سلام بر د بوی گرامی... خوبید شما؟
اولا که به قول خانم های محترم واه واه واه
... چه حرفها میزیند آقا جون. 28 سالم شد سن؟؟ شما هنوز تا سی و چند سالگی خیلی راحت فرصت و جای شکست خوردن دارید -شکست منطقی البته منظورمه- به شرطها و شروطها
(نرم ایرانیش در حال حاضر همینه
! به میمنت و مبارکی این نرم سال به سال هم افزایش پیدا میکنه
).
ثانیا که بر اساس پستهایی از شما که من در گذشته خونده ام چه احساس های زاویه داری با واقعیت دارید آقا جان! این سن شما سن رسیدن به اول خطه نه آخر خط
، لطفا با یک دید منطقی تر و البته واقع بینانه تر به دور و اطراف نگاه بندازید تا حداقل راه شکست خوردن های منطقی تر شما هموار بشه
!
به نظر من خوبه تا اینجاش رو اینجوری ببینید که تا حالا هر کاری که کرده اید با توجه به اقتضای سن و علاقه و شرایط پیرامونی، طبیعی بوده و برای آموزش و سرگرمی و یادگیری (28 سال سن برای تجربه کردن و یادگیری اصلا سنی نیست). از حالا به بعد به کمک دیگران (دنبال این دیگران تو این فروم و بخصوص تو این بخشش نباشید) برای آینده و مسیر تحصیلی، شغلی و علاقمندی های زندگی خودتون برنامه ریزی کنید...
این تا اینجا...
خاطرم هست که اون قدیم ها یک تاپیک از شما دیدم در رابطه با ترک تحصیلتون... دوست دارید چند تا از دوستانم رو نشونتون بدم که تو مقاطع بالای تحصیلی توی دانشگاه های طراز اول به طور کلی تغییر رشته داده اند؟ یکی از دوستان تو مقطع ارشد رشته مهندسی دانشگاه علم و صنعت با سی و سه سال سن تغییر رشته داد و کنکور سراسری شرکت کرد و الان داره توی یک دانشگاه درجه چندم در شهرستان پزشکی میخونه.
به نظر من میاد که شاید دید شما نسبت به خودتون، توانمندی های خودتون، چیزی که هستید و یا قراره باشید دید کاملا درستی نباشه. و شاید اینه که درصد ریسک هایی رو که شما در زندگی دارید میکنید بالا میبره. بیخود نمیگن که معرفة النفس انفع المعارف...
اینم تا اینجا
...
من بشخصه دوستانی دارم که با سن شما هم متاهلن، هم بیکار هم مقروض. دوستانی دارم که با سن سی و خورده ای سال نه کار دارن، نه زن، نه بچه و نه موفقیت مادی-معنوی چشمگیر. دوستان پیرمردی دارم که مقرن به اینکه توی زندگی خودشون چندین بار از صفر شروع کرده اند. شکست خورده شاید اونی باشه که با چهل و اندی سال سن و زن و سه تا بچه بابت بدهی کلانش الان دو ساله تو زندانه. شکست خورده بابک زنجانی هستش
نه شما!
شما اول به رتبه ایران در شاخص فلاکت، در اعتیاد، در فقر و بیکاری، در طلاق و غیره یک نگاه بندازید بعد این حرفها در رابطه با شکست و رسیدن به آخر خط رو بزنید... این بندگان خدایی که شاکله این آمارها رو تشکیل داده اند همین انسانهای دور و اطراف ما هستن و چه بسا آرزوی خیلی از همینها این باشه که یا جای شما باشن و یا سن و سال شما رو داشته باشن که بتونن دوباره از نو استارت بزنن!
