• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

فروغ فرخزاد - ستاره اي در آسمان ادب ايران

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
چرا کسی محل تاپیک فروغ نمی زاره؟http://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif
تو تاپیک فروغ هم در مورد اثارش حرف بزنیمhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
چرا کسی محل تاپیک فروغ نمی زاره؟http://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif
تو تاپیک فروغ هم در مورد اثارش حرف بزنیمhttp://************/files/dcdi88r50dyp0z9y6s9w.gif

مرجان میخوای فروغ هم مثله سهراب شروع کنیم قرار بود ساغرجون شروعش کنه ولی خب انگار یادش رفته از اولین شعراش و کتاباش شروع کنیم تا بتونیم تغییراتشو بهتر متوجه بشیم نظرت چیه!؟!؟

پ.ن :راستی آواتوره خوشگلت مبارک باشه.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مرجان میخوای فروغ هم مثله سهراب شروع کنیم قرار بود ساغرجون شروعش کنه ولی خب انگار یادش رفته از اولین شعراش و کتاباش شروع کنیم تا بتونیم تغییراتشو بهتر متوجه بشیم نظرت چیه!؟!؟

پ.ن :راستی آواتوره خوشگلت مبارک باشه.

اره موافقم:blush:فروغ تنهای من:(
ساغر یادش نرفته ...وقت نکرده:blush:
پ.ن:مرسی.:blush:می بینی فروغ عکسش هم دوست داشتنیه:blush:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
اره موافقم:blush:فروغ تنهای من:(
ساغر یادش نرفته ...وقت نکرده:blush:
پ.ن:مرسی.:blush:می بینی فروغ عکسش هم دوست داشتنیه:blush:

پس موافقی بزارم؟!فقط مرجان من زیاد فروغ شناس نیستم باید کمکم کنی.:blush:

ساغرم میدونم وقت نکرده.

عکسشم دوست داشتنیه دوسش دارم.:)

فقط یادم رفت شعره فروغم مثله سهراب تیکه تیکه بزارم؟؟؟!
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
شعر ناآشنا

از کتاب اسیر


باز هم قلبی به پایم اوفتاد

باز هم چشمی به رویم خیره شد

بازهم درگیرودار یک نبرد

عشق من برقلب سردی چیره شد



باز هم از چشمه لب های من

تشنه ای سیراب شد، سیراب شد

باز هم دربستر آغوش من

رهروی در خواب شد، در خواب شد



بردو چشمش دیده می دوزم به ناز

خود نمی دانم چه می جویم دراو

عاشقی دیوانه می خواهم که زود

بگذرد از جاه و مال و آبرو


او شراب بوسه می خواهد زمن

من چه گویم قلب پرامید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن جاوید لذت را



من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

اوتنی می خواد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را


او به من می گوید ای آغوش گرم

مست نازم کن که من دیوانه ام

من به او می گویم ای ناآشنا

بگذر از من ، من ترا بیگانه ام


آه ای دل،آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هربیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز
مرسی ندا جونم:blush:
========
خوب این از همون شعر هاست که اصلا امضای فروغ روش احساس می شه:blush:
از وجود کسی می گه که تن رو می خواد و فروغ از خواستن تن لذتی نمی بره و روح رو می خواد...یه جورایی همون عشقی که قبلا صحبت شد..
و ناچار از این مسئله رو می گه که "نیست" و این رو می بینه که شاید خیلی ها دنبال لذت نفس هستن نه لذت روح...که همین آزار دهنده هستش
...
یه جورایی می گه سراغ خیلی ها رفتم ولی همه دنبال لذت های زودگذر هستن...و می گه پیدا نکردم کسی رو که روح رو بخواد
دیگه قسمت اخر شعر کامل می گه حرفش رو
"آه ای دل،آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هربیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند"


===
یه هجورایی یکی از دغدغه های من هم هست...جوری که فکر می کنم خیلی ها تو این دنیا اگر حرف از عشق می زنن عشق زمینی و جسمانیه...و یه جورایی تن همدیگرو بیشتر می خوان تا روح...مثل اینکه طرف زیبا رو باشه اولویت خیلی از نگاه های ماست...شده تا حالا یه نفر تو خیابون از کنارمون رد بشه و ظاهر زشتی داشته باشه از دید ما و به جای اینکه بگیم اه زشت بود...فکر کنیم ممکنه یکی از بهترین ادم ها باشه؟!!!
حرف فروغ من فکر می کنم همین باشه...چیزی که مردم خیلی درگیر ظاهر هستن...و روح یه چیز فراموش شده ست!!!

