• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

فروغ فرخزاد - ستاره اي در آسمان ادب ايران

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
سلام به فروغ عزیزم
و دوستداران عزیزش
و دوستان عزیز خودم:blush:



در منی و این همه ز من جدا
با منی ور دیده ات بسوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایه تو ام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو ، در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم ، دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است ؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است ؟
دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه ، مگر به خوابها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله میکشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند، بلکه ره برم شوق
در سراچه غم نهان تو


خوب،این یکی از شعرهای عاشقانه زیبای فروغه!
حسی که توش هست سرشار از شوق و لذت لحظات عاشقیه!یه جورایی توی روند صعودی یه رابطه یا بهتر بگم یه احساسه!نه اوج احساسه نه اول احساس بلکه جایی از احساس که داری صعود می کنی و به همه چیز نه می گی که این عشقو تو وجودت پرورش بدی و بهش بال بدی!
که شاید یکی از بهترین دوران عاشقی و رابطه باشه!چیزی که فروغ توی این شعر با لذت کاملا زیبایی بیانش می کنه
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
سلام به فروغ عزیزم
و دوستداران عزیزش
و دوستان عزیز خودم:blush:



در منی و این همه ز من جدا
با منی ور دیده ات بسوی غیر
بهر من نمانده راه گفتگو
تو نشسته گرم گفتگوی غیر
غرق غم دلم به سینه می تپد
با تو بی قرار و بی تو بی قرار
وای از آن دمی که بی خبر زمن
بر کشی تو رخت خویش از این دیار
سایه تو ام بهر کجا روی
سر نهاده ام به زیر پای تو
چون تو در جهان نجسته ام هنوز
تا که برگزینمش به جای تو
شادی و غم منی به حیرتم
خواهم از تو ، در تو آورم پناه
موج وحشیم که بی خبر ز خویش
گشته ام اسیر جذبه های ماه
گفتی از تو بگسلم ، دریغ و درد
رشته وفا مگر گسستنی است ؟
بگسلم ز خویش و از تو نگسلم
عهد عاشقان مگر شکستنی است ؟
دیدمت شبی بخواب و سرخوشم
وه ، مگر به خوابها ببینمت
غنچه نیستی که مست اشتیاق
خیزم و ز شاخه ها بچینمت
شعله میکشد به ظلمت شبم
آتش کبود دیدگان تو
ره مبند، بلکه ره برم شوق
در سراچه غم نهان تو


خوب،این یکی از شعرهای عاشقانه زیبای فروغه!
حسی که توش هست سرشار از شوق و لذت لحظات عاشقیه!یه جورایی توی روند صعودی یه رابطه یا بهتر بگم یه احساسه!نه اوج احساسه نه اول احساس بلکه جایی از احساس که داری صعود می کنی و به همه چیز نه می گی که این عشقو تو وجودت پرورش بدی و بهش بال بدی!
که شاید یکی از بهترین دوران عاشقی و رابطه باشه!چیزی که فروغ توی این شعر با لذت کاملا زیبایی بیانش می کنه
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
نه!
همین خوبه !
بفرمایید
4yajuyo.gif
 

King Cyrus

Registered User
تاریخ عضویت
24 جولای 2008
نوشته‌ها
852
لایک‌ها
21
محل سکونت
ایرانِ ویران
درود
این خبر را اندکی پیش دیدم. تأسف‌آور است.

حذف نام فروغ فرخزاد از کتاب شاعران ایران و جهان در ایران

نام فروغ فرخزاد، شاعر معاصر ایرانی، در کتاب "شعر شاعران ایران و جهان" که در یک همایش دولتی در ایران منتشر شده است، وجود ندارد.

