• پایان فعالیت بخشهای انجمن: امکان ایجاد موضوع یا نوشته جدید برای عموم کاربران غیرفعال شده است

فکر کنم به آخر خط رسیدم

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
352

با سلام مجدد...
میبخشید سر من شلوغ بود و نتونستم زودتر برگردم...

خب حالا با اجازه بریم سراغ یک راه حل ارزون:p، کاربردی:p و به قول عربها:p Effective and powerful...
Guaranteed to work:cool::p...
 

Imaginer

Registered User
تاریخ عضویت
6 سپتامبر 2013
نوشته‌ها
107
لایک‌ها
74
سلام بر د بوی گرامی... خوبید شما؟

اولا که به قول خانم های محترم واه واه واه:p... چه حرفها میزیند آقا جون. 28 سالم شد سن؟؟ شما هنوز تا سی و چند سالگی خیلی راحت فرصت و جای شکست خوردن دارید -شکست منطقی البته منظورمه- به شرطها و شروطها:p (نرم ایرانیش در حال حاضر همینه:p! به میمنت و مبارکی این نرم سال به سال هم افزایش پیدا میکنه:().

ثانیا که بر اساس پستهایی از شما که من در گذشته خونده ام چه احساس های زاویه داری با واقعیت دارید آقا جان! این سن شما سن رسیدن به اول خطه نه آخر خط:rolleyes:، لطفا با یک دید منطقی تر و البته واقع بینانه تر به دور و اطراف نگاه بندازید تا حداقل راه شکست خوردن های منطقی تر شما هموار بشه;)!
به نظر من خوبه تا اینجاش رو اینجوری ببینید که تا حالا هر کاری که کرده اید با توجه به اقتضای سن و علاقه و شرایط پیرامونی، طبیعی بوده و برای آموزش و سرگرمی و یادگیری (28 سال سن برای تجربه کردن و یادگیری اصلا سنی نیست). از حالا به بعد به کمک دیگران (دنبال این دیگران تو این فروم و بخصوص تو این بخشش نباشید) برای آینده و مسیر تحصیلی، شغلی و علاقمندی های زندگی خودتون برنامه ریزی کنید...

این تا اینجا...

خاطرم هست که اون قدیم ها یک تاپیک از شما دیدم در رابطه با ترک تحصیلتون... دوست دارید چند تا از دوستانم رو نشونتون بدم که تو مقاطع بالای تحصیلی توی دانشگاه های طراز اول به طور کلی تغییر رشته داده اند؟ یکی از دوستان تو مقطع ارشد رشته مهندسی دانشگاه علم و صنعت با سی و سه سال سن تغییر رشته داد و کنکور سراسری شرکت کرد و الان داره توی یک دانشگاه درجه چندم در شهرستان پزشکی میخونه.
به نظر من میاد که شاید دید شما نسبت به خودتون، توانمندی های خودتون، چیزی که هستید و یا قراره باشید دید کاملا درستی نباشه. و شاید اینه که درصد ریسک هایی رو که شما در زندگی دارید میکنید بالا میبره. بیخود نمیگن که معرفة النفس انفع المعارف...

اینم تا اینجا:p...

من بشخصه دوستانی دارم که با سن شما هم متاهلن، هم بیکار هم مقروض. دوستانی دارم که با سن سی و خورده ای سال نه کار دارن، نه زن، نه بچه و نه موفقیت مادی-معنوی چشمگیر. دوستان پیرمردی دارم که مقرن به اینکه توی زندگی خودشون چندین بار از صفر شروع کرده اند. شکست خورده شاید اونی باشه که با چهل و اندی سال سن و زن و سه تا بچه بابت بدهی کلانش الان دو ساله تو زندانه. شکست خورده بابک زنجانی هستش:p نه شما!

شما اول به رتبه ایران در شاخص فلاکت، در اعتیاد، در فقر و بیکاری، در طلاق و غیره یک نگاه بندازید بعد این حرفها در رابطه با شکست و رسیدن به آخر خط رو بزنید... این بندگان خدایی که شاکله این آمارها رو تشکیل داده اند همین انسانهای دور و اطراف ما هستن و چه بسا آرزوی خیلی از همینها این باشه که یا جای شما باشن و یا سن و سال شما رو داشته باشن که بتونن دوباره از نو استارت بزنن!

یکی از دوستان آمریکایی ما با قریب به 70 سال سن، در طول زندگیش فقط 4 بار ازدواج شکست خورده داشته، نمیدونم shotgun wedding داشته، به علاوه ی تجربه ی کلی مشقت و بی پولی و بیکاری و غیره. یکی دیگه از دوستان آمریکایی که اتفاقا هم سن شماست به خاطر مشکل ژنتیکی خانوادگی متاسفانه تا اینجا همه بستگان درجه یکش رو از دست داده، الان هم داره با بی پولی دست و پنجه نرم میکنه. همسر یکی از دوستان بریتانیایی ما که ساکن مغلستانه و غریب، سرطان دهانه رحم گرفته، این دوست ما برای تامین هزینه درمان همسرش باید روزی 16 ساعت کار کنه. خانواده یکی از دوستان اسکاتلندی ما حتی هزینه درمان بیماری نادر فرزند نوجوان خودشون رو هم ندارن... من به عمد مثال دوستان غیر ایرانی رو هم برای شما آوردم...
(این به اصطلاح شکستهای شما، اونطوری که من از پستهای شما متوجه شدم در مقابل شکستهای "خیلی" از دیگران پیروزیه!) به جان شما گرامی نباشه به جان ایمان حتی یکی از این دوستان که مثال زدم تا حالا به من نگفته "احساس میکنم دارم به آخر خط میرسم شایدم رسیدم".

- تو تحصیل ناکام موندید؟ ابدا دیر نیست. از ابتدا شروع بفرمایید یا همون رشته قبلی خودتون رو ادامه بدید (مشقت و گیر و گرفتاری داره؟ چی تو این دنیا اینا رو نداره؟:p). راحت ترین و کم دغدغه ترین کار تو دنیا درس خوندنه! تو ایران با شرایطی که وجود داره و انواع و اقسام دانشگاه ها، دانشگاه رفتن به اندازه مهدکودک رفتن آسونه. کجاش سخته که شما به آخر خط رسیده اید؟

