D. Washington
Registered User
- تاریخ عضویت
- 9 جولای 2017
- نوشتهها
- 148
- لایکها
- 481
:general705:
حرفهایی که من زدم واقعیتهای زندگی تو این اجتماع بودن. حالا شما میخوای تو این کشتی در حال غرق شدن حقایق رو وارونه جلوه بدی طرز فکر خودتونه.
-اونی که پول نداره چطور بره دانشگاه آزاد یه رشته نون و آبدار؟؟؟ پزشکی و پرستاری اینا درجریان شهریه هاشون هستید؟ طرف تحت پوشش کمیته امداد باشه بتونه بره اینا رو بخونه؟
-خوشبختی ملاکهایی داره ملاکاشم همه میدونن... یه نگاه به جوامع پیشرفته بندازین... رفاه آزادی و... مسلما جایی که از جنگلهای آمازون بدتره مردمش نمیتونن خوشبخت باشن.
اینجا الان طی سال ها اتفاقاتی که افتاده این بوده در یک کلام:
وضع بدتر شده-آدمای نالایق و مستفاها زمام امور رو بدست گرفتن و نخبه ها و آدمای شریف یا آواره کشورهای دیگه شدن یا خونه نشین
هر کسم بتونه واقعا به جایی برسه باید دستش تو این سیستم به جایی بند باشه وگرنه یکی مثل من و دبوی نمیتونه بشه مشاور مجمع تشخیص مسلهت نزام ( شغل پسر محسن سیگار فروش )
به علت شرایط فرهنگی مز حبی هیچ شانسیم برای درست شدن اینجا در بازه زمانی حیات ماها نیست
به قول افتک میلیونها نفر مستفا تو پستی هستن که نباید باشن و اینا هیچ جوره نمیذارن وضع عوض شه...
تازه اینایی که گفتم واقعا تفسیر خوشبینانه ای از موزلکت بود
بیشتر شبیه یه قتلگاهی هست اینجا که همه همدیگه رو ریپ میکنن تو جایی که تو همه شاخص های آزادی و رفاه و اقتصاد و... ته جدول رو سوراخ کرده دنبال خوشبختی با اشعار مولوی و حافظ نباشید دوست من شما حتی به اندازه کافیم از لحاظ مادی تامین باشی ببین برای درست کردن این وضع و اینهمه فجایع چیکار کردی؟ (بکنی تو گونی ابریشمی میبرنت) آیا تونستی جامعه بهتری واقعا بسازی؟ بچه هات میخوان تو چنین جامعه ای زندگی کنن؟؟؟ اگه نه و میفرستیشون خارج برای چی میای امید الکی میدی؟
یه موقع هست طرف تو امریکا یا ناف اروپا همه چی داره از امکانات علمی بگیر تا رفاه و... خوشی زیر دلش زده باید کتک بخوره آدم شه ولی اینجا که وضعش از گینه بیصاحب بدتره ادامه حیات توش هیچ دلیل منطقی نداره و خودکشی توصیه میشه:general601:
به خاطر همین به دبوی توصیه میکنم میبینه نمیتونه تحمل کنه یا بره کارشو تموم کنه
دوستان میگن تحصیل منی که پول ندارم از کجام بیارم برم دانشگاه آزاد (یا استارتر) پول به اون دزدخونه بدم؟ فوقش هنر کنم با سگ دو زدن و حمالی و مسافرکشی خودمو سیر نگه دارم تو این وانفسا
دقت کنین همین دانشگاه (پولی) که ورود بهش از پارک راحت تره توش مث حوضه س و پول میدی صد نفر حراست و حا جی و استاد ...بوس و .... میان به پرو پات میپیچن باز و... که @ArashMiniStar میتونه توضیح بده خواستین
نمیدونم خاصیت تاپیک های @the boy چیه که کار همیشه به پست های offtopic می رسه.دبوی جان شرمنده:general601:
من اگرچه با نحوه استدلال جناب ایمان چندان میانه ای ندارم,اما استنتاج ایشون رو معتبر می دونم.
همین پرشین تولز خودمون یه سری به قسمت کسب و کار اینترنتی ,بخش بیتکوین بزنید,ببینید چه خبره.