موسی بیدج، دبیر همایش شاعران ایران و جهان، درباره دلیل حذف نام این شاعر که یکی از شاعران پرطرفدار و تحسین شده معاصر ایران است، گفت: "شعر ایران دارای شاعران برجسته‌ای است و ما بنا به نظر خود و شورای سیاستگذاری از میان شاعران بعد از دوران نیما ۲۶ شاعر را انتخاب کردیم که به عنوان شاعران برتر این دوره در کتاب اول این نمایش معرفی کنیم که فروغ جزو این ۲۶ نفر نبود."

آقای بیدج توضیح داد: "ما یک دیپلماسی فرهنگی داریم و یک دیپلماسی دولتی، به همین دلیل نام فروغ فرخزاد گرچه در میان مخاطبان شعر شناخته شده اما به دلایل مختلفی در این کتاب نیامده است."

این مقام مسئول دولتی به این دلایل اشاره ای نکرده است، اما آثار فروغ فرخزاد در دوره های مختلفی در جمهوری اسلامی سانسور شده است.

اسماعیل خویی، شاعر ایرانی، می گوید فروغ فرخزاد در دوران زندگیش در دوره شاه سانسور نشد، اما بعد از مرگش در جمهوری اسلامی سانسور می شود.

آقای خویی درباره دلیل این سانسور می گوید: "دیکتاتوری شاه یک دیکتاتوری سیاسی بود و به همین دلیل فقط هنگامی شعر را سانسور می کرد که سیاسی باشد. اما دیکتاتوری جمهوری اسلامی یک دیکتاتوری تمامیت خواه است."

آقای خویی همچنین فروغ فرخزاد را، هم چون یک زن و هم چون یک شاعر، دارای همه ویژگی هایی می داند که جمهوری اسلامی از آنها "بیزار" است: "فروغ فرخزاد زنی است روشنفکر، آزاده، آزادیخواه و دلیر که تمام احساسات زنانه خودش را بیان می کند. از سوی دیگر زنی است که می تواند از نظر اجتماعی سرمشقی باشد برای زنان دیگر، و به گمان من همیشه بوده است. این هم البته چیزی است که جمهوری اسلامی نمی تواند تحمل کند."

فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۵، در حالی که ۳۲ سال داشت و از شاعران پیشگام و مشهور آن زمان بود، در سانحه رانندگی از دنیا رفت.

برگرفته از بخش فارسی بی‌بی‌سی
کد:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/04/100421_l17_forough_name_dropped.shtml
 

jerii

همکار بازنشسته
تاریخ عضویت
11 مارس 2007
نوشته‌ها
7,946
لایک‌ها
9,663
سن
39
محل سکونت
اهواز
واسه مطرح کردن خودشون می خوان با اسم فروغ بازی کنن!!
متاسفم براشون!
فروغ شعرهاش تو قلب ماست!
اسم شاعر رو دل ما براش می زاره!
 

نگین

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
3 سپتامبر 2009
نوشته‌ها
229
لایک‌ها
71
محل سکونت
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑ ๑Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ๑
فروغ بانوي آسمان شعرايرانه با اين كارا نمي تونند اونو ازياد مردم پاك كنند
اين كتابو براي دوستداران فروغ نازنين ميذارم البته باحفظ قانون كپي رايت بگم از سايت كتابناك گرفتمش كتاب فوق العاده ايه من خودم با خوندنش به بزرگي فروغ پي بردم واقعا حيف ازاين نازنين كه اينقدر زود ازبين ما رفت
جاودانه فروغ فرخزاد.جمع آوری و تنظیم: امیر اسماعیلی - ابوالقاسم صدارت
این کتاب به آثار و اشعار و همچنین زندگی فروغ فرزخراد می پردازدhttp://www.4shared.com/document/Pw1YVfFx/Javdaneh_Foroogh_Farokhzad.html
منبع/ebooks.ketabnak.com/comment.php?dlid=2452&p=90
 

my7xN

Registered User
تاریخ عضویت
24 می 2009
نوشته‌ها
3,354
لایک‌ها
1,343
درود
این خبر را اندکی پیش دیدم. تأسف‌آور است.