-تو کار ناکام مونده اید؟ علاوه بر نکاتی که در بالا عرض کردم، ماهیت کار آزاد همینه (مجددا مشقت و گیر و گرفتاری داره:p؟ مجددا:p چی تو این دنیا اینا رو نداره؟:p). بالا و پایین زیاد داره، این در و اون در زدن زیاد داره. از هر صد تا کاری که یک جوون استارت میزنه ممکنه یکی- دوتاش جواب بده.
آدم علاوه بر اینکه باید توانمندیهای خودش رو بشناسه باید انتظاراتش از خودش هم در حد همین توانمندی هاش باشه. هر جا رو که مطمئن بود از دیگران کمک بگیره:p:rolleyes:! هر جا رو هم که مطمئن نبود بیشتر (به قول یکی از دوستان بیشترتر:p) از دیگران کمک بگیره:p.
شما همت مضاعف بخرج بدید، منطقی فکر و اقدام کنید، از اهلش (افرادی که شما رو تو عالم خارج خوب میشناسن و سر خودشون هم به اصطلاح به تنشون می ارزه) هم کمک بگیرید، خدایی نخواسته خود بزرگ/کوچک بینی رو هم به خودتون راه ندید، ایمان:p داشته باشید و شکستها رو هم به جان بخرید و تحت این شرایط این قول رو از من داشته باشید که یک روزگاری برمیگردید و به گذشته نگاه میکنید و میبینید که همه چی سر جای خودش بوده حتی همون شکستها! موفقیت های واقعی تو این دنیا همشون از مسیر "تدریج" میگذرن. به قول مولوی:p: خلقت طفل از چه اندر نه مه است/زانک تدريج از شعار آن شه است:p

پ ن. عذر خواهی میکنم د بوی جان... اگه من بخوام یک چیزهایی رو باز کنم فلسفه کلی از تاپیکهای شما که من در گذشته و تو این یکی-دو ساعت مرور کردم زیر سوال میره... تو یک جمله بگم خدمت شریفتون که به نظر من خطوط کلی (و حتی جزئی) زندگی یک فرد از دل یک فروم (بخصوص این فروم) نمیگذره...

دوست عزیز و گرامی از پاسخ شما واقعا لذت بردم... نه تنها از تجربیات و شرایطی که مثال زدید استفاده کردیم..بلکه تحولی در خیلی از دوستان من جمله خود من هم ایجاد شد.. امیدوارم همه ی انسانها معرفت داشته باشند و اینگونه مثل شما بی منت به کمک هم نوعانشون حتی برای چند دقیقه از طریق پاسخ دادن،دریغ نکنند و به گونه ای دست برادر و خواهر خودشون رو بگیرند.
سپاس فراوان :)
 

nima_00989166

کاربر فعال پرشین تولز
کاربر فعال
تاریخ عضویت
21 ژانویه 2012
نوشته‌ها
7,193
لایک‌ها
16,450
محل سکونت
اهواز - تهران
سلام بر د بوی گرامی... خوبید شما؟

اولا که به قول خانم های محترم واه واه واه:p... چه حرفها میزیند آقا جون. 28 سالم شد سن؟؟ شما هنوز تا سی و چند سالگی خیلی راحت فرصت و جای شکست خوردن دارید -شکست منطقی البته منظورمه- به شرطها و شروطها:p (نرم ایرانیش در حال حاضر همینه:p! به میمنت و مبارکی این نرم سال به سال هم افزایش پیدا میکنه:().

ثانیا که بر اساس پستهایی از شما که من در گذشته خونده ام چه احساس های زاویه داری با واقعیت دارید آقا جان! این سن شما سن رسیدن به اول خطه نه آخر خط:rolleyes:، لطفا با یک دید منطقی تر و البته واقع بینانه تر به دور و اطراف نگاه بندازید تا حداقل راه شکست خوردن های منطقی تر شما هموار بشه;)!
به نظر من خوبه تا اینجاش رو اینجوری ببینید که تا حالا هر کاری که کرده اید با توجه به اقتضای سن و علاقه و شرایط پیرامونی، طبیعی بوده و برای آموزش و سرگرمی و یادگیری (28 سال سن برای تجربه کردن و یادگیری اصلا سنی نیست). از حالا به بعد به کمک دیگران (دنبال این دیگران تو این فروم و بخصوص تو این بخشش نباشید) برای آینده و مسیر تحصیلی، شغلی و علاقمندی های زندگی خودتون برنامه ریزی کنید...

این تا اینجا...

خاطرم هست که اون قدیم ها یک تاپیک از شما دیدم در رابطه با ترک تحصیلتون... دوست دارید چند تا از دوستانم رو نشونتون بدم که تو مقاطع بالای تحصیلی توی دانشگاه های طراز اول به طور کلی تغییر رشته داده اند؟ یکی از دوستان تو مقطع ارشد رشته مهندسی دانشگاه علم و صنعت با سی و سه سال سن تغییر رشته داد و کنکور سراسری شرکت کرد و الان داره توی یک دانشگاه درجه چندم در شهرستان پزشکی میخونه.
به نظر من میاد که شاید دید شما نسبت به خودتون، توانمندی های خودتون، چیزی که هستید و یا قراره باشید دید کاملا درستی نباشه. و شاید اینه که درصد ریسک هایی رو که شما در زندگی دارید میکنید بالا میبره. بیخود نمیگن که معرفة النفس انفع المعارف...

اینم تا اینجا:p...

من بشخصه دوستانی دارم که با سن شما هم متاهلن، هم بیکار هم مقروض. دوستانی دارم که با سن سی و خورده ای سال نه کار دارن، نه زن، نه بچه و نه موفقیت مادی-معنوی چشمگیر. دوستان پیرمردی دارم که مقرن به اینکه توی زندگی خودشون چندین بار از صفر شروع کرده اند. شکست خورده شاید اونی باشه که با چهل و اندی سال سن و زن و سه تا بچه بابت بدهی کلانش الان دو ساله تو زندانه. شکست خورده بابک زنجانی هستش:p نه شما!

شما اول به رتبه ایران در شاخص فلاکت، در اعتیاد، در فقر و بیکاری، در طلاق و غیره یک نگاه بندازید بعد این حرفها در رابطه با شکست و رسیدن به آخر خط رو بزنید... این بندگان خدایی که شاکله این آمارها رو تشکیل داده اند همین انسانهای دور و اطراف ما هستن و چه بسا آرزوی خیلی از همینها این باشه که یا جای شما باشن و یا سن و سال شما رو داشته باشن که بتونن دوباره از نو استارت بزنن!

یکی از دوستان آمریکایی ما با قریب به 70 سال سن، در طول زندگیش فقط 4 بار ازدواج شکست خورده داشته، نمیدونم shotgun wedding داشته، به علاوه ی تجربه ی کلی مشقت و بی پولی و بیکاری و غیره. یکی دیگه از دوستان آمریکایی که اتفاقا هم سن شماست به خاطر مشکل ژنتیکی خانوادگی متاسفانه تا اینجا همه بستگان درجه یکش رو از دست داده، الان هم داره با بی پولی دست و پنجه نرم میکنه. همسر یکی از دوستان بریتانیایی ما که ساکن مغلستانه و غریب، سرطان دهانه رحم گرفته، این دوست ما برای تامین هزینه درمان همسرش باید روزی 16 ساعت کار کنه. خانواده یکی از دوستان اسکاتلندی ما حتی هزینه درمان بیماری نادر فرزند نوجوان خودشون رو هم ندارن... من به عمد مثال دوستان غیر ایرانی رو هم برای شما آوردم...
(این به اصطلاح شکستهای شما، اونطوری که من از پستهای شما متوجه شدم در مقابل شکستهای "خیلی" از دیگران پیروزیه!) به جان شما گرامی نباشه به جان ایمان حتی یکی از این دوستان که مثال زدم تا حالا به من نگفته "احساس میکنم دارم به آخر خط میرسم شایدم رسیدم".

