مرا بود از جهان جمعيتي در کنج آسايش
پريشان کرد حالم، تا پريشان کرد گيسو را
به درمانم چه ميکوشي و از دارو چه ميگويي
که با درد تو، دل دشمن بود درمان و دارو را
راه تـو به هــر روش که پوینـد خوش است
وصل تو به هر جهت که جویند خوش است
روی تو به هـر دیــده که بیننـد نکوست
نام تو به هر زبان که گویند خوش است ابوسعید ابوالخیر