• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

زیبا ترین شعرهایی که تا به حال خواندید یا شنیدید

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
عاشقم،
اهل همین کوچه ی بن بست کـناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا ؟
طاقتِ آغاز کجا ؟

تو به لبخند و نگاهی …
منِ دلداده به آهی
بنشستیم،
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی

گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟

کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت، همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب، تو را تنگ در آغوش بگیرم...
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
از همه غم انگیز‌تر زمانیست که،
کسی که دوستش داری
ﻫﯿﭻ ﺗﻼﺷﯽ ﺑﺮﺍی ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻧمی‌کند...

ارنستو ساباتو
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
مثل گیسویی که باد آن را پریشان می‌کند
هر دلی را روزگاری عشق ویران می‌کند

ناگهان می‌آید و در سینه می‌لرزد دلم
هرچه جز یاد تو را با خاک یکسان می‌کند

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!
موج را برخورد صخره کِی پشیمان می‌کند؟

مثل مادر، عاشق از روز ازل حسرت‌کِش است
هرکسی او را به زخمی تازه مهمان می‌کند

اشک می‌فهمد غم افتاده‌ای مثل مرا
چشم تو از این خیانت‌ها فراوان می‌کند

عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند
درد بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند

مژگان عباسلو
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
زندگی چیست؟
زندگی یک گُل سرخ
که من از بوته ی احساس خودم می چینم
لب یک پنجره ی آبی چوبی
به تماشای جریان سرخی اش می شینم
لب این پنجره تا این گُل هست
می توان تا قله های اوج رفت
می شود پرنده بود
از درٌه های غم گذشت
زندگی دیگر چیست؟
زندگی راز شکیبایی توست
وقت آزادی پروانه ی عشق
که تو از عمق وجود
در پیله ی دل پروردی
از برای آزادی اش
مهرش از دل افکندی
از عشق خود دل کندی
وباز زندگی
رودی خروشان
می رود از کنار تو
پا در این رود گذاری
تا همیشه در جریانی
ور نه از دور ببینی
از قافله جا می مانی...
 

bortez

Registered User
تاریخ عضویت
27 اکتبر 2012
نوشته‌ها
858
لایک‌ها
480
ای همدم روزگار چونی بی من؟
ای مونس و غمگسار چونی به من?

من با رخ خزان زردم بی تو!
تو با رخ چون بهار چونی بی من؟
 

xcalibo

Registered User
تاریخ عضویت
17 می 2007
نوشته‌ها
336
لایک‌ها
16
محل سکونت
タブリーズ
شبی گفتم به سیگارم
که از جانم چه میخواهی؟
نوشت با خط دود خود
به دردت میخورم گاهی
تو بر من مینهی آتش
که درد خود کنی تسکین
من بیچاره میسوزم
تو از حالم چه میدانی..

Sent from my LT26i using Tapatalk
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
یک لحظه کسی که با تو دمساز آید
<یا با تو دمی همدم و همراز آید
از کوی تو گر سوی بهشتش خوانند
<هرگز نرود وگر رود باز آید

هاتف اصفهانی
 

IBraHiM.f

Registered User
تاریخ عضویت
20 جولای 2007
نوشته‌ها
2,585
لایک‌ها
699
محل سکونت
Near You
حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن....!
میدانی
هر قلبی "دردی" دارد...
فقط
نحوه ی ابراز آن متفاوت است!
برخی
آن را در چشمانشان پنهان می کنند
و
برخی در لبخندشان....!
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
پرنده ایی که پرواز را بلد نیست
به قفس میگوید
تقدیر....
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد

جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم

ندانسته آلوده شدم، نشناخته وابسته شدم

و نخواسته رانده شدم
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ
ﺣﻮﺻﻠﻪ ﮐﻦ
ﺁﺏ ﻫﺎﯼ ﺯﻭﺩﮔﺬﺭ
ﻫﯿﭻ ﻓﺼﻠﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﯾﺪ …
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ
ﺍﺯ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻣﺎﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ
ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ
ﺑﺴﻨﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ …
ﺣﺎﻻ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ …

ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﺻﺎﻟﺤﯽ
 

Cya

Registered User
تاریخ عضویت
6 مارس 2014
نوشته‌ها
896
لایک‌ها
1,927
محل سکونت
127.0.0.1
باید باور کنیم
تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خسته‌ای…
…که در خلوت خانه پیر می‌شوی …
و سال‌هایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی می‌بریم
که تنهایی
تلخ‌ترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
ه چه میخندی تو...
به مفهوم غم انگیز جدایی...
به چه چیز...
به شکست دل من...یا به پیروزی خویش...
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد...
یا به افسونگر چشمانت...که مرا سوخت و خاکستر کرد...
به چه میخندی تو...
به دل ساده من میخندی ...
که دگر تابه ابد نیز به فکر خود نیست...
خنده دار است بخند ..