- تو تحصیل ناکام موندید؟ ابدا دیر نیست. از ابتدا شروع بفرمایید یا همون رشته قبلی خودتون رو ادامه بدید (مشقت و گیر و گرفتاری داره؟ چی تو این دنیا اینا رو نداره؟:p). راحت ترین و کم دغدغه ترین کار تو دنیا درس خوندنه! تو ایران با شرایطی که وجود داره و انواع و اقسام دانشگاه ها، دانشگاه رفتن به اندازه مهدکودک رفتن آسونه. کجاش سخته که شما به آخر خط رسیده اید؟

-تو کار ناکام مونده اید؟ علاوه بر نکاتی که در بالا عرض کردم، ماهیت کار آزاد همینه (مجددا مشقت و گیر و گرفتاری داره:p؟ مجددا:p چی تو این دنیا اینا رو نداره؟:p). بالا و پایین زیاد داره، این در و اون در زدن زیاد داره. از هر صد تا کاری که یک جوون استارت میزنه ممکنه یکی- دوتاش جواب بده.
آدم علاوه بر اینکه باید توانمندیهای خودش رو بشناسه باید انتظاراتش از خودش هم در حد همین توانمندی هاش باشه. هر جا رو که مطمئن بود از دیگران کمک بگیره:p:rolleyes:! هر جا رو هم که مطمئن نبود بیشتر (به قول یکی از دوستان بیشترتر:p) از دیگران کمک بگیره:p.
شما همت مضاعف بخرج بدید، منطقی فکر و اقدام کنید، از اهلش (افرادی که شما رو تو عالم خارج خوب میشناسن و سر خودشون هم به اصطلاح به تنشون می ارزه) هم کمک بگیرید، خدایی نخواسته خود بزرگ/کوچک بینی رو هم به خودتون راه ندید، ایمان:p داشته باشید و شکستها رو هم به جان بخرید و تحت این شرایط این قول رو از من داشته باشید که یک روزگاری برمیگردید و به گذشته نگاه میکنید و میبینید که همه چی سر جای خودش بوده حتی همون شکستها! موفقیت های واقعی تو این دنیا همشون از مسیر "تدریج" میگذرن. به قول مولوی:p: خلقت طفل از چه اندر نه مه است/زانک تدريج از شعار آن شه است:p

پ ن. عذر خواهی میکنم د بوی جان... اگه من بخوام یک چیزهایی رو باز کنم فلسفه کلی از تاپیکهای شما که من در گذشته و تو این یکی-دو ساعت مرور کردم زیر سوال میره... تو یک جمله بگم خدمت شریفتون که به نظر من خطوط کلی (و حتی جزئی) زندگی یک فرد از دل یک فروم (بخصوص این فروم) نمیگذره...
بجای د بوی من نظرم رو جای ایشون میگم..
البته که من موافق پذیرش شکست و رد کلیت صحبت هلی شما نیستم ولی شما یک نکته رو جا انداختین و اون زیرساخت کلی زندگیته..
اون شخصی که توی 40 سالگی با انگیزه شروع میکنه به تحصیل مطمئنا زندگیش یک سری خلائ هایی رو نداشته و نتیجتا آدم سر حال تر و قوی تری شده..

منم سن رو ملاک مناسبی نمی بینم ..چیزی از نظر من همه لحظه ست و چیزی که دستته.. که کارنامت یکی شونه...وقتی شکست پشت شکست آورده باشی زیرساخت خیلی از حرکت زدن هات خواسته نا خواسته تخریب میشه..
حالا چه شما 27 سالت باشه چه یه نوجوون 11 ساله رفوزه یی.. دنیات وقتی خراب باشه سن ارزشی نداره این وسط..
 

الهه.آتش

Registered User
تاریخ عضویت
19 دسامبر 2012
نوشته‌ها
4,783
لایک‌ها
2,400
کار به مراتب سخت‌تر از چیزی بود که تو ذهنمه از طرفی بازدهی کمتر از چیزی بود که توی تیوری بهش رسیده بودم
اما مشکل اصلی خطرناک بودن کار برای خودم ایجاد پسماند جیوه و خطرناک بودن برای محیط و جامعه است
ساخت مشعل بالاخره به كجا رسيد؟
 

/HO3EIN/

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2015
نوشته‌ها
156
لایک‌ها
446
سن
54
بجای د بوی من نظرم رو جای ایشون میگم..
البته که من موافق پذیرش شکست و رد کلیت صحبت هلی شما نیستم ولی شما یک نکته رو جا انداختین و اون زیرساخت کلی زندگیته..
اون شخصی که توی 40 سالگی با انگیزه شروع میکنه به تحصیل مطمئنا زندگیش یک سری خلائ هایی رو نداشته و نتیجتا آدم سر حال تر و قوی تری شده..

منم سن رو ملاک مناسبی نمی بینم ..چیزی از نظر من همه لحظه ست و چیزی که دستته.. که کارنامت یکی شونه...وقتی شکست پشت شکست آورده باشی زیرساخت خیلی از حرکت زدن هات خواسته نا خواسته تخریب میشه..
حالا چه شما 27 سالت باشه چه یه نوجوون 11 ساله رفوزه یی.. دنیات وقتی خراب باشه سن ارزشی نداره این وسط..