باید میفرمودید "ما همه تو یک کشتی هستیم" تا من بگم مولوی میگه:ما همه تو یک باشگاه هستیم.
بجای د بوی من نظرم رو جای ایشون میگم..
البته که من موافق پذیرش شکست و رد کلیت صحبت هلی شما نیستم ولی شما یک نکته رو جا انداختین و اون زیرساخت کلی زندگیته..
منم سن رو ملاک مناسبی نمی بینم ..چیزی از نظر من همه لحظه ست و چیزی که دستته.. که کارنامت یکی شونه...وقتی شکست پشت شکست آورده باشی زیرساخت خیلی از حرکت زدن هات خواسته نا خواسته تخریب میشه..
حالا چه شما 27 سالت باشه چه یه نوجوون 11 ساله رفوزه یی.. دنیات وقتی خراب باشه سن ارزشی نداره این وسط..
اون شخصی که توی 40 سالگی با انگیزه شروع میکنه به تحصیل مطمئنا زندگیش یک سری خلائ هایی رو نداشته و نتیجتا آدم سر حال تر و قوی تری شده..
یه سوالاز خدمت شما و دوستمون جناب دکتر افتک بابت تاخیر در پاسخگویی عذرخواهی میکنم. خواستم اول موضوع این تاپیک به سرانجام برسه بعد پاسخ شما دو بزرگوار رو بدم که یکی از دوستان وسط راه مرید کوشون راه انداختن...
نیمای عزیز، راستش رو بخواید من یک نکته رو جا ننداختم... کلی از نکات رو جا انداختم. از زیرساخت ژنتیکی فرد -و نه فقط زیرساخت زندگیش- بگیر تا روحیه و نوع پرورش و تربیتش... از نوع پردازش ذهنی فرد و نوع سیم کشی مغزش بگیر تا متوسط سرعت راه رفتنش و خیلی چیزهای دیگه! اما هدفم در این تاپیک و در اون پستی که حضرت عالی کوت کردید چیز دیگری بود. به هر تقدیر...
عارضم به حضور شما که شکست که فاجعه نیست آقا جان، یک مسئله هست که باید حل بشه، اگه هم فاجعه باشه باید به اشکال دیگر واکنش به اون هم فکر و توجه بشه که حداقل شدت تخریبش کمتر بشه.
اما "شکست پشت شکست" (شکستهایی که شخص خودش درشون دخیله) یک علامته! مثل طب که علامت بیماریه. شکستهایی هم که شخص خودش درشون دخیل نیست که شکست نیست! صرفا ناکامیه، یعنی طرف فقط کامیاب نشده.
واکنش افراد نسبت به موضوع ناکامی و شکستِ ناشی از تجربه های گذشته متفاوته. بعضیا از این به اصطلاح شکستها درس میگیرن، بعضیا مکدر میشن، بعضیا بیخیال یا بیتفاوت میشن، بعضیا افسرده میشن، بعضیا منفعل میشن، بعضیا به به اصطلاح راه حلهای جاهلانه و بی منطق فکر میکنن، بعضیا عصبانی یا عقده ای میشن، بعضیا هم همچی رو میندازن گردن دیگران و از خودشون سلب مسئولیت میکنن و میشینن از شرایط موجودی که خودشون به تصور خودشون درش بیتقصیر بوده اند -از قسمت بیتقصیریش- لذت میبرن، هر از گاهی هم چهارتا لیچار بار همون دیگران میکنن که قسمت داغ دلشون خنک بشه.
و البته بعضیا هم به شرایطی میرسن که تو روانشناسی به "درماندگی آموخته شده" یا Learned Helplessness معروفه (که موضوع نتیجه گیری حضرت عالی بود). این دسته ی آخر بس که به اصطلاح متحمل ناکامی و شکست شده اند دیگه انگیزه هاشون رو از دست میدن و حتی تو شرایطی که راه حل خیلی ساده هم وجود داره اینا دیگه تلاش نمیکنن چرا که قبلا هر قدر هم که تلاش کرده اند باز به اصطلاح به در بسته خورده؛ پس به این نتیجه میرسن که تلاش و کوشش تاثیری در تغییر شرایط و سرنوشت اونها نداره (من تو این تاپیک با @Tidus جان سر این موضوع دعوای از جنس جهاد فی سبیل ا... کردم). اینجاست که طرف شروع میکنه به تیشه زدن به ریشه ی انگیزه ها و استعدادها و توانمندی های خودش و یا گذر زمان و عمر با روزمرگی. خب بالطبع نتیجه این میشه که همش دیگران میان جای اون (در اصل جاهای بهتری که اون میتونست بهشون برسه) رو میگیرن!
