m-o-h-s-e-n
Registered User
از عمر من آن چه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای
بستان و به عمر لیلی افزای
در چراغ دو چشم او زد تیغيارب اين بچه ء تركان چه دليرند به خون
كه به تير مژه هر لحظه شكارى گيرند
در چراغ دو چشم او زد تیغ
نامدش کشتن چراغ دریغ
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
Sent from my LG-P940 using Tapatalk 2
دید پر روغن دکان و جامه چربغنيمتى شمر اى شمع وصل پروانه
كه اين معامله تا صبحدم نخواهد ماند
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینیرونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود مه به نار میرسد
یا رب به خدایی خداییتدلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
دمی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
"سنایی غزنوی"
دید پر روغن دکان و جامه چرب
بر سرش زد گشت طوطی کل ز ضرب
دریاب که مبتلای عشقمبعد ازين دست من و دامن آن سرو بلند
كه به بالاى چماناز بن و بيخم بر كند
میان موج می رقصید در آب
در دوستي چو شمع، ز جانم دريغ نيست
سرگرم دوستانم و با خويش دشمنم
محبت آتشي کاشانه سوز است
دهد گرمي، وليکن خانه سوز است
در آن تاریک شب می گشت پنهانتا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
نه هر كه چهره بر افروخت دلبرى دانددر آن تاریک شب می گشت پنهان
فروغ خرگه خوارزمشاهیان