حذف نام فروغ فرخزاد از کتاب شاعران ایران و جهان در ایران

نام فروغ فرخزاد، شاعر معاصر ایرانی، در کتاب "شعر شاعران ایران و جهان" که در یک همایش دولتی در ایران منتشر شده است، وجود ندارد.

موسی بیدج، دبیر همایش شاعران ایران و جهان، درباره دلیل حذف نام این شاعر که یکی از شاعران پرطرفدار و تحسین شده معاصر ایران است، گفت: "شعر ایران دارای شاعران برجسته‌ای است و ما بنا به نظر خود و شورای سیاستگذاری از میان شاعران بعد از دوران نیما ۲۶ شاعر را انتخاب کردیم که به عنوان شاعران برتر این دوره در کتاب اول این نمایش معرفی کنیم که فروغ جزو این ۲۶ نفر نبود."

آقای بیدج توضیح داد: "ما یک دیپلماسی فرهنگی داریم و یک دیپلماسی دولتی، به همین دلیل نام فروغ فرخزاد گرچه در میان مخاطبان شعر شناخته شده اما به دلایل مختلفی در این کتاب نیامده است."

این مقام مسئول دولتی به این دلایل اشاره ای نکرده است، اما آثار فروغ فرخزاد در دوره های مختلفی در جمهوری اسلامی سانسور شده است.

اسماعیل خویی، شاعر ایرانی، می گوید فروغ فرخزاد در دوران زندگیش در دوره شاه سانسور نشد، اما بعد از مرگش در جمهوری اسلامی سانسور می شود.

آقای خویی درباره دلیل این سانسور می گوید: "دیکتاتوری شاه یک دیکتاتوری سیاسی بود و به همین دلیل فقط هنگامی شعر را سانسور می کرد که سیاسی باشد. اما دیکتاتوری جمهوری اسلامی یک دیکتاتوری تمامیت خواه است."

آقای خویی همچنین فروغ فرخزاد را، هم چون یک زن و هم چون یک شاعر، دارای همه ویژگی هایی می داند که جمهوری اسلامی از آنها "بیزار" است: "فروغ فرخزاد زنی است روشنفکر، آزاده، آزادیخواه و دلیر که تمام احساسات زنانه خودش را بیان می کند. از سوی دیگر زنی است که می تواند از نظر اجتماعی سرمشقی باشد برای زنان دیگر، و به گمان من همیشه بوده است. این هم البته چیزی است که جمهوری اسلامی نمی تواند تحمل کند."

فروغ فرخزاد در سال ۱۳۴۵، در حالی که ۳۲ سال داشت و از شاعران پیشگام و مشهور آن زمان بود، در سانحه رانندگی از دنیا رفت.

برگرفته از بخش فارسی بی‌بی‌سی
کد:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/04/100421_l17_forough_name_dropped.shtml
ارزشی هم دارن؟
بهتره بگم ارزشی هم برا خودشون گذاشتن؟
 

andrea

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2010
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
0
آرزو

کاش بر ساحل رودی خاموش

عطر مرموز گیاهی بودم

چو بر آنجا گذرت میافتاد

بسرا ای تو لب میسودم



کاش چون نای شبان می خواندم

بنو ای دل دیوانه تو

خفته بر هودج مواج نسیم

میگذشتم ز در خانه تو



کاش چون رتو خورشید بهار

سخر از نجره میتابیدم

از س رده لرزان حریر

رنگ چشمان ترا میدیدم



کاش در بزم فروزنده تو

خنده جام شرابی بودم

کاش در نیمه شبی در آلود

سستی و مستی خوابی بودم



کاش چون آیینه روشن میشد

دلم از نقش تو و خنده تو

صبحگاهان بته تنم میلغزید

گرمی دست نوازنده تو



کاش چون برگ خزان رقص مرا

نیمه شب ماه تماشا میکرد

در دل باغچه خانه تو

شور من ... ولوله بر پا میکرد



کاش چون یا تو دل انگیز زنی

میخزیدم به دل پرتشویش

ناگهان چشم توپرا میدیدم

خیزه بر جلوه زیبائی خویش



کاش در بستر تنهائی تو

پیکرم شمع گنه میافرختم

ریشه زهد تو و حسرت من

زین گنه کاری شیرین میسوخت



کاش از شاخه سر سبز حیات

گل اندوه مرا میچیدی

کاش در شعز من ای مایه عمر

شعله راز مرا میدیدی
 

andrea

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2010
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
0
ديار فراموشي

