• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

amir3408

Registered User
تاریخ عضویت
20 ژانویه 2009
نوشته‌ها
3,251
لایک‌ها
1,416
عاشق این شعرم:

164914-7c1425c0224c537b67fda230ed6a870d-l.jpg

 

helia999

Registered User
تاریخ عضویت
8 فوریه 2013
نوشته‌ها
866
لایک‌ها
1,342
محل سکونت
جــــــــــهرم
خیانت/فاضل نظری
مرا بازیچه خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را

خیانت قصه تلخی است اما از که می نالم
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم

که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را

نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را

چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
بی حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می خورم به مرام پرندگان

در عرف ما سزای پریدن، تفنگ نیست



"محمد سلمانی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
وای، باران باران

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!


آسمان سربی رنگ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

می پرد مرغ نگاهم تا دور،

وای، باران، باران

پَرِ مرغان نگاهم را شست...
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
ماهی قرمز این تنگ بلور

منتظر بود به دریا برسد...

بی خبر بود که خودخواهی من

آرزویش به فنا خواهد برد...



"رضا فلاح لنگرودی"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
همه حرف دلم با تو همین است که دوست...

چه کنم؟... حرف دلم را بزنم یا نزنم؟...

گفته بودم که به دریا نزنم دل اما

کــــو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟...



"قیصر امین پور"
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
آوای باد انگار، آوای خشکسالیست

دنیا به این بزرگی، یک کوزه ی سفالیست

باید که عشق ورزید، باید که مهربان بود

زیرا که زنده ماندن، هر لحظه احتمالیست...!
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
وعده کردم با دل غمگین که یارم میکشد - سرخوش تفرشی
وعده کردم با دل غمگین که یارم میکشد
وعده از حد در گذشت و انتظارم میکشد
گفت "بر خاکت پس از کشتن گذر خواهم نمود"
مهربانی بین که باز امیدوارم میکشد
گر به دارم میکشد شرمنده ی لطف ویم
سر فرازم کرده و با افتخارم میکشد
نافه چین گر شود خون دلم نبود شکفت
زانکه دلبر با دو جعد مشکبارم میکشد
پیش از آن کز روزگار بی وفا گردم هلاک
بی وفائیهای خلق روزگارم میکشد
دشمنان در قتل (سرخوش) نیز خوشدل نیستند
چونکه می بینند آن زیبا نگارم میکشد
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
كجا باید رفت؟.....
كجا باید رفت؟.....
ز كه باید پرسید؟!!!
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست؟
من كه خود می دانم ..
راه من راه فناست
قصه عشق فقط یك رویاست....
اه ای راه سكوت...
اه ای ظلمت شب....
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاكم
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
دلم قلمرو جغرافیای ویرانیست

هوای ناحیۀ ما همیشه بارانیست

دلم میان دو دریای سرخ مانده سیاه

همیشه برزخ دل تنگۀ پریشانیست

مهار عقدۀ آتشفشان خاموشم

گدازه های دلم دردهای پنهانیست

صفات بغض مرا فرصت بروز دهید

درون سینۀ من انفجار زندانیست

تو فیض یک اقیانوس آب آرامی

سخاوتی ، که دلم خواهشی بیابانیست

 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تحمل کــن عزیز دل شکسته

تحمل کن به پای شمع خاموش

تحمل کن کنار گریـــــه مــــن

به یاد دلخـوشی های فـرامــوش

جــهـان کوچک من از تو زیباست

هنوز از عـطـر لبـخـند تو سرمست

واسه تکــــرار اسم سـاده توست

صدایی از من عاشق اگـر هسـت....
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
تو را خواهم، اگر چه خود پرستی
به زیر بالِ پروانه نشستی
به هر لحظه که این را با تو گفتم
پریشان دیدمت، از جای جستی

برای خود پری از نور ساختم
سراسیمه به راهی دور تاختم
چنان پرواز کردم تا رهی دور
تو را دیدم ولی هیهات کور یافتم

به هنگام وصالم آهنگ نواختی
تو را دیدم برایم شعر ساختی
به من گفتی برو اینک ز یادم
بگفتم دیر است مرا در دام انداختی
 

fawn

Registered User
تاریخ عضویت
29 دسامبر 2014
نوشته‌ها
143
لایک‌ها
899
دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟
*
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
از دست عزیزان چه بگویم ، گله ای نیست
گر هم گله ای هست ، دگر حوصله ای نیست

سر گرم به خود ، زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا ، مشغله ای نیست

دیریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام ، چلچله ای نیست

در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم
هر چند که تا منزل تو ، فاصله ای نیست
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
پيش فرض
من حرفهاي زيادي براي گفتن دارم ...
چشـمـهايم را ورق بــزن
.
.
.حرفـهاي ناگفته ام را خــودت بخوان!
 