دقیقا نکته اساسی تو شکست همین پشتوانس به قولی وقتی شما به فنا میری هرچقدرم از شکستت درس گرفته باشی هرچیم انگیزه داشته باشی بازم به کار نمیاد

حالا یکی میگه نباید ریسک کرد یا بدون پشتوانه حرکتی زد این حرفم درسته اما همیشه صدق نمیکنه
هرچند ممکنه کارهایی که ما فکر میکنیم ریسکه پایینی دارنو شروع کنیم به بدترین شکل شکست بخووریم در کل قانونی نداره که همه جا صدق کنه
 
تاریخ عضویت
20 آپریل 2015
نوشته‌ها
141
لایک‌ها
635
سن
37
محل سکونت
End of last street
دقیقا نکته اساسی تو شکست همین پشتوانس به قولی وقتی شما به فنا میری هرچقدرم از شکستت درس گرفته باشی هرچیم انگیزه داشته باشی بازم به کار نمیاد

حالا یکی میگه نباید ریسک کرد یا بدون پشتوانه حرکتی زد این حرفم درسته اما همیشه صدق نمیکنه
هرچند ممکنه کارهایی که ما فکر میکنیم ریسکه پایینی دارنو شروع کنیم به بدترین شکل شکست بخووریم در کل قانونی نداره که همه جا صدق کنه
اون شكستي ميگن مقدمه پيروزيست كه در جهت هدفي مشخص باشه!:general408:
متاسفانه دبوي هدفش اشتباه ست و داره هربار رو قبري فاتحه ميخونه كه اصن مرده توش نيس! :general509:
 

/HO3EIN/

Registered User
تاریخ عضویت
2 ژوئن 2015
نوشته‌ها
156
لایک‌ها
446
سن
54
اون شكستي ميگن مقدمه پيروزيست كه در جهت هدفي مشخص باشه!:general408:
متاسفانه دبوي هدفش اشتباه ست و داره هربار رو قبري فاتحه ميخونه كه اصن مرده توش نيس! :general509:

حرفت درسته
اما لزوما همه تلاش ها به موفقیت ختم نمیشه گاهی اوقات طرح های عجیب غربیو من دراودری به موفقیت میرسن که اصن با هیچ قاعده و قانونی جور درنمیان
میخوام بگم از اول مشخص نمیکنه کدوم قبر مرده توشه یا نه حالا هر چقدرم عاقلانه و اصولی جلو بری ممکنه درصد شکست پایین تر بیاد اما باز 100% نیست
 

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
352
آقا جان اگه انشاا... به اصطلاح به موفقیت های شغلی-مالی، تحصیلی و غیر ذلک رسیدید این پست رو بخونید اگه هم نرسیدید دو بار بخونیدش:p...

خیلی -این خیلی، خیلی خیلیه:p- از انسانها **** پادش دهی مغزشون محدوده. همونقدری هم که خودبخود و البته با واسطه ی شرایط پیرامونی پرورش پیدا میکنه این پرورش به سمت و سویی هست که شخص از اعتباریات و همچنین به اصطلاح از برتر بودن/دیدن خودش نسبت به دیگران پاداش بگیره. البته این خیلی طبیعی هستش چون طبیعت این رو میخواد:p...
این طرز تفکر و عمل تو اسکیل یک جامعه این رو در دل خودش داره که پس بالطبع باید افرادی وجود داشته باشن که به اصطلاح در رتبه های پایین تری قرار بگیرن تا افراد دیگه بهشون خوش بگذره:p و زندگی به اصطلاح براشون مرگ تدریجی نباشه:p. نتیجه اینکه یا همیشه باید افراد دیگری باشن که زندگی براشون مرگ تدریجی باشه:p (که برای اینکه نباشه اینها هم همش میدون)، یا اهمیت ندن و فکر نکنن، یا به ناچار تسلیم باشن... و یا تو پرانتز:p اصلا طرز تفکرشون به نحو دیگری باشه و یا یک لگد به **** پاداش دهی مغزشون زده باشن:p تا به شکل دیگری عمل کنه...

اینها چه من و شما و مولوی:p و آدم اسمیت:p و بازم غیرذلک:p بخوایم یا نخوایم همیشه ی تاریخ بوده و هستند و خواهند بود و در اکثریت مطلق بسر میبرن. اینطور بگم خدمتتون که اصلا اگه اینها نباشن چرخش چرخ دنیا متوقف میشه.
حالا چرا طبیعت/خلقت سیستم هر چی که اسمش هست اینها رو در اکثریت قرار داده جوابش اون بیت قرمزه در پایین هست (البته در خط بالا هم بود:p). مولوی:p اسم این رو میذاره غفلت، اما غفلتی که برای حرکت این جهان لازمه... به عبارتی اصلا قوام دنیا به اینهاست: استنِ این عالم ای جان غفلتست/هوشیاری این جهان را آفتست (استن=ستون)

اینها "علی الاغلب" فهم و درک و عقلشون بر پایه ی منافع شخصی صرف هستش.
عشقشون هم بر پایه ی هوس و خودخواهیه.
زندگیشون هم تکرار مکررات گذشتگانی هست از جنس خودشون.
طبیعیه که اگه به خودخواهی و هوس و خواسته هاشون هم نرسن دپرس میشن و سرشکسته؛ و یک چند تا و دیگه:p... یک چوپان هم میدونه که بعضی وقتا لازمه که چهارتا چوب به گله بزنه:p، اما خیلی از اینها تا ته خط حتی به این نتیجه هم نمیرسن که چهارتا چوب به **** دوبرره:p بزنن وقتی که بنا به هر دلیل نمیتونن شرایط پیرامونی رو بر وفق مرادشون:p تغییر بدن.

البته به قول حافظ:p ما عیب کس به مستی و رندی نمی‌کنیم/لعل بتان خوش است و می خوشگوار هم (الکی گفتم:p الان عیب میکنیم:p)...

اینها یک خورده که بهشون فشار ناملایمات بیاد و دلشون از غصه به تنگ بیاد:p و دنیا باهشون بر سر جنگ بیاد:p؛ اگه همه چی رو تموم نکنن چه بسا که داد بزنن که باده فروش می بده:p/باده فروش می بده:p... خسته شدم از بد این سرگذشت/غم نمیخوام اشک من از حد گذشت:p. بعد، از اون باده فروش هم میخوان که اونها رو به حقیقت برسونه:p... اما دریغ که این باده فروش و اون باده اگه میدونستن حقیقت چیه که این باده فروش نمیشد و اونم باده که بعد از دو-سه ساعت همش بر باده:p... (حقیقتی:p که برای دو-سه ساعت باشه واقعا هم از اساس بر باده اگه هم نباشه توهمه:p نه حقیقت:p...)
خلاصه اینها به قول مولوی::p
تا دمی از هوشیاری وا رهند/ننگ خمر و زمر بر خود می‌نهند (زمر= جاستین بیبر:p -شوخی:p)
می‌گریزند از خودی در بیخودی/یا به مستی یا به شغل ای مهتدی
از پی این عاقلان ذو فنون/گفت ایزد در نُبی لا یعلمون (نبی= کتاب مسلمونها)
صد هزاران فضل داند از علوم/جان خود را می‌نداند آن ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری/در بیان جوهر خود چون خری
که همی‌دانم یجوز و لایجوز/خود ندانی تو یجوزی یا عجوز
قیمت هر کاله می‌دانی که چیست/قیمت خود را ندانی احمقیست
از اصولینت اصول خویش به/که بدانی اصل خود ای مرد مه:rolleyes:

اینها اگه خودشون رو پیدا کرده بودن کارشون به اینجا نمیرسید که:p...

اما همش این نیست... ادامه دارد:p...
 