ديار فراموشي

امشب دوباره زمزمه ي عشقي

از كوچه هاي خاطره مي آيد

امشب دوباره ياد گريزاني

بر گشته از ديار فراموشي

در كوي ذهن دلشده

مي خواند

پژواك راه رفتن او در شب

آهنگ دلنواز جواني را

تكرار مي كند

چشم به سوي خاطره مي چرخد

انيد

شوق

ترس

تركيب صادقانه ي احساس

در لحظه هاي ملتهب ديدار

**

در باز مي شود

من در ميان زمزمه ها

خاموش

تكرار صحنه هاي زمان را

به تمشا نشسته ام
 

andrea

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
25 ژوئن 2010
نوشته‌ها
53
لایک‌ها
0
بيا با ما تا ابد عاشق بمانيم

بيا با ما تا ابد عاشق بمانيم


سرود عشق ياد عاشقان است

صداي بلبلي در آسمان است

سرود عشق فرياد رهايي است

يكي از نغمه هاي آشنايي است

سرود عشق يعني با تو بودن

محبت را از آدم ها ربودن

قناري جان بمان عاشق هميشه

كه عشق هرگز ز دل ها گم نميشه

بيا ما تا ابد عاشق بمانيم

سرود عشق را با هم بخوانيم
 

shaghayegh-titi

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2010
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
0
من از تو ميمردم

من از تو ميمردم
اما تو زندگاني من بودي
تو در من ميرفتي
تو در من ميخواندي

وقتي كه من خيابانها را
بي هيچ مقصدي ميپيمودم
تو با من ميرفتي
تو در من ميخواندي

تو از ميان نارون ها گنجشك هاي عاشق را
به صبح پنجره دعوت ميكردي
وقتي كه شب مكرر ميشد
وقتي كه شب تمام نمي شد

تو از ميان نارون ها گنجشك هاي عاشق را
به صيح پنجره دعوت ميكردي
تو با چراغهايت مي آمدي به كوچه ما
تو با چراغهايت مي آمدي
وقتي كه بچه ها مي رفتند

و خوشه هاي اقاقي ميخوابيدند
و من در آينه تنها ميماندم
تو با چراغهايت مي آمدي...
تو دستهايت را ميبخشيدي

تو چشمهايت را ميبخشيدي
تو مهربانيت را ميبخشيدي
تو زندگانيت را ميبخشيدي
وقتي كه من گرسنه بودم

تو مثل نور سخي بودي
تو لاله هارا ميچيدي
و گيسوانم را مي پوشاندي
وقتي كه گيسوان من از عرياني ميلرزيد

تو لاله هارا ميچيدي
تو گوش ميدادي
اما مرا نميديدي
................
........
..
.
"تولدي ديگر
"
 

shaghayegh-titi

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2010
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
0
بچه هايي كه تو تهران زندگي ميكنن مي تونن فيلم هاي "خانه سياه است" و "سرد سبز"
و "اوج موج" رو از كتاب فروشي شمس (به آدرس خيابان شريعتي..بالاتر از پل رومي..خيابان
موسيوند..نبش كوچه ي خداداد) تهيه كنن....من جايي به جز اينجا نديدم كه فيلماي فروغو
داشته باشه....كيفيتشونم عاليه...
 