فروغ شاعر همه ی زمانه هاست...اصلا شعرهاش قدیمی نمی شن...تو ببین چند سال می گذره ولی این شعر و محتواش رو لمس می کنی به راحتی...
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


نا آشنا از کتاب اسیر.
شاید اسمه این کتاب یه جورایی اشاره داشته باشه به خوده فروغ یه اسارت یه اسارتی که ازش گریز میکنه.
فروغ در واقع داره درده زن ها رو به خصوص تو جامعه اون زمان داره فریاد میزنه فریاد میزنه که فقط اسارت جسم نیست یه زن بیشتر از همه چی به این نیاز داره که روحش درک بشه وجوده حقیقش خواسته بشه نه جسمش و این خواستن و تو شعراش فریاد میزنه .

و شراب بوسه می خواهد زمن

من چه گویم قلب پرامید را

او به فکر لذت و غافل که من

طالبم آن جاوید لذت را


تو این تیکه شعرش داره به همین قضیه اشاره میکنه به اینکه به دنباله لذت جاویده که مسلما نمی تونه یه نیاز جسمی باشه و نیازه روحیشو میگه.

من صفای عشق می خواهم از او

تا فدا سازم وجود خویش را

اوتنی می خواد از من آتشین

تا بسوزاند در او تشویش را


اینجا دقیقا این تفاوت و بیان میکنه تفاوت خواسته ها رو.


آه ای دل،آه از این جام امید

عاقبت بشکست و کس رازش نخواند

چنگ شد در دست هربیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند

من این بخش و شاه بیت شعره فروغ میدونم آخره شعر وقتی همه خواسته ها درد ها و مشکلات و گفته آخرش با خودش حرف میزنه با وجود این ها اما افسوس کسی توجهی نکرد.

 
Last edited:

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
ه جورایی می گه سراغ خیلی ها رفتم ولی همه دنبال لذت های زودگذر هستن...و می گه پیدا نکردم کسی رو که روح رو بخواد
دیگه قسمت اخر شعر کامل می گه حرفش رو
داره میگه که گشتم نبود نگرد نیست!!

وری که فکر می کنم خیلی ها تو این دنیا اگر حرف از عشق می زنن عشق زمینی و جسمانیه...و یه جورایی تن همدیگرو بیشتر می خوان تا روح...مثل اینکه طرف زیبا رو باشه اولویت خیلی از نگاه های ماست...شده تا حالا یه نفر تو خیابون از کنارمون رد بشه و ظاهر زشتی داشته باشه از دید ما و به جای اینکه بگیم اه زشت بود...فکر کنیم ممکنه یکی از بهترین ادم ها باشه؟!!!
میشه گفت دیگه عشق به معنی واقعی واژه خیلی کمه نه که نباشه ولی خیلی کم میدونی مرجان راه و اشتباه رفته میشه نگاه ها به عشق مشکل داره فک میکنن عشقه میرن سراغش می فهمن نه راه و اشتباه اومدن عشق اونی نیست که فک میکنن.
حرفت کاملا درسته همه یه جورایی درگیر ظاهرن خودمونمو از این قاعده جدا نیستیم.
ممنون از نقدت خیلی قشنگ بود.
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
38
محل سکونت
اهواز


نا آشنا از کتاب اسیر.
شاید اسمه این کتاب یه جورایی اشاره داشته باشه به خوده فروغ یه اسارت یه اسارتی که ازش گریز میکنه.
فروغ در واقع داره درده زن ها رو به خصوص تو جامعه اون زمان داره فریاد میزنه فریاد میزنه که فقط اسارت جسم نیست یه زن بیشتر از همه چی به این نیاز داره که روحش درک بشه وجوده حقیقش خواسته بشه نه جسمش و این خواستن و تو شعراش فریاد میزنه .



