• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

فروغ فرخزاد - ستاره اي در آسمان ادب ايران

bnc

کاربر فعال ورزش
کاربر فعال
تاریخ عضویت
22 می 2006
نوشته‌ها
2,934
لایک‌ها
43
محل سکونت
IranCity
کاش نمیخوندمشون !
دلم گرفت !
 

ميهن پرست

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 دسامبر 2006
نوشته‌ها
72
لایک‌ها
1
با درود به دوستان

نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور، به صورت کتابی زیر عنوان اولین تپش های عاشقانه قلبم از سوی انتشارات مروارید به چاپ رسیده است.



همچنین متن این نامه ها در تارنمای آوای آزاد نیز در دسترس می باشد.

بنابراین قراردادن متن نامه ها البته با ذکر منبع ایرادی ندارد.

پیروز باشید.

جاويد ايران گرامي سپاس بابت پاسختون البته يك پرسش ديگه.اين كتاب پس از درگذشت فروغ چاپ شده يا پيش از اون؟
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
جاويد ايران گرامي سپاس بابت پاسختون البته يك پرسش ديگه.اين كتاب پس از درگذشت فروغ چاپ شده يا پيش از اون؟

خواهش می کنم دوست گرامیم،

کتاب در سال 1384 از سوی انتشارات مروارید به چاپ رسیده است و
گردآوری این نامه ها نیز توسط کامیار شاپور پسر فروغ فرخزاد و عمران صلاحی، (شاعر، نویسنده، مترجم و طنز پرداز) انجام شده است.

اصلا جاوید جان بحث سر اینه که چرا انتشار می شن(گرچه منم مخالف نیستم)
:blush:

Even Star عزیز
از آنجایی که انتشار این نامه ها توسط پسر فروغ می باشد، پس حتما خود ایشان هم صلاح دانسته و مورد خاصی در این زمینه ندیدند که اجازه چاپ و نشر آن را داده اند.

کامیار شاپور:


