• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

شعر های تاریک

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
بدرود عاشقانه ترين لحضه ها،دورد
يادش به خير با تو حضورم چه سبز بود

اما سكوت محض زمين در حجوم سرب
همدست سنگ و آهن و سيمان، تو را ربود

بعد از تو بر سياهي شب تكيه مي كند
مردي كه از لطافت خورشيد مي سرود

حتي طلوع در افق چشم هاي او
همچون غروب بي رمق و سرد مي نمود

اينك درون معبد اوهام خويشتن
تا صبح پيش پاي خودش مي كند سجود
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمریست
لبخند های لاغر خود را
در دل دخیره میکنم:
باشد برای روز مبادا
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
هشتاد ساله می شوم
و باز
دنبال نشانه ای از تو ام
در غسالخانه
لابه لای کفن ها

و روز قیامت
دلم شور تو را می زند

آیا خداوند تو را خواهد بخشید؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دلتنگ خواهم ماند

همیشه

نه برای با تو بودن

برای

آمیزش عشق و طعم خوش لیمو

برای عاشقی هایم

برای

همه آن چیزهایی که ندیدی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دستی تکان نداد وقتی دلم شکست
باور نمی کنم شاید نداشت دست
هر چند می شنید فریادهای دل
اما غریبه وار از کوچه رخت بست
من با خیال او اینجا نشسته ام
او بی خیال من با دیگری نشست
دیریست مانده ام بیهوده منتظر
ای کاش می رسید یارم ز دور دست
هرگز ندیدمش اما هنوز هم
نفرین نمی کنم شاید نداشت دست....
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای " او " گرفته است...
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

از عذاب رفتن تو مي سوزم تو اوج غربت
واسه بودن با تو ندارم يه لحظه فرصت
اينجا اشك تو چشام رو به كسي نشون ندادم
اگه بشكنه غرورم خم به ابروم نمي يارم
وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه
وقتي نيستي هر چي اشكه تو صدامه
از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از غصه رفتنت مي سوزم
كاشكي بودي و مي ديدي كه چي آوردي به روزم
حالا عكست تنها يادرگاره از تو
خاطراتت تنها باقي مونده از تو
وقتتي نيستي ياد تو هر نفسات آتيش مي زنه به اين وجودم
كاشكي از اول نمي دونستي كه من عاشق تو بودم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای سلطان سرزمین پهناور دل کوچکم !
تورا در کوچکترین ذرات آرزوهایم ،
تورا در اعماق سیاهی وجودم ،
در کم ارزشترین نفسهای بریده بریده ام ،
در کوتاهترین لحظه های بیاد تو بودنم ،
در دوردست ترین نقاط ناشناخته شادی هایم ،
در کشدارترین شب تنها به تنهائی فرورفتنم ،
در قوس و قزح نادیده دل مطرود و غمگینم ،
در شناورترین بلم بی سرنشین آرامشم ،
در بلندترین قله فریاد احتیاجم ،
در بیرحم ترین دمهای سرد ناامیدی و بی پناهیم ،
آرزومندم.
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
صدف را دیده ای ای مهربان دوست؟

که گوهر در درونش جای دارد

که می داند؟ که این زیبایی من

گل عشق تو را در پای دارد

*
به زندانی که نامش زندگی هست

نفس هایم سرِ آزار دارد

به شب هایی که نامش انتظار است

سکوتم معنی تکرار دارد

*

به چشمانم چنان برقی نشسته

که خوابش لذت دیدار دارد

صدای ساعت دیواری من

نشان از بودن دیوار دارد

*

کسی در پشت دیوارم نجنبید

صدای خش خش پایی نیامد


اگرچه غنچه آمد بر لب من

صدای چنگ زیبایی نیامد

*

تو با آواز خود شب را شکستی

ولی من بی دریچه مانده ام باز

هوای پر زدن هایم کجا رفت؟

ز یاران باز هم جا مانده ام باز!

*

چه کس گفته که دل،

اندازه یک مشت بسته ست؟

کجا یک مشت بسته می تواند

مکان آرزوها و غم عشق

و حسرت های بی اندازه باشد؟!

*

ببین من سادگی را دوست دارم

و آن ایینه که تصویر من داشت

به من آموخت که درد غریبی

نشان از غربت تقدیر من داشت

*

به این دنیا اگر خندیده باشی

شود مشتت نشان از کوهِ خروار

اگر عشقی به جانت آتشی زد

شود زیبایی ات صدها هزار بار

*

صدف را دیده ای ای مهربان دوست؟

که گوهر در درونش جای دارد

که می داند؟ که این زیبایی من

گل عشق تو را در پای دارد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آسمان اینجا آبیست...
من بین غریبه ها نیستم....