البته جسارتا یه قسمتی از این حرفت رو قبول ندارم...همونی که بولد کردم...فروغ اعتقاد دارم شاعر همه ی زمانه هاست...مگر الان نیست؟این تن خواستن الان خیلی بیشتره از دید من!

در مورد قسمت شاه بیت هم باهات موافقم:blush:

داره میگه که گشتم نبود نگرد نیست!!


میشه گفت دیگه عشق به معنی واقعی واژه خیلی کمه نه که نباشه ولی خیلی کم میدونی مرجان راه و اشتباه رفته میشه نگاه ها به عشق مشکل داره فک میکنن عشقه میرن سراغش می فهمن نه راه و اشتباه اومدن عشق اونی نیست که فک میکنن.
حرفت کاملا درسته همه یه جورایی درگیر ظاهرن خودمونمو از این قاعده جدا نیستیم.
ممنون از نقدت خیلی قشنگ بود.

فدای تو...حرف تو هم قشنگ بود..
متوجه شدی تقریبا یه دید داریم:blush:همزاد:blush:
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
البته جسارتا یه قسمتی از این حرفت رو قبول ندارم...همونی که بولد کردم...فروغ اعتقاد دارم شاعر همه ی زمانه هاست...مگر الان نیست؟این تن خواستن الان خیلی بیشتره از دید من!

در مورد قسمت شاه بیت هم باهات موافقم:blush:


فدای تو...حرف تو هم قشنگ بود..
متوجه شدی تقریبا یه دید داریم:blush:همزاد:blush:

خب درسته این تن خواستن الان بیشتر از گذشته اس ولی احساس میکنم گذشته همراه با یه اجبار بود ولی فروغ برای همه زمانه هاس.

خب هرچی نباشه همزادیم دیگه.;)
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
ممنون از ندا و مرجان عزیز که نظرشون رو گفتن...

خب همون طور که میدونیم شعر فروغ بیان زنانگی هست.و مسلما محتواش هم در آمیخته با مسائل مختص جنس زن...
درین شعر هم فروغ خواسته همین مورد رو توضیح بده ،این افتراقی که زنان در عشق و شهوت قائل میشن درحالیکه برای مردان مرزی بین این دو نیست...

مطلب اصلی که درین این شعر بهش اشاره شده،"وسیله شدن"هست. فروغ توی این بیت خودش رو وسیله ی بیان لذت و عشق دیگران میدونه در حالیکه کسی پیدا نشده خود این وسیله رو بیان کنه:

چنگ شد در دست هربیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند


 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
ممنون از ندا و مرجان عزیز که نظرشون رو گفتن...

خب همون طور که میدونیم شعر فروغ بیان زنانگی هست.و مسلما محتواش هم در آمیخته با مسائل مختص جنس زن...
درین شعر هم فروغ خواسته همین مورد رو توضیح بده ،این افتراقی که زنان در عشق و شهوت قائل میشن درحالیکه برای مردان مرزی بین این دو نیست...

مطلب اصلی که درین این شعر بهش اشاره شده،"وسیله شدن"هست. فروغ توی این بیت خودش رو وسیله ی بیان لذت و عشق دیگران میدونه در حالیکه کسی پیدا نشده خود این وسیله رو بیان کنه:

چنگ شد در دست هربیگانه ای

ای دریغا کس به آوازش نخواند



ساغر جونم ممنون از نقده زیبات...:)
مطلب اصلی و خیلی خوب اشاره کردی وسیله شدن.
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
یادی از گذشته
از کتاب اسیر


شهریست در کنار آن شط پرخروش
با نخل های درهم و شب های پرز نور
شهریست در کناره آن شط و قلب من
آنجا اسیرپنجه مرد پرغرور



شهریست در کناره آن شط که سال هاست
آغوش خود به روی من و او گشوده است
برماسه های ساحل و در سایه های نخل
او بوسه ها زچشم و لب من ربوده است


آن ماه دیده است که من نرم کرده ام
با جادوی محبت خود قلب سنگ او
آن ماه دیده است که لرزیده اشک شوق
در آن دو چشم وحشی و بیگانه رنگ او


ما رفته ایم در دل شب های ماهتاب
با قایقی به سینه امواج بیکران
بشکفته در سکوت پریشان نیمه شب
بربزم ما نگاه سپید ستارگان