 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
پرویز نمی دانم چرا باز دارم برای تو نامه می نویسم . امروز بعد از یک ماه کاغذ مامان آمد و از حال کامی با خبر شدم . شاید من حق نداشته باشم که از او بپرسمم و او را مال خود بدانم اما ایا می توانی منکر حس مادری من بشوی . پرویز وقتی نقاشی هایی را که او برایم کشیده بود دیدم خیلی گریه کردم . حالم خوب نیست . اینجا در تنهایی روز به روز روحیه ام خراب تر می شود . به خصوص که نداشتن پول و آشفتگی زندگی و در به دری بیشتر خردم کرده . سه ماه است کهاینجا هستم اما به قدر سه سال درنظرم جلوه می کند . می خواهم چشم هایم را روی هم بگذارم و خودم را در تهران و پیش کامی ببینم تو مرا فراموش کردی به تو حق می دهم من شایسته ی هیچ گونه محبت و ترحمی نیستم . من یک آدم بد بختی هستم که روح سرگردانم هر لحظه مرا به یک طرف می کشد و سرانجام می دانم که جایم کجاست . اینجا زندگیم شوم و وحشتنک است و الآن سه ماه است که مریض هستم و دم نمی زنم تو می دانی که وقتی هم که تهران بودم بعد از زایئیدن همیشه وضع رحم من خراب بود و مهالجه می کردم . از وقتی که آمده ام اینجا از همان روزهای اول حس کردم که حالم دارد روز به روز بدتر می شود فقط توانستم یک مرتبه پیش دکتر بروم و گفت تخمدان هایت ورم و چرک کرده و این تازه نیست . شاید یک سال است و تو متوجه نشده ای و باید زود معالجه کنی اما پرویز چه طور می توانستم هر دفعه 30 تومان پول دکتر بدهم و نسخه های گران گران بخرم . گفتم به درک حالا می گویم به درک بعد هم خواهم گفت به درک من فقط باید بمیرم . وقتی خوشبختی می رود بگذار برای همیشه برود . حالا دیگر گاهی اوقا از شدت درد می خواهم فریاد بکشم اما همه چیز را تحمل می کنم . شاید مرگم زودتر برسد و مرا راحت کند . وقتی همه از من رو گردانده اند وقتی یک ماه یک ماه از حال بچه ام خبر ندارم وقی تو که تنها تکیه گاه من بودی به من پشت کرده ای دیگر زندگی را می خواهم چه کنم پرویز شاید تو حرف هایم را باور نکنی شاید مرا دروغگو و بدجنس و حقه باز بدانی اما منن فقط خیلی بدبخت هستم همین و تنها گناهم این است که خیلی زود وارد زندگی اجتماعی شدم . یعنی وقتی که دخترهای دیگر توی خانه اسباب بازی می کنند و ظرفیت تحمل حقایق زندگی را نداشتم و حالا شکست خورده و بدبخت این گوشه ی دنیا افتاده ام و مطمئن هستم که اگر هم بمیرم از گرسنگی از مرض از بدبختی و از نا امیدی ، هیچ کس خبر نخواهد شد .
پرویز بیشتر از این نمی نویسم نمی توانم بنویسم تو راقسم می دهم جان کامی و به یاد روزهایی که با هم زندگی می کردیم و همدیگر را دوست داشتیم و حالا حسرت یک لحظه اش را می خورم اگر من بدی کرده ام مرا ببخش من عوض شده ام خیلی عوش شده ام من بچه بودم و حالا زندگی سخت مرا حیران کرده پرویز گذشته را فراموش کن و به خاطر این که من لااقل بتوانم اینجا با فکر راحت درس بخوانم گاهی اوقات برای من از حال کامی بنویس و مثل گذشته با من دوست باش پرویز من نمی خواهم به دیگری تکیه کنم من می خواهم همیشه تو را داشته باشم اگر می خواهی زن هم بگیری باز هم بگیر اما دوست من باش به خدا همین قدر راضی هستم فقط یک نامه برایم بنویس بنویس که چرا با من قهر کرده ای پرویز تو را قسم می دهم فقط یکی بعد دیگر از تو هیچ چیز نمی خواهم من نمی توانم رابطه ام را با گذشته ام قطع کنم من همیشه خودم را مال تو و کامی می دانم بگذار من لااقل با این امید دلخوش باشم بگذار من هم یک لحظه زندگی کنم پرویز به خدا مریض و بدبخت هستم و تو نمی توانی بفهمی که چه قدر به تو احتیاج دارم تو را به مرگ کامی برایم نامه بنویس
فروغ
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
پرویزم امروز از تهران یک نامه داشتم فهمیدم که تو به تهران آمدی یک دنیا خوشحال شدم . چون حالا دیگر کامی تنها نیست و اگر من نیستم تو هستی که او را زیاد دوست داشته باشی چون خودت می دانی که دیگران هر قدر هم که به آدم محبت کنند هیچ وقت نمی توانند جای خالی پدر یا مادر آدم را پر کنند . پرویز تا حالا اقلا 10 تا نامه برایت نوشته ام و نفرستاده ام. نمی دانم چرا ؟ فکر می کردم که تو دیگر دوستم نداری چون اصلا به نامه هایم جواب ندادی و چند روز پیش هم که یک کتاب برایم فرستاده بودی هر قدر صفحات آن را ورق زدم و زیر و رو کردم بلکه یک کلمه برایم نوشته باشی دیدم که نه هیچ چیز نیست . سخت اندوهگین هستم قرار بود برایم نامه بنویسی قرار بود مال هم باشیم اما تو یا فراموشم کرده ای یا آن قدر مرا لایق ندانستی که دو مرتبه برایم نامه بنویسی اما پرویز من همیشه به یاد تو هستم . در اینجا که محیط به کلی عوض شده در اینجا که آزادی روی دوشم سنگینی می کند و در اینجا که این قدر زیبایی هست و من میتوانم استفاده کنم . هرگز جز تو هیچ چیز نمی خواهم . هر روز صبح و هر روز بعد از ظهر می روم و صندوق پست را نگاه می کنم و هر شب به خودم می گویم که قردا حتما فرا می رسد . پرویز تو حق داری اگر مرا دوست نداشته بشای هیچ وقت برای تو زن خوبی نبودم همیشه اذیت ات می کردم و توی رؤیاهای خودم غرق بودم . اما لااقل برایم بنویس که نمی خواهی با من مکاتبه داشته باشی . پرویز اینجا حالم نسبتا بهتر شده چون دیگر در پانسیون اتاق گرفته ام . یک پسر کوچولو هست که پسر صاحب خانه است . موهایش بور و چشم هایش آبی است . اسمش «اریکو » است صبح ها و شب ها که خانه هستم او می اید پش من به یاد کامی او را زیاد دوست دارم هر قدر اذیتم می کند هیچ چیز نمی گویم چون فکر می کنم کهمبادا کامی کسی را اذیت کند و او را تنبیه کنند و او