Last edited:

signall

کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت
14 نوامبر 2015
نوشته‌ها
312
لایک‌ها
3,742
آقا جان اگه انشاا... به اصطلاح به موفقیت های شغلی-مالی، تحصیلی و غیر ذلک رسیدید این پست رو بخونید اگه هم نرسیدید دو بار بخونیدش:p...


اما همش این نیست... ادامه دارد:p...
افتک جان چرا با یوزر اصلیت نمیای؟
 

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
352
اما همش این نیست... چون به قول مولوی:p:
غیرفهم و جان که در گاو و خرست/آدمی را عقل و جانی دیگرست:p (که باید شکوفا بشه):
این وسط یک اقلیتی که میتونن به طرز تفکرشون شیپ بدن یا دیگران میتونن به طرز تفکرشون -این شون با اون شون فرق میکنه:p- شیپ بدن هم ظهور:p میکنن. اینها با دید فراخ تری که نسبت به دنیا و مافیها، شروعش ادامه اش و پایانش پیدا میکنن **** پاداش دهی مغزشون به سمت دیگری هدایت میشه (البته نه لزوما فقط به اون دلایل) که اگه هم بخواد مثل گروه بالا عمل کنه پیشرفت رو، شکست و پیروزی رو و در یک کلام هستی رو بالکل متفاوت میبینه.

اینها "علی الاغلب" فهم و درک و عقلشون -رو:p- عشقه:p.
عشقشون -رو:p- هم به همچنین:p.
زندگیشون هم اگه حتی تکرار مکررات گذشتگانی باشه از جنس خودشون، چون اون گذشتگان -و:p- خودشون در اقلیت بوده و هستند و اتفاقا بر خلاف جهت آب (خواست متعارف دنیا) شنا میکنن فلذا شاخص و الگو هم (به نسبت) کم از توشون در نمیاد.
اینها اتفاقا خوشی اعتباریاتشون هم در یک ضریبی ضرب میشه (20 نمره برای هر که که بگه چرا:p -منظورم کلمه چرا هستش:p-)...
اینها میدونن که:
گلشنی کز بَقل روید یک دمست/گلشنی کز عقل روید خرمست
گلشنی کز گِل دمد گردد تباه/گلشنی کز دل دمد وافرحتاه
زان زبون این دو سه گل دسته‌ایم/که درِ گلزار بر خود بسته‌ایم
این دهان خود خاک‌خواری آمدست/لیک خاکی را که آن رنگین شدست
این کباب و این شراب و این شکر/خاک رنگینست و نقشین ای پسر:p

اینها هدف و البته نیتشون اینه که ازخودشون بگذرن یا باری از روی دوش دیگران بردارن (تو درجه متعالیش نه برای اشخاص که به خاطر اون ذاتی که اینها رو پدید آورده). اما در عین حال خودشون هم از میوه های این طرز تفکر (همون ****:p) بهرمند میشن و بارها:p بارها:p از رو دوش و مغزشون برداشته میشه. وقتی هدف این بود چیزهایی که از جنس خودخواهی هستن به طریق اولی به سراغ آدم نمیان.
این "طریق اولی" رو مولوی:p با مثال یک شخص روزه دار که وقتی از خوردن حلال صرفنظر میکنه پس به طریق اولی از خوردن حرام هم صرفنظر میکنه بیان میکنه:
گوهری دارم ز تقوی یا سخا/این زکات و روزه در هر دو گوا
روزه گوید کرد تقوی از حلال/در حرامش دان که نبود اتصال
وان زکاتش گفت کو از مال خویش/می‌دهد پس چون بدزدد ز اهل کیش

حالا چرا این صحبتها برای خیلی ها درک پذیر نیست؟ چون بعضی از حسهای دون باید suppress بشن تا یک سری حس های دیگه دیده بشن بلکه پسندیده بشن:p و بعد تقویت و شکوفا بشن...
به قول مولوی:p:
پنبه اندر گوش حس دون کنید/بند حس از چشم خود بیرون کنید
هر که آخَربین تر او مسعودتر/هر که آخوربین تر او مطرودتر (خودتون بفرمایید؛ بفرض اونی که خودخواه تره:p مقبول تره:p یا اونی که دگرخواه تره:p؟ مهمم نیست که تره اش فرنگی باشه یا ایرانی:p)

حس دون نباید بتونه باعث بشه که آدم همچی رو تموم کنه.... این انسانه که باید با فراست این حسهای دون رو تموم کنه:p یا بندازه تو کوره:p. این کوره ی شمام کم کم داره کاربردی میشه:p. یک کاربرد دیگش هم این بود که من اینها رو بنویسم... چه کوره ی با برکتی:p. حالا به سود دهی هم میرسونیمش:p.


طرف به اعتباریات که نرسید دیگه همچی رو تموم شده میبینه. در صورتی که اگه مغزش رو درست پرورش بده، به جان ایمان:p صدتا-صدتا راه و دروازه براش باز میشه که از هستی لذتِ به جان ایمان:p صد برابرِ اعتباریات ببره. همون اعتباریات هم خودشون میان. بگم چطوری؟؟ نمیگم تا تجربه کنید:p...
کهربا هم هست و مغناطیس هست/تا تو آهن یا کهی آیی بشست
برد؛ مغناطیست اگر تو آهنی/ور کهی بر کهربا بر می‌تنی
آن یکی چون نیست با اخیار یار/لاجرم شد پهلوی فجار جار:p
هست موسی پیش قبطی بس ذمیم/هست هامان پیش سبطی بس رجیم
جان هامان جاذب قبطی شده/جان موسی طالب سبطی شده
معدهٔ خر کَه کشد در اجتذاب/معدهٔ آدم جذوب گندم آب:p

این از معادله اول:p...


معادله دوم:
شما اونطور که در اینجا فرمودید مسئله اصلیتون پولدار شدن بود دیگه میگه نیست؟ تا حالا به این فکر کرده اید که چرا این حس در شما اینقدر قویه که عکسش مساویه با احساس حقارت؟ (چرا باید "صرف" پولداری مساوی باشه با عدم احساس حقارت پیش دیگران:rolleyes:
حالا بریم ببینیم مولوی چی میگه:
مولوی میگه مثال اونهایی که جزو گروه اول هستن و صبح تا به شب به اصطلاح میزنن تو سر خودشون برای اینکه به لحاظ اعتباریات خودشون رو به جایی برسونن -که مثل بمب صدا کنه تا دیگران متوجه اینها بشن- مثال هیزم و آتشی هست که ازش برای گرم کردن آب حمام (چرخاندن/چرخیدن چرخ دنیا) استفاده میشه. چرا طبیعت اینطور تعریف شده که اینها این همه حرص داشته باشن؟ به گفته مولوی برای اینکه عده ی قلیلی تو این دنیا ظهور:p کنن که برن با این آب گرمِ گرم شده بوسیله اون گروه اول دوش بگیرن:p و به قول حافظ پاک و صافی بشن و از چاه طبیعت بدرآن:p.
به گفته مولوی:p:
شهوت دنیا مثال گلخنست/که از او حمام تقوی روشنست
لیک قسم متقی زین تون صفاست/زانک در گرمابه است و در نقاست
اغنیا ماننده ی سرگین کشان/بهر آتش کردن گرمابه بان
اندریشان حرص بنهاده خدا/تا بود گرمابه گرم و با نوا (اینم از بیت قرمزه:p)
ترک این تون گوی و در گرمابه ران/ترک تون را عین آن گرمابه دان
حرص تو چون آتشست اندر جهان/باز کرده هر زبانه صد دهان
پیش عقل این زر چو سرگین ناخوشست/گرچه چون سرگین فروغ آتشست
این سخن گرچه که رسوایی‌فزاست/در میان تونیان زین فخرهاست
که تو شش سله کشیدی تا به شب/من کشیدم بیست سله بی کرب:rolleyes::p (سله=سبد)