به نظر من بهتره که آدم در این حالت یا تعریفش رو از شکست و موفقیت تغییر بده و یا به افرادی که الگوی موفقی با توجه به شخصیت و توانمندیهای خودش هستن نگاه کنه.
متاسفانه خیلی از افرادی که دچار سرشکستگی های متناوب تو زندگی میشن (که تو ایران با توجه به شرایط حاکم کم هم نیستن) بجای اینکار شروع میکنن به ناسزا گفتن و یا حسادت کردن به افراد موفق (اکثرا "به اصطلاح موفق" البته از نظر من طفل عارف -همون طفل معصوم-) و یا انگ زدن به اونها و دیگران! همین نگاه منفی خودش باعث میشه که آدم بارها و بارها طعم تلخ ناکامی رو با شدت بیشتری تجربه کنه، چون در این حالت نمیتونه به یک الگو و بینش صحیح و درست و موفق برای فرار و رهایی از شرایط موجود خودش دست پیدا کنه. اینجاست که هر چی هم بلده حجاب راهش میشن. به قول مولوی:
علم تیراندازیش آمد حجیب/وان مراد او بُده حاضر به جیب (حجیب= حجاب) (یعنی موفقیت دم دستشه اما نمیتونه بهش برسه! چون ذهنش بجای تمرکز بر رسیدن به موفقیت؛ متمرکز فرعیات و بیخودیاته!)
نیمای عزیز خودباوری، عزت نفس، پیدا کردن و استفاده از دوستان و افراد باتجربه و توانمند و کمک گرفتن از اونها تو شرایط بحرانی، عدم توجه به تلخی های گذشته و یا باز تعریف اونها، پرسیدن، پرسیدن و پرسیدن قبل از انجام هر کار مهمی که شکست در اون ممکنه واقعا ضرر زننده باشه، (در بدترین شرایط آدم حتی اگه به این نتیجه برسه که فرضا نابیناست حداقلش اینه که شروع میکنه به پرسیدن از اینکه راه کجاست؟ چاه کجاست؟) همه اینها راه حله!
بازنگری و تجدید نظر کردن در عادات و رفتار و طرز برخوردهای خودمون به همچنین!
عدم هراس و اعتماد بنفس هم بهمچنین. اصلا به قول حافظ آدم کجا رو میخواد بگیره وقتی سود میره، ضرر میره، مایه میره، حافضم میره؟:
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد/گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ/گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست/از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ/در معرضی که تخت سلیمان رود به باد (تخت سلیمانم که با باد میرفت به باد رفت)
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است/کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد (اِ چه زرنگه این حافظ جان! من هنوز حرف دارم آقا...)
اما یک راه حل دیگه هم هست و من در بالا عرض کردم و اون تغییر پیش فرضهای خودمون از موفقیت و عدم موفقیت و شکست و ناکامیهای دنیایی هست. آقا جان نداشتن یک سه چرخه برای یک کودک ممکنه ناکامی و شکست تلقی بشه، اما برای یک بزرگسال (فرق بزرگسال با یک کودک در بزرگ شدن عقل و استنباطش از دنیاست دیگه) چه بسا که چیز خیلی کم ارزشی تلقی بشه و نداشتنش یک پیروزی.
پیش یک پیر و مراد که اینها رو معادل خواهد دونست با:
"ولألفيتم دنياكم هذه أزهد عندي من عفطة عنز" و یا "والله لدنیاکم هذه اهون فى عینى من عراق خنزیر فى ید مجذوم" (عربی اهوازیا فکر کنم عربی فصیح نباشه اما احتمالا جناب عالی بتونید اینها روترجمه بفرمایید، پس ترجمه با شما).