Tom.Cruise

Registered User
تاریخ عضویت
1 مارس 2010
نوشته‌ها
179
لایک‌ها
168
وقتي که ، دستاي باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پروازو نداشت
وقتي که چلچله ها ، خبر فصل بهارو مي دادن ، عشق آوازو نداشت
ديگه آسمون براش ، فرقي با قفس نداشت
واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز ، توي ابرا ، سوي جنگلاي دور
ديگه رفته از خيال اون پرنده صبور
اما لحظه اي رسيد ، لحظه پريدن و رها شدن ، ميون بيم و اميد
لحظه اي که پنجره ، بغض ديوارو شکست
نقش آسمون صاف ، ميون چشاش نشست
مرغ خسته پر کشيد و افق روشنو ديد
تو هواي تازه دشت ، به ستاره ها رسيد
لحظه اي پاک و بزرگ ، دل به دريا زد و رفت
با يه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
کنار این همه نان

صف های دراز گرسنگی
و انتظار کلیشه ای سفره
بی معنی است

تمام کویرهایم را گندم پر کرده

لزومی ندارد
آسیابان هم
رو سفید باشد





‏" مازیار همای نیکفر "‏‎ ‎
 

ibest

کاربر فعال ادبیات
تاریخ عضویت
16 جولای 2012
نوشته‌ها
14,900
لایک‌ها
11,872
محل سکونت
0098
دلـــــــهـره


مهــم نیـســت ..

بـاد از کـــدام ســو مـﮯ وزد
خـنــــده هــاﮯ تــــو
دلهــره ایســت در
دل پـرنــده هـــا ..



"دانیـال رحمانیـان"
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
خسته ام مثل زنی از شاعری شوهرش
مثل مردی مانده در احقاق حق همسرش

مثل مجنونی که لیلی در دلش باشد ولی
شور شیرین ناگهان افتاده باشد در سرش

خسته ام ... چون شاعر ِ از شعر خنجر خورده ای
که دهان وا کرده باشد زخم های دفترش

خستگی دارد ... ندارد؟! اینکه عطرت هست و باز
هرچه می گردد نمی بیند تو را دور و برش

سمتی از این شهر باران دیده پیدایت شد و
سمت دیگر گم شدی در پشت چشمان ترش

از خیابان های شهر لاابالی خسته ام
از خیانت های هر سمتش به سمت دیگرش

مثل سربازی که در جنگ است با معشوقه اش
سر به راهی دارد و جا مانده اما باورش

لاجِرَم فرجام این جریان عشق و عاشقی
بستگی دارد به جنگ مرد با همسنگرش


خسته ام ... مثل ِ ... شبیهِ ... خسته ام! خسته! همین
خسته ای را، خستگی را، فرض کن ... خسته تَـرَش


رضا طبیب زاده
 

kyle

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2013
نوشته‌ها
10,435
لایک‌ها
23,201
محل سکونت
SHomal SarSabZ
خسته ام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنــود یـک نفـر از نــامــزدش دل بــرده
مثـل یــک افـسر تحقـیق شـرافـتـمـنـدی
کـه بـه پـرونده ی جـرم پسرش بـرخورده

خسته ام مثل پسر بچه که درجای شلوغ
بین دعوای پـدر مـادر خود گـم شده است
خستـه مثل زن راضـی شده به مهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژه ی مردم شده است

خسته مثـل پـدری کـه پسر معتـادش
غـرق در درد خمـاری شـده فـریـاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سرباز عروس
پسـرش پیـش زنـش بـر سر او داد زده

خسته ام مثـل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است

خسته مثل پدری گوشه ی آسایشگاه
کـه کسـی غیـر پـرستار سراغش نرود
خستـه ام بیشتر از پیـر زنـی تنهـا کـه
عیـد باشد نـوه اش سمت اتاقش نرود

خسته ام کاش کسی حال مرا می فهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شـده ام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

علی صفری
 
بالا