معادله سوم:
مولوی:p میگه اگه دیدی همه ی درها از یک سمت بستست و ادامه دادن به این شکل هم بی فایده، بدون که درهای دیگری و از جنس دیگری هم تو این دنیا وجود داره... چه کاریه که اگه آدم در یک زمینه شکست خورد همه چی رو تموم کنه:p؟ خب میره تو یک زمینه دیگه فعالیت میکنه. (من فرضا اگه نتونم بنا به دلایل پیرامونی و یا درونی تا سی سالگی پولدار بشم، با طمانینه ی تمام:p میذارم که دیگران برای خودشون پولدار بشن:p، خودمم میرم دنبال یک کار بهتراز پولدار شدن:p -اونا که برای خودشون بدنبال پول و اعتباریات میرن چرخ دنیا اونقدری میچرخه که به منم به قدر کفایت برسه:p! پس یک وظیفه ی بهتر برای خودم تو این دنیا تعریف میکنم و میرم دنبال اون).
به گفته مولوی:p:
ور جهان از یک جهت بی فایده‌ست/از جهتهای دگر پر عایده‌ست:p
چون کسی کو از مرض گِل داشت دوست/گرچه پندارد که آن خود قوت اوست
قوت اصلی را فرامش کرده است/روی در قوت مرض آورده است
قوت اصلی بشر نور خداست/قوت حیوانی مرورا ناسزاست
لیک از علت درین افتاد دل/که خورد او روز و شب زین آب و گل
روی زرد و پای سست و دل سبک/کو غذای والسما ذات الحبک
این خراب آباد در چشم شماست/ورنه ما را ساعد شه ناز جاست:cool::p (این "ما" من بودم مثلا:p)

خب بریم سراغ یک داستان و نتیجه گیری نهایی. اما قبلش برای اونهایی که نمیتونن دستگاه 3 معادله 3 مجهولی حل کنن:p خلاصه اینکه مولوی:p میفرماید:
یا حریص االبطن عرج هکذا/انما المنهاج تبدیل الغذا
یا مریض القلب عرج للعلاج/جملة التدبیر تبدیل المزاج
ایها المحبوس فی رهن الطعام/سوف تنجو ان تحملت الفطام
ان فی‌الجوع طعام وافر/افتقدها وارتج یا نافر
اغتذ بالنور کن مثل البصر/وافق الاملاک یا خیر البشر
چون ملک تسبیح حق را کن غذا/تا رهی هم‌چون ملایک از اذا
جبرئیل ار سوی جیفه کم تند/او به قوت کی ز کرکس کم زند
حبذا خوانی نهاده در جهان/لیک از چشم خسیسان بس نهان
گر جهان باغی پر از نعمت شود/قسم موش و مار هم خاکی بود
در میان چوب گوید کرم چوب/مر کرا باشد چنین حلوای خوب:p
کرم سرگین در میان آن حدث/در جهان نقلی نداند جز خبث
چون خوری یکبار از ماکول نور/خاک ریزی بر سر نان و تنور:p

جناب دبوی گرامی همه اینها را تا به اینجا خدمت با سعادتون عرض کردم که بگم مرگ خوبه! اما نه چنان مرگی که در گوری روی/مرگ تبدیلی که در نوری روی:p!
این مرگ تبدیلی بر خلاف اون مرگ اولی از جنس فکره... حالا با این دید مجددا این دو پست رو بخونید تا من برگردم و قسمت آخر مطلب و منظورم رو بنویسم!

پ ن. اینهم برای آقا حمید:p که ممکنه حوصله خوندن این همه متن رو نداشته باشن... در چند خط خلاصه کنم که چی گفتم.
تو محله ی ما:p (همون محله ی گل و بلبل:p) چند نفر همزمان رفتن تو دو مغازه ی کنار هم برای دزدی. صاحب مغازه اول بعد از اینکه گاو صندوقش رو خالی کردن سکته کرد:p، صاحب مغازه دوم که برای خودش ایمانی بود:p همونطور که سر جاش نشسته بود با طمانینه تمام اشاره کرد به جای گاو صندوق:p... من مرید پرسیدم که یا شیخ این چه بود:p؟ شیخ فرمود:
غم و شادی بر عارف چه تفاوت دارد/ساقیا باده بده:p:rolleyes::general705: شادی آن کاین غم ازوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسانست:p/که برین در همه را پشت عبادت خم ازوست

گفتم شیخ حالا چقدر تو گاو صندوق بود؟ فرمود 20 *****:p.
 
Last edited:

Tidus

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,419
لایک‌ها
11,628
دبوی جون زودتر خودتو خلاص کن-از غصه رها شو
برخلاف کرسی poet های جناب ایمان باید بگم اینجا (جهنم) به جایی نمیرسی هر روزم بدتر از روز قبل میشه
جایی که بهترین شغلش مسافرکشی و دستفروشیه باید فاتحه شو خوند
دوستان میگن تحصیل منی که پول ندارم از کجام بیارم برم دانشگاه آزاد (یا استارتر) پول به اون دزدخونه بدم؟ فوقش هنر کنم با سگ دو زدن و حمالی و مسافرکشی خودمو سیر نگه دارم تو این وانفسا
دقت کنین همین دانشگاه (پولی) که ورود بهش از پارک راحت تره توش مث حوضه س و پول میدی صد نفر حراست و حا جی و استاد چیزبوس و چیزمال... میان به پرو پات میپیچن باز و... که @ArashMiniStar میتونه توضیح بده خواستین
بعد فک کن به پول رسیدی... حضرت فری در این باره میفرمایند اینجا هر قدر پول داشته باشی از لحاظ فرهنگی فقیری و خانواده که تو دهه شصت گیر کردن
نیاز به توضیح بیشتر نمیبینم
دنبال خوشبختی گشتن تو این موزلکت = finding bride in brothel
 