که بالکل داستان متفاوته و در این تاپیک داستانش گذشت و همونطور که انتظار میرفت و دلیلش رو هم عرض کردم خریداراش کم هستن اما خب یک معنیش اینه که فرصتا در این وادی زیاده...
نه لزوما! شاید هم متوجه شده که تا اینجای مسیر رو درست نیومده و حالا میخواد یا مجبوره به نحو دیگری عمل کنه.
دوست عزیز، اونی که لب پرتگاهه باید و لزوما بیشتر زور بزنه و تلاش کنه و الا بی برو-برگرد افتاده ته دره! این طبع دنیاست. آدم مسن تر هم این رو بهتر و پخته تر متوجه میشه.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
من شفیع مطاع نیستم. افتکم. حتما بعدش هم میخواید بگید جسیم ؟
رو سر شما یورو میریزم. البته سکه که تا میرسه پایین، حسابی سرعت بگیره
اوفففف. شمشیر رو از رو بستید. آقا بجان مصطفی من بی تقصیرم. از دوست مشترکمون بپرسید. من بی تقصیرم. گناه دارم
ای افتک که در اسم ایمان حلول کردی فک کردی بقیه این همه پرت و پلاتو میخونن؟شنیدم مردی ولی مثل اینکه شامل قانون پایستگی شدی از یه یوزر به یوزر دیگه میای بالادیگه چی؟ کی میگه خواستم بگم جسیم؟ خواستم بگم بسیم!
https://www.google.com/imgres?imgurl=http://s9.picofile.com/file/8278552750/avc_Rozi_15_mp40006.jpg&imgrefurl=http://www.cafeclassic5.ir/showthread.php?tid=69&pid=35388&docid=DP4TxLR2XQ73QM&tbnid=KDM0sROsybTHmM:&vet=10ahUKEwj3n8zvmY_YAhUlI8AKHXZuCjEQMwhDKAUwBQ..i&w=300&h=180&bih=794&biw=1440&q=بسیم بیگ&ved=0ahUKEwj3n8zvmY_YAhUlI8AKHXZuCjEQMwhDKAUwBQ&iact=mrc&uact=8
اونم ریختید! نریختید؟؟ سرعتش رو هم من بگم؟ بله خیلی زیاد بود:general503:... به قول مبلغین دین جدتون امیدوارم مشمول آیه کنز بشید. امیدوارم نفرین ایمانی همیشه چراغ راهتون (بیراهتون) باشه.
آهان... الان متوجه شدم که از چی حرف میزنید. از "من بی تقصیرم. گناه دارم" ش فهمیدم. من فکر کردم اون یکی داستانه رو متوجه شده اید و فرموده اید "وگرنه من هم در بی خبری مطلق نیستم "...
پس بالاخره هل علمتم ما فعلتم بيوسف وأخيه إذ أنتم جاهلون؟(منظورم حس ششمتونه)... مقدمتا اینکه نامرد.
به قول خاله لیلا:
- یک خروار سوخت بلدی بیاری که کار میسوزونی؟
و به قول حضرت مراد (علی مرادک و آله و علیه السلام):
-حالا می خوای چیکار کنی؟؟
(مراد) - خودت بگو...
(افدک) - مو بگوم؟؟ بگو چیکار کنیم بریم پی کارمون؟
- چیکارا بلدی؟
- هیچی! چیکارا می خوای بلد باشُوم؟!
- بلدی با زنجیر سوخت بکنی؟
- نه
- با تبر چطور، بلدی؟
- نه
- بلدی کتیرا بکنی؟
- اصلا و ابدا...
- چپونی چطور؟ میتونی گله بچرونی؟؟
- اونکه محاله ممکنه بلد باشُوم!
- تو تا حالا رنگرزی کردی؟
- نه؛ رنگرزی سی چیمه!
- بلدی اگه دست و پای حیوون در رفت جا بندازی؟ بلدی مَشک بزنی؟
بلدی شیر بدوشی؟ دیگ بشوری؟ دوغ بزنی؟
- نه!
- بلدی رختاتو خودت بشوری؟
- نه!
- بلدی روزی سه بار نون بخوری، پنج بار شکر خدا بگی؟؟!