گریه کند و من نباشم که اشک هایش را ببوسم و او را روی سینه ام فشار بدهم . ایتالیایی یاد گرفته ام یعنی آن قدر که در مدت یک ماه می شود یاد گرفت . حالا می توانم احتیاجاتم را رفع کنم . خیال ندارم به پروجا بروم چون در رم مدرسه های زبان زیاد است ولی حالا چون تعطیلات تابستانی است همه جا بسته . دو ماه دیگر باز می شود و من می روم مدرسه سرامیک یعنی کاشی سازی مدرن که فکر می کنم در ایران خوب بشود کار کرد و شعر سه چهار تا گفته ام . می خواهم از فرصت استفاده کنم و یک کتاب بنویسم حالا دارم در فکرم موضوع آن را می پرورانم اما همیشهاز لحاظ وضع مالی ناراحت هستم . برای مجلههای تهران خیلی مقاله تهیه کرده ام که خیال دارم اول ماه اینده بفرستم اما این پول ها به کجا می رسد و به علاوه اگر بخواهم هخمه ی وقتم را صرف مقاله نوشتن کنم کجا می توانم شعر بگویم یا کتاب بنویسم یا درس بخوانم و مطالعه کنم . سخت درمانده شده ام . حالا دلم می خواهد زیاد پول داشته باشم . حالا حس می کنم که پول برایم یک مسئله حیاتی شده در هر حال همه چیز درست می شود . باید یک فکر دیگر بکنم . بالاخره تو را در جریان همه ی کارهایم می گذارم و تو خواهی فهمید که چه طور پول پیدا می کنم .
پرویز رم خیلی قشنگ است. آن قدر چیزهای دیدنی هست که آدم گیج می شود اما مردم خوبی ندارد . مردها همه هرزه و بی تربیت هستند و زن ها هم همه فکرشان این است که جیب مردها را خالی کنند اما روی هم رفته زیبایی ها زیادتر هستند و آدم می تواند خودش را با این ترتیب تسکین بدهد اینجا ایرانی ها زیاد نیستند و اگر هم باشند من با آنها کاری ندارم آن قدر چیزها هست که پشت ویترین مغازه ها می بینم ارزان و زیبا و بی اختیار آرزو می کنم که پول داشته باشم و برای تو و کامی بخرم و بفرستم اما بلافاصله یاد وضع ناهنجار و عجیب خودم می اافتم و قدم هایم را تند می کنم و چشمهایم را م یبندم که دیگر چیزی نبینم و چیزی نخواهم . تا حالا بیشتر موزه ها را دیده ام موزه واتیکان آخ کاش تو هم اینجا بودی و می دیدی که هنر تا چه درجه امکان ترقی و ارج گرفتن دارد و چه طور آدم در مقابل عظمت آن خودش را گم می کند . برای تو امکان آمدن هست . چون در رم خرج ارزان است با ماهی 50000 لیر یعنی 600 تومان به پول خودمان می توانی زندگی کنی البته خوب . یعنی اتاق خوب داشته باشی . غذایت هم مرتب باشد و بتوانی شب به سینما بروی و یا روز موزه تماشا کنی و اما بیشتر از این دیگر نمی شود یعنی لباس و مسافرت و مریضی و خلاصه بقیه ی خرج ها باید پول بیشتر داشت.
پرویز دلم می خواهد خیلی چیز ها برایت بنویسم اما وقتی فکر می کنم می بینم چه فایده دارد اگر صد هزار مرتبه هم بنویسم که دوستت دارم دیگر تو باور نخواهی کرد اما حقیقت نیست حقیقت این استکه اینجا در رم میان یک مشت دختر و پسر ایرانی که دارند حدکثر استفاده را از آزادی خودشان می کنند من شب و روز به تو فکر می کنم و نام تو اشک به چشمم می آورد و هر وقت کسی از من می پرسد که چرا چهار دیوار اتاقم را ترک نمی کنم و به گردش و تفریح نمی روم توی ددلم می خندم .چون برای من دیگر این گردش و تفریح این رقصیدن ها و دور هم جمع شدن ها و وقت را با حرف های بی معنی تلف کردن کار احمقانه و بی معنی شده برای من خلوت خودم خلوتی که با اندوه از دست دادن تو و سعادت گرشته ام رنگ گرفته خیلی گواراتر و شیرین تر است . به تو فکر می کنم به تو به حرف های تو به چشمان تو به خنده های تو به مسخرگی های تو به گردش هایی که با تو رفته ام به لحظاتی که با تو گذرانده ام به شب ها به صبح ها به نصف شب ها به بوسه ها به اشک ها به دعواخا به قهرها به آشتی ها به خانه مان به کامی و گاهی اوقات به رؤیاهای خودم می خندم و زمانی هم می رسد که سرم را می گذارم روی بالش و گریه می کنم . چون دیگر هیچ چیز برایم تجدید نمی شود . وقتی تو رفتی می دانستم که برای همیشه داری می روی اما دندان هایم را به هم فشار دادم و گفام باید تمام شود . چون نمی خواستم کثیف بشود
پرویز حالا مثل این است که این حرف تو را دارم به خود تو می زنم . مثل این است که تو کنارم نشسته ای گودی چشم هایت را که دوست داشتم و لب هایت را که می بوسیدم و موهایت را که وقتی می شستی و صاف می شد خیلی قشنگ بود و دزدکی به تو نگاه می کردم که مبادا بفهمی و خودت را بگیری . حالا همه جلوی چشمم زنده شده اند . سرم را تکان می دهم چون یاد تو همیشه همراه اشک می اید . نمی خواهم گریه کنم چون دیگر خسته شده ام خسته شده ام . تا کی می شود به تو فکر کرد . تو را آرزو کرد تو را با همه ی وجود و همه ی احساس خواست و به تو دسترسی نداشت . دلم می واهد تنم از حرارت تن بسوزد . خیلی وقت است که دیگر تنم عرق نکرده و داغ نشده . خیلی وقت است که بوسه های تو از روی لب هایم فرار کرده اند . برایم جز تو هیچ کس دوست داشتنی نیست . دنبال عشق می روم و پشیمان بر می گردم . چون عشق و لذت من از وجود توست و نمی توانم خودم را گول بزنم ...وثتی به لذت فکرمی کنم و تنم کشیده می شود به یاد تن تو می افتم و به یاد شب ها و روزها ودقایقی که در وجود تو غرق می شدم و تو دستم را می گرفتی و دنیای زیبایی را که ساخته بودی نشانم می دادی و پیشانی ام عرق می کرد . آه پرویز خیلی دیوانه شده ام . نمی دانم چه می نویسم . این قدر هست که می دانم دروغ نمی نویسم تنها از تو یک خواهش دارم برای من نامه بنویس حتی اگر یکی باشد فقط یکی باز هم راضی هستم چون دوستت دارم و همین قدر که بدانم یادم هستی و فراموشم نکرده ای کافی ست . از کامی هم برایم بنویس . تو را از دور ضدهزار مرتبه می بوسم .
فروغ