Last edited:

eman12

Registered User
تاریخ عضویت
30 ژوئن 2006
نوشته‌ها
99
لایک‌ها
352
دبوی جون زودتر خودتو خلاص کن-از غصه رها شو
برخلاف... جناب ایمان باید بگم اینجا (جهنم) به جایی نمیرسی هر روزم بدتر از روز قبل میشه
جایی که بهترین شغلش مسافرکشی و دستفروشیه باید فاتحه شو خوند
دوستان میگن تحصیل منی که پول ندارم از کجام بیارم برم دانشگاه آزاد (یا استارتر) پول به اون دزدخونه بدم؟ فوقش هنر کنم با سگ دو زدن و حمالی و مسافرکشی خودمو سیر نگه دارم تو این وانفسا
دقت کنین همین دانشگاه (پولی) که ورود بهش از پارک راحت تره توش مث حوضه س و پول میدی صد نفر حراست و حا جی و استاد چیزبوس و چیزمال... میان به پرو پات میپیچن باز و... که @ArashMiniStar میتونه توضیح بده خواستین
بعد فک کن به پول رسیدی... حضرت فری در این باره میفرمایند اینجا هر قدر پول داشته باشی از لحاظ فرهنگی فقیری و خانواده که تو دهه شصت گیر کردن
نیاز به توضیح بیشتر نمیبینم
دنبال خوشبختی گشتن تو این موزلکت = finding bride in brothel

دوست محترم بنظرم ما وجدان مخاطب رو به قضاوت بگیرم بهتره...
آقا جان آدم با این حرفها و طرز تفکر، سطح تحصیلاتش میره بالا؟ با سواد میشه؟ مدرک دار میشه؟ به جایی میرسه؟ جایی استخدام میشه؟ کارآفرین میشه؟ موفقیت فردی و اجتماعی نصیبش میشه؟ مغزش دوپامین ترشح میکنه؟ شاعر میشه:p؟چی میشه آخه؟
من بگم؟... فوقش مسافرکش و دستفروش:p و در سطح متعالیش:p پناهجو:p! خیلی وقتها هم بد دهن و بدبین.

اونی که پول نداره دانشگاه آزاد نمیره؟ (من عضو کمیته امداد و بهزیستی تو دانشگاه آزاد دیده ام؟)
اونی که پول نداره دانشگاه پیام نور نمیره؟
اونی که پول نداره همت نمیکنه که بره دانشگاه دولتی؟
دنبال خوشبختی گشتن تو این مملکت مساویه با اون چیزی که شما فرمودین؟
شمای منفی نگر خوشتر زندگی میکنین یا ایمان شاعر:p؟

مبدع قانون جذب:p (مولوی رو عرض میکنم:p) میفرماید:
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد/گرم گرمی را کشید و سرد سرد
ناریان مر ناریان را جاذب‌اند/نوریان مر نوریان را طالب‌اند

من ابدا نمیگم اینجا همه چی ردیفه، به هیچ وجه... خیلی هم مشکل داره. اما این سطح از منفی نگری نه برای خود شخص خوبه و نه برای مخاطبش. از دلش هم هیچی در نمیاد. وقتی شرایط محیطی بده، تنها راه حل درون مرزیش:p اینه که انسان بیشتر تلاش کنه و منحصر بفرد عمل کنه...

من بواسطه شغل خصوصیم کمابیش مراجعه کنندگانی با طرز تفکر شما دارم که این قبیل صحبتها رو به زبون میارن... نتیجه اینکه بلا استثنا رزومشون رو میندازم تو سطل آشغال:p. بدون اینکه وارد جزئیات بشم عرض کنم که بعضی از طرز تفکرات حجاب پیشرفت آدم ها میشن...
عذر خواهی میکنم از بیان این صحبت اما کاشکی این حرفها رو بلد نبودید:p دوست عزیز... حداقلش این بود که مثل دبوی گرامی داد میزدید کای کریمان برجهید:p. اونوقت شاید یکی پیدا میشد که در صورت نیاز راه-چاه نشون بده و کمک کنه.
مولوی:p میفرماید:
تو برادر:p موضع ناکِشته باش/کاغذ اسپید نابنوشته باش:p
تا مشرف گردی از نون والقلم/تا بکارد در تو تخم آن ذوالکرم:rolleyes:
 

Tidus

Registered User
تاریخ عضویت
28 اکتبر 2011
نوشته‌ها
1,419
لایک‌ها
11,628
دوست محترم بنظرم ما وجدان مخاطب رو به قضاوت بگیرم بهتره...
آقا جان آدم با این حرفها و طرز تفکر، سطح تحصیلاتش میره بالا؟ با سواد میشه؟ مدرک دار میشه؟ به جایی میرسه؟ جایی استخدام میشه؟ کارآفرین میشه؟ موفقیت فردی و اجتماعی نصیبش میشه؟ مغزش دوپامین ترشح میکنه؟ شاعر میشه:p؟چی میشه آخه؟
من بگم؟... فوقش مسافرکش و دستفروش:p و در سطح متعالیش:p پناهجو:p! خیلی وقتها هم بد دهن و بدبین.

اونی که پول نداره دانشگاه آزاد نمیره؟ (من عضو کمیته امداد و بهزیستی تو دانشگاه آزاد دیده ام؟)
اونی که پول نداره دانشگاه پیام نور نمیره؟
اونی که پول نداره همت نمیکنه که بره دانشگاه دولتی؟
دنبال خوشبختی گشتن تو این مملکت مساویه با اون چیزی که شما فرمودین؟
شمای منفی نگر خوشتر زندگی میکنین یا ایمان شاعر:p؟

مبدع قانون جذب:p (مولوی رو عرض میکنم:p) میفرماید:
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد/گرم گرمی را کشید و سرد سرد
ناریان مر ناریان را جاذب‌اند/نوریان مر نوریان را طالب‌اند

من ابدا نمیگم اینجا همه چی ردیفه، به هیچ وجه... خیلی هم مشکل داره. اما این سطح از منفی نگری نه برای خود شخص خوبه و نه برای مخاطبش. از دلش هم هیچی در نمیاد. وقتی شرایط محیطی بده، تنها راه حل درون مرزیش:p اینه که انسان بیشتر تلاش کنه و منحصر بفرد عمل کنه...