همه آشنایند اما....!!!!!
هیچ آشنایی نیست...می دانی؟!!
دلم بین این همه آشنایان غریبه..... پوسیده است...
احساس حباب را حالا می فهمم... وقتی روی آب نگران ترکیدنست...!
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
شنیده ام سخنی که پیر کنعان گفت ***فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر*** کنایتی است که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز*** که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهر گسل*** به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من ومقام رضا بعد از این وشکر رقیب ***که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید*** که تخم خوشدلی اینست پیر دهقان گفت
گره به باده مزن گرچه بر مراد رود ***که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد زراه مرو*** ترا که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن زچون وچرا دم که بنده مقبل*** قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو باز آمد ****من این نگفته ام آنکس که گفت بهتان گفت
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

باشد تو برو لیک دل من اینجاست

بی آنکه بگویم دل تنگم تنهاست

بی آنکه بگویم تو نباشی سخت است

باشد تو برو جای تو اینجا سبز است

با آنکه تو آنرا دل خود نامیدی

با آنکه تو چون صبح به او تابیدی

با آنکه دودستت به خیالش وصل است

باشد تو برو ماندنت اینجا سخت است

دیگر نه نیازی به دل من داری

نه عهد دگر بهر شکستن داری

من نیز خدای دل خود را دارم

تا درد دلم را به دلش بسپارم

تا آنکه بگویم دل تنگم تنهاست

او رفته ولی عکس نگاهش اینجاست

با اوست که گویم غم خود پنهانی

آنجاست که بیند من و این ویرانی

آنجاست که او با غم من می خندد

تو عهد شکستی و خدا می بندد

آری تو برو فرصت ما رفت به باد

آنجا که دلت نغمه ی رفتن سر داد

آنجا که نگاهی به نگاهت لغزید

آنجا که به دل بوی خیانت پیچید

آنجا که پی ام داد کشیدی برگرد

آنجا که دلم بی تو شبی را سر کرد

باشد تو برو سایه ی تو سنگین است

مادام که باشی دل تو غمگین است

پرواز کن و با دو پر شاد برو

من نیز گذشتم ٬ تو هم آزاد ٬ برو . . .
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship

دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را با كه اين بازي توان كرد
شب تنهاييم در قصد جان بود
خيالش لطف‌هاي بي‌كران كرد
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست
حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست
دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد! کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای! های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست
"بادا" مباد گشت و "مبادا" به باد رفت
"آیا" ز یاد رفت و "چرا" در گلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم نا تمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
از شاخه گل وجودم که عاشقانه در شوره زار کاشتم
تا روزی شکوفا شود
از غصه ها و غمهایم که در پستوی دلم حبس کرده ام بگو
از درد و عذابی که این سالها کشیده ام
از صدای بغض آلودم
از چشمان من که همیشه در انتظار جاری کردن اشک بوده اند
اما قادر به انجام این کار نبودند
از روزگار بی وفا بگو
که می دانم حرفها بسیار داری دل من
نمی دانم چرا وقتی حرف می زنی همگان بر این باورند
که عاشق و دلشکسته ای
به آنان بگو که هر دردی عشق نیست و
هر هجران کشیده ای عاشق نیست
بگو باورشان غلط است
بگو تنها عشق نیست که دلی را می سوزاند یا
عاشق شدن تنها در آدمیان نیست
ای دل ببار که از باریدن تو داغ دلم به سردی می گراید
ببار و بغض های چندین ساله را که همانند سیلابی بر من انباشته شده بود را تخلیه کن
ای دلم ببار و به عالمیان بگو که درد دل من از چیست و از کیست
ای دل من تو گریستی و غصه هایم و درد و رنجهایم را با خود شستی و بردی
حال چه کسی برای تو گریه کند
دل من؟
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
ای روز ! چه بی صفا و جان فرسائی
ای شب ! چه سیاهکار و وحشت زائی
ای چرخ ! چه پست و مست و بی پروائی
ای عمر ! چه جانگزا و بی معنائی
تنها تو فقط خیالِ او ! زیبائی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
برای دویدن وقت بسیار است
وقت داریم تا فاصله ها را طی کنیم اما اینک زود است
لحظه دیدار شیرین است اما حال فراغ را غنیمت بشمار
وجودش گرمی دهنده زندگی بخش
و نگاهش امید را برایت به ارمغان می آورد
زندگی را برایت زیبا میکند
طعم خوش لحظه هایت را در کنارش می یابی
ولی خودت را سبک کن همانند پر با نوزش باد
از او دور شو و فاصله را کم نکن
حال به همین که هستی بسنده کن تا روزش رسد که مبادا جز این کنی
بیندیش دلیل این کار را که بی تفکر کاری نکن
که خنده همگان را بر خود ارزانی دهی
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
دیگه حوصله ای برام نمونده
تنها همدم و محرم رازهایم تاریکی و تنهایی است
که همیشه با من بوده و از من جدا نشده
دیگه انگار خدا هم صدامو نمیشنوه
دیگه نمیدونم چه کنم
وقتی خدا هم منو نمی بینه
پس امیدم واسه روزهای اینده و ادامه این زندگی
چی میشه
نمی تونم
از زندگی بریدم
فقط دارم شب و روزهامو میگذرونم
تا مرگ بیاد و منو از همه چیز ها نجات بده
زندگی به امید زندست
اما واسه من که امیدی ندارم زندگی دیگه چه معنایی داره
جز نقشی تکراری
که تحملش هم برام سخت شده
 

Geronimo

کاربر فعال هنرهای نمایشی
کاربر فعال
تاریخ عضویت
30 اکتبر 2007
نوشته‌ها
5,919
لایک‌ها
142
محل سکونت
Crystal Ship
امروز چه دل تنگم
امروز چه دلتنگم
مثل من که مثل من گم ترانه کمرنگم


آه ای منه جان خسته
عصیان فرو ریخته
انفجاره پنهان و افسانه ی ناگفته


امروز که دلتنگم ناگهانه طغیان کن
شهر بهت و بهتان رابه حادثه مهمان کن

امروز چه دلتنگم...
 
بالا