خیلی گریه دار شدن ببخشید ولی چرا طلاق گرفتن با این همه عشقی که فروغ داشته؟؟؟

اگر کسی می دونه بگه
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
پرویز عزیزم امیدوارم حالت خوب باشد . از وقتی که از تهران آمده ام با وجود این که 2 کارت و یک نامه برایت فرستاده ام هنوز خبری از تو ندارم . دلم سخت تنگ است و نمی دانم چرا تو از من قهر کرده ای اگر می دانستی که چه قدر تو را دوست دارم و چه قدر اینجا شب و روز به یاد تو هستم شاید برایم نامه می فرستادی . حال من بد نیست . هوا اینجا خیلی گرم شده . مثل اهواز روزها اصلا از خانه بیرون نمی ایم تنهای تنها هستم اصلا از تهران خبر ندارم هیچ کس به یاد من نیست . دلم می خواهد آن قدر کوچک بشوم که به قدر یک پرنده باشم آن وقت پر بزنم و بیایم پیش تو . پرویز هرگز گذشته ام را فراموش نمی کنم .
روزهای اهواز ... شاید هرگز دیگر نتوانم نظیر آنها را در زندگیم به وجود بیاورم . حالا دیگر خسته و ناامید هستم . دلم برای کامی تنگ شده الان که می آمدم توی اتوبوسی یک پسر بچه دیدم شکل او دلم یک مرتبه ریخت پایی و گریه ام گرفت . هیچ وقت نشده که برای من غم هایم تمام شوند . پرویز یادم نمی رود که در تهران به من گفتی که دوستم داری و شرط کردم مال هم باشیم . حالا پس چرا نامه نمی نویسی .چرا فراموشم کرده ای . تو می دانی که من اینجا تنها هستم . خواهش می کنم اقلا ماهی یک کاغذ بنویسی .
من وضعم اصلا خوب نیست باید کار کنم . صبح تا شب کار می کنم مغزم دیگر درد گرفته اگر بر می گشتم و دو مرتبه زندگی گذشته ام را از سر می گرفتم شاید بهتر بود . اما افسوس که در تهران هم راحت نیستم . هیچ جا راحت نیستم . پرویز به خدا منتظر هستم زود نامه بفرست از کامی هم برایم بنویس . برای این که دلم برای او سخت تنگ شده . پرویز اگر برای کامی خواستی چیزی بخری نخر . بده اینجا من برای او بخرم چون ارزان و قشنگ است
تو را می بوسم
فروغ
 