بر دامنم غنوده چو طفلی و من زمهر
بوسیده ام دو دیده در خواب رفته را
در کام موج دامنم افتاده است و او
بیرون کشیده دامن در آب رفته را



اکنون منم که در دل این خلوت و سکوت
ای شهر پرخروش ، ترا یاد میکنم
دل بسته ام به او و تو اورا عزیز دار
من با خیال او دل خود شاد می کنم
 

متالیک

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
31 مارس 2007
نوشته‌ها
2,133
لایک‌ها
286
ممنون، خیلی زیبا بودند، فروغ چه خوب توصیف می کنه...
 

متالیک

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
31 مارس 2007
نوشته‌ها
2,133
لایک‌ها
286
sayad.png
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
متالیک عزیز ممنون از این نوشته زیبا.
راستی اگه دوست داشتید در مورد شعرایی که گذاشته میشه خوشحال میشیم نظراتتونو بخونیم:).
شعره اوله کتاب اسیرو بررسی کردیم حالا نوبته شعره دومه.
 

Desperadoz

Registered User
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
1,083
لایک‌ها
5
سن
38
محل سکونت
PC
بادش گرامی
از معدود شاعران معاصر هست که یعضی از اشعارش به دل آدم میچسبه.
 

Desperadoz

Registered User
تاریخ عضویت
29 جولای 2005
نوشته‌ها
1,083
لایک‌ها
5
سن
38
محل سکونت
PC
foroghfar.gif


فردا اگر ز راه نمی آمد
من تا ابد کنار تو میماندم
من تا ابد ترانه عشقم را
در آفتاب عشق تو میخواندم
در پشت شیشه های اتاق تو
آن شب نگاه سرد سیاهی داشت
دالان دیدگان تو در ظلمت
گویی به عمق روح تو راهی داشت
لغزیده بود در مه اینه
تصویر ما شکسته و بی آهنگ
موی تو رنگ ساقه گندم بود
موهای من خمیده و قیری رنگ
رازی درون سینه من می سوخت
می خواستم که با تو سخن گوید
اما صدایم از گره کوته بود
در سایه بوته هیچ نمیروید
ز آنجا نگاه خسته من پر زد
آشفته گرد پیکر من چرخید
در چارچوب قاب طلایی رنگ
چشم مسیح بر غم من خندید
دیدم اتاق درهم و مغشوش است
در پای من کتاب تو افتاده
سنجاقهای گیسوی من آنجا
بر روی تختخواب تو افتاده
از خانه بلوری ماهیها
دیگر صدای آب نمی آمد
فکر چه بود ؟ گربه پیر تو
کاو را به دیده خواب نمی آمد
بار دگر نگاه پریشانم
برگشت لال و خسته به سوی تو
میخواستم که با تو سخن گوید
اما خموش ماند بروی تو
آنگاه ستارگان سپید اشک
سو سو زدند در شب مژگانم
دیدم که دستهای تو چون ابری
آمد به سوی صورت حیرانم
دیدم که بال گرم نفسهایت
ساییده شده به گردن سرد من
گویی نسیم گمشده ای پیچید
در بوته های وحشی درد من
دستی درون سینه من می ریخت
سرب سکوت و دانه خاموشی
من خسته زین کشکش درد آلود
رفتم به سوی شهر فراموشی
بردم ز یاد انده فردا را
گفتم سفر فسانه تلخی بود
نا گه بروی زندگیم گسترد
آن لحظه طلایی عطر آلود
آن شب من از لبان تو نوشیدم
آوازهای شاد طبیعت را
آنشب به کام عشق من افشاندی
ز آن بوسه قطره ابدیت را
 
Last edited:

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
درباره ی شعر بالا صحبت کنیم یا شعری که ندای عزیز برامون آماده کرده؟
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241
درباره ی شعر بالا صحبت کنیم یا شعری که ندای عزیز برامون آماده کرده؟

ساغر جون ببخشید من چند روزی نبودم.:blush:
نمیدونم خب من شعرو به ترتیب گذاشتم دوست داری در مورد دوتاشون صحبت میکنیم.

پ.ن: جای مرجان خیلی خالیه.:(
 
بالا