من بواسطه شغل خصوصیم کمابیش مراجعه کنندگانی با طرز تفکر شما دارم که این قبیل صحبتها رو به زبون میارن... نتیجه اینکه بلا استثنا رزومشون رو میندازم تو سطل آشغال:p. بدون اینکه وارد جزئیات بشم عرض کنم که بعضی از طرز تفکرات حجاب پیشرفت آدم ها میشن...
عذر خواهی میکنم از بیان این صحبت اما کاشکی این حرفها رو بلد نبودید:p دوست عزیز... حداقلش این بود که مثل دبوی گرامی داد میزدید کای کریمان برجهید:p. اونوقت شاید یکی پیدا میشد که در صورت نیاز راه-چاه نشون بده و کمک کنه.
مولوی:p میفرماید:
تو برادر:p موضع ناکِشته باش/کاغذ اسپید نابنوشته باش:p
تا مشرف گردی از نون والقلم/تا بکارد در تو تخم آن ذوالکرم:rolleyes:
حرفهایی که من زدم واقعیتهای زندگی تو این اجتماع بودن. حالا شما میخوای تو این کشتی در حال غرق شدن حقایق رو وارونه جلوه بدی طرز فکر خودتونه.
-اونی که پول نداره چطور بره دانشگاه آزاد یه رشته نون و آبدار؟؟؟ پزشکی و پرستاری اینا درجریان شهریه هاشون هستید؟ طرف تحت پوشش کمیته امداد باشه بتونه بره اینا رو بخونه؟:eek:
-خوشبختی ملاکهایی داره ملاکاشم همه میدونن... یه نگاه به جوامع پیشرفته بندازین... رفاه آزادی و... مسلما جایی که از جنگلهای آمازون بدتره مردمش نمیتونن خوشبخت باشن.
اینجا الان طی سال ها اتفاقاتی که افتاده این بوده در یک کلام:
وضع بدتر شده-آدمای نالایق و مستفاها زمام امور رو بدست گرفتن و نخبه ها و آدمای شریف یا آواره کشورهای دیگه شدن یا خونه نشین
هر کسم بتونه واقعا به جایی برسه باید دستش تو این سیستم به جایی بند باشه وگرنه یکی مثل من و دبوی نمیتونه بشه مشاور مجمع تشخیص مسلهت نزام :D ( شغل پسر محسن سیگار فروش:D )
به علت شرایط فرهنگی مز حبی هیچ شانسیم برای درست شدن اینجا در بازه زمانی حیات ماها نیست
به قول افتک میلیونها نفر مستفا تو پستی هستن که نباید باشن و اینا هیچ جوره نمیذارن وضع عوض شه...
تازه اینایی که گفتم واقعا تفسیر خوشبینانه ای از موزلکت بود:D
بیشتر شبیه یه قتلگاهی هست اینجا که همه همدیگه رو ریپ میکنن:D تو جایی که تو همه شاخص های آزادی و رفاه و اقتصاد و... ته جدول رو سوراخ کرده دنبال خوشبختی با اشعار مولوی و حافظ نباشید دوست من;) شما حتی به اندازه کافیم از لحاظ مادی تامین باشی ببین برای درست کردن این وضع و اینهمه فجایع چیکار کردی؟ (بکنی تو گونی ابریشمی میبرنت) آیا تونستی جامعه بهتری واقعا بسازی؟:D بچه هات میخوان تو چنین جامعه ای زندگی کنن؟؟؟ اگه نه و میفرستیشون خارج برای چی میای امید الکی میدی؟:rolleyes:
یه موقع هست طرف تو امریکا یا ناف اروپا همه چی داره از امکانات علمی بگیر تا رفاه و... خوشی زیر دلش زده باید کتک بخوره آدم شه:D ولی اینجا که وضعش از گینه بیصاحب بدتره ادامه حیات توش هیچ دلیل منطقی نداره و خودکشی توصیه میشه:general601:
به خاطر همین به دبوی توصیه میکنم میبینه نمیتونه تحمل کنه یا بره کارشو تموم کنه
 
Last edited:

robocop-game

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,662
لایک‌ها
1,862
پل بین خوشبختی و بدبختی
نه درس خوندنه , نه کار تو فلان اداره و ........................
اینا از قدیم به ما گفتن و باعث شده این حرف ها طرحواره ذهنی ما بشه , اما اشتباه هستن این حرفا

تنها راه خوشبختی فقط استفاده از ذهن و عقله
بعد از سال ها زندگی تو این کشور متوجه شدم هر چی به ما گفتن کشکه
و اونایی که پول توپ در میارن فقط ذهنشونو باز کردن رو ذهنشون و فکر کردنشون کار کردن
و با همین ذهن پول در میارن
نه با سگ دو زدن از صبح تا شب

از قدیم میگفتن خواستن توانستنه
این حرف درسته؟
نه اصلا , کسی که میره سر یه کاری مگه نخواسته؟ پس چرا هشتش گرو نه هشه
میری میبینی 10 نفر میرن سر یه کلاس آموزشی و استاد کی بوده آموزش ها یکی بوده اما از این 10 نفر فقط یک نفر الی دو نفر واقعا ازش خوب استفاده میکنن و پولدار میشن
مگه همشون نخواسته بودن؟ مگه هزینه کلاس نکرده بودن؟ مگه براش وقت نگذاشته بودن؟

تنها راه موفقیت و خوشبختی پروروش و کار کردن روی ذهنه و با ذهنت پول در بیاری
بعضی دوستان الان میگن تو ایران نمیشه یا ناامیدم
خوب منم ناامید بودم مدت ها اما به تازگی کمی رو ذهنم کار کردم به کمک دوستی باارزش و گرانبها که برام عزیزه - والان تفکرام با قبل خیلی فرق کرده

متن طولانی نمیکنم که میدونم دوستانمون حوصله خوندن ندارن
 

robocop-game

Registered User
تاریخ عضویت
4 ژانویه 2014
نوشته‌ها
1,662
لایک‌ها
1,862
دوستان اندکی خلاصه تر نگاشت کنید...

فرق بین فروم و تاپیک ( انتقال تجربیات ) با sms جوک همینه
sms جوک میخونی کمی به بدبختی ها و به ریش خودت بخندی برای 1 ثانیه - فروم و تاپیک برای اینه از تجربیات زندگی بقیه استفاده کنی و امیدوار باشیم خوشبخت بشی تو زندگیت به هرچی دوست داری برسی
هر چیزی ارزشی دراه و ارزشش اندازه خودشه
 
Last edited:

peyman5534

Registered User
تاریخ عضویت
16 آگوست 2014
نوشته‌ها
1,326
لایک‌ها
2,413
سن
34
والا من ۳ماهه خدمتم تموم شده،لیسانس دارم.
بالای ۴۰،۵۰ تا جا فرم پر کردم برای رشتم (طراحی صنعتی) و کارمند اداری( ورد و اکسل ونامه نگاری و امور اداری کامل بلدم) ولی هیچ خبری نیست،
منم واقعا افسرده شدم هر جا میرم ۵۰ نفر فرم پر کردن که ۱۰ تاشون حتما پارتی دارن.
یا باید برید فروشندگی از ۱۰ صبح تا ۱۰ شب مثل خر کار کنی ۱ تومن بهت بدن یا هیچی.
 
بالا