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
اشکایی که بی هوا روگونه هام میریزه
ابری که از همه خاطره هات لبریزه

دلی که میخواد بمونه تنی که باید بره
حرفی که تو دلمه اما ندونی بهتره

بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه

مثه تنهایی میمونه با تو همسفر شدن
توی شهر عاشقی بیخودی در به در شدن

حال و روزمو ببین تا که نگی تنها رفت
اهل عشق و عاشقی نبود و بی پروا رفت

بیخیال حرفایی که تو دلم جا مونده
بیخیال قلبی که این همه تنها مونده

آخه دنیای تو دنیای دلای سنگیه
واسه تو فرقی نداره دل من چه رنگیه

...
: صفا لطفی
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
دوست دارم عشقم بمیرد
در گورستان باران بگیرد
و در کوچه هایی که گام برمی دارم، ا
ببارد، ا
همان عشق گریانی که گمان می کرد مرا دوست دارد


ساموئل بکت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
زندگي را مي توان درغنچه ها تفسير کرد



با نگاه سبز باران عشق را تعبير کرد

زندگي راپر ز احساس کبو تر ها نمود
کينه را با نگاه ساده اي زنجير کرد
همچو شبنم چشم را درچشم شقايهاگشود
طرح يک لبخند را بر برگ گل تصوير کرد
زندگي را مي توان در خلوت هر صبحدم
با وضوئي با دعايي با خدا تقدير کرد

کاش ميشد لحظه ها را قاب کرد

روزهاي تيره را خواب کرد....
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتم
با خیال چشم مستت از می و مستی گذشتم
دامن گلچین پر از گل بود از باغ حضورت
من چو باد صبح از آنجا با تهی دستی گذشتم
من از آن پیمان که با چشم تو بستم سال پیشین
گر تو عهد دوستی با دیگری بستی گذشتم
چون عقابی می زنم پر در شکوه بامدادان
من که با شهبال همت زین همه پستی گذشتم
پکبازی همچو من در زندگی هرگز نبینی
مگذر از من ای که در راه تو از هستی گذشتم
 

بـا ر ا ن

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
27 می 2008
نوشته‌ها
1,156
لایک‌ها
4,026
سن
33
آدم‌ها
عطرشان را با خودشان می آورند ،
جا می گذارند
و می روند‌‌ !

آدم‌ها
یک روز می آيند و روز دیگر می روند
ولی ...
در خواب‌هايمان می مانند‌ !

آدم‌ها
یک روز می آيند و روز دیگر می روند
ولی ...
ديروز را با خود نمی برند‌‌ !

آدم‌ها
می آيند
خاطره‌هايشان را جا می گذارند
و می روند‌‌ !

آدم‌ها
روزی می آيند ،
تمام برگ‌های تقويم ، بهار می شود ...
روزی می روند
و چهار فصل پاييز را
با خود نمی برند‌‌ !

آدم‌ها
وقتی می آيند
موسيقی شان را هم با خودشان می آورند ...
ولی وقتی می روند
با خود نمی برند‌‌ !

آدم‌ها
می آيند
و می روند ،
ولی
در دلتنگی هايمان‌‌ ...
شعرهايمان‌‌ ...
روياهای خيس شبانه‌‌مان ... می مانند‌‌‌ !

جا نگذاريد !
هر چه را که روزی می آوريد را با خودتان ببريد‌ !
وقتی که می روید
دیگر
به خواب و خاطره‌‌‌ی آدم برنگرديد ...


+ فکر نکنم این جز شعر باشه اما قشنگه
 

patteerr

Registered User
تاریخ عضویت
27 مارس 2009
نوشته‌ها
4,016
لایک‌ها
3,140
خبر خـیرِ تو از نقـــل رفیقـــــان سخت است
حفظِ حالات من و طعنـه ی آنان سخت است


لحظه ی بغـض نـشد حفــظ کنم چشــمم را
در دل ابـــر نگــهـــداری بـــــاران سخت است


کشتیِ کوچک من هر چه که محــکم باشد
جَستن از عرصه ی هول آور طوفان سخت است


ســاده عاشق شده ام ساده تر از آن رســوا
شهره ی شهر شدن با تو چه آسان... سخت است


ای که از کوچه ی ما می گذری ، معشـــوقه!
بی محلی سر این کوچه دوچندان سخت است


زیـر بــاران که به من زل بزنی خواهی دید:
فن تشخیص نم از چهره ی گریان سخت است


کوچه ی مهـــــر ـــ سـر نبش ، کماکان باران...
دیــدنِ حـجلــه ی من اول آبــــان سخت است!!
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,874
محل سکونت
0098
در آستان عشق

آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست
امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
چون دست او به گردن و دست رقیب نیست
اشک همین صفای تو دارد ولی چه سود
اینه ی تمام نمای حبیب نیست
فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست
سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
در آستان عشق فراز و نشیب نیست
آن برق را که می گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه ی این عندلیب نیست

دکتر شفیعی کدکنی
 
بالا