- التماس نکن! مو کار خودُمَم درست بلد نیستُم وگرنه حواسوم جمع میکردُم اینجوری سرُم گرم نکنی گیرت بیفتُم.
- پس تو به چه دردی میخوری افدک؟؟:general709:
- این حرفارو بذار کنار، بیا تا اینا در نرفتن چیزاشونو بگیریم، اموالشونو بدزدیم، آزادشون کنیم برن، گناه دارن، زن و بچه همراشونه!! بعدشم بشینیم یه قرار-مداری بذاریم هرکی بره صحرای خودش. ها؟؟
- نه افدک... تو به درد این صحرا نمی خوری... هیچ کاری بلد نیستی الا نامردی، با نامردیم نه این دنیات درست میشه نه اون دنیات!
سکانس آخر صدای گلوله + دود مازوت
آقا
ولقد علمتم الذين اعتدوا منكم في السبت؟
مولوی میگه:
نقض میثاق و شکست توبهها/موجب لعنت شود در انتها
نقض توبه و عهد آن اصحاب سبت/موجب مسخ آمد و اهلاک و مقت (اصحاب سبت -شنبه- که میدونید کیا بودن؟)
شما بی تقصیرید؟ فرقه ی زنبیلیه هم همین رو میگه... میگه ما بی تقصیریم. تقصیر دیگرانه! ماهم که ساده! عملکردهای 8 ساله دهاتیا رو هم اصلا ندیده ایم! ندیدیم چی تحویل گرفتن-چی تحویل دادن!
زرنگنید؟ از دوست مشترکمون بپرسم؟ دوست مشترکمون باید بیان از من بپرسن تا من از اول تا به آخر رو براشون تعریف کنم... شما از وسط راه رو براشون تعریف میکنید چون به نفع (به نحو) شماست. مجرمین همیشه فقط چیزهایی رو میگن که به نفع خودشونه...
اصلا اجازه بدید اول برم ازشون بپرسم که چرا میخواید آب جوش بریزید رو سرشون. خدا رو چه دیدید، شاید جواب همین به تنهایی کافی باشه که همه متوجه بشیم که تقصیر کیه... شاید اصلا جواب همه سوالها همین جا بود! جایی نرید تا من برم بپرسم و با آب جوش بیام هم جواب این رو بدم هم جواب مابقی پست شمارو....
اصلا اجازه بدید اول برم ازشون بپرسم که چرا میخواید آب جوش بریزید رو سرشون. خدا رو چه دیدید، شاید جواب همین به تنهایی کافی باشه که همه متوجه بشیم که تقصیر کیه... شاید اصلا جواب همه سوالها همین جا بود! جایی نرید تا من برم بپرسم و با آب جوش بیام هم جواب این رو بدم هم جواب مابقی پست شمارو....
خود دانید. از ما گفتن بود:general505:
العاقل یکفیه الاشاره
آقا جدا اگر قابل میدونید، تشریف بیارید در خدمتتون باشیم. من جویای احوالتون از دوست مشترکمون هستم. به ایشون هم چند بار عرض کردم که از طرف من شما رو دعوت بفرمایند. با ایشون هم که همسایه شدیم. از دفتر ایشون پیاده هم میتونید تشریف بیارید
این سلسله مراتبی که از بالا !! برای ما تعریف کردن از همون اول باید cut کرد تا بفهمی زندگی یعنی چی
این سلسله مراتبی که از بالا !! برای ما تعریف کردن از همون اول باید cut کرد تا بفهمی زندگی یعنی چی
همه لزوما با پول بیشتر زندگیشون شاد نمیشهبقول رابرت کیوساکی تو کتاب پدر پولدار پدر بی پول باید اول خرجتونو از دخلتون بیشتر کنید هم لذت میبرید هم اون موقعه اس تازه عقل فعال میشه و دنبالی راهی میگرده که درآمد هم بیشتر بشه
دوست داشت یا نداشت ؟گفت من برنامه ریزی نداشتم و این کار دوست نداشتم و همین باعث موفقیتم شد
دبوی کار و بار چی کردی؟ جیوه هنوز استخراج میکنی؟دوست داشت یا نداشت ؟