یکی از دوستان آمریکایی ما با قریب به 70 سال سن، در طول زندگیش فقط 4 بار ازدواج شکست خورده داشته، نمیدونم shotgun wedding داشته، به علاوه ی تجربه ی کلی مشقت و بی پولی و بیکاری و غیره. یکی دیگه از دوستان آمریکایی که اتفاقا هم سن شماست به خاطر مشکل ژنتیکی خانوادگی متاسفانه تا اینجا همه بستگان درجه یکش رو از دست داده، الان هم داره با بی پولی دست و پنجه نرم میکنه. همسر یکی از دوستان بریتانیایی ما که ساکن مغلستانه و غریب، سرطان دهانه رحم گرفته، این دوست ما برای تامین هزینه درمان همسرش باید روزی 16 ساعت کار کنه. خانواده یکی از دوستان اسکاتلندی ما حتی هزینه درمان بیماری نادر فرزند نوجوان خودشون رو هم ندارن... من به عمد مثال دوستان غیر ایرانی رو هم برای شما آوردم...
(این به اصطلاح شکستهای شما، اونطوری که من از پستهای شما متوجه شدم در مقابل شکستهای "خیلی" از دیگران پیروزیه!) به جان شما گرامی نباشه به جان ایمان حتی یکی از این دوستان که مثال زدم تا حالا به من نگفته "
احساس میکنم دارم به آخر خط میرسم شایدم رسیدم".
- تو تحصیل ناکام موندید؟ ابدا دیر نیست. از ابتدا شروع بفرمایید یا همون رشته قبلی خودتون رو ادامه بدید (مشقت و گیر و گرفتاری داره؟ چی تو این دنیا اینا رو نداره؟
). راحت ترین و کم دغدغه ترین کار تو دنیا درس خوندنه! تو ایران با شرایطی که وجود داره و انواع و اقسام دانشگاه ها، دانشگاه رفتن به اندازه مهدکودک رفتن آسونه. کجاش سخته که شما به آخر خط رسیده اید؟
-تو کار ناکام مونده اید؟ علاوه بر نکاتی که در بالا عرض کردم، ماهیت کار آزاد همینه (مجددا مشقت و گیر و گرفتاری داره
؟ مجددا
چی تو این دنیا اینا رو نداره؟
). بالا و پایین زیاد داره، این در و اون در زدن زیاد داره. از هر صد تا کاری که یک جوون استارت میزنه ممکنه یکی- دوتاش جواب بده.
آدم علاوه بر اینکه باید توانمندیهای خودش رو بشناسه باید انتظاراتش از خودش هم در حد همین توانمندی هاش باشه. هر جا رو که مطمئن
بود از دیگران کمک بگیره
! هر جا رو هم که مطمئن
نبود بیشتر (به قول یکی از دوستان بیشترتر
) از دیگران کمک بگیره
.
شما همت مضاعف بخرج بدید، منطقی فکر و اقدام کنید، از اهلش (افرادی که شما رو تو عالم خارج خوب میشناسن و سر خودشون هم به اصطلاح به تنشون می ارزه) هم کمک بگیرید، خدایی نخواسته خود بزرگ/کوچک بینی رو هم به خودتون راه ندید، ایمان
داشته باشید و شکستها رو هم به جان بخرید و تحت این شرایط این قول رو از من داشته باشید که یک روزگاری برمیگردید و به گذشته نگاه میکنید و میبینید که همه چی سر جای خودش بوده حتی همون شکستها! موفقیت های واقعی تو این دنیا همشون از مسیر "تدریج" میگذرن. به قول مولوی
: خلقت طفل از چه اندر نه مه است/زانک تدريج از شعار آن شه است
پ ن. عذر خواهی میکنم د بوی جان... اگه من بخوام یک چیزهایی رو باز کنم فلسفه کلی از تاپیکهای شما که من در گذشته و تو این یکی-دو ساعت مرور کردم زیر سوال میره... تو یک جمله بگم خدمت شریفتون که به نظر من خطوط کلی (و حتی جزئی) زندگی یک فرد از دل یک فروم (بخصوص این فروم) نمیگذره...