌بینی خود را شکسـت*
من مـیـــان جســـم‌ها جــان دیـــده‌ام*
درد را افکنـــده درمـان دیـــده‌ام*
دیــــده‌ام بــر شـــاخه‌ها احـســـاسـ‌ـها*
می‌تپــد دل در شمیــــم یاسها*
زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست*
زندگی باغ تماشـــای خداســت*
گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود*
می‌تواند زشــت هم زیبا شــود*
حال من، در شهر احسـاسم گم است*
حال من،عشق تمام مردم است..
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
یکی از زیباترین شعرهایی که تابحال شنیدم:
از شاعر بزرگ مهدی جوینی؛

آزاد شو از بند خویش،زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگیست،تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن،از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن،شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان،تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن
بر روي بوم زندگي،هر چيز ميخواهي بكش، زيبا و زشتش پاي توست، تقدير راباور نكن،
تصوير اگر زيبا نبود، نقاش خوبي نيستي، از نو دوباره رسم كن، تصوير را باور نكن،
خالق تو را شاد آفريد، آزاد آزاد آفريد،
پرواز كن تا آرزو، زنجير را باور نكن.!
 

goldenboy_erfan

Registered User
تاریخ عضویت
18 دسامبر 2013
نوشته‌ها
77
لایک‌ها
19
رفیقی بایدم همدم، به شادی یار و در غم هم وزین خویشان نامحرم مرا بیگانگی باید
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
آغوش من دروازه های تخت جمشید است
می خواستم تو پادشاه کشورم باشی
آتش کشیدی پایتخت شور و شعرم را
افسوس که می خواستی اسکندرم باشی
این روزها حتی شبیه سایه ات هم نیست
مردی که یک شب بهترین تعبیر خوابم بود
مردی که با آن جذبه ی چشمِ رضاخانیش
یک روز تنها علت کشف حجابم بود
در بازوانت قتلگاه کوچکی داری
لبخند غارت می کند آن اخم تاتاری ت
بر باد دادی سرزمین اعتمادم را
با ترکمنچای خیانت های قاجاری ت
در شهرهای مرزی پیراهنم جنگ است
جغرافیای شانه هایت تکیه گاهم نیست
دارم تحصن می کنم با شعر بر لبهات
هر چند شرطی بر لب مشروطه خواهم نیست
من قرنها معشوقه ی تاریخی ات بودم
دیگر برای یک شروع تازه فرصت نیست
من دوستت دارم .. بغل کن گریه هایم را
لعنت به تاریخی که حتی درس عبرت نیست

رویا ابراهیمی
 

javaher.76

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
12 آگوست 2015
نوشته‌ها
10
لایک‌ها
2
سن
28
سلام ممنون از شعر های زیبا
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
در وادی عشق ِ تــو دلم خسته ترین است
وای از دل دیوانه که دل بسته ترین است

رفتن نتــوانم به رهــی گر تو نباشــی
در راه ِ غمت گام ِ من آهسته ترین است

من زخمــی ِ صد دشنه ی آلوده به زهــرم
باکی نبود ... زخــم ِ تو برجسته ترین است

تسلیــم قضا و قدرم در سفــر ِ جان
در مذهب ِ عشق دیده ی من بسته ترین است

در الفت ِ دیــرینه ی غم با من رســوا
پیــوند غم عشق تو ... پــیوسته ترین است
 

miladkalantar

Registered User
تاریخ عضویت
4 آگوست 2011
نوشته‌ها
9,199
لایک‌ها
1,710
محل سکونت
همه مرغان هم آواز پراکنده شدند..
چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری
نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
ه.الف.سایه
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
از صدای گذر آب چنان می فهمم

تندتر از آب روان عمر روان می گذرد

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

آن قدر سیر بخند که ندانی غم چیست
 

wonnin

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
8 اکتبر 2010
نوشته‌ها
4,001
لایک‌ها
7,614
محل سکونت
Wish I Knew
من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست،
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند.
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست...
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبزبهار
می‌نویسم ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست؟ "
(( فریدون مشیری ))
 

benyamin1000

Registered User
تاریخ عضویت
5 فوریه 2014
نوشته‌ها
78
لایک‌ها
17
سن
34
اي توازجنس گل ابريشم

نام تو يعني تکرارشبنم

تا دريا درياست رودي جاري باش

تا عاشق تنهاست شعري کاري باش
 

M.Graph

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آگوست 2014
نوشته‌ها
83
لایک‌ها
50
سن
35

باز دیشب
نگاه من به کجا بود?
که رویای عبث تورا در آغوش می فشرد
کاش امروز می ماند!
اما حیف
فردایی نیست
روزگار میگذرد
و ثانیه ها
رویای عبث تو را جر میدهد
ومن در تو غرق میشوم
در دریایی پر از خون
اگر سرابی ببینم
در خلافش حرکت میکنم
چون سراب است!
موج ها می برند
روح تهی مرا
صبح شده
باز وهمی دیگر
باز زندگی
وتکرار میشود این چرخه
 

M.Graph

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آگوست 2014
نوشته‌ها
83
لایک‌ها
50
سن
35
رای برگشتنت آینه میکارم
گلدونای دلتنگو رو پلّه میزارم
لحظه های بی قصه رو طاقت ندارم

چشم من به راه عشقه
رفتنت گناه عشقه
اون روی سیاه عشقه، ماه من
ماه من تو چاه عشقه

یادمه اون شب که رفتی چشمو بستم
شیشه عمر جوونیمو شکستم
تا به تو پیغام دلجویی فرستم
اسمتو با شیشه کندم روی دستم

درد اومد، داد اومد
دلبر شیاد اومد
اما من دل برنداشتم
غیر تو دلبر نداشتم
حال اول درد عشقه، ماه من
كاری با آخر نداشتم
 

M.Graph

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
17 آگوست 2014
نوشته‌ها
83
لایک‌ها
50
سن
35

مومنی گفت آن جهان را چه کنم
من بی تو هر دو جهان را چه کنم

صد پرسید که بی عشق چه کنم
من بی تو دل بی نام و نشان را چه کنم
 
بالا