shaghayegh-titi

Registered User
تاریخ عضویت
21 فوریه 2010
نوشته‌ها
13
لایک‌ها
0
راستي بچه ها يه چيز ديگه...
همون طور كه ميدونيد فروغ عزيز در قبرستان ظهير الدوله به خاك سپرده شده...
قبرستان ظهير الدوله در تهران..خيابان ظهير الدوله(بين امام زاده قاسم و تجريش) قرار داره...
هيچ تابلويي هم شما رو به اونجا راهنمايي نميكنه كلا جاي پرتيه..
بغل خيابون نرده زدن پشت نرده ها يه سري پله قرار داره كه بازديد كننده هارو به سمت قبرستان ميبره..
روزاي 5 شنبه از ساعت 2 تا فك ميكنم حدوداي 5 بعد از ظهر شعرا و نويسنده ها اونجا دور هم جمع ميشن..
البته چون خودم اين ساعت سرم شلوغه تا حالا نرفتم ولي اينو يكي از كاركنان اونجا گفت...
كسايي كه تهرانن يا به تهران سفر ميكنن بد نيست يه سري به مزار فروغ و شاعراي ديگه اي كه اونجا دفن شدن بزنن..جاي فوق العاده جالبيه...
 

l'avocat

مدیر بازنشسته
کاربر فعال
تاریخ عضویت
19 آگوست 2007
نوشته‌ها
865
لایک‌ها
27
محل سکونت
Sur la chaise
سلام دوستان، در مورد اشعاری که میگذارید ،کمی هم توضیح بدید تا بار ادبی تاپیک حفظ بشه.
ممنون
 

omidsilver7

Registered User
تاریخ عضویت
5 آگوست 2007
نوشته‌ها
266
لایک‌ها
8
سن
36
محل سکونت
urmia
امروز روز تولد فروغ هست کاش هنوز زنده بود.
connie_mini_wipetears.gif
برای همین یک مطلب از سیمین بهبهانی که در مورد فروغ نوشته میذارم.





بگذارید امروز درباره فروغ بنویسیم / سیمین بهبهانی

مدرسه فمینیستی: فروغ فرخزاد روز 8 دی 1313 به دنیا آمد و امروز 76 سال از آن روز می گذرد و همین بهانه ای است برای ما در مدرسه فمینیستی که به همراه پیشکسوتانی چون سیمین بهبهانی سالروز تولد فروغ را پاس بداریم:


i596711_logoforough2eefbc.jpg


بگذارید امروز را درباره زنی بنویسم که یکی از پیشگامان تحول در شعر ایران بود و امروز 76 سال از سالگرد تولدش می گذرد ، فروغ فرخزاد را می گویم: زنی که شاعر متولد شده بود، بی آن که در محیط شاعرانه رشد کرده یا به دانشکده ادبیات رفته باشد.

بی گمان شعر فروغ برای من دو ارج دارد: یکی ارج زیبایی و شاعرانگی و دیگری ـ که بر آن یک، مقدم است ـ ارج سنت شکنی و شهامت اوست. نخستین شعری که از فروغ خواندم در مجله روشنفکر بود که بر فراز عکس او چنین عنوان شده بود: شاعره بی پروا. و شعر را خواندم با چنین آغازی:

گنه کردم، گناهی پُر ز لذت در آغوشی که گرم و آتشین بود...

و چنین پایانی:

خداوندا ! چه می دانم چه کردم در آن خلوتگه تاریک و خاموش.

شعری بود که اگر مردی با زبان مردانه آن را می سرود، آب از آب تکان نمی خورد! اما از زنی جوان بعید می نمود که با آن شهامت به چنان اعترافی بپردازد. از این رو همین شعر فروغ، تا مدت ها نقل مجالس بود. دریغ که آن کسان که قصد اصلی از بیان این لحظه شاعرانه را بدانند اندک شمار بودند و کم تر کسی به شاعر از چشم سنت شکنی جوان، نگاه می کرد.