Druid

Registered User
تاریخ عضویت
4 سپتامبر 2007
نوشته‌ها
33
لایک‌ها
0
محل سکونت
Tehran-Kish
می شه کمی در مورد پرویز بگید؟ شوهرش بوده؟
از زندگیه فروغ زیاد نمی دونم. دوستان کمی از بیوگرافیش رو هم بگذارن

خدا روحش رو قرین رحمت کنه. .همیشه رنج و ناراحتی هست که انسان رو می سازه و نامش رو بلند می کنه...
 

جاوید ایران

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
1 ژانویه 2007
نوشته‌ها
1,251
لایک‌ها
12
محل سکونت
اسپادانا
می شه کمی در مورد پرویز بگید؟ شوهرش بوده؟
از زندگیه فروغ زیاد نمی دونم. دوستان کمی از بیوگرافیش رو هم بگذارن

خدا روحش رو قرین رحمت کنه. .همیشه رنج و ناراحتی هست که انسان رو می سازه و نامش رو بلند می کنه...

پرویز شاپور متولد پنجم اسفند ماه 1303 شهر قم که شناسنامه اش را در تهران گرفتند، دوران ابتدائی را در مدرسه دقیقی گذراند و دیپلم خود را از دبیرستان دارائی گرفت.

shapoor.jpg


در دانشگاه تهران به اخذ لیسانس اقتصاد نائل آمد. وی در مدرسه صنعتی آن سالها شاگرد علی اسفندیاری ( نیما یوشیج ) بود.

بعدها با فروغ فرخزاد که نوه خاله مادرش بود و در آن زمان شانزده سال داشت ازدواج کرد ( 1329 ). بعدها فروغ از این حادثه با عبارت عشق و ازدواج مضحک یاد کرد. رابطه زناشوئی این دو به خاطر دخالتهای نزدیکان در سال 1343 به جدایی انجامید.




حاصل این ازدواج، پسری به نام کامیار بود که فروغ در اشعار خود به او اشاره کرده و شاپور نیز از کامی به عنوان نام مستعار استفاده می کرد.

شاپور پرویز در طی سالهای 1330 تا 1344 معاونت وزارت دارایی اهواز را به عهده داشت.

او کارش را نخست با مجله توفیق در صفحات دارالمجانین و سبدیات شروع کرد. یکبار هم در همان سالها داستان هفته نامه توفیق، مال شاپور بود. در این داستان، یک ماهی گربه ای را تحت تعقیب قرار داده بود.

شاپور در فاصله سالهای 31 و 32 ،زمانی که ساکن خوزستان بود، نوشته هایش در روزنامه های محلی آنجا چاپ می شد. در توفیق هم از سال 37 نوشته هایش با نامهای مستعار کامی ، کامیار و مهدخت به چاپ رسید.

تولد کاریکلماتور در 21 خرداد 1346 در نشریه خوشه به سردبیری احمد شاملو بود. و این واژه کاریکلماتور را شاملو نامگذاری کرده بود. نخستین کتاب کاریکلماتور را انتشارات نمونه چاپ کرد، در سال 50 که در برگیرنده طرحها و نوشته های شاپور از سال 37 تا 50 بود .