به تاریخ ادبیات کشورمان که نگاه کنیم، می بینیم که زنان شاعر از هزار سال پیش تا قرن حاضر از شمار انگشتان یک دست بیش نبوده، و از آن میان دو تن بر سر پافشاری بر اندیشه خویش جان باخته اند، یکی رابعه بنت کعب بود که حکایت او چنین است:

رودکی در مجلس امیر سامانی حکایت بانویی می کند که شاعره یی توانمند بود و عاشقی پاکباز، یعنی دل سپرده غلامی از غلامان برادر خویش، و این برادر در مجلس حضور داشت و رودکی او را نمی دید و از خطر گفتار خود نمی اندیشید. برادر رابعه، بنابر سنت های قبیله یی و عرف جامعه خویش، چنان به خشم آمد که از مجلس امیر تا منزل خود یکسره تاخت و غلام و خواهر را در دم هلاک کرد!

یکی هم با نام مهستی ست که چند رباعی شاد و شنگ از او و چند داستان درباره شخصیتش به جا مانده است و از عاقبت کارش خبری در دست نیست و شاید به سبب حمایت دربار، چندی را به «امن عیش» گذرانده یا در «صحت حکام»، که به قول حافظ «ظلمت شب یلداست» این «امن عیش» را با دغدغه خاطر و وحشت از دگرگونی حال درآمیخته باشد.

دو / سه زن دیگر را نیز می شناسیم که از شاهزادگان یا از کبوتران حرم شاهان بوده اند و به تغزلی یا طیبتی مردانه قناعت کرده اند.

فروغ بر ضد سنت دیرین استضعاف زن برخاست و در نتیجه، تلی از کتاب هایش در سبزه میدان خاکستری شد.


i596714_forooghsimin331c43.jpg


عکس: سیمین بهبهانی و فروغ فرخزاد در جمعی از هنرمندان دیگر


منبع
 

manuela89

مدیر بازنشسته
تاریخ عضویت
5 نوامبر 2007
نوشته‌ها
1,643
لایک‌ها
1,241


آفتاب می شود

نگاه کن که غم درون دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه ی سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن!

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من پر از شهاب می شود


تو آمدی ز دور ها و ز دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

زعاجها، زابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها


به راه پر ستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم


چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان، به بر کران ، به جاودان


کنون که آمدیم تا به اوج ها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن


نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

سراحی سیاه دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود.



این شعر با صدای خسرو شکیبایی هم هست فوق العاده قشنگه :rolleyes:


.................................
omidsilver عزیز ممنون از یادآوری و مطلب جالبتون :happy:
 

متالیک

کاربر قدیمی پرشین تولز
کاربر قدیمی پرشین تولز
تاریخ عضویت
31 مارس 2007
نوشته‌ها
2,133
لایک‌ها
286
دیروز هشتم دیماه سالروز تولد فروغ فرخزاد بود. یاد کنیم فروغ فرخزاد را با شعرش، یادش گرامی باد.
 

Princess NazaniN

کاربر فعال ادبیات
کاربر فعال
تاریخ عضویت
16 آپریل 2009
نوشته‌ها
844
لایک‌ها
2,442
محل سکونت
In my dreams!
روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز گفتم
لیک با اندوه و با تردید


روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا می کُشت
باز زندانبان خود بودم


آن منٍ دیوانه ی عاصی
در درونم هایهو می کرد
مشت بر دیوارها می کوفت
روزنی را جستجو می کرد


در درونم راه می پیمود
همچو روحی در شــبســـتانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی


می شنیدم نیمه شب در خواب
هایهای گریه هایش را
در صدایم گوش می کردم
درد سیال صدایش را


شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه می نالید
دوستش دارم، نمی دانی
........
........
........
........
........
روزها رفتند و من دیگر
خود نمی دانم کدامینم
آن من سر سخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم ؟


بگذرم گر از سر پیمان
می کُشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم
 
بالا