این کتاب را انتشارات مروارید در سال 55 تجدید چاپ کرد . کتابهای دیگر شاپور از این قرار است :

ــ‌ کاریکلماتور 2 انتشارات بامداد سال 1354
ــ‌ کاریکلماتور 3تحت عنوان ” با گردباد می رقصم ” انتشارات مروارید سال 1354
ــ‌ کاریکلماتور 4 انتشارات مروارید سال 1356
ــ‌ کاریکلماتور 5 انتشارات پرستش سال 1366
ــ موش و گربه عبید زاکانی با طرحهای پرویز شاپور انتشارات مروارید 1352
ــ فانتزی سنجاق قفلی انتشارات پویش 1355
ــ تفریحنامه ( طرحهای مشترک بیژن اسدی پور و پرویز شاپور ) انتشارات مروارید 1355

ــ شاپور در دو نمایشگاه نیز شرکت داشته است، یکی به طور مستقل در گالری زروان در سال 1354 و یکی هم به طور جمعی در نگارخانه تخت جمشید در سال 1356 با بیژن اسدی پور و عمران صلاحی.

شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخر عمر همراه با کامیار و دکتر خسرو شاپور برادرش در یک خانه قدیمی زندگی می کرد و سرانجام پیر انرژیک طنز ایران در چهاردهم مرداد سال 1378 در بیمارستان طوس تهران درگذشت.
 

alikoochike

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
1 اکتبر 2008
نوشته‌ها
1
لایک‌ها
0
یکی از وبلاگ نویسهای خوش صدای وبلاگستان شعر "به علی گفت مادرش روزی" از زنده یاد فروغ فرخزاد رو اجرا کرده که میتونید از لینکهای پایین بشنوید:

لینک مستقیم دانلود یا شنیدن صدا


لینک پست وبلاگ

ضمنا این پست توسط یکی از خوانندگان همیشگی ایشون و از قضا، عاشق کاراکتر علی کوچیکه تو این فروم و به قصد بیشتر شنیده شدن فرستاده شده.
امیدوارم برخلاف رای شبلی خانوم نباشه که با توجه به اجتماعی بودن ایشون، حتما اینطور نیست.

بشنوید و اگه شما هم مثل من فکر میکنید، لذت ببرید.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
من در این آیه تو را آه کشیدم آه:(

تاپیک فروغ نباید صفحه 5 باشه:(
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
اینو کاملا راست میگی مرجانی ولی من فک میکردم فروغ تاپیک نداره .
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
فروغ رو یه کتاب جیبی ازش داشتم . یه مدت خیلی می خوندمش ولی به دلیل زنانگی بیش از حد خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم . شعرهایی که ازش یادم مونده همون " برو برو به سوی او مرا چه غم؟ ... تو آفتابی اون زمین من آسمان" هست و اون شعر سکوت ش " بیش از اینها آه آری ... بیش از اینها می توان خاموش ماند" و اون شعر " آن روزها رفتند ... " و یه چنتا دیگه که حفظ بودم یه مدت .

یه فیلم مستندی هم ازش قبلا دیدم "خانه سیاه است" که فوق العاده سیاه و ناامید کننده بود .
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
فروغ رو یه کتاب جیبی ازش داشتم . یه مدت خیلی می خوندمش ولی به دلیل زنانگی بیش از حد خیلی باهاش ارتباط برقرار نکردم . شعرهایی که ازش یادم مونده همون " برو برو به سوی او مرا چه غم؟ ... تو آفتابی اون زمین من آسمان" هست و اون شعر سکوت ش " بیش از اینها آه آری ... بیش از اینها می توان خاموش ماند" و اون شعر " آن روزها رفتند ... " و یه چنتا دیگه که حفظ بودم یه مدت .

یه فیلم مستندی هم ازش قبلا دیدم "خانه سیاه است" که فوق العاده سیاه و ناامید کننده بود .

فروغ زنانگی موج می زنه تو کاراش...ولی به نظر من یه بار دیگه بخون
هر کسی تلخ تر می نویسه یعنی بهتر دنیا رو نگاه کرده(از دید من!)
من یه مستند دیدم ازش که در باره ی زندگیش بود..مادرش/خواهرش/برادرش حرف می زدن در موردش....پسر گلستان در موردش حرف زد و یه سری از دوستانش مثل مشیری....و جالبه تو اون مستند تقریبا گفته شد که گلستان عاشق فروغ بوده(حتی مادر فروغ هم گفت)
نمی دونم اسم مستند چی بود ولی به شدت تاثیر گزار بود و من اخرش بغض کرده بودم.....اگر کسی می دونه اسمش چیه بگه...چون می خوام تهیه کنم این مستند رو
این مستندی که تو دیدی چی بوده؟
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
فروغ زنانگی موج می زنه تو کاراش...ولی به نظر من یه بار دیگه بخون
هر کسی تلخ تر می نویسه یعنی بهتر دنیا رو نگاه کرده(از دید من!)
من یه مستند دیدم ازش که در باره ی زندگیش بود..مادرش/خواهرش/برادرش حرف می زدن در موردش....پسر گلستان در موردش حرف زد و یه سری از دوستانش مثل مشیری....و جالبه تو اون مستند تقریبا گفته شد که گلستان عاشق فروغ بوده(حتی مادر فروغ هم گفت)
نمی دونم اسم مستند چی بود ولی به شدت تاثیر گزار بود و من اخرش بغض کرده بودم.....اگر کسی می دونه اسمش چیه بگه...چون می خوام تهیه کنم این مستند رو
این مستندی که تو دیدی چی بوده؟




اون مستندی که من دیدم رو اسمش رو گفتم دیگه . "خانه سیاه است" .در مورد یه سری از جذامی ها توی یه جذام خونه بود . کلآ سیاه و ناامید کننده ست . در مورد اون مستندی که گفتی هم من یه چیزایی یادم میاد ازش . توی ویکی پدیا معرفی کرده :

ناصر صفاریان در سال ۱۳۸۱ سه فیلم مستند با نام‌های جام جان، اوج موج و سرد سبز[۴] درباره فروغ ساخت که در آن با افراد زیادی همچون کاوه گلستان فرزند ابراهیم گلستان، بهرام بیضایی کارگردان سینما، فریدون مشیری شاعر، مادر و خواهر فروغ فرخزاد و کسان دیگری گفتگو شده‌است. همچنین در این فیلم عکس‌های منتشر نشده بسیاری از فروغ به نمایش گذاشته شده‌است.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز

می دونم اسمش رو گفتی منظورم محتواش بود که گفتی
اره اسم اونی که من دیدم سرد سبز بود
کسی می تونه برام تهیه کنه و پست کنه برام(به خدا پولش رو می دم)
فکر می کنم تو خیابان انقلاب پیدا بشه
 

De Monarch

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
11 آگوست 2007
نوشته‌ها
2,707
لایک‌ها
17
محل سکونت
Minas Tirith
کسی می تونه برام تهیه کنه و پست کنه برام(به خدا پولش رو می دم)
فکر می کنم تو خیابان انقلاب پیدا بشه

من که تهران نیستم ولی توی این فروشگاه های عرضه ی محصولات فرهنگی و کتاب خونه ها بگردی پیدا میشه ها . من خودم توی شهر , چند جا توی کتاب خونه ها دیده بودم دارن این مستند ها رو .

///

خوشحالم که بعد از مدت ها بخش ادبیات یه تکون نسبی ای خورد
 

H-C

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
12 مارس 2008
نوشته‌ها
4,734
لایک‌ها
414
سن
34
محل سکونت
Tehran
می دونم اسمش رو گفتی منظورم محتواش بود که گفتی
اره اسم اونی که من دیدم سرد سبز بود
کسی می تونه برام تهیه کنه و پست کنه برام(به خدا پولش رو می دم)
فکر می کنم تو خیابان انقلاب پیدا بشه

دقیقا چیزی که میخوای رو بگو شاید بتونم برات پیدا کنم !
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مانرک جان منم خوشحالم...انشاالله بیشتر بچه ها بها بدن فقط نچسبن به مشاعره:happy:

دقیقا چیزی که میخوای رو بگو شاید بتونم برات پیدا کنم !

فیلم های مستند مربوط به فروغ
تو چهار پست بالاتر مانرک اسمشون رو اورده
3 تا فیلم هست کسی در باره ی فروغ ساخته
فکر کنم دو تا فیلم هم خود فروغ ساخته:blush:
http://forum.persiantools.com/showpost.php?p=2136003&postcount=69
http://forum.persiantools.com/showpost.php?p=2136261&postcount=71

سپاس فراوان:blush:
 
بالا